د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

از انتقاد پشتون ها فرار مي كنند

مصطفی «عمرزی» 27.11.2016 15:47

Image

 

 

 

 

 

 

(وحدت ملي خراب مي شود)

اگر آن چه را كه به عنوان نقد پشتون ها تاريخي، ادبياتي و سياسي شده اند، ميزان كنيد و اين ميزان را بدون توجه بر آن نقدي انجام دهيد كه صف به صف- به رديف هاي پاييني نيز مي رسد، چنان حجمي را مشاهده خواهيد كرد كه كنايه ي «مثنوي هفتاد من كاغذ»، به «مثنوي چند ميليون كاغذ» مبدل خواهد شد. تاثيرات نقد غير اخلاقي و ميان تهي غير پشتون ها بر ما،‌ گونه اي از ادبيات سخيف و بازاري را نيز موجب شده است كه به ويژه در كار روتين كساني كه عضو شبكه هاي عظيم اجتماعي اند، ستيز قومي و دامن زدن به مسايل زيانبار قومي را شدت مي بخشند، اما واكنش ها در برابر نقدي كه بر پشتون ها شده اند،‌ اگر از سطح چند مقاله ي دفاعي كوچك انترنتي بگذرد، در سوي خود پشتون ها، آن قدر ناچيز است كه گاهي با مرور آن ها، در حالي كه تحسينم نسبت به عزت نفس، شرافت ، ايمان داري و رعايت حال ديگران در انديشه ي قومم، برانگيخته مي شود، متوجه مي شوم كه مردم ما با گونه اي از بي زاري و خوار شمردن آن چه كه به نام نقد در برابر آنان مي شود، نگذاشته اند فرهنگ ابتذال، دامنه يابد. هرچند شدت و محتواي نقدي كه بر پشتون ها مي شود، متاسفانه یا خوشبختانه شماري از جوانان و فرهنگيان پشتون را به مقابله ي به مثل واداشته است، اما رعايت شديد ارزش هاي ملي و اخلاقي، هرگز اجازه نداده است مردم ما، واكنش خويش را به ميزان توهين هایي كه به آنان مي شود، حجيم سازند. در اين ميان مساله اي كه مرا واداشت عطف توجه دهم، هياهو بر سر محتواي همان محدود انتقادات پشتون هاست كه در نوعي از ژست گيري هاي طرف مخالف ما، حيران كننده شده و بر شگفتي ما مي آفزايند كه با آن همه بي حرمتي و بي انصافي دشمنان داخلي، منتقد پشتون ها، هرگز شرمسار نمي شود كه فقط ميراث بيش از نيم سده یي قرن اخير هم قوم های او، چه فرهنگي ساخته است! اما اگر كسي از ميان پشتون ها به آنان پاسخ دهد، بلافاصله با ژست مصنوعي حق به جانب، هياهو راه مي اندازند كه پشتون ها نبايد بر ما انتقاد بورزند، زيرا خداي ناخواسته، وحدت ملي خراب مي شود؛ همان مساله اي كه وقتي در خلوت هاي خود، گفتمان مي كنند، مدعي مي شوند كه با اين وحدت ملي، ما را فريب داده اند.  

در فرصت ها براي تفكر بر موضع جريان هاي ضد پشتوني دريافته ام، سردرگمي ناشي از اين كه در برابر اين همه ياوه، گزافه، سخنان ضد و نفيض كه همه پا به پا، جريان هاي سياسي و اجتماعي و معامله يي و انواع ادبيات سياسي را به ميان آورده اند، چه گونه      مي توان به نتيجه اي دست يافت كه پديده ي پشتون ستيزي در افغانستان را در چوكات يك «ايسم»، بسته بندي كرد. از يك سو بي هيچ تفكر و رعايت موازين اخلاقي و اصولي، دشنام مي دهند، تحريف تاريخ و بروز عقده ي حقارت، محتواي ادعاي جانب مقابل را در جايگاهي قرار مي دهد كه به حق، پايين است و در جانب ديگر، طرف ستيزه جو، وقتي براي بيرون رفت و يافت راه حل، به عنوان بخشي از معضلاتي كه متاسفانه همواره با پشتيباني بيروني، فرصت يافته است و نياز هاي جدي را ايجاب مي كند نقد شود، بر مواردي تكيه مي كند- مانند مليگرايي- كه از پرداختن به آن به عنوان معضل خودش، با بي پروايي تمام ، ابا ورزيده است. كوتاه توضيحاتي كه در سطر هاي بالا آمدند، در حالي كه طرف ما را به عنوان بيمار رواني آشكار مي كند، از ديده درايي و چشم سپيدي او نيز در شگفتي مي اندازد كه چه گونه با ترويج فرهنگ ابتذال، همچناني كه بر ايجاد فاصله ها افزوده است، باعث مي شود اين رويكرد نقد، در حالي دامان او را گيرد كه بيرون رفت از معضلات بيش از سي سال افغانستان، بدون تعقيب جدي پرونده هاي غير پشتون هاي تنظيمي، سياسي، فرهنگي، نظامي و اجتماعي، به هيچ كجایي نخواهد رسيد.  

به ياد داريم كه تلويزيون ژوندون با جسارت قابل وصف‌، به استثناي مورد ناراحت    كننده ي جنرال طاقت كه آن هم با پوزش خواهي جنرال موصف‌،‌ به زودي رفع مشكل كرد، بدون آن كه با استفاده از كار ادبياتي- تخيلي اي كه طرف مقابل ما، ما را دشنام داده اند، كوشيد با نشر مستندات و شماري از فلم هاي مستند، طرف مقابل پشتون ها را قناعت دهد كه اگر شما با انبوه كار مبتذل ادبياتي و سياسي، فقط كم آورده و دروغ گفته ايد، و اگر هر موردي را با بهانه ي پشتون است و جعل كرده است، رد كرده ايد،‌ هرگز نخواهيد توانست صحت آن فلم ها و مستند هايی را رد كنيد كه بدترين پرونده هاي جنايي جناح هاي غير پشتوني به ويژه از زمان كودتاي هفت ثور تا كنون را مي سازند.

جرات تلويزيون ژوندون براي نشر فلم هاي هولناك و فجايع بي شماري كه باعث بدبختي های مردم ما شده بودند، ذهنيت اكثريت افغانان و جناح هاي بي طرف اقليت ها را به خوبي در برابر خاينان برانگيخت؛ و اما كساني كه در برابر چشمان ما و در برابر شهادت ملت افغان، مجرمان تاريخي خواهند بود، در هر فرصتي، پس از آن كه پرونده اي از خيانت ها و جنايت هاي آنان با فلم هاي مستند، قيد مي خورد، بلافاصله متشنج شده و بدتر از همه در زير چتر مليگرايي، فرياد مي زنند:«از پخش اين مستندات، خوداري كنيد! زيرا وحدت ملي خراب مي شود»؛ همان دستاويزي كه به عمد خواسته اند در جهت تفرقه در ميان افغانان، بر سر خير افغانستان، خراب كنند.

در بدترین اغماض بر کارنامه های مثبت و کردار نیک زعمای پشتون، نیز نمی توان بدترین آنان را از خوب ترین تنظیمیانی بد شمرد که از میراث آنان، افغانستانی آباد و آرام بود که پس از هفت ثور، در شراکت به اصطلاح ملیت ها، عقب مانده است و عقب می رود. آیا این درست بنیان معضلاتی را که از هفت ثور و هشت ثور، آغاز بدبختی های چند دهه ی پسین است را در کارنامه ی احمد شاه بابا و عبدالرحمن خان جست و جو کنیم، اما وقتی رد واقعیت ها به تنظیمان و حزبیان غیر پشتون بخورد که یا ملا ربانی می شود و یا بابه مزاری و چهار راه های شهر های آزاد شده توسط آمریکایی، گواهی دهند در هیچ کشوری به استثنای افغانستان، وقاحت به حدی نرسیده است که تحریف تاریخ با اعضای احزاب خاین و فاسدی چون جمعیت و حزب وحدت، مدعای ستم ملی کسانی را زیر سوال ببرد که فقط در چهار سال حاکمیت ملا برهان الدین ربانی و ممالک مشترک المنافع اقلیت های قومی و مذهبی در سایه های حاکمیت های تنظیمی، آن قدر خیانت، ویرانی، تعدی و تجاوز کردند که فقط چند تصویر سیمای زار مردم داغ دیده ی ما از آن چهار سال معروف، بدترین جنایتکاران پشتون را که اگر دارای درجه ی بدترین باشند، رو سفید می کند.  

دوسیه ی خیانت های بازیگران سیاسی غیر پشتون، در صد ها کیلومتر فلم مستند، نیازی به گفتمان خوب و بد، ستم ملی و عدالت اجتماعی مطروح از سوی غیر پشتون ها ندارد. بنابراین، بهتر است رویکرد نقد را در شرایطی که بازخوانی تاریخی، سم پاشی است، به گونه ای فرهنگ نسازیم که فقط از گریبان یک قوم بگیرد. چنان چه در ناکامی های حاکمیت 14 سال اخیر، به نسبت انحصار و اشتراک غیر پشتون ها در نظام، سهم ناکامی و ناتوانی محفوظ است، از رهگذر تاریخی، نیز جوانبی در تراژیدی افغانستان دخیل اند که رهبر و قوماندان داشتند.  

نقد ربانی و مزاری، خیلی مهم تر از انتقاد بر امیر عبدالرحمن خان، کمک می کند بدانیم که چرا در چهار سال، در مسیری شاهد پیامدی شدیم که ملت شریف ما در گروه تمام اقوام، رنج می برند، اما سهم آنان در تعمیم فرهنگ ابتذال، ما را به جان هم انداخته است تا به نماینده گی از ما، کسانی بخورند که حرص آنان برای ائتلاف و معامله، گور تمام خانیانی را می لرزاند که در سگ جنگی های داخلی، یکدیگر را به نام پشتون و تاجیک، هزاره و اوزبیک و ... دریدند و مردار شدند.  

دیری ست که هتاکی در برابر پشتون ها، معامله ی به مثل شده است و از این جریان، کسانی زیان می بینند که «کور خود بینای مردم اند» و تامل در تاریخ آنان، چند کیلومتر فلم مستند از بدترین خیانت ها و ویرانی هاست. کسانی که از مدرک مشروعیت دزد، قاتل، تنظیمی، شپشی، نوکر ایران و روس، نوکر پاکستانی و آمریکایی، و از رهگذر ویرانی افغانستان در چهار سال، ابراز وجود کرده و امتیاز می گیرند، فراموش نکنند که دستاویز نقد، وقتی با موج واکنش طرف مقابل برخورد، پیش تر از همه، برگه هایی را از رواج می اندازد که از بدبختی های ما، در 14 سال اخیر، به نام و آدرس جانی و جنایت، صادر کرده اند و نه فقط تایید کارنامه های ننگین است، بل در آینده ای که امیدوارم دور نباشد، ثابت می کنند حاکمیت هایی که به مزاج بیگانه بسازند، چه قدر از شان مدعیاتی بهره می برند که در چهارگوشه ی جهان ما، ادارات حقوق بشر و دیموکراسی اش غوغا می کند «در جهان سوم، مساله ی انسانی، موضوع نمی شود.»

جالب نیست، وقتی با هزاران سند و مدرک معتبر، اعتراض می کنم که بار کج به منزل نمی رسد (حاکمیت های ائتلافی با تنظیمیان جنایتکار، وحشی و خاین) پارس می کنند که اینان فاشیست اند و به ستیز قومی، دامن می زنند؛ اما طرفداران بدترین خاینان و جنایتکارانی که از اثبات گذاشتن یک خشت برای عمران عاجز اند نشرات، رسانه و جسله می کنند تا کسانی را انتقاد کنیم که اگر در زمان حاکمیت ربانی بر مجموعه ی زار آنان در زعامت، می شرمیدیم و خجل بودیم، نمی توان فراموش کرد که آنان بر میراث فرهنگی، تمدنی، مدیریتی و عمرانی مردمانی-  ناکام ترین حاکمیت افغانستان را تاریخی کردند که از چوکی زیر ربانی تا تمام مجموعه ی عمرانی آن در افغانستان، محصول تلاش بزرگان همان قومی ست که این کشور را ساخته اند.

عبدالرحمن خان، احمد شاه بابا، شاه امان الله و .. را انتقاد کنیم، زیرا پشتون اند، اما مزاری، ربانی، بدخشی و ... را انتقاد نکنیم که پشتون نیستند. میزان کارنامه ی دو سوی این افراد، در هر حالتی به نفع کسانی ست که حداقل یادگاری از تمدن، فرهنگ و خیر از خود برجا گذشته اند.

معاهده ی دیورند، بد است، زیرا منعقد شد، اما پایان اش خوب نیست، زیرا مربوط پاکستان می شود.  

کودتای 7 ثور، خوب است، زیرا بیشترین زیان آن به پشتون ها رسید، اما تجاوز شوروی و 8 ثور، بد نیستند، زیرا در مصیبت های آن ها، مور و ملخی رشد کردند که در هر فرصت، حاصل باروری افغانان را می خورند.  

شاه امان الله و شاه ظاهر بد اند، زیرا پس از حاکمیت های خویش، میراث های بر جا گذاشته اند که تاکنون نیز از خیر جاده، مکتب، پوهنتون، فابریکه، آزادی، آرامی و رفاه آن ها، خاطره های خوش داریم، اما ربانی، مزاری، کارمل، پدرام و بدخشی، خوب اند، زیرا از زمان حضور و ظهور اینان، ویرانی داریم، تفرقه، مهاجرت، گدایی، غلامی و بدبختی، مهمترین واژه گان تبادل در زبان های ماست.

توجه کنید! منطقی که ما را نقد می کند، بر چه مناطقی (تنظیمان، خاینان و جنایتکاران) خاستگاه های مدعیات به اصطلاح ستم ملی و عدالت اجتماعی خویش را قرار می دهد.