د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

از مرد تا نامرد جَوی فاصله نیست

دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی 27.09.2006 04:00

اظهارات روزنامۀ "جام جم"
توهـین بی مثال به افغانان

سایت افغانی "کابل پرس" نوشت :
« اشاره : آنچه در ادامه می آيد متن کامل گزارشی است که امروز روزنامۀ جام جم، روزنامۀ مرتجع و وابستۀ ايرانی عـليه مهاجران افغان نشر کرده است. فارغ از اينکه اين اظهار نظر روزنامۀ جام جم با نظر بسياری از کارشناسان بدون تعصب و عـقـدۀ ايران، تضاد دارد، اما کابل پرس وظيفۀ خود میداند که برای آگاهی افکار جامعۀ افغانستان از نوع نگاه رسانه های وابسته به رژيم ايران، آن را نشر کند.
از خوانندگان عـزيز نيز خواهـشمنديم که در وبلاگ گروهی نظرشان را دربارۀ اين گزارش توهـين آميز روزنامۀ جام جم بنويسند. همچنين از مهاجران افغان در ايران و نيز ايرانيان آگاه خواهـشمنديم که در اين نظرخواهی شرکت کنند و يا مقالات و گزارش های خود را از واقعيات جاری در ايران برای ما ارسال نمايند. از مقامات وزارت امور خارجۀ افغانستان نيز بايد خواست که بر اساس وظيفۀ خود، خواهان عـذر خواهی اين روزنامۀ وابسته شوند و نيز سفـير ايران در افغانستان نيز از جامعۀ افغانستان پوزش بخواهـد. کابل پرس بزودی جوابيۀ مفـصلی دربارۀ جنايات رژيم ايران عـليه مهاجرين افغان و نيز کشتار وسيع جوانان آزاديخواه، روشنفکران و دگرانديشان ايران نشر خواهـد کرد. کابل پرس »
خواندن نوشتۀ "جام جم" ، مرا بیاد روزها و هـفـته ها و ماههائی می اندازد، که از این طرف ایران به آن طرف و از این گوشۀ این کشور به آن گوشه اش به سیر و سفـر می پرداختم و حال زار و نزار و بیحد رقـتبار هموطنان خود را در "جمهوری" به اصطلاح خود شان "اسلامی" ایران به چشم سر میدیدم. از سال 1984 تا 2002 جمعاً پانزده بار رخت سفـر بر بستم و رهـسپار کشور فارس ــ که از هـفـتاد سال بدین سو "ایران" اش نامیده اند ــ گردیدم و هـر بار به مدت یک ماه و بیشتر از آن در آن سامان ماندم. در پهلوی بسا نکات بسیار پسندیده ای که در آنجا دیدم و دل و دماغ را با آن روشن ساختم، متأسفانه چیزهائی از نظرم گذشت، که دل و جانم را بسوخت و بگداخت. آنچه مربوط به پناهـندگان بی پناه ما در ایران ربط میگیرد، همه و بلا استثناء از همین مقـولۀ دوم است. من ضمن "دفـتر خاطرات ایران" بسا چشمدید های خوش و ناخوش و شیرین و تلخ را یادداشت کرده ام، که اگر عمر بقا کرد، روزی حلیۀ نشر به تن خواهـد کرد و در برابر دیدگان حقـپرست هموطنانم قـرار خواهـد گرفـت. من شمۀ بسیار کوچک و ناچیز برداشتم را در این رابطه در نوشتۀ "از مرد تا نامرد جوی فاصله نیست" روی کاغـذ ریختم و در سایت ملی "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" AGO انداختم. اینک نسبت ارتباط موضوع ، همان مقاله را درینجا بالاصل نقـل میکنم :

« دپلوم انجنیر خلیل الله معـروفی برلین، 19 جون 2006

از مرد تا نامرد جَوی فاصله نیست

در سایت "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" ( AGO ) تراژیدی کشتار هـفـت نفـر اتباع افغان را خواندم؛ خواندم که چطور یک مرد ایرانی دست به قـتل هـفـت نفـر افغان میزند. پدر یک دختر ایرانی که مخالف ازدواج دخترش با یک افغان است، هم دخترش را میکشد و هم هـفـت نفـر افغان پناهـنده را. پدر مرضیه ــ دختر ایرانی که به افغانی بنام لیاقـت عـلی حسینی، از برادران هـزارۀ ما، دل داده و خواهان ازدواج با وی است ــ با دستیاری اهـل گذر، پلان قـتل را چنان میریزد، که پسر را با پدر و مادر و چند خویشاوند قـریبش به خانۀ خود دعـوت میکند؛ به بهانۀ برگزاری محفـل عـروسی. وقـتی میهمانان یکجا با دختر داخل صحن حویلی میگردند، دروازه را از پشت شان میبندند و همه را به اصطلاح ایرانی با رگبار مسلسل از پا درمی آورند، و این به روز 20 و 21 جوزای سال جاریست. ( جریان مفـصل از سایت مقالات AGO گرفـته شود.) اما چرا چنین واقعۀ جانگداز و هـولناکی رخ میدهـد و عـلت چنین قـساوت سفاکانه را در کجا باید جُست؟؟؟

کسی که از حال ویران پناهـندگان مظلوم ما در ایران اطلاع دارد، درک چنین ماجرائی برایش آسانتر است. اما کاش همه وطنداران ما از وضع پناهجویان بی پناه ما در ایران آگاه میبودند، تا ضرورتی نمی افـتید که دستشان را گرفـته و کوچه به کوچۀ "ظلم آباد" ایران میبردم و نشان میدادم، که بر سر موجود مظلومی بنام افغان در آن سامان چه میگذشت و هـنوز میگذرد. من که در هـمین دوران جمهوری باصطلاح "اسلامی" ایران، چارده پانزده بار از ایران دیدن کرده و چار دانگ آنرا زیر پا گذاشته ام، حال زار و ابتر این مظلومان را از نزدیک شاهـد بوده ام. نه مردم ایران افغانان را به دیدۀ انسان مینگرند و نه رژیم آخوندی ــ کربلائی آن کشور. کدام روز نیست و نبوده که در حق این موجودات مظلوم و "منفـور" ــ آری در حق این انسان درجه دوم و به اصطلاح ایشان نیمه وحشی و وحشی *ــ ظلم و اجحافی صورت نگیرد. از کدام مرجع اداری ایران بگویم؛ از پولیس و قـضاء و بسیچ و سپاه پاسداران و سرحد داران، یا از مراجع بالاتر و ظالم تـر آنان؟؟؟؟ از کدام قـشر مردم ایران حکایت کنم ، که در حق هموطنان بیچارۀ ما چها کردند و میکنند؛ از کارفـرمایانی که مزد برحق و بخور و نمیر افغانان را در جیب میزنند، از دکانداران و اهـل کسبه که حاضر نیستند با افغانان رفـتار انسانی نمایند، از رستوران ها و کافی ها و خوراکه فـروشی ها که پس مانده ها و متاع ترش کرده را به افغانان عـرضه میکنند، از مردم عادی که حاضر نیستند افغانان را در صف های طویل نانوائی ها جای دهـند، از مکاتب ایـران که بچه های درمانده و آستین کهنۀ افغان را نمی پذیرند و بچه نیمچه ها مجبورند روزانه در کوچه و بازار به اصطلاح ایشان پرسه بزنند و احیاناً به رنگ کردن بوتهای عابران بپردازند و به اصطلاح آنجا کفـشهای مردم را واکس بزنند، از تکسی و سرویس و قـطار که به مشکل مسافـری بنام افغان را راه میدهـند؟؟؟؟ اول تر از چه و از کجا شکایت کنم؛ از مردم ایران و یا از رژیم جهنمی و ضد انسانیی که به غـلط "جمهوری اسلامی ایران" مسمایش کرده اند؟؟؟؟ وضع غـیر انسانی و توهـین آمیزی که در ایران بر وطنداران عادی و پیراهـن ــ تنبان پوش و لنگوته دار ما میگذرد و من بار بار دیده و شاهـد حال بوده ام، طوریست که رژیم سفاک نازی و یهودان مظلوم را در دوران "رایش سوم" بیاد می آورد.

البته در بین انبوه جمیعت ایران اشخاص پاکدل و انساندوست هـم وجود دارند، یعنی آنانی که افغانان را بدیدۀ انسان مینگرند و با ایشان در یک سفـره نان میخورند. باغـدارانی را شنیده ام، که تنها به افغانان اعـتماد دارند و فـریفـتۀ صداقـت و امانتداری ایشانند. مالکان دستگاهها و صنائع را شنیده ام که به میل، افغانان سختکوش و کم توقع را استخدام میکنند. شرکتهای تعمیراتی را شنیده ام که با طیب خاطر کارگران دلسوز، فعال و کم مزد افغانی را میگمارند، .... من ضمن یادداشتهای فـراوانی در خود ایران، بسا چشمدیدهای خوب و بد و شیرین و تلخ را روی کاغـذ آورده ام، که روزی به حیث "دفـتر خاطرات ایران" از نظر وطندارانم خواهـد گذشت؛ اگر عـمری باقی بود.

سؤالی مطرح خواهـد گردید، که با وجود این سرنوشت رقـتبار و این همه لیل و نهار، چرا وطنداران ما مایل به بودن و پائیدن تحقـیر آمیز در آنجایند؟؟؟ جواب را همه میدانند و دقـیقاً میدانند که آنچه در داخل وطن بر افغانان گذشت و هـنوز هم میگذرد، ایشان را بدین امر واداشت؛ واداشت که از "مرگ حتمی" بگریزند و به " تب" راضی شوند. آنچه خود ما بـر وطنداران خود روا داشته ایم، هـیچ کافـر و گبر و ترسائی در حق ایشان نکرده است، نه ایرانی، نه پاکستانی، نه مسلمان و نی نامسلمان.

اما جنایت هم حد و اندازه دارد. در این فاجعۀ جنایتبار دو شاخصه به چشم میخورد :
ــ خشم و نفـرت پدر دختر و اهالی محله نسبت به افغانان، در حدی بوده، که کشتگان را بعداً تکه تکه و مثله کردند. از همین رو مقامات ایرانی حاضر نشده اند، که اجساد به افغانستان انتقال یابند.
ــ که این جنایت را در حق مهمانان خود کرده اند. در ملک ما حـرمت مهمان آنقـدر بالاست که اگر قاتل به خانۀ مقـتول پناه ببرد، از کیفـرش منصرف میگردند. اما در کشور همسایۀ مسلمان و همزبان و همنژاد ما ایران ؟؟؟؟
واقعاً که از مرد تا نامرد، یک جَو فاصله نیست !!!!!!!!!!!!!!
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

* ــ زمانی که طالبان چند ایرانی را در قـونسلگری ایران در مزار شریف، کشتند، شعله های خشم ضد افغانی ایرانیان در حدی موج زد، که صدها تن افغان مظلوم، آواره و بیگناهِ مقـیم ایران را از دم تیغ گذشتاندند و رهـبر انقلاب اسلامی ایران ــ رهـبر مذهـبی ــ آیت الله العظمی خامنه ئی از "قـوم وحشی" سخن گفـت. بنده بدین مناسبت در همان وقـت، مقاله ای نوشت، زیر عُـنوان « همسایه های ناجوانمرد؛ خشم آیت الله بر "قـوم وحشی" » ، که در شمارۀ ششم "فـصلنامۀ رنگین" چاپ آلمان ( زمستان ۱۳۷۷ ) منتشر گردید. این مضمون نظر به ملحوظاتی، بنام شخص مستعارِ " کاظم عـلی غـزنیچی" ( باشندۀ امستردم، هالند )، نشر شده بود. » ( ختم نقـل قـول )
درینجا مایلم قـسمتهائی از همان مقالۀ هـشت سال پیش خود را نیز نقـل نمایم :

« ... درین بخش مقاله به موضوع دیگری تماس میگیرم و تبصره ای میکنم بر پیام آیت الله خامنه ئی، رهـبر مذهـبی و انقلابی ایران، که در شمارۀ 164 جریدۀ "فـریاد عاشورا" منطبعۀ مشهد به نشر رسیده. او میگوید : "جنایاتی که اندکی پیش از این در شهر مزار شریف بدست قـشون ظالم و سنگدل طالبان اتفاق افـتاد، یعنی کشتار وسیع مردم غـیرنظامی و به شهادت رسانیدن جوانان پاک و مؤمن ایرانی که ... در نوع خود فاجعه ای بی نظیر بود که باید دولتها و ملت های مسلمان را به حرکتی جدی در برابر این قـوم متعـصب و وحشی ( جلی ساختن از منست ) و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی خبر از قـوانین عمومی جهان بر می انگیخت." (ختم فرمودۀ خامنه ئی)
مکث بر جنایات و قـتل و کشتارهای غـیرنظامیان بدست طالبان در مزار شریف که رسانه های جهانی و سازمان عـفـو بین المللی به استناد شهادت شاهـدان عـینی افغانی انتشار داده اند، موضوع بحث کنونی نیست.... بحث را فـقـط بر گوشه ای از پیام خامنه ئی متمرکز میسازم، جائی که میگوید "این قـوم متعـصب و وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی خبر از قـوانین عمومی جهان". تبصره را در دو بخش میگنجانم :
1 ــ اگر از جناب آیت الله پرسیده شود، که مقـصد از "قـوم" در بیانیه اش چیست؟ حتماً طفـره روان خواهـد گفـت، که مقـصد از قـوم، قـوم نیست. ما مگر پوست این اسلام نما های کفـرفـروش را در چرمگری پروسۀ عمل شناخته ایم و میدانیم که وی قـصداً ، قـصد اهانت به قـوم پشتون را داشته، چون او فکر میکند که طالبان همه پشتون اند و طالبان پشتون نمایندۀ قـوم پشتون. و ولو که چنین هم باشد، یعنی که طالبان همه پشتون و نمایندۀ قـوم شریف پشتون باشند، هـیچ کسی ــ بشمول زمامداران کینه توز ایران ــ نه حق اهانت به این قـوم را دارد و نه حق توهـین به قـومی از اقـوام دیگر افغانستان را ، که بمانند قـوم پشتون، در نجابت و شرافـت شان هـیچ شک و تردیدی راه ندارد.
اقای آیت الله که متملقـین و جیفه خواران او را به گزاف "ولی امر مسلمین جهان" میخوانند، در حقـیقـت با ذکر این جمله و عـبارت ، همه اتهامات را بر جبین خود میکوبد. توهـین به قـوم و مردم یک سرزمین نه در تعالیم نورانی اسلام جای دارد و نه در قـوانین متعارف جهانی. ... من بیانیه های بسیاری از آیت الله های آتش نفـس و زورگوی ایران را بار ها شنیده و خوانده ام و میدانم که ایشان نسبت به پشتونها کینۀ دیرینه دارند....
2 ــ آیت الله العظمی رهـبر رژیمیست، که عملاً هم نورمهای بین المللی را زیر پای میگذارد و هم تعالیم انسانگرا و آزادی بخشای اسلامی را.
ــ رژیمی که 44 دپلومات امریکائی را 444 روز در اسارت نگهداشته و توهـین و تعجیز نمود، نباید از قوانین و نورم های جهانی سخن گوید.
ــ رژیمی که هـزاران ایرانی بافـرهـنگ و فـرزانه را از بدو باصطلاح "انقلاب اسلامی" خود بدار آویخته و هـزاران دیگر را در زندانهای رژیم بحالت بسیار و حشیانه و دور از کرامت اسلامی شکنجه داد، حق ندارد از حقـوق انسانی و تعاملات بین المللی و تعالیم نورانی اسلام سخن گوید. ...
ــ رژیمی که آیت الله خلخالی آن بدست و حکم خود چندین هـزار ایرانی فـرهـیخته و وطنپرست را غـرغـره و حلق آویز کرد، حق ندارد که از کرامت بشری و عـدل اسلامی سخنی بمیان آرد. هـنوز "میدان اعـدام" در خیابان مولوی تهران بر هـزاران اعـدام و حلق آویز کردن ها، اشک میریزد.
... و ... و .... » (ختم نقـل قـول )
من به کل مقالۀ روزنامۀ "جام جم" تماس مستقـیم نمی گیرم، که آنچه او گفـته، باید با سخت ترین و کوبنده ترین جواب، پاسخ داده شود. من اما بر کلمات "افغانی" و "افاغـنه" که در مقاله فـراوان بکار رفـته، اندک درنگ مینمایم. اما پیش ازین همان قـطعۀ معروف و عام شمول حضرت شیخ اجّل سعدی شیرازی را به یاد جناب آیت الله و همه زورگویان دیگر رأس قـدرت در ایران، میدهم :

اگر ز باغ رعـیت مَلِـک خـورد سیبی  ــــ بر آورند غلامـان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد ــــ  زنند لشکریانش هـزار مرغ به سیخ


وقـتی اشخاص درجه اول کشور ایران اینطور داد سخن بدهـند، از مردم عادی چه توقعی میتوان داشت؟؟؟؟ من ضمن مقالات بی شمار خود بصورت ضمنی و فـرعی بر آنچه در ایران در حق افغانان میگذرد، انگشت گذاشته ام. اما کاش قـضیه در همینجا ختم میگردید. ایرانیان از گلیم خود پای فـراتر گذاشته و در امور داخلی ما نیز دخالت میکنند، همان قـسمی که همسایۀ خبیث دیگر ما، پاکستان، طالبان را تربیه و تجهیز کرده و بجان ملت درد رسیده و بجان آمدۀ ما میفـرستد. گماشتن اشخاص جیره خوار در پوستهای حساس دولتی افغانستان، کوشش در جهت از بین بردن لهجۀ خاص دری افغانستان و جانشین ساختنش با نحوۀ به ابتذال رفـتۀ فارسی ایران، تبلیغ به نفع اصطلاحات خاص فارسی ایران و جانشین ساختن آنها درعـوض اصطلاحات قـبول شده و پذیرفـتۀ ملی ما، سعی در زدودن اصطلاحات مقـبول (پذیرفـته و قـبول شده) و قانونی پشتو و جانشینی آنها با اصطلاحات خاص و مخصوص فارسی ایران، تلاش در تغییر نام "افغانستان" به خراسان، از رؤوس مسایلیست، که به هّم و کوشش و به سرمایۀ کشور ایران در افغانستان براه انداخته شده. و دردا که بیخبران خانه خراب بدون اطلاع از چنین پلان های دیررس و ستراتژیک ایران، بر آنانی میتازند که پرده ازین برنامه ها برمیدارند و توطئه ها را افـشاء میکنند. البته از گماشتگان و جیره خوران افغانی رژیم آخوندان ایران، هـیچ گله و به اصطلاح ایرانی "گلایه" ای نداریم. ایشان در نهایت صداقـت پایبند وظیفۀ خود میباشند و باید معاش خود را حلال کنند!!!!
برویم و اصطلاحات "افغانی و افاغـنه" را بشگافـیم :
ــ ایرانیان که خود را به "فارسی دانی" و "ادبیات" آراسته دانسته و به آن مینازند، بر خلاف منطق زبان در عـوض "افغان" کلمۀ "افغانی" را بکار میبندند. ایشان دقـیقاً میدانند، که "افغان" در معنای "باشنده و شهروند افغانستان" است و "افغانستان" کشور و سرزمین "افغانان". بلی؛ ایشان این نکته را به جد و حتم می دانند، ولی قـصداً از استعمالش سر باز میزنند. چرا و به چه خاطر تمام جهانیان مردم افغانستان را "افغان" بدانند، ولی همسایۀ در به پهلو، همنژاد و همزبان ما آن را نداند؟؟؟؟ دانشمندان ایران بر این نکته بسیار مکث کرده و استعمال "افغانی" را به جای "افغان" غـلط وانموده اند. آقای ابوالحسن نجفی در فـرهـنگ "غـلط ننویسیم" خود چنین گوید : « اهـل کشور افغانستان را باید "افغان" بنامیم و نه "افغانی" چنانکه اهـل کشور ترکیه و استان کردستان را "ترک" و "کرد" مینامیم و نه "ترکی" و "کردی"...." ( صفحۀ 32 کتاب "غـلط ننویسیم" چاپ هـفـتم، 1374 نشر مرکز دانشگاهی ). از این کتاب که احتمالاً به چاپ یازدهم و دوازدهم رسیده باشد، به صد ها هـزار نسخه چاپ گردیده و در دسترس ایرانیان گذاشته شده. همینطور دانشمندان دیگر ایران نیز بر غـلط بودن کلمۀ "افغانی" بجای "افغان" مکثها کرده اند، اما و ولی و مگر ایرانیان بر همان استعمال غـلط خود منهمک اند و راه صواب را نمیخواهـند بپیمایند. انسان به شبهه می افـتد که ایرانیان دیده و دانسته، نص قـرآنی "حق آمد و باطل زائل گردید" را قـبول ندارند. شاید در بسا موارد از نص صریح بالا، پیروی کنند ولی وقـتی پای این مطلب خاص بمیان آید، بر همانند که بودند و همان خواهـد بود. ** پس نیرنگی را میتوان در پس پشت چنین استعمال، حدس زد. در روزگاران ما کلمۀ "افغانی" در ایران صبغت دشنام را بخود گرفـته و چه زننده است، که ایرانیان با همان لهجۀ خاص خود، "افغان" را از روی تحقـیر و توهـین"افغانی" خطاب میکنند و در پسوندش یکی دو دشنام دگر را می آویزند.
ــ در دورۀ قاجاری فارس، "افغان" را بشکل "افاغـنه" جمع می بستند، عـیناً در هـیئتی که "فـرعـون" را بقاعـدۀ عـربی جمع بسته و "فـراعـنه" میگفـتند. میگویند، که چنین استعمال از نفـرت عظیمی سرچشمه میگرفـت، که زمامداران قاجاری از "افغان" و "افغانان" داشتند. اینک نویسندۀ روزنامۀ "جام جم" نیز به پیروی از نیاکان کینه ورز خود، جمع کلمۀ "افغان" را بشکل "افاغـنه" می آورد. فارسی زبانان را نشاید، که کلمات "غـیرعـربی" را به قاعـدۀ جمع عـربی ، جمع بندند.
این گفـتار ناتمام میماند، اگر نکتۀ آخرین ناگفـته بماند:
توهـین و تحقـیر و عـذابی که پناهـندگان بی پناه ما در دو کشور همسایۀ مسلمان و گویا برادر ما ــ ایران و پاکستان ــ دیده اند، ثبت تاریخ گردیده؛ و در حافـظۀ تاریخ، فـراموشی راه ندارد. خاطرۀ این ایام شوم نسل اندر نسل در ذهـن جمعی ما زنده خواهـد بود و آیندگان از آن بحیث هـشدار، یاد خـواهـند کرد.

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

** برگرفـته از بیت معروف حضرت حافـظ شیرازی:
حلقۀ پیر مغان از ازلم در گوش است  ـــــ بر همانیم که بودیم و همان خواهـــــــــد بود