د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

خراسان،ايران و افغانستان ( دويمه برخه )


 کانديدای اکادميسين سيستانی 23.01.2006 03:00
دشمنان وحدت ملی چون دیدند که ازطرح تغییر نام کشور، کلاه دلخواه شان درست نمیشود، طرح تفرقه افگنانه دیگری پیش کشیدند وبا کار برد کلمهً "افغانستانی" مردم افغانستان را به "افغان" و"غیرافغان" تقسیم وبرآتش نفاق ملی روغن ریختند که اینهم جز شکست وافتضاح چیزی دیگری دستگیر آنان نخواهدکرد. دراین خصوص نخستین دانشور دلسوز کشور که به دفاع از هویت ملی ما به عنوان« افغان» پرداخت، وبشدت بر کاربرد کلمه «افغانستانی» حمله برد،آقای ولی احمدنوری نویسنده وصاحب نظر کشورما مقیم فرانسه استند وبه تاسی از ایشان ، اشخاص دیگری چون آقای بارز، روستار تره کی ، ملالی موسی نظام، داکترخلیل الله هاشمیان وچندتن دیگر واز آن میان قلم توانمند یکی ازهموطنان صاحب نظر وآگاه افغان بنام انجنیر خلیل الله معروفی، روی نشرات برون مرزی وسایت های انترنتی درخشیدن گرفت که بانگارش چند مقالهً محققانه و مستند و پذیرفتنی به رد ادعاهای هواخواهان کلمه "افغانستانی" پرداختند.
 من ضمن تائید وارجگزاری به نظرات صاحب قلمان مزبور ، نوشته های انجنیر معروفی رابیشترمی پسندم وآنها را نوشته های بسیار صمیمانه ومنصفانه وً وطن پرستانه ارزیابی میکنم، زیرا که آنچه را وی مینویسد، برمبنای اسناد وشواهد کتبی و استدلال منطقی استواراست، وهدفش راهنمایی نسل های جوان وفرزندان غربت دیده افغان در بیرون از مرزها است. انجنیر معروفی ازربع یک قرن به اینسو در اروپا زندگی میکند ودرکشور آلمان تحصیل کرده و درهمانجا اکنون بسر می برد، وبا هیچ گروه سیاسی بر سرقدرت وبیرون از قدرت ،دست چپی ویا دست راستی وابستگی سیاسی وایدیولوژیک ندارد. اواز موضع گیریهای غلط اشخاص هم نژاد وهمتبارخود(تاجیکها) حمایت نمیکند، بلکه برایش در درجه اول حقیقت موضوع و اصل افغان بودن به عنوان هویت ملی که هسته واساس وحدت ملی ماشمرده میشود، مهم است نه انتساب به قوم وطایفه ونژاد و مسایل سمتی ومذهبی.
 آنچه انجنیر معروفی مینویسد، واقعاً از روی وطنخواهی ودلسوزی به حال ما افغانها که از سه دهه به اینطرف در آتش نفاق وشقاق میسوزیم و علت آن را هم نمیدانیم مینویسد. او. مینویسد تا ما را روشن کند واز آتش نفاق ملی که توسط بیگانه گان درکشور ما برافروخته شده است نجات بدهد. هدف آقای معروفی از این نوشته ها آگاهی دادن به کسانی است که از نیات شوم دست اندرکاران تفرقه های ملی بی خبراند ونا آگاهانه آله دست این یا آن سوداگر نام قوم وزبان و نژادوسمت قرار نگیرند ومردم ساده متعارف خود را بدون موجب نیست ونابود نکنند.

 این انسان بادرد وبادرک درپایان مقاله«افغان، افغانی وافغانستانی»( بخش چهارم) بر همه افغانان فریادمیزند ومینویسد: « هموطنان گرامی، وطنداران بجان برابر! از هرقوم وتباری که هستید، به هرزبانی که سخن میزنید، به هردین وآئینی که پای بندید و در هرنقطه ً افغانستان عزیز وجهان پهناور که بسر میبرید! فراموش نکنید که ما همه "افغان" هستیم وسرزمین بلا کش اماپر افتخار ما، افغانستان عزیزاست. افغانستان خانهً مشترک همهً ماست، همه باهم برادریم وکاملاً باهم برابر، هیچ قومی را برقومی دیگر رجحانی نیست. شمال وجنوب وشرق وغرب وقلب کشور، همه عزیز اند وعین ارزش را دارند. هموطنان ، وطنداران! گول اغواء وتفتین همسایگان طماع، بی ازرم ودشمنان بی مروت را نخورید، بخود آئید، ودست بدست هم دهید. مام میهن چشم امید بسوی شما دوخته. اشکهایش را بزدائید، بر زخمهایش مرهم نهید و در دامان مهرگسترش برادر وار بسربرید! جهان جهان سرعت وبلکه تعجیل است. مرکب تیز تگ زمان منتظر کسی نمیماند. هنوز هم دیرنشده، عزم جزم کنید وبه کاروان جهانیان بپیوندید!
 کاروان رفت وتو درخواب وبیابان در پیش  ـــ ـــ وه که بس بی خبر از غلغل چندین جرسی»
 موضع گیری آقای معروفی در رابطه به فساد کار برد کلمه "افغانستانی" مانند موضع گیری آقای نوری وداکتر هاشمیان وبارز ودیگران، یک موضع گیری صد درصد وطن پرستانه است واهداف کسانی راکه این کلمه را رواج میدهند بیدریغ افشا میکند. ایشان در مقالت دیگری در ارتباط به مقاله کسیکه کلمه «افغانستان» راخواسته از نگاه زبانشناسی بررسی کند ، مینویسد: « ساخت واستعمال کلمه "افغانستانی" بجای "افغان" بادید تعصب آمیزسیاسی ارتباط میگیرد وهرگز واصلاً وابداً منشاء واساس زبانشناسانه ندارد. برعکس ، ساختن کلمه "افغانستانی" از "افغانستان" وبجای "افغان"، درحالی که "افغانستان" از واحد "افغان" وپسوند "ستان" ساخته شده، دور از منطق است. وقتی کلمه"گل" را با"ستان" پیوند داده وترکیب "گلستان" را ساختیم، دیگرنمیتوانیم بگوئیم، "گلستانی" بدیل وجانشین "گل" است. اگر اینطورمی بود، میتوانستیم بگوئیم: « یک دسته گلستانی خریدم» یعنی «یک دسته گل خریدم.»
 آقای معروفی می افزاید:« کلمه "افغانستانی" اشکالات فراوانی دارد: _اشکال ساختاری ومنطقی، اشکال سیاسی، بلی اشکال سیاسی وتبعیض طلبانه، چون کلمه "افغانستانی" در متن وبطن خود با ستیز قومی آگنده است .کلمه "افغانستانی" هم« افغان ستیز» است هم « پشتون ستیز». _اشکال قانونی ومشروعیت، زیرا ساخت واستعمال کلمهً «افغانستانی» علاوه از اینکه وحدت ویکپارچگی ملی ما رامغشوش ومخدوش میسازد، میثاق های ملی وبین الکللی راهم زیرپا میکند. قوانین مختلف اساسی افغانستان که با تائید لویه جرگه ها، مهر مردمی خورده اند، باشندگان افغانستان را«افغان» مینامند ومیدانند، از هر قوم وقبیله واز هر دین وآئینی که باشند. علاوه براینکه ما- همه ما ، بتاکید میگویئیم_ خود را درخارج افغانستان" افغان" میخوانیم و در پاسپورت های ما" تابعیت" ما را «افغان» نوشته اند. تمام ممالک جهان اتباع افغانستان را بنام«افغان» می شناسند. بلی ما به هویت ملی «افغان» استیم، ولی به هویت قومی، پشتون، وتاجیک وهزاره واوزبیک وترکمن و... وبه هویت دینی مسلمانیم وهندو ویهود ونصارا... وبه هویت مذهبی سنی و شیع وبه هویت زبانی ، دری زبان وپشتوزبان وترکی زبان وغیره ، همه هویت های جزئی در هویت کلی، که هویت ملی ماست، ذوب میشوند واندماج می یابند.»
 آقای معروفی مساله را از دید دیگری به بررسی میگیرد ومینویسد: «بیائید برموضوع از زاویه دیگری نظر اندازیم وکنهش را بشگافیم: انتقاد برکلماتی چون: پوهنتون و پوهاند وپوهنوال وشاروال ولویه جرگه و ولسی جرگه وغیره» از عقده عمیق نسبت به پشتون ها وزبان پشتو، سرچشمه میگیرد. ایراد برنام «افغانستان» وبکار نبردن وحتی ناروا دانستن کلمه «افغان» برای باشندگان «غیر پشتون» وطن ما وابداع کلمه «افغانستانی» در عوضش، از همین سرچشمه آب میخورد.
 یک حلقه خاص از افغانان خارج از افغانستان، که تعلیم یافته وباصطلاح روشنفکرهم هستند، دانسته یا ندانسته زیر تاثیربیگانه گان کینه توز وفتنه انگیزرفته وچنین مسایل را دامن می زنند. اینان غمین اند وماتم میکنندکه از قرن هژدهم به بعد، افرادی ازقوم پشتون_ وبزعم غلط ایشان«قوم پشتون»_ برافغانستان حکمروائی کرده اند، اما باکی ندارند وچرت شان خراب نمیشود، که تنها از ظهور اسلام بدینسو، اعراب، خاندانهای ترک نژاد(غزنوی وسلجوقی)، مغولان، تیمور واحفادش وتیموریان هند، بیشتر ازهشت قرن براین سرزمین حکم چلانده اند. اینان اصلاً دل خوش ندارندکه برویرانه های خراسان، کشوری بنام
«افغانستان» سربلندکرد،که خدایش همیشه سربلندداراد! اینان شاید آرزومیکردند، که کاش این وطن_ خاک بدهن بدخواهان افغانستان_ درحال تجزیه وزیر سیطره فارس صفوی و شیبانیان ماوراء النهر وهند بابری می بود، هرگز مستقل نمیگشت وتمامیت ارضی نمی یافت. اینان دیده ندارند وتحمل کرده نمیتوانند، که فردی ازقوم پشتون، که مانند اقوام دیگرکشور، یک قوم شریف واصیل این سرزمین است، کشوری را بنیاد نهاد. اگر اینطورنیست پس چرابخود نبالیم، که فردی از باشندگان اصیل این خطه پاک، قدعلم کرد و دولت مستقلی را تشکیل داد؟ چرا افتخار نکنیم که احمدشاه درانی_ که کاملا برحق«احدشاه بابای کبیر» لقب گرفته_ از قلزم خرابه های خراسان وازاجزای مجزای آن، کشوری ساخت، که امروزبنام «افغانستان»یاد میگردد، که بفرموده جناب محمدسعید فیضی،«نام وبقایش مستدام باد!»، بلی، باید افتخارکنیم که دراین سرزمین افتخارآفرین، پس از دوصد وپنجاه سال اضمحلال وتجزیه وتسلط غیر، بالاخره مردی پیداشد، بلی مردی پیداشد وکشورمستقلی را تاسیس کرد وحدود وثغور طبیعی برایش داد.
 درجایی خوانده بودم که یک مورخ نامدار غرب زمین، برخاستن افغانستان رااز خرابه زار خراسان«
معجزه تاریخ» خوانده بود. بپاخاستن یک کشور مستقل ومقتدر از عظام رمیم خراسان، واقعاً معجزه و درخور هرگونه شکر گزاری وسپاس است. اگر احمدشاه بابای ابدالی از یکی ازاقوام دیگر این وطن مقدس برمیخاست ونام کشور ما مثلاً ترکستان یا هزارستان ویا تاجیکستان می بود، بازهم این غال مغال(قال مقال) وقیل وقال وواویلا وجود میداشت؟ «گمان نکنم» جواب منست. تمام هیاهو وداد وفریاد وعلائی که پس از فروپاشی سلطنت خاندان محمدزائی در وطن ما موج میزند ومود روزگشته، فقط همان یک عقده عمیق واز نگاه بدبین ایشان«زخم ناسورتاریخی» برخاسته. خرده گیری برکلمات پشتوکه در دری واردشده ویا وارد ساخته شده اند، همه بهانه است. اگر اینطور نیست وصرف بیگانگی لغات مطرح است، پس چراهزاران کلمه عربی ، ترکی ومغولی وهندی را واینکه هزاران لغت فرنگی رادرفارسی دری تحمل میکنیم وخمی برابرونمی آریم؟ بلی ما هزاران لغت باصطلاح بیگانه راکه از ماوراءسرحدات ما واز ماوراء سرحدات قلمرو زبان فارسی، وارد دری گردیده اند، تحمل میکنیم، مگر همینکه درجائی کلمه پشتو_ که زبان دوم مملکت ماست وبرای مردم ماهرگز بیگانه نیست_ کشف کردیم، بلی کشف کردیم، جندما میگیرد. اگرکسی کلمات پشتو رادرفارسی دری ما بیگانه می پندارد، مربوط به دید تنگ نظرانه وتعصب آلودخود اوست وبرواقعیت های عینی موجودزبان دری هیچ اثری ندارد.» (۲۹)
 ببینید هموطن گرامی که آقای معروفی با چه منطق واستدالا وطن خواهان میخواهد از پراکندگی ملی و تفرقه های قومی وزبانی جلوگیری کند وبا چه زبان وقلم فصیح بجواب هم تباران خود پرداخته است .تمام نوشته های آقای معروفی پیام آور صلح وآشتی وبرادری وبرابری ووفاق ملی است . این انسان وطن خواه ومردم دوست در مقاله دیگری بجواب داکتر پرویزکابلی مینویسد:« نویسنده محترم! تمام مشکلات شما واعوان وانصار تان، از همین دید نادرست وتنگ نظرانه وتعصب وشووینزم شما، نشأت میکند. شما در مقاله تان«افغان بودن» را«قلب هویت» باشندگان افغانستان تلقی میکنید. شما با این ادعا وبا این مقاله خود، خود راوارد "دل"(گروه) تنگنظران ومتعصبانی چون نادیه فضل، سالار عزیزپور، عبدالله رها، نصیر رازی، نعیم کبیر، هارون امیر زاده، لطیف پدرام و امثالهم ساخته اید. ازنظرمن، شما عضوی از گروه«افغانستانی _ پسندان» میباشد، یعنی آنهایی که از هویت افغانی خود انکار کرده وبه دامان ترکیب مسخره وبی منطق«افغانستانی» چنگ زده اند. من در زمینه غلط بودن ونا روابودن اصطلاح« افغانستانی» هم در مقاله:«افغان، افغانی، افغانستانی» گپ زده ام ونیز درمقاله اخیر خود« ورود لغات بی مورد وناباب در زبان دری».
 مگراطلاق کلمهً «افغان» برباشندگان افغانستان، از ایشان(ازاقوام غیرپشتون) سلب هویت میکند؟ اگر مقصدشما از هویت، همانا هویت تنفر وتعصب وضدیت نسبت به پشتونها وزبان پشتوباشد، با این هویت کاری نداریم، اما اگرهویت ملی مردم افغانستان مرادشماست، بگذارید که قوانین اساسی ما در زمینه گپ بزنند. قوانین اساسی افغانستان، باشندگان این مرز وبوم را وهرفردملت افغانستان را«افغان» میخوانند ومیدانند.... وقتی قانونهای اساسی ما، که از طریق لویه جرگه بتائید مردم وملت ما رسیده اند، هرفردافغانستان وهر باشنده این وطن را وهر وفردملت ما را
«افغان» تعریف میکنند، دیگر هیچ جای گپ زدن باقی نمیماند. نظر به تعریف بالا«افغان» یعنی«باشنده افغانستان» و«باشنده افغانستان» یعنی «افغان». اگر تعصب وتنگنظری وسرتنبگی را از سر بدر کنیم واز قوانین اساسی افغانستان پیروی کنیم، دیگرمشکلی نمیماند.بگذریم از اینکه«افغان» یک زمان یک اسم خاص ونام یک قوم بوده وحالا این اسم، خاص نیست وخاصهً یک قوم نیست. این اسم مربوط به یک ملت است، مربوط ملت افغانستان، مربوط ملت افغان.
 من در بخش اول مقاله «افغان، افغانی، افغانستانی» در زمینه بحثی کرده مثالهای فراوانی داده ام. این بحث هنوز ادامه دارد وبزودی بخش های چهارم وپنجم آن از نظرخوانندگان عزیز خواهد گذشت. مگر داکتر صاحب را منتظرآن بخشها نمیگذارم وعجالتا بعرض ایشان میرسانم که در پهلوی مثالهای بسیارزیاد ممالک جهان، یک مثال برجسته از جهان باصطلاح متمدن رافراموش میکنیم. قاره امریکا بنام یک سیاح ومحقق فلورانسیAmerigo Vespucci «امرکو ویسپاچی» که در قرن پانزدهم وبعد کریستف کولمبوس_کاشف این قاره_ بدانجا پانهاده بود، ناماگذاری شده، حتی بنام کوچکش. ببینید داکتر صاحب که فردی که نامش بر یک براعظم وبرقاره ای گذاشته شده، خود ازاین قاره نبوده. امریکای شمالی ووسطی و جنوبی، که مشتمل برده ها مملکت میباشند وحدوداً یک میلیارد(هزار میلیون) انسان رادر خود جا داده اند. همه بنام(Amerigo Vespucci) یاد میگردند: بنام همان سیاح ایتالیائی. امروز هیچ کس از باشندگان این قاره را پیدا نمیتوانیم که از«هویت امریکائی» خود انکارورزد وبه آن افتخارنکند. حتی باشندگان اتازونی ویا اضلاح متحده امریکا خود را مشخصا American یعنی امریکائی میخوانند وبا فتخار هم میخوانند. اگر کلمه امریکا از یک میلیارد "امریکائی " سلب هویت نمیکند، به تحقیق وبه هرآئینه که کلمه «افغان» هم هویت باشندگان این اب وخاک را از ایشان نمیگیرد.ببینید داکتر صاحب!اگر از در منطق وارد بحث گردیم، واقعیت ها راردکرده نمیتوانیم، ولی اگر لجاجت وسرتنبگی وتعصب ونفرت وکدورت وخصومت ودشمنی را پیشه کنیم، دیگراز وجود روز وشب وسپید وسیاه وزمین وزمان نیز انکار خواهیم ورزید.»
( ۳۰)
 باری داکتر اکرم عثمان نوشته بود: «مردم ساکن در افغانستان کنونى از چند هزار سال باين طرف در واحد هاى مختلف سياسى- جغرافيايى باهندى‌ ها، ايرانى ها، و باشندگان ماوراألنهر و ديگران همزيستى داشته است و قلمروى که اين ملل و نحل در آن زيسته اند همواره تحت تاثير حرکات تاريخى، دستخوش تحول بوده و قدرت سياسى يکى پى ديگر از دستى بدستى، از عشيره ‌يى به عشيره يى و از قومى به قومى رسيده است. از همین‌جا، نه يگانه، بلکه مهمترين عامل تاسيس و تشکيل اين کشورها عنصر تهاجم و غلبه بريکديگر بوده است.... » (۳۱)
 بدینسان روشن میگرددکه تاريخ و جغرافياى کشورما مانند اکثرکشور هاى جهان با قهروغلبه شکل گرفته و با سرپنجه جبر وخشونت ، در چارچوبه مرزهاى موجود قرار داده شده است. در مشرق زمين و بخصوص در کشورهاى منطقه هيچگاهى مجال دموکراتيک بخاطر ايجاد حکومت دلخواه این ملل(مانندجوامع غرب) داده نشده است. اکنون هم درکشور ما تا رسیدن به دموکراسی واقعی راه درازی درپیش است و تا زمانی که این راه پر از سنگلاخ کوبیده میشود،افغانها در پهلوی سایرکسانی که خود را درسرنوشت این کشور شریک میدانند،از کشور خود، وازنام و تاریخ آن دفاع خواهند نمود وهروقتی که قوم وتبار دیگری براین کشورغلبه یافت وآنرا با قهر وتهاجم قبضه کرد ودیگران را مطیع وفرمانبردار خودساخت، میتواند هرنامی که دلشان بخواهد برقلمرو تحت سلطه خویش بگذارند. تا آن روزگار البته افغانها به این دهن کجیهای بچگانه ازجا نمی جنبند ومثل کوه برجایگاه خویش استوار وپایدار میمانند و پرازیت پراکنی این گروه نیز جایی را نخواهد گرفت.
 دشمنان وحدت ملی افغانستان باید این واقعیت را بپذیرند که یک قوم زنده وموثر در سرنوشت وشکل گیری این کشور حضور فعال دارند که بزعم «افغانستانی» نویسان، بنام«افغان»(= پشتون) یاد میشونداین قوم تازنده باشد از هویت ملی خویش به عنوان «افغان» دفاع میکنند و حاضرندجان بدهند ولی جانان را از دست ندهند. هیچ قدرتی هم نمیتواند که تا این قوم در این کشور زنده باشد، نام افغانستان را تغییر بدهد، مگر اینکه افغانستان را از نقشه جهان محو کند. حال دل کس که، خوش میشود ویا خوش نمیشود.
 همان گونه که حق نداریم، به کم سابقه دارترین اقوام ساکن در این کشور، حتی به آنهایی که بعد ازاشغال بخارا از سوی بلشویکها به افغانستان پناه آورده اند،بگوئیم که چون ریشه تاریخی شمادراین کشورزیاد نیست ، پس نباید به عنوان رئیس جمهور ویا صدراعظم ویا نماینده مجلس خود را کاندید کنید، به همین سان هیچکسی هم حق ندارد به پشتونها که یکی ازاقوام تاریخی وبزرگ این کشوراست بگوید: از شمال برخیزید وبه جنوب بنشینید ویا از غرب به شرق بروید! یا بگوید:چون پشتونها دارای خاستگاه قبیلوی ویا ذهنیت قبیلوی هستند، پس حق ندارند دررهبری این کشور قراربگیرند.تاریخ کشور گواه این حقیقت است که تا هنوز بدیل رهبری پشتونهادرکشور زاده نشده است. پس آفرین واحسنت بر ذهنیتی که سیصد سال پیش از امروزتوانست دست اتحاد بهم داده، خود را از زیر سلطه بیگانه رها سازند وبه تشکیل دولتی مستقل بپردازند. آیا تشکیل دولت ازدیدگاه سیر تکامل اجتماعی، گامی پیشتر از مرحله قبیله نیست؟چرا اقوام دیگری که این مرحله تکامل راگویا پشت سرگذاشته بودند،دست به چنین ابتکاری نزدند تا نام قوم وتبار خود رابراین سرزمین میگذاشتند و کشور راگل وگلزار میساختند؟
 نظریه یهودی بودن «افغانها » که درتاریخ خانجهانی یا مخزن افغانی (از نعمت الله هروی بن خواجه حبیب الله_تالیف در۱۰۱۸هجری) درج است وبه نقل ازآن برخی از مستشرقین روسی هنوز براین باوراند که پشتونها از نژاد یهود اند، با رواج وگسترش دانش زبانشناسی آن نظریه باطل شده وبه اثبات رسیده که «افغانها» (=پشتونها)از نژادآریائی استند وبا یهودیان هیچگونه نسبتی ندارند. سیدجمال الدین افغانی نیز درکتاب «تتمة البیان فی التاریخ افغان» خود که درسال۱۹۰۱ به چاپ رسانیده ، با اثبات عدم مشابهت زبان پشتوبا عبری این نظریه را مردود دانسته است.( ۳۲)
 مستشرق و دانشمند نورويژى (مورگن ستيرن) که تقريباً شصت سال از عمر خود را صرف شناسائى زبان پشتو و گويندگان آن زبان و مبداء قوم پشتون نموده ، چند سال قبل از مرگ خود در کابل در سيمنار بين المللى ايکه بمناسبت تأسيس مرکز تحقيقات بين المللى پشتو تدوير يافته بود، ثمره پژوهش و تحقيقات ٦٠ ساله خود را به دانشمندان داخل سيمناراظهار و قاطعانه گفت که:«زبان پشتو دنباله زبان ساکى است و پشتونها در اصل بقاياى همان ساکها استند و ديدگاه ديگرى قابل پذيرش نيست.»
 پوهاند داکترزيار که يکى از شاگردان مورگنستيرن استند، به استناد همين تيزس استاد کتابی زیر عنوان «پشتو او پشتانه د ژبپوهنى په رنا کى» در سال 2000میلادی نوشته ودرآن در پرتو دانش زبان شناسى و اتنولينگويستيکى شواهد و اسنادى را بررسى وارائه نموده که ثابت میکند پشتونها بقاياى نسل ساکها اند و زبانى را که به آن تکلم ميکنند، زبان ساکى است. پوهاند زيار در اين باره مينويسد:« من بصفت دانشجوى زبانشناسى و پيوست با آن ايرانشناسى و بگونه فرعى نژاد و بشرشناسى ، سالها پيش اين را وظيفه و مسئوليت خود شمرده بودم که به نگارش تاريخ زبان پشتو دست بيازم و در اين راستا از همه نخست سخنرانى روانشاد مورگنستيرن استاد خود را اساس کارم گردانم که درست سه سال پيش از مرگش در سيمنار بين المللى تاسيس مرکز تحقيقات بين المللى پشتو در کابل ايراد نمود و درآن«ساکى بودن پشتو و پشتونها» را در نتيجه تحقيقات ٦٠ ساله خود در اين زمينه قاطعانه اعلام داشت ... از همين سبب در پى آن شدم تا از لحاظ اتنولينگويستيکى ، وابسته گى زبان ساکى و پشتو و هم تبارى ساکها و پشتونها را مورد مطالعه و بررسى قرار دهم . نخست از همه کوشيدم بر تاريخ و راه و روش زندگى ساکها روشنى اندازم و به تعقيب آن وجوه مشترک آنان با پشتونها را زير مطالعه قرار دهم و افزون بر وابسته گى زبانى ، رشته ارتباط اتنيکى بين اين دوقوم را نيز بررسى نمايم ...»( ۳۳)
 
 با توجه به تحقیقات پوهاند زیار به نظر میرسد که 27سال زحمت آقای عبدالحمید محتاط دانشمند تاجیک تبارکشورما برای نگارش «تاریخ تحلیلی افغانستان» نقش برآب میشود که تلاش کرده به اثبات برساند پشتونها بقایای ده خانوده مهاجر قوم یهود در افغانستان اند، بدون اینکه هیچگونه شواهدی از شباهت وهمسویی زبانی میان زبان پشتو وزبان عبرانی را بدست داده باشد. بیچاره محتاط با همه احتیاطش در مدت 27 سال بالاخره با انتشار تاریخ تحلیلی افغانستان،برمبنای نوشته های مستشرقین شوروی که در تمام مدت هفتادسال حکومت کمونیستی کلوخ در اب گذاشتند وگذشتند وسرانجام تمام ملل واقمار شوروی، امروز برای اصلاح غلطی های تاریخ خود، دوباره تاریخ مینویسند، تاریخ تحلیلی (تاریخ توهین به قوم پشتون) رانوشت و به عنوان شخص متعصب ودشمن اقوام پشتون برای خود شهرت کمائی کرد.درحالی که در آئین دانشمندتعصب جایی ندارد وایشان اگر نیت سوء در برابر قوم پشتون نمیداشتند، میتوانستند توانایی علمی خود را در ترجمه یکی دوسه اثرسودمند از زبانهای انگلیسی ویا روسی به فارسی دری بسرمی آوردند تا به حیث مآخذ مورد رجوع واستفاده دانشجویان ومحققان کشور قرار میگرفت ونام شان نیز همواره به نیکی برده میشد.باری در دیداری رودر رودرشهرگوتنبرگ سوئددرسال 2005 من این نکات را برای ایشان خاطر نشان کردم، مگراستدلالش این بود که او فقط نظریات دانشمندان خارجی را ارائه داده است نه اینکه خود با آن نظریات موافق بوده باشد. در هرحال از مرد دانشمند وسیاستمداری آبدیده چون محتاط ، نگارش کتابی اینچنین بعید به نظر میآمد؟و شبیه این ضرب المثل افغانی است که میگوید:از زیر پلوملی بدرآمد.
 در پایان به عنوان حسن ختام چند بند از غزل مرحوم شیون کابلی را که بمناست استقلال افغانستان سروده اینجا باتاب میدهم:
 به خون خــویش نمــودیم حاصل آزادی  ـــــــــــ  خوشی وعشرت وعیش وطرب بماست حلال
 زدل کشیــم صـــداهای زنــده بـاد افغان ـــــــــــ  بــروی گــنبـد نیلی اسـت تاخــرام هــلال
 بسرزمــین دلــیران چــه پــا دراز کــنی ـــــــــــ   کــه مــوش را نبـود در حریم شیر مجال
 دماغ فـــاسد خود را حســـود صاف نما ـــــــــــ   که محــو گشتن افغان فسانه ایست محال
 زمشت جـنگی افغان بیـاد خواهی داشت ـــــــــــ   پـــی سلامـت دنــدان خـــویــش دار خیال
 کسی که فکــر خیانت به ملـک ما دارد ـــــــــــ   زچــشم کــور و زپا شل شود زبانش لال
 طرب بکارنماکین زمان"شیون" نیســت
 پیاله گیربه شادی که نیک هست این فال (۳۴)
 زیرنویسها ورویکردها:
 
۱ _مجله خراسان ، شماره اول ، سال اول ، مقاله خراسان ، بقلم حبيبی ، ص ۴ و۵
 
۲ _ حدودالعالم ، چاپ دکتر ستوده ، ص۶۲
 
۳ _تاريخ سيستان ، به تصحيح و تحشيه بهار ، ص ۲۶ _ ۲۷
 
۴_ ياقوت حموی ، معجم البلدان ، ج ۲، ص ۳۵۳ ، جغرافيای تاريخی سرزمين های خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان ، ۱۳۳۶ ، زير نام خراسان ص ۴۰۸.
 
۵ _ دکتر جاويد، اوستا،۱۹۹۹، ص۶۶
 
۶ _ ديده شود: اوستا، نقشه دولت عباسی عقب ص۶۷
 
۷_ گ، لسترانج، جغرافيای تاريخی سرزمين های خلافت شرق، ترجمه محمودعرفان، تهران۱۳۳۶، نقشه ۸ رساله اوستاعقب ص۸۷
 
۸ _ جغرافيای تاريخی خراسان در تاريخ حافظ ابرو ( شهاب الدين عبدالله خوافی حافظ ابرو) به تصحيح و تعليق دکتر غلام رضا ورهرام ، چاپ ، ۱۳۷۰ ، ص۹ ، مقايسه شود با اوستا ، ص ۶۵
 
۹_ تاريخ طبری ، ج ۵، ص ۲۰۱۵، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، چاپ ۱۳۵۲ تهران
 
۱۰ _ پوهاند حبيبی ، افغانستان بعد از اسلام ، ص ۴۴
 
۱۱ _ اکادميسين جاويد، اوستا، ص ۳۹
 
۱۲_ اوستا، همانجا
 
۱۳ _ محمدآصف آهنگ ، پاسخ به اتهامات نبی عظيمی، کلن آلمان، سال ۲۰۰۰، ص۷۳
 
۱۴_ اوستا ، ص ۶۳
 
۱۵ _ مجله آريانا ، شماره پنجم ، سال پنجم ، ص ۴ _۵
 
۱۶ _ آريانای برون مرزی ، شماره ۲ ، سال اول ، ص ۱۳
 
۱۷ _ مجله خراسان ، شماره اول ، ص ۳_۴
 
۱۸ _ آريانا برون مرزی ، چاپ سوئد ، شماره دوم ، ۱۹۹۹، اوستا، ص۱۰۱
 
۱۹ _ انجنیر خلیل الله معروفی،" افغان، افغانی، افغانستانی" (بخش چهارم)، سایت افغان _جرمن آن لاین
 ۲۰_اکادمسین داکتر جاوید، اوستا، ص۴۴ ، ۴۶ ،تاريخنامه هرات ، تاليف سيف بن محمدبن يعقوب سيفی الهروی ، به تصحيح محمدزبير صديقی ، کلکته ۱۹۴۳، ص۲۶۲
 
۲۱ _اکادميسين جاويد،اوستا، ص ۴۰،۴۵
 
۲۲_ اکادميسين جاويد، اوستا، ص۴۶
 ۲۳_ فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج۱، ص۱۹۴
 
 ۲۴_ داکتر جاوید، اوستا، ص ۱۱۴ ، ۱۲۸
 ۲۵_ تاريخنامه هرات ، تاليف سيفی هروی ، صفحات ۱۱۰ ،۱۱۱، ۱۱۲، ۱۶۹، ۱۸۶، و غيره صفحات
 

۲۶ _ همانجا ، ص۱۱۱
 
۲۷ _ همان ، صص ۱۶۹، ۱۸۶، ۲۱۳وغيره
 
 ۲۸_ سراج التوریخ، جلد 1 و2، ص۳
 ۲۹_انجنیر خلیل الل معروفی، ورودلغات بی مورد وناباب در زبان دری، سایت افغان_جرمن آن لاین
 ۳۰_ « رد ادعاهای سست بنیاد یک داکتر» سایت افغان جرمن آنلاین
 ۳۱_هفته نامه اميد، شماره ١٧٣ ۳۲_ داکتر جاوید، اوستا، ص۱۱۹
 ۳۳_ پوهاند داکتر زیار،«پشتو او پشتانه د ژبپوهنى په رنا کى» (مقدمه کتاب، ص و)
 ۳۴_ ولی احمد نوری، شیون کابلی ،چاپ2003 ، ص152