د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

اسرار عدم موفقیت دولت مجاهدین

ظریف امین یار 28.04.2015 12:04

 نویسنده: اسیستانت پروفیسور م. ظریف امین یار
‌استاد پوهنتون وپژوهشگر


مقدمه
 به همه هویدا است که افغانستان در محراق توجه و مرکز تقاطع منافع قدرت های بزرگ جهان قرار دارد. موقعیت جیو پالیتیک و وضعیت ستراتیژیک این کشور را در امتداد سده های متمادی در لوژ و جولان گاه استیلاگران قرار داده است. حضور و نقش اجانب در این کشور همواره متکی بر تقویت و حمایت ظلمت ، نفاق، آشوب، توطیه ها وعقبگرایی بوده است.
شیوه های دایمی اجنبی ها در افغانستان نفاق، ظلمت گرایی، اکستریمیزم، جلوگیری از سیر تکامل جامعه، صدور جنگ، صدور انقلاب و صدور آیدیولوژی های مانند تروریزم، بنیاد گرایی مذهبی، اسلام سیاسی و دموکراسی می باشد که افغانستان را به لابراتوار دایمی این صادرات مبدل نموده است.
در جریان آزمایشات و صدور آیدیولوژی های گوناگون از جانب اجنبیان در افغانستان طوریکه قبلآ نیز تذکر داده شده ضربات جبران نا پذیر بالای مردم بیچاره و رنجدیده افغانستان وارد شده ولی از همه پر مخاطره ترین ضربه بالای سیر تکامل جامعه و اصل واقعیت گرایی در بین جامعه وارد گردیده و میگردد.امروزه بدبختانه عده زیادی از افغانهای تحصیل کرده یا فرهیخته نیزبدون احساس مسولیت اجتماعی، اسلامی، وجدانی و ملی سعی میکنند تا رهبران احزاب که مسوول بربادی افغانستان عزیز و کشتار مردم مظلوم افغانستان گردیده اند برات  دهند. حالا سوال اینجاست که آیا در افغانستان اصل ریالیسم و واقعیت گرایی و صادق بودن از بین رفته است؟ آیا منافع سیاسی از مسولیت اسلامی، ملی و انسانی بیشتر اهمیت دارند؟ آیا مادیات و قدرت سیاسی به اندازه ی نشه دارد که تمامی اصول انسانی را در بدل آن بفروش میرسد؟ و آیا ملیت گرایی در افغانستان (البته در بین بعضی ها ) به اندازه ای مهم شده که از آتش جهنم آخرت که الله تعالی در قرآن پاک خطاب میکند نمی ترسند و یا اعتقاد بر اسلام را قربانی دنیای فانی نموده اند. هدف اساسی نوشته هذا آگاهی و بیان حقیقت است نه نبرد دربرابر کدام گروه دیگر. من فکر میکنمحالا دیگر زمان بیان حقایق و تفکیک خوب از بد فرا رسیده است و هیچکس و یا گروه نمیتواند در برابر خواستهای مردم استقامت کند.
حرف زدن در مورد تاریخ سیاسی افغانستان خیلی پیچیده و پر مسوولیت است. تاریخ افغانستان همانند بازی جیگسا است یعنی تا زمانیکه همه قطعه های یک تصویر در جاهای درست آن قرار نگیرید تصویری مطلوب را نمتوان تشکیل داد. میدانم هیچ نوشته تاریخی عاری از کمی و کاستی نمیباشد اگر چنین مشاهده شد به بزرگوار تان مورد عفو قرار دهید چون هدف اساسی این متن فقط بیان حقایق است نه جانبداری از کدام گروه حزبی.  
اینکه تاسیس گروه مجاهدین توسط که و چگونه در افغانستان شد نیازمند بحث تفصیلی است که ناگذیر از حوصله این مقاله خارج است  اما امروزه همه مردم افغانستان به این حقیقت حد اقل پی برده اند که حمایت کننده درجه اول گروه های مجاهدین ایالات متحده امریکا بود(برای اثبات این حرفها به کلیپ ویدیویی وزیر خارجه اسبق امریکا هیلری کلنتن  و کتابهای که در این اواخر توسط کارمندان ارشد استخبارات و امنیت امریکا در مرود جنگ در افغانستان تحریر شده اند مراجعه گردد). اما نباید فراموش کرد که اتحاد شوروی، کشورهای عربی و کشورهای همسایه نیز در فربه ساختن و حمایت مجاهدین دست و نقش بزرگ داشتند. گرایش و سرمایه گذاری اتحاد شوروی در افغانستان ،تاسیس گروه های مجاهدین، چگونگی جنگ سرد و کشاندن اتحاد شوروی اسبق توسط امریکا به افغانستان موضوعات اند که سرفصل های بحث های تفصیلی را میسازد.
هرچند تاسیس احزاب اسلامی در افغانستان بر میگردد به آیدیالوژی اخوان المسلمین اما نقطه آغازین تشکیل سازی سریع گروه های مختلف مجاهدین درست بعد از اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی قتل رییس جمهور وقت افغانستان حفیظ الله امین و روی صحنه آمدن رژیم دست نشانده اتحاد شوروی سابق تحت رهبری مزدور درجه یک شوروی یعنی کارمل صورت میگیرد اما گفته میشود برنامه غول سازی و فریب  و شکست اتحاد شوروی قبلآ در کاخ سفید امریکا طرح شده بود.
عده به این باروند که سیاست های غیر عقلایی، جاه طلبانه و دیکتاتورانه ی سردار محمد داود خان اولین رییس جمهور افغانستان  زمینه را برای انقلاب ۷ ثور میسر ساخت و این رژیم  کمونیستان بود که اتحاد شوروی را به تصمیم حمله بر افغانستان وادار نمود. اما بعضی دیگر معتقد هستند که تاسیس و تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان مستقیمآ توسط اتحاد شوروی در خانه تره کی صورت گرفته است و حتا اگر حفیظ الله امین از اوامر و هدایات کریملین اطاعت نیز میکرد اتحاد شوروی تمایل تصاحب افغانستان را داشت یعنی حمله بر افغانستان در هر صورتش قابل توقوع بود. از جانب دیگر بعضی صاحب نظران غربی و شرقی موجودیت امین را در حزب دموکراتیک خلق افغانستان علل اساسی تهاجم زود و عجولانه اتحاد شوروی به افغانستان میدانند. آنها معتقد هستند که امین برخلاف ستراتیژی حزب دموکراتیک خلق عملآ برای آزادی خواهی و ایجاد تفکر افغانی مستقلانه در تلاش بود . اگر به  واقعیات و رویداد های قبل از انقلاب ۷ ثور و رهبری و قواندانی انقلاب ۷ ثور بدست امین توجه صورت گیرد ، تصدیق کننده  قدرت سیاسی امین برخلاف هلقه شوروی طلب در این حزب خواهد بود. به تایید این حرفها داکتر بیوری میل در کتاب خود بنام افغانستان انقلابی در باره خاصیت خودمختاری امین چنین مینوسد: امین یکی از سر سخت ترین ملی گرا ها بود و بر خلاف چیزیکه در حزب مشهور بود (یعنی گویا امین اجنت CIA است) امین به هیچ عنوان نمیخواست تن به امریکا یا شوروی بدهد وی آرزو افغانستان بزرگ و مستقل را داشت و بالاخره همین آزادی خواهی امین ویرا به نبرد اتحاد شوروی مواجع میسازد که جان خود را از دست میدهد.
فعالیت های برجسته  و حرکت های سیاسی مثبت و کرسماتیک امین و قدرت سیاسی آن در حزب خلق برای اتحاد شوروی غیر قابل پیش بینی وتحمل بود. در اخرین روزهای حکومت ، امین به امریکا و پاکستان چندین بار سیگنل میدهد که اتحاد شووروی نیت حمله بر افغانستان را دارد اما طرح امریکا داخل ساختن اتحاد شوروی در افغانستان بود زیرا سیگنل های امین نادیده گرفته شد .امین قبل از حمله اتحاد شوروی به مسوولین کریملین هوشدار میدهد که اگر یک شخص نیز در کریملین عاقل باشد و اندک تعمق کند حمله بر افغانستان را تصمیم عقلایی نیست. اما اتحاد شوروی سرمایه گذاری سالهای خود را در وضعیت ضرب صفر شدن محاسبه میکند و به این قمار سیاسی مبادرت میورزد.  بعد از سقوط رژیم حفیظ الله امین و به صحنه آمدن کارمل عملآ در سراسر افغانستان جنبش آزادی خواهی و جهاد آغاز شد و به سرعت ملت افغانستان توانست دولت دست نشانده اتحاد شوروی را چیلنچ کند.
به گذشت هر روز مجاهدین که با حمایت جهان غرب و جهان اسلام یکجا برای آزادی خواهی و استقلال افغانستان عزیز با پاهای برهنه، شکم گرسنه و دستهای خالی با بزرگترین قدرت جهان میجنگیدن قویترو با عظمم تر شدند. سالها در جدوجهد و مقاومت گذشت و بالاخره مجاهدین توانستند در رژیم داکتر نجیب الله حکومت وقت را به زانو بیاورند اما اتحاد شوروی توسط نفوذ در بعضی هلقات مجاهدین توانست حرکت درست مجاهدین را منحرف بسازد. گفته میشود که ایالات متحده امریکا نیز در انحراف، نفاق و فروپاشی مجاهدین دست داشت و از همان آغاز تاسیس و تشکیل احزاب معتدد زیر رهبران مختلف بیانگر این حقیقت است. بالاخره یک هلقه خاص مجاهدین طوریکه قبلآ تذکر داده شد برخلاف راه درست جهاد تفاهم با هلقه پرچمی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان بتاریخ ۸ ثور وارد کابل شدند. هرچند حزب اسلامی که مدعی بزرگترین سهم در جهاد افغانستان است، موافق نبودند که مجاهدین با موافقت و تفاهم با پرچمی ها پیروزی خود را تجلیل نمایند اما تاریخ همینگونه روا داشت.   
علل های  عدم موفقیت و سقوط رژیم مجاهدین بعد داخلی و خارجی دارد و ضرورت دارد تا روی هر بعد تفصیلی صحبت شود اما در این مقاله ما روی مهمترین فاکتور های سقوط آن متمرکز هستیم.


یکی از مهمترین دلیل سقوط این رژیم انحراف جمعیت اسلامی و شورای نظار از اصول جهاد بود. طوریکه قبلآ نیز گفته شد سران جمعیت و شورای نظار برخلاف تعهدات جهاد تحت نفوذ اتحاد شوروی تفاهم مخفی با پرچمعی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان داخل کابل شدند که این کار خلاف اصول جهاد و موافقت حزب اسلامی افغانستان بود.
 استاد ربانی که به گفته جناب حفیظ منصور یکی از فرهیخته ترین زمامداران افغانستان بود ، زمامداری وی برخلاف امید و انتظارت نتوانست امیدها و آرمانهای مردم افغانستان را برآورده سازد. هرچند استاد ربانی یکی از سیاستمداران و رهبران پر نفوذ در افغانستان بود ولی از همان روز اول ریاست جمهوری شکننده گی رژیم وی قابل لمس بود. تصاحب قدرت توسط جمعیت و شواری نظار و نه دادن سهم به گروه های دیگر جهاد یکی از اساسی ترین علت های عدم موفقیت رژیم مجاهدین بود. باوجودیکه مردم افغانستان در کل از مجاهدین، نه تنها از استاد ربانی انتظارات و امید های داشتند تا بعد از شکست رژیم دست نشانده اتحاد جماهیر شوری وقت و دخالت ها و وابستگی های سیاسی-اقتصادی افغانها یکبار دیگر بتوانند مانند پیروزی غازی امان الله خان در مصونیت، سلامتی، رفاه،  و خوشبختی زندگی خود را بسر ببرند. اما بدبختانه چوکی طلبی مجاهدین و ناتوانی زمامداری استاد ربانی کشور را به قانون جنگل مبدل نمود که منتج به قتل، چور و چپاول، تجاوزها بر ناموس مردم، نفاق بین ملیتها، تقسیم افغانستان به حوزه های حزبی، نابسامانی اجتماعی ، سیاسی و چالشهای شدیدی اقتصادی شد.
یکی از عوامل دوام جنگ و بحران در زمان دولتداری مجاهدین را اکثر مجاهدین جمعیت اسلامی و شورای نظار موافقت نکردن  فرمانده جمعیت اسلامی با بینن سیوان نماینده خاص ملل متحد در امور افغانستان توضیح میدارند و علل آنرا نیز نگرانی فرمانده جعمیت از شکل گیری حکومت بیطرف کابل که چهره های ضعیف را به صحنه قدرت خواهد آورد و در نهایت دولت ضعیف بوجود خواهد آمد و همچنان ایجاد دولت بیطرف به حمایت آمریکا استقلالیت جهاد را زیر سوال خواهد برد ، بیان میدارند.  امام باید دانست که پروسه ی شکل گیری و تشکیل احزاب و طرح تصرف کابل توسط نیروهای زیر فرمان رهبر شورای نظار موضوع پیچیده است. چیزیکه تاریخ نویسان ، سیاسیون ، دانشمندان و صاحب نظران داخلی و خارجی به آن موافق هستند اینست که مجموعه مجاهدین منسجم و هماهنگ نبوده و رهبران مختلف از چشمه های مختلف بیرون مرزی حمایه و تقویت می شدند. شکل گیری و تشکیل گروهای مجاهدین از کنترول خارج شده بود و اغلبأ کوشش ها برای شکست حکومت دست نشانده اتحاد شوروی نسبت به اینکه درباره انسجام و هماهنگی این گروه ها  تجسس شود به مصرف میرسید و مطرح بحث قرار میگیرفت. موضوع تصرف کابل توسط نیروهای زیر فرمان فرمانده شورای نظار درست همانند فاجعه کمون اقتصادی است. یعنی زمانیکه فرمانده شورای نظار و جمعیت اسلامی کابل را طوریکه بین مجاهدین تعیین گردیده بود تصرف میکند، قصد واگذاری قدرت را به گروه بیطرف انکار میکند چون او میداند اگر قدرت سیاسی را از دست دهد و به جناح بیطرف تسلیم نماید سعی و تلاشهای سالها برای بدست آوردن قدرت هدر خواهد رفت.
یکی از دیگر علت ها  این بود  که زمانیکه کابل توسط جمعیت اسلامی و شورای نظار تصرف میگردد و ستراتیژی جمعیت اسلامی در خصوص قدرت سیاسی واضح میگردد اینجاست که دفعتآ گروه های دیگر مجاهدین مانند حزب اسلامی، و دیگران وضعیت را برای خود فریب دهنده و غیر مصئون پیشبینی میکنند و برای گرفتن سهم سیاسی خود نخست به گفتگوها و بعدآ به نبرد ارتشی می پردازند. نتیجه این همه همان جنگهای داخلی بود که کابل را به یک ویرانه مبدل ساخت. یکی از دلیل عدم موفقیت این رژیم همین احساس فریب دهندگی وضعیت و عدم اعتماد در بین گروه های مجاهدین بود.
بسیاری از مجاهدین استدلال میکنند که حرکتهای جهادی مستقل بودند و یا هم برای استقلالیت جهاد نخواستند با کشورهای دیگر همدست شده حکومتداری نمایند. اما امروزه الحمدلله تمامی مردم افغانستان چه در داخل و چه در خارج از کشور به این حقیقت رسیده اند که گروه های مجاهدین که خود را رهبران دین مقدس اسلام میگفتند اصلآ اجنت های ممالک خارجی بودند، اگر خوانندگان گرامی  در همین اواخر مصاحبه هیلری کلنتن را مشاهده نموده باشند بخوبی میدانند که هیلری کلنتن صریحآ توضیح داد که گروه های مجاهدین توسط ایالات متحده امریکا بخاطری نبرد دربرابر اتحاد جماهیر شوروی وقت نهادینه شده بود. ممهتری دلیل خارجی سقوط رژیم مجاهدین وابستگی آن به کشورهای خارجی و عدم مستقل بودن آنها بود.
از طرف دیگر میسر نه کردن فرصت برای انتخابات نیز بر اساس اکثر تاریخ نویسان، سیاسون ، صاحب نظران و تحلیل گران یکی از علل های جنگ های داخلی بود یعنی  جمعیت قدرت سیاسی را به جناح بیطرف تسلیم نکرد و فرصت را برای انتخابات باز نکرد. فرض کنید جمعیت اینکار را انجام میداد آیا افغانستان امروز در این چنین یک حالت میبود؟ آیا از همه بدبختی هاییکه دولتداری مجاهدین به افغانستان اهدا داشتند نجات نمی یافتیم؟ پاسخ چنین پرسشها در تامل و اندیشیدن منطقی است !
طوریکه قبلآ در آغاز این مقاله نیز شرح گردید ریشه مجاهدین به امریکا میرسد اما من نمیدانم بعضی از مجاهدین  چگونه بخود جسارت میدهند که از مقابله با ملل متحد و ایالات متحده امریکا حرف میزنند؟ آیا کانفرانس بن بیانگر این نیست که مجاهدین هیچگاه مخالف امریکا نبودند و حمایت کننده اصلی آن امریکا بود. قابل یاد آوریست که در رژیم مجاهدین آنقدر دگرگونی ، ضعف حکومتداری و انارشیزم وجود داشت که سفارت خانه  حتا سفارت امریکا دروازه های خود را باز نکرد. تا وارد شدن مجاهدین به کابل امریکا از مجاهدین حمایت میکرد اما بعدآ امریکا مساعدت های خود را به مجاهدین متوقف کرد ولی علت اساسی متوقف ساختن مساعدت ها به مجاهدین دشمنی با جمعیت اسلامی نبوده بلکه از یکطرف پی بردن به ناتوانایی زمامداری و دولتداری مجاهدین و جنگهای داخلی ایشان از و از سجانب دیگر انجام یافتن پروژه ی شکست دادن اتحاد شوروی میباشد. چون هدف اساسی امریکا خدمت به اسلام نبوده بلکه متوقف ساختن پیشرفت و توسعه منطقوی شوروی و نظام کمیونستی بود.
قابل ذکر است که پاکستان بعنوان نوکر دایمی انگلستان وامریکا همواره در پلان های ستراتیژیک امریکا کمک و همکاری نموده است و در خصوص مجاهدین نیز نقش به سزای را بازی نموده است. امریکا زمینه دست درازی را در افغانستان فراهم نمیکند بلکه پلان امریکا بعد از کامیابی مجاهدین در برابر شوروی و ثابت شدن ناتوانی دولتداری ایشان تغییر نموده و رخ دیگر را میگیرد که زمینه را بعدآ به گروه های طالب مساعد میسازد که سلسله آن تا امروز دوام دارد.  
 یکی از علت های دیگر ناکامی دولت را اکثر مجاهدین ، نقش استخبارات پاکستان میدانند اما برچسپ زدن الزام و اتهام عدم موفقیت دولت استاد ربانی به استخبارات پاکستان (ISI)  و حمایه پاکستان از گلبدین حکمتیار ، رهبر حزب اسلامی افغانستان توضیح نا درست است. البته دست داشتن استخبارات پاکستان را رد نمیتوان کرد ولی هیچ دلیل یا مدرک عینی وجود ندارد تا این ادعا را تایید کند که حکمتیار یکی از علت های سقوط رژیم مجاهدین بود. مجاهدین حکومت را به دست آوردند ولی هیچ پروگرام، ستراتیژی و یا پلان طرح شده قبلی نداشتند و نه اسالیب و شیوه های برای ختم بحرانهای موجود افغانستان و طرق بیرون رفت از آن را در دست داشتند. سیستم دولتداری و میکانیزم اجرای وظایف خطیر و مهم دولتی وجود نداشت، طرز حکومت و ساختمان دولت نا معلوم بود و سر درگمی مطلق در پیشبرد امور دیده میشد. این همه دلالی بود که حکومت مجاهدین ناتوانایی خود را آشکار ساخت و کشور به سوی بن بست کامل در حرکت شد.   
یکی از علت های دیگر عدم موفقیت دولت مجاهدین را حزب جمعیت اسلامی ساختار اجتماعی قدرت در افغانستان میداند و اصرار میدارد که پشتونها  خود را مالک اصلی قدرت در افغانستان و برادر بزرگ میدانند که این در نهایت منتج به تحریک پشتون ها برای اعاده قدرت میگردد. اگر برای مترادف بودن با این بحث قبول هم نماییم که پشتونها یکی از عوامل ناکامی دولت استاد ربانی بود ، سوال اینجاست که دولت استاد ربانی و فرمانده شورای نظار چرا وضعیت را به این نقطه کشانید، اگر قدرت کابل تسلیم جناح بیطرف میشد و انتخابات صورت میگرفت از یک طرف ضربه های بعدی بوجود نمی آمد و از طرف دیگر انتخابات زمینه را برای تمامی اقوام افغانستان فراهم میکرد. یعنی تصاحب قدرت و تقسیم نه کردن آن به اکثریت مردم افغانستان طبیعی است که واکنش ها را بوجود میاورند اما این تصمیم از طرف جمعیت اسلامی و شورای نظار اتخاذ یافته بود پس مسوولیت بعدی آن به دوش آنهاست.
قابل ذکر است که نقش ساختار های اجتماعی را در هیچ جامعه نظر انداز نمی توان کرد. طبیعآ درسیر تکامل و تشکیل جوامع و پیشرفت فکری، اقوامی که نفوس بیشتر دارند سهم بیشتر را در قدرت اجتماعی نیز دارا میباشند. لیکن با گذشت زمان و نیازمندی وقت، و تطبیق فلسفه ی دموکراسی این چنین مسایل اجتماعی دیگر محو شده اند که مثال خوب آنرا در آیالات متحده امریکا میتوان جستجو کرد. در کشوری که به اقلیت های مانند سیاه پوستان مدت های زیادی نقش بارزی را در ساختار های اجتماعی و قدرت سیاسی  قایل نبودند، امروزه همان اقلیت توانسته اند سمت ریاست جمهوری را در چنین یک کشوری بدست بیاورند. اگر در افغانستان مجاهدین نیز زمینه را برای انتخابات مساعد میساختند ، امروز مردم ستمدیده افغان شاهد این چنین تحول تکاملی می بودند!
بعضی ها اینگونه به غلط فکر میکنند که تنها پشتونها در برابر حکومت استاد ربانی نا رضایتی نشان دادند. حوادث و در گیری های نشان میدهد که نه تنها پشتونها بلکه همه اقوام افغانستان دربرابر دولت استاد ربانی موقعیت نا رضایتی و نبرد را در پیش داشتند . ادوار بوش در اخرین رساله خود درباره شورای نظار می نویسد که فرمانده شورای نظار محراق تمامی جنگهای داخلی رژیم مجاهدین بود.
مجاهدین سعی کردند دولت فروپاشیده خود را دوباره بسازند و بخاطر این کار دست به یک سری توافقات میزنند اما از آنجاکه جمعیت همان از آغاز اماده تقسیم قدرت نبود در همه موارد حسن نیت نشان نداده و کشور را به بحران مواجع ساخت یعنی عدم حسن نیت جمعیت و شورای نظار نیوکلس عدم موفقیت رژیم مجاهدین را میسازد.حتا سران مجاهدین برای حل تنازعات و جنګهای داخلی به کعبه رفتند و بالای کعبه سوګند میخورند اما نتیجه کار شکستاندن سوګند خانه خدا میګردد. حالا ګروه هایکه به خدا تن ندهند از آنها توقوع مرحمت بالای انسانها منطقی نیست.
طوریکه در بالا نیز ذکر گردید جنگ داخلی مجاهدین علل های زیادی دارد ولی یکی از علل اساسی جنگ داخلی رژیم مجاهدن چوکی طلبی واشتیاق دیوانه وار آنها به قدرت سیاسی، بی عدالتی اجتماعی و سیاسی است که انحصار قدرت و حکمیت توسط شورای نظار و جمعیت  ممثل عالیترین شکل این بی عدالتی میباشند. بدبختانه نتیجه عدم موفقیت دولت مجاهدین و رژیم توفانی مجاهدین کشور ما را در پرتگاه سکوت، رکود مرگبار، جهالت وبیسوادی وعقب ماندگی های فلاکتبار و کشنده نگهداشت و استفاده از شیوه های مردود وغیر عادلانه جامعه را آبستن بحران های شدید ساخته است که حل آن از طریق اصلاحات کار بسا دشواری است.
داشتن اشتیاق سران مجاهدین در سرنوشت سیاسی کشور و نداشتن تجربه لازم آن علل های هستند که قبلآ شرح داده شد که مجموعه مجاهدین برای چوکی طلبی اشتیاق داشتند و همین اشتیاق آنها بود که سبب اصلی بربادی در افغانستان شد. قبلآ نیز اشاره شد که گروه های مجاهدین در اثر فقدان چارچوب سیاسی جامع، ستراتیژی واحد و میکانیزم واضح، دانش دولتداری و تجربه لازم در زمینه ، مدیریت و رهبری واحد و منسجم برای یکپارچه ساختن ملت ضربات جبران ناپذیری نه تنها بالای خود بلکه  بالای میهن عزیز مان افغانستان وارد نمودند که یکی از علل عواقب و حوادث ناگوار  بعدی افغانستان همین بود. در یکی از مقالات  جناب حفیظ منصور در مورد  مجاهدین مثال میدهد که : مجاهدین به مثال شماری از مردم است که سفره را گیر آورده و هریکی در پی تصاحب همه سفره باشد و سرانجام در اثر کشمکش میان گرسنه ها غذا ضایع گردد و سفره هم از چند جا پاره شود. ولی سوال اینجا است که آیا افغانستان برای مجاهدین سفره بود؟ البته که در گرسنه بودن مجاهدین برای چوکی هیچ تردیدی وجود ندارد و همان گرسنه بودن آنها بود که افغانستان یعنی سفره مجموعه مجاهدین را چند نه،  بلکه هزار پاره کرد.
نتیجه ګیری:
مجاهدین (منظورم از مردم مجاهد افغانستان نه سران فروخته شده آنها است) تاریخ را در جهان تغییر داده و یک ابر قدرت و نظام بسیار عظیم جهان را شکست دادند که در نتیجه جنگ سرد و تک قطبی جهان به پایان رسید. شهامت مردم افغانستان در جهان یکبار دیگر تجربه شد ولی ای کاش این همه افتخارات از جانب سران فروخته شده معامله نمی گردید، ای کاش مجاهدین بزور و تغذیه امریکا  نه بلکه با شهامت خودشان میتوانستند کشور را آزاد نمایند، درست مانند غازی امان الله خان و ای کاش مجاهدین دولت را به انتخابات می کشاندند و در چارچوب صلح، آزادی و افتخار زندگی خود را در یک خانه گلی بسر میبردند. ولی متاسفانه اینطورنشد، هرقوماندان مجاهد سعی نمود تا عزت مردم را بزور بگیرد، بعضی از گروه ها خانه های مردم را غارت نمودند، بعضیها کابل را به ویرانه تبدیل نمودند و از دست عده دیگر آنها دختران جوان درمکروریان و مناطق دیگر برای نگهداشتن غرور افغانی خود مرتکب خودکشی شدند. مردم در کانتینر ها سوختانده شد ، صد ها هزار جوان از خانه ها ناپدید شدند، حتی اعضای جسم انسانها به نمایش گذاشته شد و...  نفاق، برادرکشی، تبعیض، افرادگرایی و اکستریمیزم، بینادگرایی، بی باوری بالای اسلام و ملا، حق خوری، بی عدالتی، از بین رفتن آداب و فرهنگ و... همه اینها هدایای مجاهدین برای ملت شان است.
سوال در اینجااست که آیا باوجود اهدا این همه بدبختیها باید ملت افغانستان بالای آنها بار دیگر باور کند؟ آیا اینها قابل احترام و عزت هستند؟ آیا مردم افغانستان مجاهدین را برات خواهد داد؟ آیا مردم بالای داستانهای بی منطق هنوز هم باورمند هستند؟ چه زمان خواهد بود که مردم افغانستان حقیقت را به نسبت منافع خودی شان اولویت دهند؟ آیا بلند منزل ها و دولت امروزی سران مجاهدین بیانگر حقایق نیستند؟ مجاهد اصلی دو وقت نان خود را به مشکل پیدا میکند پس امروز اینقدر ثروت و دارای را از کدام مدرک صاحب شدند؟ چه زمان ملت ما بیدار میشود؟ چه زمان خواهد بود که افغانستان قهرمانان اصلی خود را بشناسد و دیگر فریب نقاب پوشان نام اسلام را نخورند؟ اسلام دین صلح، آزادی ، خوشبختی، صمیمیت، وطن دوستی، محبت، انسان دوستی، برادری و وحدت است، در کدام کتاب رهبران مجاهدین را میتوانید مسلمان ثابت کنید؟ تفکر بالای این سوالات و ارایه پاسخ به آنها روزنه ای امید و موفقیت را برای مردم افغانستان باز خواهد نمود.
و من الله توفیق
کابل ۸ ثور ۱۳۹۴