د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

چرا پاکستان همیشه به صدورافراط گرایی وتروریزم متوسل میشود؟

میرعنایت الله سادات 29.06.2008 15:53

هنوزانگلیسها ، مانند سایر دول نیرومند در جهان ، از اثرات بحران مالی سال 1933 رهایی نیافته و با معضله های اقتصادی شان دست و گریبان بودند که فاشیزم رو به توسعه ای المانی بر اروپا سایه افگند. انگلستان به زودی مورد تهدید قرار گرفت وانگلیسها هم مجبور شدند ، تا در صف آرایی های جنگ جهانی دوم علیه المانها فعالانه شرکت نمایند. فضای جنگ و مصارفات ناشی از آن ، توانائی های مالی انگلیسها را که درآنوقت بالاثر ازدیاد مصارف امنیتی در مستعمرات شان محدود شده بود ، هنوز هم محدودترساخت .
محدودیت های مذکور سبب شد تا لندن قبل از پایان جنگ ، پلان بیرون رفت از مضیقه های مالی را روی دست گرفته و در برابر عوامل و انکشافات نضج یافته ای جدید زانو بزند. زیرا از یکطرف بنا بر افزایش مصارفات ، نمی توانست مستعمرات خود را حفظ و نگهداری کند و از جانب دیگر، جنبشهای ضد استعماری به یک مرحله ای از پختگی رسیده و به هیچ قیمت حاضر نبودند تا مانند گذشته ، وجود آقایون استعمارگر را در کشورهای شان تحمل نمایند.
همینطور تناسب قوا در جهان تغیر کرده و درعوض جهان چند قطبی که در آن انگلیسها قدرت درجه یک بودند ، تنها دو قطب به رهبری ایالات متحده ای امریکا و اتحاد شوروی سابق در برابرهم ، عرض وجود کرد. به این ترتیب انگلیسها مجبور شدند تا رهبری نظامی و سیاسی خودرا به مستعمره ای سابق شا ن(امریکای شمالی) واگذار گردند. با قرار گرفتن در چنان یک موقف ، انگلیسها حاضر شدند تا نظر هردو ابرقدرت تازه به دوران رسیده را محترم شمرده و از مستعمرات شان عقب نشینی نمایند.
ساکنین امریکا ، خودشان مزه ای تلخ مستعمره بودن را با تمام مصائب آن قبلا" تجربه کرده بودند و دولت شوروی هم بنا بر موازین و ضوابط ایدولوژیک خودش ، عصر استعمار را پایان یافته میدانست. مبتنی بر همین موضع گیری ها " سازمان ملل متحد" که بخاطر یک جهان بهتر و در جهت برقرار ساختن یک صلح پایدار، به ابتکار فاتحین جنگ دوم جهانی پایه گذاری شد ، مبارزه بر علیه استعمار را در زمره وظایف اولیه و تأخیر ناپذیربشر قرار داد.
انگلیسها در چنان اوضاع و احوال ، از نیم قاره ای هند ظاهرا" بیرون رفتند. ولی با پاشیدن تخم نفاق در میان پیروان مذاهب مختلف و نژاد های ساکن آنجا ، سعی کردند تا وابستگی عمال شان را در خفا به خود نگهدارند. آنها احساسات مذهبی مسلمانان و هندو ها را تحریک کرده و در اوج احساسات مذهبی آنها ، نیم قاره را این طور تقسیم کردند :
" بریک صندوق رآی گیری قرآن مجید و بر صندوق دیگر رای گیری کتاب مذهبی هندوهارا گذاشتند. هرکسی که رای میداد برایش گفته میشد ، کدام را قبول داری ؟ چون پشنونها مسلمان هستند ضرور رأی خودرا به قرآن میدادند. با این هم فی صد چهل و نه نفر پشتون هیچ رأی ندادند. به این بهانه ای نمایشی پشتونهای آن حصه را در پاکستان کشیدند. و ازین پشتونها هیچ پرسیده نشد که آیا آزادی هم میخواهند ؟ اگر پرسیده میشد ، طبعا" پشتونها صد فی صد طرفدار آزادی میشدند".
به این ترتیب انگلیسها در پایان تسلط خود هم ، قسمتی از خاک افغانستان را که بر طبق معاهده ای بی اعتبار دیورند به زورغصب کرده بودند ، نه تنها دوباره به ملت افغانستان واگذار نشدند ، بلکه آنرا در زیرسلطه ای قایم مقام خود (پاکستان) قراردادند. همینطوراراضی وسیع سند ، پنجاب و بنگاال شرقی از پیکر هندوستان جدا و به این کشور نوظهور ملحق ساخته شد.
چون پاکستان بصورت غیر طبعی و فی الواقع به ادامه ای دسایس انگلیسها در سال 1947 بوجود آمد ، لذا دولت آنکشور، همیشه میکوشد تا پیوند اجباری مردم آن دیار را با دسایس الحیل حفظ نماید. پاکستان ازهمان روز های اول پیدایش خود تا امروز مصروف آنست تا با بکاربرد وسایل نامشروع ، صدای حق طلبانه ای ساکنان آن سرزمین را در گلو خفه کرده و با خرابکاری دربرابر هند و افغانستان ، موجودیت خودرا مؤجه جلوه بدهد . به ادامه ای همین سیاستها ، سردمداران پاکستانی پیوسته تلاش مینمایند تا منشاء کمبودی های ذاتی کشور شان را که همیشه موجب برهم خوردن نظام و سقوط رژیمهای منتخب در آن سرزمین میشود ، "ساخت و بافت بیرونی" بدهند.
هر کشور بنا بر عوامل تاریخی ، جغرافیائی و فرهنگی مربوط به خودش در جریان تاریخ بوجود میآید. اما پاکستان این مسیررا طی نکرد. انگیزه ای بمیان آمدن آن ، تنها بر پایه ای مذهب استوار بوده و سایرعوامل اساسی که باعث پیدایش و تشکل یک کشور میشود ، دروجود این مملکت سراغ نمیشود.
اگر نیمقارۀ هند تجریه نمیشد ، و باشندگان امروزی پاکستان و بنگله دیش هم درداخل هند زندگی کرده و در پرتو سیستم موجود انتخابات انکشور در قدرت دولتی هندوستان سهیم میبودند ، یقیننا صدای مسلمانان با چنان یک کمیت بزرگ ، نه تنها در داخل هند ، بلکه در سراسر جهان رساترمیبود. به خاطر جلوگیری از نیل به همچو یک دورنما ، ظاهرا شعار " دادن حق تعین سرنوشت به مسلمانان" را طرح کردند تا سرنوشت مسلمانان را تیره و تار سازند.
انگلیسها یک کمیت بزرگی از مردم بنگال را که در فاصله ای قریب به یک هزار کیلو متر در آنطرف خاک هند زندگی میکردند ، به پاکستان ملحق ساختند. بخاطر غیر طبعی بودن این الحاق ، پیوند آنها با پاکستان ادامه نیافت و در سال 1970 بالاثر یک حرکت خود جوش مردمی به رهبری شیخ مجیب الرحمان ، مردم بنگال شرقی به پا خاستند و بادرهم شکستن سلطه ای پاکستانی ها ، حاکمیت ملی خودرا بناء گذاشتند.
بلوچها و پشتونها نیز از تعلق شان به کشور جدیدالولاده ای پاکستان همیشه ناراض بوده و گاهگاهی به اعتراضات شدید می پرداختند. اما اعتراض آنها به خاطر دوعامل ذیل نتوانست که به قیام سراسری ملی منتج شود.
الف – تبلیغات فراملی با استدلال های مذهبی در میان هردو گروه ملی آنقدر شدت و حدت داشت که عرصه را برای خواست استقلال طلبانه و جنبش های ملی گرایانه محدود میساخت. مؤسسین پاکستان ظاهرا " به اخوت اسلامی" پافشاری کرده و تبلیغ مینمودند که مسلمان خوب کسی است که از ادعای ملی خود صرف نظر کرده و در زمره ای پاکها به پاکستان بپیوندد و به آن وفادار بماند. با این طرز استدلال هر نوع خواست ملی و تاریخی را " تاپه ای ضد اسلامی" میزدند.
ب – موقعیت جغرافیائی و استراتیژیک هردو ایالت پشتون نشین و بلوچ نشین بسیار حساس بوده ، استقلالیت آنها مرادف با برهم خوردن تناسب قواء در این گوشه ای از جهان بود. قطب بندی های بعد از جنگ جهانی دوم در مطابقت با کنفرانس " یالتا " ، پاکستان را به جهان غرب متعلق ساخته و در یک اتحاد استراتیژیک با ایالات متحدۀ امریکا قرارداده بود . هند موقف بیطرفی را اتخاذ کرد ، ولی صف آرائی های جدید ، آنکشور را مجبور ساخت تا معاهده ای همکاری های نظامی را با اتحاد شوروی سابق امضاء کند. همینطور افغانستان ، مبتنی با همان تقسیمات ، در ساحه ای نفوذ اتحاد شوروی سابق قرار گرفت و از هر نوع کمک نظامی و امنیتی غرب محروم شد.
با نظرداشت این وضع ، کشور های غربی ، دستیابی بلوچها و پشتونها را به حق تعین سرنوشت خود شان ، مرادف به تجزیه و تضعیف پاکستان دانسته و هیچگاه مورد تائید قرار ندادند. با چنین طرز دید ، این استدلال بمیان آمد که گویا ضعف پاکستان موجب تقویه ای افغانستان و برهم خوردن تناسب قواء به نفع اتحاد شوروی سابق در منطقه میشود.
چینائی ها هم از چنان یک حادثه ای احتمالی همیشه نگران بودند. زیرا با کوچک شدن پاکستان ، فشار علیه رقیب مقتدر آنها (هند) تقلیل یافته و آنها ازیک دولت ضعیف منحیث یگانه دوست استراتیژیک شان در منطقه ، همبستگی مورد ضرورت را بدست آورده نمی توانستند.
مبتنی بر همین استدلال ، کشور های غربی هم ، مخاصمت پاکستان علیه هند و افغانستان را ، در راستای منافع استراتیژیک خود به محاسبه گرفته و این کشور را منحیث سنگر مطمئن مبارزه علیه کمونیزم و دوستان آن در این گوشه ای جهان تحویل گرفتند. روی همین ملحوظ ، آنها ازجنایات تندروان مذهبی و کودتا های پیهم جنرالهای پاکستانی که موجب زیر پاگذاشتن حقوق و آزادیهای افراد میشد، چشم پوشی مینمودند. داعیان دیموکراسی و حقوق بشر، در برابر رفتار خشن و ظالمانه ای اسلام آباد بمقابل اقلیت های مذهبی و ملی ، مهرسکوت بر لب گذاشتند. مبارزات آزادی خواهانه پشتونها و بلوچهای تحت ستم آنکشور، در رسانه های غربی انعکاس نمی یافت و اگر گاهگاهی منعکس هم میشد ، به تقل قول از منابع پاکستانی میبود که مبارزات مذکور منحیث دسیسه ای کمونیزم قلمداد میگردید.
جنرالها و استخبارات پاکستانی ازعلاقمندی استراتیژک غرب به کشور شان ، عمیقا" اگاه بوده و از بدو پیدایش آن کشور تا کنون نفع عظیمی را ازدول غربی ، برای خود و کشور شان کمائی نموده اند. در سالهای که جنگ سرد ، سرنوشت ها را در جهان و منطقه ای ما رقم میزد، پاکستانیها نفع بزرگ را بدست آوردند. آنها حوادث داخل افغانستان را منحیث عامل برهم زننده ای ثبات در منطقه ، مطرح کرده وبا این استدلال ، گویا بخاطر برگردانیدن ثبات و حفظ موازنه میان دو طرف جنگ سرد ، طالب کمک از جهان غرب گردیدند.
باید اذعان داشت که در گیر شدن پاکستان در قضایای داخل افغانستان ، سالها پیش از به قدرت رسیدن ح.د.خ.ا. در اپریل 1978 و ارسال قطعات نظامی اتحاد شوروی سابق دردسامبر1979 آغاز شده بود. زمانی که سردار محمد داؤد خان بسال 1953 از جانب شاه به مقام صدارت منسوب شد واو با عجله " مسئله ای پشتونستان" را مطرح کرد ، رسانه های پاکستانی و دوستان شان در غرب ، وی را " شهزاده ای سرخ" لقب دادند. همینطور وقتی که داؤد خان در جولای 1973 از طریق کودتا ، قدرت را به دست گرفته و رژیم سلطنتی را به جمهوری تعویض کرد ، بهانه ها از سر گرفته شد و تضاد ها شدت یافت. این بار اسلام آباد به مخالفان دولت او پناه داده و کار تجهیز، سوق و اداره ای مخالفان مسلح دولت افغانستان را عملا" بدست گرفت.
مرکز تحقیقات فکری امریکا بنام " راند" در آخرین مطالعات خود که از جانب اسوشیتد پرس بتاریخ نهم جون 2008 در سراسر جهان پخش شد ، مینگارد: " تمام حرکات شورشیان از سال 1979 به این سو در افغانستان ، ناشی از موجودیت پناهگاه امن برای شورشیان در کشور همسایه ای پاکستان بوده است و شورش های جدید نیز تفاوت چندانی با گذشته ندارد". مشابه همین نتیجه گیری را رئیس جمهور حامد کرزی نیز نموده و متعاقب برگشتش از کنفرانس پاریس ، به خبرنگران داخلی و خارجی درکابل چنین گفت: سی سال است که از پاکستان به کشور ما تجاوز صورت میگیرد. هر بار پاکستانی ها تجاوز شان را " جهاد" نام میگذارند. کرزی در رابطه به اظهارات اخیر رهبر طالبان پاکستانی ( بیت الله محسود) که علنا" برنامه ای تشدید حملات تروریستی را به داخل افغانستان اعلام کرده است ، گفت: این تجاوزات بی جواب نمانده و افغانستان حق دفاع ازخاک خودرا دارد ." این بار، بیت الله محسود و ملاعمرپاکستانی را در خانه هایشان هدف قرارمیدهد." او افزود که " افغانستان سی سال تحمل این مصیبت را کرد.افغانستان امروز، افغانستان دیروزو بی صدا نیست ، امروز افغانستان هم صدا دارد ، هم وسایل دارد و هم جرئت اقدام دارد."
اینکه آقای کرزی در قبال این اظهارات خود ثابت قدم بوده و بر طبق آن عمل میکند یا خیر؟ ، باید منتظر ماند. اما اینکه پس از گذشت یک عمر، بالاخره به کنه حقیقت پی برده واین طور معترف میشود: سی سال است که ازپاکستان به کشورما تجاوز صورت میگیرد و هر بارپاکستانی ها تجاوزات شانرا " جهاد" نام میگذارند. گامی است بلند و قدمی است در جهت شناخت واقعی مشکل بی امنیتی در سی سال گذشته ، حال و مستقبل افغانستان.
صلح ، کلمه ای غیر قابل تقسیم بوده وهیچگاه نمیتوان آنرا نظر به زمان و مکان تفکیک کرد. به این معنی که اگر اسلام آباد با طالبان خود صلح مینماید ولی در عوض به آنها فرصت میدهد تا به داخل افغانستان تجاوز کنند ، طبعا" چنین سیاست ، صلح نبوده وصریحا" تشویق متجاوزدر یک استقامت دیگر است که به هیچ وجهه نباید بی جواب بماند . همینطور اگرنقش پاکستانی ها در بی امن ساختن کشور ما ، حالا محکوم شده و در گذشته " جهاد" نامیده شود ، از دقت شناخت ما میکاهد. باید به واقعیت های درد ناک گذشته ای وطن مشترک همه ای افغانها ، معترف شد و بالاخره باید جامعه ای خودرا از حالت انقطاب فکری ، بیرون کرد.
پاکستانی ها همیش از حوادث افغانستان و یا خلق حادثه در افغانستان به نفع استحکام پایه های دولت خود و توجیه مفکورۀ تأسیس پاکستان نفع برده اند. رویدادها و حوادث بعد ازهفت ثور 1978 درافغانستان ، همچنان رفتارخشن دولت که موجب سرازیر شدن مهاجران افغان به پاکستان گردید ، برای جنرالهای پاکستانی یک " پیروزی غیر منتظره" بود. آنها ظاهرا" ادعا میکردند که گویا " انگیزۀ اخوت اسلامی ، ایشان را به مبارزه علیه کفر و الحاد بر انگیخته وبنابر دساتیر اسلامی آنها مکلف اند تا با تجهیز و تسلیح مخالفین دولت( افغان وخارجی) ، کمونیزم را در افغانستان شکست بدهند". با اعلام این خواسته ها ، سیاستمداران غربی که تا آنوقت بر جنرال ضیاالحق ، منحیث قاتل بوتو و منکر حقوق اساسی مردم اعتراض مینمودند ، فوری سکوت اختیار کرده و در برابر او منحیث مدافع سرسخت حق و حقوق مردم افغانستان سر فرود آوردند. جنرالهای بر سراقتدار دراسلام آباد از نظر مساعد غربی ها درآنوقت ، با دل و جان خوشنود گردیده و کار رهبری و تسلیح افغانهای مهاجر را در چارچوب " تنظیمهای جهادی " به عهده گرفتند .این نقش با انگیزۀ پیدایش و تداوم پاکستان ، کاملا" مطابقت داشت. طوریکه قبلا" تذکر رفت ، پاکستان همیش به ترسیمی از دشمن در مجاورت خود نیاز دارد ، تا اتحاد ملیتهای ساکن آنجا را با شعار های ظاهرا" اسلامی در برابر "خطر خارجی" حفظ نماید.
اسلاف این حاکمان ، سه دهه قبل از آن ، با راه انداحتن مشابه چنان شعارها ، هند را تجزیه کرده و پاکستان را تآسیس نموده بودند. لذا تعقیب مشی جدیدهم در حقیقت ، تداوم سیاست قبلی به گونه ای دیگر و در شرایط دیگر بود. ادامه ای این سیاست ، نه تنها علاقه ای غرب را به پاکستان افزایش داد ، بلکه نقش و نفوذ آنکشور را هم در منطقه بالا برد.
با خراب شدن اوضاع در افغانستان ، به زودی جهاد اعلام شده و تنها تنظیم های که با انگیزۀ پیدایش پاکستان ، موافقت فکری داشتند ، وارد عرصه جهاد گردیدند وبه سایر مخالفین سیاسی دولت افغانستان ، هیچگونه امکان فعالیت داده نشد. به عبارت روشن تر، آنها منحیث نیروی مخالف دولت شناسایی نشدند.
این وقت است که ایدولوگ های پاکستانی فرصت را مساعد یافته وتلاش ورزیدند تا ریشه های تفکر ملی را در میان پشتونها و بلوچهای داخل پاکستان هم خشکانیده و مبارزۀ برحق آنها را بخاطر دریافت حق تعین سرنوشت شان ، خلاف " اخوت اسلامی" قلمداد نمایند. در مناطق پشتون نشین ، این روحیه تا آن حد گسترش یافته است که امروز موجودیت داوطلبان افراط گرا و تروریست های خارجی از کشورهای مختلف جهان ، تهدیدی را برای بودوباش سیاستمداران دیموکرات و ملی در محلات زندگی شان بوجود آورده است. مناطق قبایلی از گذشته ها به این طرف در تحت کنترول دولت مرکزی قرار داشته و در برابرحکومت ایالتی جوابده نمی باشند. ازین روابط ، حکومتهای مرکزی پاکستان همیشه سؤ استفاده نموده و به کمک گماشتگان خود در مناطق قبایلی ، توطئه ها را بر ضد رهبران انتخاب شدۀ پشتون در ایالت شمالغرب براه انداخته اند.
همینطور بخاطر دور ساختن متنفذین قبایل از کناررهبران ملی و آزادی خواه شان ، حکومتهای مرکزی پاکستان پیوسته کوشیده اند تا منافع شخصی این متنفذین را تحریک نمایند . روی همین منظور همیشه به آنها در قاچاق اسلحه و مواد مخدره ، آزادی عمل داده شده است. امروز همین قاچاقبران کاملا" در اختیار اسلام آباد قرارداشته و بخاطر تمویل گروههای افراطی در مناطق شان از هر نوع کمک و همکاری دریغ نمی نمایند.
آزادی عمل سردسته ها و قوماندانهای هفت تنظیم سازمان یافته در پاکستان هم کم نبود. پاداش " جهاد" آنها از پول های باد آورده ، به قیمت گزاف تادیه میشد. آنها صلاحیت داشتند تا آن فعالین سیاسی را که از طریق تنظیمها در زیرچتر استخبارات نظامی پاکستان قرار نداشتند ، شناسایی و به مقامات مخصوص پاکستان تحویل دهند. درین عرصه صلاحیت های "حزب اسلامی" به رهبری گلبدین حکمتیار بیشتر از دیگران بود. او حتی صلاحیت داشت تا چنین افراد را دستگیر ، شکنجه و مورد بازپرسی قرار بدهد. با این امتیازات و شیوه ها ، طرزالعمل های تروریستی و افراطی از منابع و کانال های پاکستانی ، در بین اعضای تنظیمها ترویج و تعمیم می یافت.
احزاب اسلامی پاکستان به رهبری قاضی حسین احمد ، مولانا فضل الرحمان و سمیع الحق از نفوذ زیاد در میان پشتونها برخوردار بوده و در استقامت دهی سیاسی تنظیمهای افغانی مستقر در پاکستان ، نقش عظیم داشتند. از نظر آنها هر نوع صلح و مصالحه فی مابین دولت و مخالفین آن به معنی سازش میان کافر و مسلمان بود. با همین شعار، افغانهای مهاجر در پاکستان از برگشت به خانه و کاشانه ای شان جلوگیری شده و در مطابفت با استراتیژی تأسیس پاکستان در مدار افراط گرایی نگهداشته میشدند.
بتاریخ چهاردهم اپریل 1988 قرارداد ژنیو میان دولتهای افغانستان و پاکستان به میانجگری ملل متحد امضاء شده و دولتهای شوروی و امریکا رسما" ضامن تطبیق آن بودند. به تعقیب همین موافقتنامه ، قطعات نظامی شوروی طی مدت نه ماه از افغانستان خارج شدند. اما مداخلات پاکستان علی الرغم تعهدات صریح آنکشورکاهش نیافته و حتی افزایش هم یافت. اینکه پس از برگشت قطعات شوروی به وطن شان وبالخصوص پس از فروپاشیدن ابرقدرت اتحادشوروی ، در حالیکه هیچگونه خطر از طریق افغانستان متوجه پاکستان نبود ، چرا آنکشوربازهم به مداخلاتش پایان نداده و سیاست همسایه گی نیک رادر برابر افغانستان دنبال نکرد؟ این سوال طوریکه قبلا" به آن اشاره شد ، ازجمله ای پرسشهای است که میتوان جواب آنرا از لابلای انگیزۀ تأسیس دولت پاکستان دریافت کرد.
پس از فروپاشی قدرت اتحاد شوروی ، خلای بزرگی قدرت دررابطه ای افغانستان با دو همسایه ای نیرومند آن ، بوجود آمد. افغانستان جنگ زده از نظر اقتصادی ضعیف و جامعه آن مبتلا به انقطاب فکری بود. اما پاکستان و ایران که از حوادث ناخوشایند سالهای قبل افغانستان نفع عظیم برده و در حالت قوت بی سابقه قرارداشتند ، هریک مجدانه تلاش کردند تا قسمتهای از سرزمین افغانها را اولا" به زیرنظارت و سپس در تحت اشغال کامل خود قراردهند.
در جهت نیل به این اهداف شوم ، دست پاکستان درازتر از ایران بود. زیرا پاکستان برای تحقق اهداف تحت پوشش خود ، کمکهای اعراب پولدار و حمایت سیاسی سیاست بازان غربی را در اختیار داشت. در حالیکه ایران فاقد چنین امکان بود. همینطور ساحه ای نفوذ گروههای هشتگانه ای مستقر در ایران نسبت به هفت تنظیم پیشاور نشین ، بنابر تفاوتهای مذهبی و قومی در یک محدودۀ معین قرارداشت.
طی نشستی که در تحت ریاست نواز شریف ، صدراعظم آنوقت پاکستان ، تدویر یافت ، اسلام آباد ، آقایون صبغت الله مجدد و برهان الدین ربانی را منحیث رئیس های دولت افغانستان بالترتیب برای مدت های دوماهه و چهار ماهه به افغانستان گسیل کرد. همینطور به آقای گلبدین حکمتیارمساعدت شد ، تا با استعمال سلاح از اطراف کابل علیه آنها به مقابله برخیزد.
مقصد پاکستان ، ازین صحنه آرا ی ها ، درگیر ساختن خونین تنظیمها باهمدیگر شان ، اضمحلال قدرتهای امنیتی ، انحلال اردوی ملی و از بین بردن امکانات حد اقل معیشتی درسرتاسر افغانستان بود. پس ازآنکه پاکستان به اهداف متذکرۀ خود نایل گردیده و اکثرتأسیسات عامه و خصوصی قسما" و یا کلا" تخریب شد ، آنکشور صفحه ای دیگری از پلان خود را برای ادغام کامل افغانستان در دایرۀ منافع ملی پاکستان ورق زد.
اسلام آباد بازهم به کمک انگلیسها ، امریکا وعربستان سعودی را متقاعد ساخت تا بخاطر قطع کامل نفوذ ایران و روسیه ، تنظیمهای متنوع و بازمانده اززمان جنگ سرد را از قدرت بیرون رانده و درعوض آنها ، سرنوشت افغانها را بدست گروه جدید الولاده یی به نام طالبان بسپارد. پاکستان این تعویض را ظاهرا" با منافع کمپنی های که علاقمند تجارت با آسیای میانه بودند ، گره زده و آنها را قانع ساخت که بخاطر تأمین امنیت ، موجودیت " یگانه" گروه مطمئن در قدرت ضرور است. با این استدلال ، اسلام آباد حمایت آنها را در جریان این عملیات بدست آورد ، اما در عقب پرده ، همان ملحوظات اولی پاکستان نهفته بود.
گرچه بی نظیر بوتو ، سالها بعد تقصیر به قدرت آوردن طالبان را کلا" به عهده نگرفته و در مصاحبه ای که بتاریخ بیست اکتوبر2000 با اخبار لوموند انجام داد ، اینطور میگوید:
" فکر رویکار آوردن طالبان از انگلیسها بود ، مدیریت آن را آمریکائی ها به عهده گرفتند ، هزینه ای آنرا سعودیها پرداختند و من وسایل آنرا فراهم کرده و طرح را به اجراء در آوردم".
با جابجا ساختن طالبان در قدرت ، پلان اخراج منورین از کشور و غرق ساختن جامعه ای افغانستان در تعصبات قومی و مذهبی روی دست گرفته شد. به عوض تأمین امنیت شاهراه های تجارتی و زمیینه های مطمئن عبور پاپلاین های نفت و گاز از آسیای میانه ، کشور افغانها به لانه ای تروریست ها ، افراط گرایان مذهبی و قاچاقچیان مواد مخدر تبدیل گردید.
این یک پیروزی بزرگ برای پاکستان و فی الواقع تکرار همان " پالیسی پیشروی" انگلیسها به گونه ای دیگر علیه افغانستان بود. تا اینکه پس ازیک سلسله حملات تروریستی بمقابل تأسیسات آمریکایی ، نقش پای تروریست های مستقر در خاک افغانستان کشف شد و جهان غرب به یکبارگی متوجه گردید که " متحد استراتیژک" آنها یعنی همان پاکستانی که خود ایجاد کردند ، چه بلا های نیست که علیه آنها و بر سر افغانها نیاورده است.
برای برچیدن تروریست ها ، گفت و شنید ها در پایتخت های معتبر کشور های جهان آغاز شد و برچیدن طالبان از افغانستان در دستور روز قرار گرفت. در آنروز ها ، پاکستان در موقعیت بدی قرار داشت و نقش دوگانه ای آن بمثابه ای " متحد آمریکا " اما " پرورش دهندۀ تروریسم" ، سیاسیون جهان را دچار حیرت و سردرگمی کرده بود. تا اینکه تونی بلر صدراعظم آن وقت انگلستان ، به پاکستان سفر کرد و جای پایی برای اسلام آباد درروند" مبارزه علیه تروریزم" تدارک دید . پاکستان ظاهرا" در کنار غرب ایستاده شد. ایالات متحدۀ آمریکاهم ، موضعگیری های لفظی سردمداران پاکستانی را جدی تلقی کرده ، تحریم ارسال سلاح پیشرفته ای هوایی را ملغی و صدها ملیون دالربخاطر مبارزه علیه تروریزم در اختیار آنکشور گذاشت. ولی بعد از شش سال ، امروز ثابت گردید که کمک های مذکور در جهت بالا بردن قدرت نظامی آنکشور علیه هندوستان به کار رفته است.
شماری از ژورنالیستان امریکایی که در دفاع از سیاست های اسلام آباد قرارداشته ودر ازاء این دفاعیه ، همیشه منفعت های مادی بدست می آورند، هنوز هم آرام نه نشسته و در تلاش میباشند تا با متقاعد ساختن مهره های کلیدی در ادارۀ امریکا ، پاکستان را منحیث دوست صادق کشور شان جا بزنند. تا پولهای باز هم بیشتر، گویا به خاطر" جلوگیری از طالبان" به پاکستان تحویل داده شود.
درجهت پرده پوشی از واقعیت نقش پاکستان ، یک دست های نامرئی فعال بوده و در همه جا ، همین دست میخواهد تا در ذهنیت عامه ای جهان چنین القاء نمایند که گویا پاکستان با افراط گرایان همکاری ندارد . اما جریان عملیات قوای ائتلاف بسال 2002 علیه طالبان وتروریست های خارجی ، معکوس آنرا بر ملا ساخت.در آنوقت پاکستان علنا" تلاش کرد ، تا جان سردسته های آنها و افراد پاکستانی را نجات بدهد. چنانچه در جریان محاصرۀ نواحی اطراف شهر قندز، مهره های کلیدی طالبان وافسران پاکستانی بوسیله ای هواپیما ها مستقیما" به پاکستان منتقل شدند ، ولی هیچکس مانع آنها نگردید.
پس از" نشست بن" که کار احیای مجدد دولت و اردوی ملی روی دست گرفته شد ، بازهم پاکستان مداخلات خودرا به گونه ها وطروق مختلف از سر گرفت که اینک به تذکر چند نمونه ای آن درینجا اکتفا میشود:
- پاکستان بوسیله ای عمال نفوذی خود در دولت جدید و نیز با قناعت دادن قوای ائتلاف ، فشار آورد تا افغانستان بعد ازین یک اردوی کوچک و محدود داشته باشد.مبتنی بر همین فشار ها تشکیل اردوی جدید در محدودۀ هفتاد هزار نفر مورد موافقه قرار گرفت . وجود یک اردوی کوچک در افغانستان این زمینه را مهیا میسازد که به مجرد خروج قوای ائتلاف ، این قوا از تمامیت ارضی وطن دفاع نتوانسته و بار دیگر پاکستان بر اوضاع افغانستان مسلط شود.
- پاکستان میکوشد تا دست نشانده های خودرا بر قدرت افغانستان ببیند . افراد و احزابی که در راستای منافع آنکشور عمل نه نمایند ، به نامهای مختلف از جانب شبکه های تخریبی آنکشورتاپه زده میشوند.
- پاکستان با مطرح ساختن طالبان ، منحیث یک نیروی سیاسی که باید با آن مذاکره و مصالحه کرد ، فی الواقع در سرنوشت و آیندۀ افغانستان یک دیپلوماسی خزنده را دنبال میکند. آن کشور میکوشد تا گروه متحجری را که از دروازه بیرون رانده شده است ، دوباره از راه کلکین وارد صحنه ای سیاست افغانستان بسازند. زیرا داشتن نفوذ قوی در دولت افغانستان و همچنان عدم موفقیت نیروهای ائتلاف در قلع وقم دهشت افگنان ، بار دیگر پاکستان را امیدوار ساخته است که آینده در افغانستان از آن اسلام آباد خواهد بود.
- بالاثرنفوذ پاکستان در ادارۀ دولت افغانستان ، صد ها مجرم جنگی پاکستانی ، قبل از محکمه و تثبیت جرم ، بوسیله ای فرمان از حبس رها شدند. رهایی آنها نتیجه ای مساعی دولت پاکستان بود که علاوۀ بر جلب کمک دوستانش در ادارۀ دولت افغانستان ، از مجاری رسمی هم بخاطر رهایی آنها ، تقاضا میکرد. قابل تعجب است که پاکستان مسئولیت جنایات اتباع پاکستانی را در افغانستان به عهده نمی گیرد ، اما رهایی آنها را تقاضا مینماید.
- زمامداران پاکستان با پر رویی و خلاف هر گونه واقعیت ادعا مینمایند که تروریزم از افغانستان به کشور شان سرایت کرده است. در حالیکه موجودیت مراکز مهم تروریستی القاعده و طالبان در مناطق قبایلی داخل پاکستان از نظراستخبارت غربی و حتی ژورنالیستان آنها پنهان نیست. رسانه های معتبر بین المللی همه روزه از مراکز تجهیز و تسلیح طالبان در پاکستان خبر داده و اخبار مربوط به عبور آنها را بسوب افغانستان گزارش میدهند. طبق جدیدترین گزارش مرکزتحقیقاتی امریکائی بنام " رند" سازمان استخباراتی پاکستان ، جنگجویان طالبان را آموزش داده و در مورد حرکات نیروهای امریکائی ، قوای ناتو وسربازان افغان در افغانستان به آنها معلومات میدهد.طبق راپور های موثق ، این سازمان استخباراتی ، طالبان زخمی شده را تداوی و آماده برای عملیات مجدد نموده است.
پاکستان نه تنها برای طالبان ، بلکه برای تمام افراط گرایان و تروریستان بین المللی یک منبع الهام و مهد تربیه و پرورش میباشد. مهمترین چهره های که در پرآوازه ترین حملات تروریستی ، نقش داشته و حتی مجری و یا طراح آن بودند، در پاکستان بود و باش داشتند. در برخی ازین حوادث ، جوانان مربوط به نسل دوم و یا سوم مهاجران پاکستانی مقیم در اروپا هم سهیم بودند. تحقیقات نشان داد که آنها در بازدید های خود از سرزمین آبائی شان با حلقات افراط گرا سرو کار پیدا کرده و از جانب بنیادگرایان به انجام فعالیتهای تروریستی کشانیده شده اند. راه توشه ای سفر این جوانان که از سرزمین آبائی خود به کشور محل اقامت خود بردند ، غیر ازپخش و اشاعه ای افراط گرائی چیزی دیگری نبود. در برخی موارد مانند به راه انداختن انفجارات در لندن ، آنها مستقیما" دست داشتند.
- پاکستان از ضعف دولت افغانستان به نفع امیال و پلانهای شوم خود استفادۀ اعظمی مینماید. آنکشور هیچگاه علاقه ندارد که دست مافیای مواد مخدر ، تاجران جنگی و سایر مفسدان از ادارۀ دولت افغانستان کوتاه شود. زیرا با استفاده از ترکیب موجود ، آنکشور همیشه میتواند که اوضاع را خراب ساخته ، دولت و مردم مارا در تهلکه قرار بدهد.
- دولت پاکستان بالوسیله ای دهشت افگنان میکوشد تا رقابت خودرا با کشورهند در داخل افغانستان دنبال کند. بر طبق همین سیاست ، کوشش میشود تا متخصصین هندی مورد تهدید قرار گرفته و از نهایت خوف به خانه های شان برگردند. تا حال چندین متخصص هندی از پروژه های عمرانی اختطاف و به هلاکت رسیده اند.
- پاکستان 90 هزار سرباز رادر جوارسرحدات افغانستان متمرکز ساخته ، اما وانمود میسازد که قادر به جلوگیری از عبور تروریستان به داخل قلمرو افغانستان نیست. بناء" قابل سوال است که نقش و وظیفه ای این سربازان چه خواهد بود؟ جابجا ساختن این قطعات از یکطرف کاملا" جنبه ای نمایشی داشته و منظوراز تمرکز آنها ، راضی نگهداشتن امریکائیها میباشد و از جانی دیگر بالوسیله ای آنها کوشش میشود تا عملیات و فعالیت افغانها و قوای ائتلاف را به اگاهی تروریستان رسانیده و بدینترتیب آنرا خنثی نمایند
- پاکستان تا هنوز درک نکرده است که پرده ها پائین افتاده و سیاست های پشت پردۀ اسلام آباد اکنون از نظر هیچکس پنهان نمی ماند. امروز نه تنها افغانها بلکه همه ای کشورها و موسسات ذی دخل در امور افغانستان به نیکوئی میدانند که پاکستان بر تمام تعهدات اش در برابر جهان ، پشت پاه زده و گروه دهشت افگن طالبان را تقویه مینماید.

چطور میتوان جلو این همه خرابکاری ها را گرفت ؟

طوریکه در شروع این مقال اشاره شد ، ایجاد پاکستان فی الواقع تداوم توطئه ای سیستماتیک انگلیسها ، علیه افغانستان و ضعیف نگهداشتن توانمندی افغانها بود. مردمی که در برابر سیاست استعماری آنها همواره به مبارزه برخاسته وتوانستند که اولتر از همه ، درین گوشه ای جهان استقلال شانرا در میدان نبرد بدست آورند.
سالها بعد از شکست انگلیسها ، سیاست خصمانه شان ازطریق پاکستان ادامه یافت. پاکستان بنابر ملحوظات خاص بمیان آمد و بالوسیله سیاست های که قبلا" تذکر رفت ، هنوز هم حفظ میشود. یکی ازین سیاست ها ، دامن زدن به افراط گرایی و ایجاد نفرت علیه همسایگان است. اگرافراط گرایی مذهبی در پاکستان سرکوب شود ، موجودیت دولت پاکستان خود بخود مورد سوال قرار میگیرد. حکومت های پاکستان مبتنی بر همین سیاست ، شصت سال علیه هند و افغانستان عمل کردند. استفادۀ دوامدار ازین وسیله سبب شده است که قدرت دولتی در پاکستان همیشه به افراط گرایان متکی باشد.
اگر تا دیروز در شرایط جنگ سرد ، حملات افراط گرایان علیه حکومات افغانستان مورد تقدیر غرب قرار میگرفت ، امروزبر عکس آن است . آنها در قلمرو افغانستان با افراط گرایان و تروریست ها در حال مقابله اند. امروز موجودیت پایگاه های دهشت افگنان در ایالت شمالغرب پاکستان نه تنها مانند گذشته " مراکز جهاد" تلقی نمی شوند ، بلکه مایه تشویش کشور های غربی میباشد. اکنون ایالات متحدۀ امریکا بر دولت پاکستان فشار وارد میکند تا آن " مراکز" را بر چیند. خطرات ناشی ازین مراکز روزتاروز توسعه یافته و آمادگی قوای نظامی پاکستان به حمایت ازطالبان ، زمینه های برچیدن این مراکز را دشوار میسازد.
گروههای افراط گرای پاکستان در قوای نظامی آنکشورنقش فزاینده داشته و بیم آن میرود که سرنوشت سلاح اتومی پاکستان ، روزی در اختیار این گروهها قراربگیرد. این تشویش مورد دقت تمام موسسات تحقیقاتی جهان میباشد . زیرا عمکرد افراط گرایان در گوشه و کنار جهان ، هیچ جای شک و شبه را باقی نگذاشته و همه به این باور اند که با قرارگرفتن سلاح اتمی به دست آنها ، صلح جهانی فورا" به مخاطره می افتد.
امریکا نمی تواند با پاکستان ناشیانه برخورد کند و از همین جهت تا کنون تشویشی را رسما در مورد آیندۀ سلاح اتومی پاکستان ابراز نکرده است. ولی طوریکه جریانات وقایع نشان میدهد ، امریکا و سایر کشور های عضو ناتو میکوشند تا همزمان با استقرار قوتهای شان در افغانستان معضله سلاح اتمی پاکستان و ایران را هم حل نمایند.

جلو خرابکاری از خاک پاکستان به دو طریق گرفته شده میتواند :

الف – دولت پاکستان در زیر فشار بین المللی قرار گرفته و یکجا با نیروی ائتلاف ، تروریستان خارجی را از آنکشوراخراج و افراط گرایی را در پاکستان سر کوب و غیر مجاز اعلان نمایند. این طریق نتایج موقتی داشته و با برگشت این نیروها از منطقه ، آنها هم بر میگردند.
ب – تصفیه کاری در دولت افغانستان صورت بگیرد و عمال پاکستان از مقامات مهم سبکدوش شوند. همینطورآن چهره های که در گذشته به زیر سوق و ادارۀ نظامیگران پاکستانی قرار داشتند ، امروز موظف گردند تا مستقل بودن خودرا از پاکستان به اثبات رسانند . در غیر آن با این چهره ها نمی توان به جنگ علیه تروریزم رفت. در پهلوی این تصفیه کاری به افسرانی که در برابر پاکستان از منافع ملی خود دفاع کرده و اکنون بالاثر یک دست نامرئی دوباره به اردو جذب نشده اند ، فرصت داده شود تا به کمک تجربه و خرد خود از وطن و مردم شان دفاع نمایند. زیرا نگارنده معتقد است که باید ریشه ای دهشت افگنی خشکانیده شود و این وجیبه ، تنها بوسیله خود افغانها عملی شده میتواند .افغانها باید " دولت ملی" خودرا بسازند. چنین دولت دارای پایه های وسیع بوده و میتواند که یک صلح پایه دار و دوامداررا در افغانستان برقرار سازد. منظور از" پایه های وسیع" همانا شرکت وسیع نیروهای ملی در پیشبرد امور دولتی و عیار ساختن ساختارو سیستم اقتصادی کشوربر بنیاد منفعت قاطبه ای مردم افغانستان میباشد.چنبن یک دولت میتواند که بدون حضورنیروهای خارجی از وطن ومردم خود دفاع نماید. طبعی است که بدون مساعدت بین المللی نمی توان به این مأمول دست یافت .
منحیث حرف آخردرین مقال باید گفت که اگر افراط گرایی در پاکستان سرکوب شود ، افغانستان راه خودرا بسوب یک آیندۀ درخشان می یابد. برعکس ، یک پاکستان بدون افراط گرایی نمی تواند به موجودیت خود ادامه بدهد.خوشبختانه عواملی که انگلستان را به تأسیس پاکستان علاقمند ساخته بود ، امروزمنتفی به نظر میآید. پاکستان امروزی به مزاحم جدی برای منافع قدرتهای که آنرا ایجاد و حمایت کرده بودند ، مبدل شده است. اکنون اگر پاکستان نباشد ، کسی بر گور آن نخواهد گریست.اما در عوض ، ساکنان پاکستان امروزی فرصت آنرا خواهند یافت تا خود شان سرنوشت خودرا بدون هر نوع نفرت و تعصب تعین نمایند.