نویسنده: ذاکر جلالی
صلح از جمله نیازهای حیاتی بشری پنداشته میشود. افغانها بیشتر از سه دهه بدنیسو در صحرای سوزان، دنبال این مأمول گرانمایه اند. بارها به نام صلح و آشتی سروصداها بلند شده اند؛ اما تا ایندم همۀ شان کدام نتیجۀ مطلوبی در پی نداشته اند. از تلاش پنهان مرحوم داوود خان تا صداهای صلح نجیب الله و و اینک حکومت فعلی؛ همه به ناکامی روبهرو شده اند. این که روندی به نام صلح کنونی تا چه اندازه به صلح منجر خواهد شد، هنوز در پردۀ ابهام بسر میبرد. ولی شرایط به گونۀ است که جریان فعلی نیز بهتر از گذشتهها نخواهد بود.
پس از سقوط حکومت طالبان و استقرار حکومت مؤقت به رهبری حامد کرزی، تمامی جناحهای شریک در حکومت به این باور بودند که طالبان گویا دیگر از میان رفته اند! ایشان فکر میکردند که حکومتی که پایه هایش توسط نیروهای ناتو پاسداری میشود، حکومتی مشروع و قانونی میباشد و مردم نیز آنرا قبول خواهند کرد. ایشان نیازی را برای آغاز فرایند صلح نمیانگاشتند.بنا بر این صلح و آشتی دیگر فرموش شده بود. به باور آنها حکومتی که در بن بنیانگذاری شد، از سوی همه قانونی تلقی خواهد شود. نشست بن اول دست کم از طلبان به مثابهی جریان تاثیرگذار در سیاست افغانستان، دعوتی به عمل نیاورد.
حکومت حامد کرزی زمانی به اهمیت مذاکرات و گفتوگو با طالبان پی برد که پایههای حکومتش تا اندازهی لرزان شده بود. او درک کرد که طالبان را نباید نادیده میگرفت. زمانیکه دپلومات تجربه کار و نمایندۀ وقت سرمنشی ملل متحد برای افغانستان، الاخضر ابراهیمی اعتراف کرد که عدم دعوت طالبان به نشست بن (اول) یک اشتباه بود؛ همگان لب به انتقاد از آن نشست گشودند. هرچند دعوتی در چنین شرایط نمیتوانست برای حکومت حامد کرزی یا نیروهای بیگانه در افغانستان سودی میداشته بود، ولی نشانگر این حقیقت میبود که طالبان در سرنوشت سیاسی افغانستان نقش تعیین کننده را دارا هستند.
کمیسیون تحکیم صلح
رئیس جمهور کرزی بدون در نظرداشت ریشههای جنگ و ناامنی در افغانستان، کمیسیونی را به ریاست صبغت الله مجددی تشکیل نمود تا با مخالفین به مذاکره بپردازد. کمیسیون نامبرده همواره در رسانه ها ظاهر میشد که با گروهی از مردم بیهویت مصافحه میکند و به گونهی وانمود میساخت که گویا ایشان به جریان صلح پیوسته اند(!) این بازی در ولایات مختلف صورت گرفته است که توسط رسانه به طور گسترده بازتاب یافته است. شگفت انگیز این که با وجود پیوستن مردم به روند صلح هیچ گونه کاهشی را در نامنی و جنگ سراغ نداریم.
با تشکیل کمیسیون تحکیم صلح رئیس جمهور کرزی دو هدف را دنبال میکرد؛ از یک طرف با تعیین صبغت الله مجددی از گرایش وی به سوی مخالفت با حکومت جلوگیری میکرد و از سوی دیگر آن کمیسیون را میتوان ابزاری به خاطر ایجاد دودستگی در میان صف طالبان تلقی کرد که تا ایندم موفقیتی در پی نداشته است.
کانفرانس لندن
کانفرانس لندن در واقع آغاز مرحلهی دوم تلاشهای صلح بود. در آن کانفرانس حامد کرزی توانست حمایت کشورهای دخیل در افغانستان را از فرایند صلح بدست آورد. در آن کانفرانس مبلغ هنگفتی به خاطر جلب مخالفین تخصیص داده شد. کانفرانس لندن در حقیقت اعتراف جامعهی جهانی به موجودیت مقاومت در برابر نیروهای ناتو در افغانستان بود. مقامات امریکایی هرگاه از صلح و مذاکرات با کار برد همچو واژهها میخواستند در صف طالبان چند پارچگی ایجاد نمایند. اصطلاح دیگری به نام "شبکۀ حقانی" را میتوان از این قبیل واژهها شمرد که فقط به خاطر تجزیهی دشمن شان به کار میبردند. آقای وحید مژده، کارشناس مسایل مربوط طالبان نیز در یکی از برنامههای "کنکاش" تلویزیون طلوع، موجودیت شبکهی را به نام حقانی رد نمود و آن را از ساخت امریکاییها دانست.
از جرگۀ مشورتی تا شورای صلح
پس از کانفرانس لندن حامد کرزی جرگۀ جنجال برانگیزی را زیر عنوان "جرگۀ ملی مشورتی صلح" برگزار نمود. جرگهی به چنان ماهیتی در قانون اساسی که توسط شخص حامد کرزی توشیح شده است، تعریفی ندارد. جرگهی مشورتی سه روز جریان داشت. هنگامیکه حامد کرزی از ارگ ریاست جمهوری تا پولی تخنیک (مقر جرگه) توسط هلی کوپتر آمد، مورد سوء قصد نیز قرار گرفت.
شورای عالی صلح را میتوان از دستاورد عمدۀ جرگهی مشورتی صلح پنداشت. در واقع چیزی که حامد کرزی از جرگهی مشورتی و شورای عالی صلح بدست آورد، ایجاد درز میان اپوزیسیون بود. کرزی توانست با تفویض ریاست جرگه و شورا به استاد ربانی، او را از مخالفت با حکومت باز دارد. اگر به سروصداهای چندین سالهای به نام صلح نگاه کنیم، به سادگی درک خواهیم کرد که همواره حامد کرزی اهدفی ویژهی را به نام تلاشهای صلح دنبال کرده است. تفویض ریاست جرگه و شورا به شخصی مانند استاد ربانی در واقع دعوای صحل را زیر پرسش قرار داد. هنگام تشکیل شورای صلح خبری به رسانهها درز نمود که آقای عبدالسلام ضعیف و مولوی وکیل احمد متوکل از عضویت در شورای مذکور ابا ورزیده اند. این ها کسانی اند که بیشتر از هر کسی دیگر خواهند توانست در راه تحکیم صلح مؤثر واقع شوند، اما عدم موجودیت شان در ترکیب شورا نشانگر نبود ارادهی سیاسی در رهبری دولت به خاطر صلح است.
شورای عالی صلح چندین بار از ارتباطهای با طالبان خبر داد، ولی بعدها آشکار گردید که کدام تماس مؤثری برقرار نشده بود. کاری بی ثمر شورای عالی صلح زمانی به پایان رسید که رئیس شورا به گونهای مرموزی به قتل رسید و حکومت تلاشهای صلح را رسماً به تعلیق درآورد.
از سرگیری مذاکرات و دفتر سیاسی طالبان
مسألهی مذاکرات با طالبان باری دیگر در جرگهی سنتی اخیری که در حقیقت جهت بحث روی پیمان راهبردی با امریکا فراخوانده شده بود، مورد بحث قرار گرفت. اشتراک کنندگان از گفتوگو با مخالفین حمایت کردند و روند مذاکرات باری دیگر آغاز شد، هرچند جرگههای اخیر را نمیتوان دارای ارزش و اثرگذار پنداشت.
خبرگشایش دفتر سیاسی برای طالبان از چندی بدینسو مطرح است. از ترکیه بیشتر یاد میشود. ولی طالبان ترکیه را به خاطری عضویت در پیمان ناتو طرف جنگ تلقی میکنند. سعودی گزینهی دومی است تا در امر میانجیگری میان دو جانب نقش بازی کند.
پس از نشست بن دوم خبر گشایش دفتر سیاسی برای طالبان در قطر در سرخط رسانههای داخلی و خارجی قرار گرفت. حکومت کرزی در آغاز با این طرح مخالفت کرد و اضافه کرد که دفتر باید در کشوری اسلامی دیگر باشد. حکومت ترجیح داد که در سعودی و ترکیه باشد. کارشناسان به این باورند که قطر میتواند گزینهی بهتری باشد؛ زیرا امریکا میخواهد نقش پاکستان را در این مذاکرات کاهش دهد و از سوی دیگر سکوت در این مسأله نشانگر موافقت طالبان میتواند باشد.
حکومت حامد کرزی متأسفانه از مذاکرات در قطر چندان راضی به نظر نمیرسد. فراخوانی سفیر افغانستان از آن کشور، جز این که به روابط نیم بند حکومت آقای کرزی با قطر صدمه وارد کند، پیامدی دیگری نخواهد داشت. اخیراً حکومت با انتقال زندانیان طالبان از گوانتانامو به قطر مخالفت ورزیده است و این اقدام را نقض حاکمیت ملی افغانستان تلقی نموده است. شگفت انگیز این که این حاکمیت(!) همواره چون بازیچهی در دست امریکاییها نقض میشود، بگذارید باری دیگر نقض شود، اگر منجر به صلح و ثبات در کشور شود. حکومت نباید در این مذاکرات سنگ اندازی کند، هرچند منزوی باشد.
مخالفت با صلح، دشمنی با آیندۀ کشور
مخالفت با جریان صلح زیر هر عنوانی که باشد نشانگر نیات نامیمون حلقات مشخص است. صلح مأمول دیرینهی افغانها است. هر که پروسهی صلح را زیر پرسش قرار میدهد، در کل مردود است و به معنای دشمنی با خواست مردمی است. اپوزیسیون-کاربرد واژهی اپوزیسیون به اینها مناسب نیست، زیرا این مخالفتها به خاطر اهدف بسیار ناچیز صورت می گیرد- افغانی متأسفانه هر عملکرد دولت را مورد انتقاد قرار میدهد، بدون این که میان کنشهای مفید تا مضر تفکیک قایل شود. اپوزیسیون خود در این امر مسؤولیت دارد تا در تسهیل راه صلح همکاری نماید و اگر کاری از دست اش ساخته نمیشود، دست کم مخالفت نکند.
صلح، کاریست دشوار و مستلزم قربانی و گذشتهای فراون است. وقتی هردو جانب روی میز مذاکره مینشیند، باید چراغ سبز را به طرف مقابل نشان دهند. راهی را که حکومت حامد کرزی به خاطر صلح در پیش گرفته است، اگر به همین گونه ادامه یابد، نتیجهی مطلوب در پی نخواهد داشت. مخالفتهای دوامدار اپوزیسیون و انتقاد اخر حکومت از انتقال زندانیان طالب به قطر به هیچ صورت موجه نمیباشند. اگر حکومت واقعاً خواهان صلح باشد، باید در قبال مسایل بزرگتر از این گذشت داشته باشد. برخیها به خاطری با گشایش دفتر سیاسی طالبان در قطر مخالفت میورزند که طالبان به رسمیت شناخته میشوند!! صلح را نمیتوان بدون هیچ قربانی سراغ داشت. وقتی معاون رئیس جمهور امریکا، جوبایدن و رایان کراکر، طالبان را درشمن نمیخواند، اباء از شناخت رسمی طالبان توسط افغانها امریست مضحک و خندآور. وقتی ایف بی آیی نام ملا محمد عمر مجاهد را از لیست سیاه حذف میکند، مخالفت افغانهای با این اقدام جز دشمنی با مردم افغانستان معنای دیگری ندارد. وجود قابل لمس طالبان در افغانستان و یادآوری از ایشان در رسانههای افغانی و بین المللی چیزی کمتر از شناخت نمیباشد. صلح با فرمایشات برخیها که حتی از شناخت رسمی طالبان اباء میورزند، اصلاً ممکن نیست. دعوتهای معمول رئیس جمهور کرزی از طالبان، خود شناخت آنان میباشد.
حکومت نباید با عنوان کردن مأمول صلح، در پی استفادههای ابزاری باشد. از کاربرد واژههای مخالفین "افراطی"، "میانهرو"، و "شبکهی حقانی" و غیره... باید جلوگیری شود، زیرا واقعیت طوری است که طالبان جنبشی است که هیچ گونه انشعابی را در آن نمیتوان دید بناء براین، عوض ترسیم خطوط بی سود، باید از درِ حسن نیت با ایشان پیش آمد صورت گیرد. متأسفانه تا ایندم از تمامی تلاشهای به نام صلح استفادهی ابزاری صورت گرفته است. از کمیسیون تحکیم صلح تا جرگهی مشورتی و شورای عالی صلح، حکومت تنها توانسته است چند تنی را از مخالفت سیاسی با حکومت جدا و جزو حکومت ساخته. همچو بازیها خود صداها برای صلح را زیر پرسش قرار میدهد. اگر ارادهی نیرومند سیاسی و حسن نیت در عملکردهای حکومت کابل به خاطر صلح وجود نداشته باشد، جریان کنونی نیز بدون هیچ گونه دستاوردی به پایان خواهد رسید و چیزی که خیلی واضح است، اینست که گذشت زمان به زیان حکومت و نفع طالبان است؛ حکومت بیشتر از طالبان نیازمند صلح است که باید شرایط جانب مقابل را جدی بگیرد و با حسن نیت با آنها برخورد نماید.