همزبانی، همسایه گی و اشتراکات، مقولات مهم تداوم گفتمان دلخواه التصاق اند. هرازگاهی که چند محافظه کار داخلی می خواهند با ظرفیت پایین خویش برای درک واقعیت ها و عناصر سیاسی، دنبال توجیه باشند، چند قید بالا آنان را کمک می کند کم نیاورند؛ اما سال هاست که مقولاتی چون همزبانی و امثالهم در حاشیه ی واقعیت هایی دنبال می شوند که با مرز های سیاسی، منافع و توده های کشور هایی حتی همزبان را ترسیم کرده اند. 

 جغرافیای ما در مسیر رویداد های تاریخی، بر عناصری نیز تکیه کرده است که هرچند در حدود واحد های سیاسی، متن های متفاوت دارند، اما افهام و تفهیم را سهل می کنند.  

قرار گرفتن میلیون ها جمعیت در کشور های پیرامون با نفی کلیت متجانس، پیوسته گی ها و علایقی را به میان می آورد که خوشباورانه ترین صورت اش توجیه مناسبات با تعریف فرهنگ و ادبیات می شود.  

بیش از صد سال قبل که کشور های دنیا با تبیین توده ها و سیاست ها، مقوله ی منافع را به وجود آوردند، ارزش اشتراکات و پیوند های فرهنگی، اما با رنگ سیاسی، دوگونه ای ایجاد می کند که هرچند ظاهر آشنا دارند، اما ماهیت آن ها متفاوت است.  

در افغانستان ما با تضعیف حاکمیت های ملی و تداخل سیاست های خارجی و ایدیالوژی های وارداتی، به ویژه در زمانی که عناصر متعهد، صلاحیت بسیار نداشته اند، مقولات فرهنگی، از مقبولیت می افتند و به شدت به ابزار تعدی مبدل می شوند.  

صرف نظر از بررسی تاریخی که ثابت می کند حتی در گذشته ها نیز ارزش های فرهنگی نتوانسته اند کاربرد عناصر سیاسی و انتفاعی را داشته و به نحوی باعث کاهش اغراض شوند، واقعیت های کنونی ثابت می کنند عناصر فرهنگی، زمانی که کاملاٌ با نشان خارجی باشند، گاه به شدت ناقل منافع دیگران می شوند. 

افغانستان ما از چند دهه است که به شدت با مقوله ی تهاجم فرهنگی مواجه می باشد. تقریباٌ اصرار چیزفهمان مبنی بر این که تورید فرهنگی- ادبی، فقط بر اساس نفس کار نیست، با مخالفت شماری مواجه می شود که بر اساس تنبلی ذاتی و مفتخواره گی نمی توانند نیاز های فکری- فرهنگی مردم ما را برآورده سازند. بنابراین با استفاده از اشتراکات، مفاهیمی را وارد متن واقعیت های ما می کنند که همانند میکروب در کالبد پاک اند.  

در چند سال گذشته هیچ منطقی نهادینه نشد تا وضاحت دهد مثلاٌ نفوذ فرهنگی و سرمایه گذاری های فارسیسم ایرانی در افغانستان، بر اساس خیر نیستند؛ چه سیاست های فرهنگی صد ساله ی کشور همسایه در راستای یک دست سازی ستمکارانه در ایران و تعریف منافع با در نظرگیری مزایای اشتراکات فرهنگی در منطقه و چشم داشت برای توسعه ی ارضی و ایجاد آشوب بر اساس پدیده های فرهنگی، نشان می دهد در روگار ما عین واقعیتی حکمفرماست که در چند    سده ی قبل، در حالی که زبان، وسیله ی افهام و انتقال پیام می شد، اما لشکر های متاخصم برای منافع خودشان، دمار از روزگار یکدیگر درآورده اند.  

عوامل نفوذی همسایه ی غربی در افغانستان، با مشخصه ی زبان و مذهب، کارایی بلندی دارد. مطالعه ی دشواری این مساله نشان می دهد با وجود رخ نمایان عدو، توجیه اشتراکات، ما را فریب می دهد غافل شویم. از سوی دیگر، تلخی های ناشی از واقعیت های دیگران که با پدیده ی مهاجرت به دست می آیند، یقین مردم را بیشتر می کنند برای درک واقعیت ها، فریب توجیهات عناصر زبانی و اشتراکی را نخورند. 

 تقریباٌ روزی نیست که با خبری مبنی بر زشتی برخورد و تعریف زشت مهاجر افغان در ایران برنخوریم. بدتر از همه، در حالی که دستگاه نفوذی بیگانه با عمال مزدور در افغانستان به خوبی پُل می سازد تا منافع دیگران روی واقعیت های ما وصل شوند، شناخت مستقیم و ملموس از جامعه ی فارسی ایران نشان می دهد این کشورِِ همزبان و همسایه، در مسیر بیش از نود سال، ایده و اندیشه ی ساخته است که بر اساس فارسیسم، بی نهایت هشدار دهنده است. به این اساس، محصولات فرهنگی آنان، تبعیضی قایل می شوند که اگر از تعجب شاخ درمی آوریم که چه گونه از یک آدرس اسلامی (جمهوری اسلامی) توهین، افتراق و آشوب صادر می کنند، عدم اعتماد بر توجیه اشتراکات در حال صعود ثابت می کند این ما استیم که نمی خواهیم بفهمیم: «همدلی، بهتر از همزبانی ست» و متاسفانه در پیرامون کشور خویش، همدل نداریم.  

چند سال قبل سریالی ایرانی «شیوع» بار دیگر حقیقتی را آشکار کرد تا بدانیم وقتی تعریف مقوله ی منافع تعمیم و نهادینه شود، برای یک ایرانی دری زبان یا به اصطلاح فارس، یک تاجیکستانی و امثال آنان، مردمی استیم که اگر مانع نفع و سود آنان شویم، همزبانی و همسایه گی ما، نه فقط عناصر آشنایند، بل عوامل مهم بی ثباتی در جهت منافع دیگران می شوند.  

افغانان زیادی بر پخش سریال ایرانی «شیوع»، اعتراض کردند و آن را کار شرم آور دانستند. ظاهراٌ افغانی باعث شیوع مرضی از شمار امراض ساخته شده در ایران (به اصطلاح شیطان بزرگ) می شود و بقیه ی سریال می خواهد با تفهیم عنصر مغرض افغان، تحریفی را تعمیم دهد که هرچند رنج های مردم ما در ایران، قسمت های مهم تراژیدی افغانان در واقعیت های به اصطلاح اشتراکی اند، اما طرف مقابل با آگاهی از تعاریف غیر اخلاقی، برای منافعی که بعضاٌ نه فقط ملی نیستند، بل کاملاٌ برای سطوح رژیم طرح می شوند، بیننده را متوجه می کنند در زمان نفع، وقعی برای همزبان و همسایه قایل نشوند؛ اصلی که در مسایل سیاسی کنونی، همه رعایت می کنند و اما محافظه کاران مجنون ما زور می زند «دری نگویم» و فارسی زبان باشیم.  

در زمان انتقال پروژه ی گاز ترکمنستان از افغانستان، دولت ایران به عنوان مخالف درجه اول، معلوم الحال بود، اما طیف مخالف این رژیم در بیرون نیز دست کم از داخلیان نداشتند. 

 پسر آخرین شاه ایران، رضا پهلوی، به مقامات آمریکایی تذکار می دهد اگر ممکن باشد، گاز ترکمنستان از ایران بگذرد. مقامات آمریکایی از وی وضاحت می خواهند که این به نفع رژیم است، اما او می گوید پروا ندارد، این به نفع ایران نیز است.  

با ادبیات تقبیح، معقول نیست وقت خود را ضایع سازیم. بهتر است با بررسی محتوایی محصولاتی چون سریال ایرانی «شیوع»، واقعیت هایی را درک کنیم که با عنصر سیاسی، هرچند در ظاهر، اما باطناٌ نشان می دهند در عصر ما اصل سیاسی، در راس اصول است. 

سازنده گان سریال ایرانی «شیوع» با ارایه ی این سریال به خوبی دهن کجی کرده اند که در زمان منافع، اشتراکات فرهنگی، همزبانی و همسایه گی را به رسمیت نمی شناسند. 

شرح تصاویر: 

پوستر سریال ایرانی «شیوع» و صحنه ای از این سریال.