آرمانگرایی در عصر ما، به ویژه در بسط جغرافیای سیاسی، غیر معمول نیست. مشخصات زیادی وجود دارند که بر اساس آن ها، هسته گذاری صورت می گیرد. هویت قومی، اشتراکات فرهنگی و گرایش های توده یی، مساله ی آرمانگرایی توسعه ی مرزی را حفظ کرده اند.  

شاید ها و باید هایی وجود دارند که اگر در مقوله ی حاکمیت مردمی، در تضمین و ابقای نقش کشوری هایی که تنوع قومی دارند، این حقیقت مبرهن می شود که اقتدار هویت قومی خاص، اگر در کُل ممکن نباشد، اما در شعاع «بزرگ تر ها» و گاه به مفهوم  «سرزمینی» نیز ناممکن نمی باشد.  

بر اساس تنوع گسترده ی قومی در پراگنده گی هایی که تقریباً کمتر واحد سیاسی ای را در جهان می توان یافت که به سطح بسیار بالا، در اختیار یک هویت قومی خاص باشد، امکان عملی کشور ها بر اساس یک قوم یا یک زبان را نیز بسیار ناچیز می کند.  

در مقوله ی در احاطه ی بزرگ تر ها، کشور ما، در واقعیت های غیرقابل اغماض میلیون ها پشتون، این کشور را مسجل کرده است و از رهگذر این تاثیر، تنوع قومی با معرفه ی «افغان»، در رسمیت، احترام و پذیرش تنوع فرهنگی، مشکل خاص ایجاد نمی کند. صرف نظر از این که بحران طولانی افغانستان، مداخله ی بیرونی یا مشکلات درونی، ذهنیت های کوچکی را برانگیخته است تا در «دکانداری» سیاسی، مسایلی مطرح شوند که گاه افغان ستیزانه می شوند.  

توسعه ی واحد سیاسی بر اساس آرمانگرایی ها، اگر در مشکل تنوع قومی و این که     نمی توان تاکید کرد حول فقط یک مشخصه ی قومی موضع گرفت، می تواند به مفهوم سرزمینی- در شعاعی تاثیرگذار باشد که مثلاً در ساحه ی زبان، اشتراکات، دینیات یا نزدیکی های دیگر، اگر عاری از فساد سیاسی می شود، نوعی پیوند هایی را می سازد که بر اساس آن ها، مثلاً جمعیت صدمیلیونی پشتون ها از هند تا آمو و از کمشیر تا اصفهان، در زمینه ی تاریخی و واقعیت های کنونی، می تواند پیوند بسازد و در انسانی ترین مقام آن، سهولت هایی ایجاد کند که بر اساس آن ها، نیاز های کلان تجاری، اقتصادی، امنیتی و رفاهی، تضمین می شوند. 

 رشته های انگلوساکسونی اروپاییان و آمریکاییان، هویت یهودی، یا پیوند های دینی، بسیاری از کشور های جهان را بر محور همکاری می کشاند و از این حیث، در حالی که در کل جامعه ی جهانی پراگنده اند، اما در تمامی عرصه ها، به هم کمک می کنند. حاصل چنین پیوندی که در زمینه ی سرزمینی (مفوهم کلان جغرافیای فرامرزی) به تاریخ برمی گردد، بدون هراس از ایجاد واحد های سیاسی که در بسا از موارد، عملاً ناممکن است، گونه ی دیگری از امید ها را به میان می آورد که مثلاً در افغانستان، شماری از جوانان بلنداندیش افغان برای تامین منافع کلان افغانستان، می کوشند با طرح افغانستان بزرگ (لوی افغانستان)، مردم را در مواضع مختلف به تسهیلات بیشتر برسانند. بنابراین، در دشواری هایی که وجود دارند، اگر پتانسیل های افغانستان در رویارویی مستقیم، نظامی و یا اقتصادی، زیاد نیستند، در طرح فرهنگی مسایل، به ویژه در ماهیت فرهنگی، می توانند ابواب انسانی مساله را بزرگ کنند و از این حیث، به تامین آن نیاز های کلان ملی بپردازند که در واقعیت های متنوع قومی در واحد های سیاسی مختلف، این حقیقت نمی تواند انکار شود که واحد های سیاسی مسجل، در تنوع رژیم ها، طرز برخورد متفاوت دارند. مثلاً در ایران و پاکستان، با اعمال سیاسی خاص، برخورد با واقعیت های قومی، به خصوص اگر خواهان گسست باشند، بسیار خشن است. چنین برخوردی، اگر در کوتاه مدت، مانع جدایی می شود، در درازمدت می تواند تحت تاثیر آسیمیلاسیون (استحاله ی قومی) که با جنبه های فرهنگی گوناگونی به همراه می شود، مردمانی را نیز معرفی کند که همانند جماعت کوچکی از ترکان استحاله شده در فرهنگ فارس، اهمیتی به هویت قومی خویش نمی دهند.  

در ارتباطات طبیعی، پیوند های انسانی و ماحصل آن ها، یک امر درست شناخته می شود و هرگز ناپسند نیستند. در افغانستان ما، بر اثر روابط انسانی، گونه ای از استحاله ی قومی به چشم می خورد که مثلاً جمعیت کثیری از پشتون های دری زبان را معرفی می کند و در این مثال، کم نیستند تاجیکانی که پشتو می گویند و اقوامی وجود دارند که به سه زبان، سخن می گویند. سیکهان، سه زبانه اند. بسیاری از نورستانیان، پشه ییان و بلوچان، به راحتی در کنار زبان مادری خویش، به دری و پشتو، صحبت می کنند.  

طرح سرزمینی مفاهیم افغانی، در جغرافیای بزرگی که در گذشته در تدبیر بزرگان ما، سیطره ی افغانان سلحشور، قلم به دست و آگاه را معرفی می کرد، از هند تا آمو و از کشمیر تا اصفهان، محدوده ی بزرگی ست که بزرگ تر از حوزه ی های به اصطلاح خراسانی، می تواند واقعیت های مسجل تاریخی را در زمان اقتدار، رابطه، مهاجرت، تجارت، ستیز سیاسی و گرایش های متنوع فرهنگی و دینی به اصلی مبدل کند که از ساخت فرهنگ اومانیستی آن، عملاً وارد دنیایی می شویم که هرچند در حصار واحد های سیاسی می ماند، اما واقعیت افغانی بزرگی ست که در محیط انسانی آن، به راحتی می شود تسهیلات بهتر زنده گی را تامین کرد. بنابراین، طرح ایده های بزرگی چون افغانستان بزرگ، اگر چند بُعدی باشد، دور از واقعیت نیست.   

بسیاری از مکتب های سیاسی- فرهنگی، مثلاً فارسیسم، ترکیسم، عربیسم، هرچند در خطوط برجسته ی بسیار غیر عقلانی گرایش های مذموم قومی طرح می شوند، اما از کمالات واقعیت های انسانی، عملاً روی توده های بزرگی به نفع کشور های عربی، ترکی و ایرانی، تاثیر می گذارند.  

افغانیسم ما در طرح افغانستان بزرگ، به تاکید من، اگر بیشتر مایل به اومانیسم شود، در رسیدن به اهدافی که در ساحه ی منطقه یی و جهانی، باعث تسهیلات می شوند، می تواند در آینده ی سیاسی، جغرافی و رفاهی افغانان، بسیار موثر باشد.