مردم ما فراموش نمی کنند که در جغرافیای حوزه ی اشتراکات، سیلی توهین، ادبیات فحش و دست درازی، ضمایم همان علایقی ست که اهل مخدرات فرهنگی، پس از نمای تماشاخانه ی هنر، فراموش می کنند مرز های کنونی سیاسی، حد فاصل اند که اگر وقتی به جمهوری اسلامی به اصطلاح ایران وارد شوند، چهره ها، اندام ها، زبان و دین شان، تعبیر دیگری ست که مثلاً زایران ما پس از شنیدن کلمه ی «اجنبی» در مکه ی معظمه، سودجویانی را حس می کنند که از این فریضه ی دینی، فقط سود های کلان می خواهند.  

هموطنی سروده است: 

هشدار! دگر یاوه سرایی نکنید 
در بیشه ی شیر خودنمایی نکنید 
هشدار که در معرکه ی ببر و پلنگ 
کودن شده، زورآزمایی نکنید 
گر عزت، آبرو و غیرت دارید 
ازکوزه ی ما آب گدایی نکنید 
با آبی که از خانه ی ما می دزدید 
بر خلق عرب ستم روایی نکنید 
با مقعد نیمه شو، زآب دزدی 
تمثیل امامت و خدایی نکنید 
با خوردن آب تلخ وجوشان خلیج 
تولید سلاح شیمایی نکنید 
در قمقه ی عسکر تو آب من است 
بر عسکرما فیر هوایی نکنید 
دل، خوش نکنید به آب هیرمند و هری 
اسراف به نوشیدن چایی نکنید 
این عشرو زکات آب ما را بپذیر 
ای شیخ ها! دگر زیاده خواهی نکنید 
درکشور ما به نام قوم و مذهب 
ایجاد نفاق، یا جدایی نکنید 
با عده ای دلقک، حرامی و اجیر 
درکشور ما هنرنمایی نکنید 
با دشمن دیرینه ی ما روس پلید 
همراه نشوید و همنوایی نکنید 
پنجابی شوم و بد نسب دشمن ماست 
با این سگ هار آشنایی نکنید! (زرنجی) 

 

رزاق مامون در کتاب «رد پای فرعون»، گفته های جالبی از احمدشاه مسعود آورده است که با توجه به روابط گسترده ی او با استخبارات خارجی، روشنگر اند: 

مسعود: «به خاكسار بگو ... به ملا عمر تلقين كند كه مخالفت با ما را كنار بگذارد كه مملكت از دست مي رود. ما در كشور خود حضور داريم، اما كار به جایي كشيده است كه ايراني ها در باره ي سرنوشت كشور ما تصميم مي گيرند و به اختيار خودشان، خانه ي مشترك ما را به سليقه ي خودشان تقسيم مي كنند.» 

«در اين جنگ كه سرنوشت افغانستان و مردم ما به آن رابطه دارد، در سطح منطقه، هيچ دوست و متحدي نداريم ... كساني را كه ما فكر مي كنيم دوستان مایند، از بدترين دشمنان ما بدتر اند.» 

«براي افغان ها، دوستي با ايران، معادل دشمني با پاكستان است.»  

«اگر دست پاكستان برسد، پاي ما را از ناحيه ي زانو قطع مي كند،‌ اما اگر ايران امكان يابد، پاي ما را از بيخ اره مي كند.»  

«آن چه به نقش ايران در بحران منطقه يي افغانستان رابطه مي گيرد، تا زماني كه ايران،  تاسيسات آبي خويش را اكمال نكرده و پروژه ي انتقال خطوط انرژي از تركمنستان به سوي افغانستان و پاكستان را به سود خود سبوتاژ نكند، جنگ در افغانستان، متوقف نخواهد شد.» 

تلخی نهفته در این بیان، تاریخ تراژیدی افغانستان از هفت ثور را در دگرگونی ای به کام می رساند که مردم ما پس از دشواری ها قرن نوزده، ارتجاع داخلی (سقوی) در مدت کمتر از نیم قرن، فرصت یافته بودند با تعریف منافع، اولویت ها و معرفی افغانستان در   جامعه ی جهانی، کشوری را مدیریت کنند که دارایی ها مادی و معنوی آن در حفظ، بقا و جایگاه افغانان، حقوق و امتیازات ما را مشخص می کردند؛ اما به اصلاح انقلاب ثور در تداوم بحران این ماشین روبنده، هسته های قدرت را زیر فشار ناشی از مداخله به هاله های درگیر در مُعضل محدود می کند و از آن تاریخ تا کنون، از درب های باز این کشور، کالا های جهان سومی تورید می شوند تا در بازار های آزاد آن، به نرخ هر کسی، سودا کنند.  

مهاجرت ها، جبهه ی عقب جهاد و ناگزیری های میلیون ها افغانی که ترک وطن کردند، فصل های نو از روابطی شدند که وسعت جغرافی آن ها با ایران و پاکستان، چشم گیر تر از هر جای دیگر است.  

ضیاء الحق پاکستانی با اسلام سیاسی، میراث استعمار را که چند دهه نگذشته از تجزیه ی هند، در چهار راه تجزیه می رفت، وقایه کرد و در داستان های غم ملت و مملکت ما، چنه زنی برای موقعیت پاکستان به عنوان عقب جبهه و محل صدور حمایت های جهادی، نقش نحس کشوری را که بقایش به ریش و لنگی بند بود، در استراتیژی ابر قدرت های جهانی به ایفای نقشی وامی دارد که پا به پای بدبختی های ما جان گرفتند و با دستان باز با سرنوشت میلیون ها افغان مسلمان، به راحتی بازی می کنند.  

در اسلام سیاسی، اصل امت محوری، در جغرافیای سیاسی، در حاشیه خوانده می شود. جمهوری به اصطلاح اسلامی ایران با عبور خونین از انقلاب و درگیری جنگ با عراق، هرچند در موقعیت پاکستان، از افغانستان، سود نمی برد، اما دور نمای پس از جنگ، اشتیاق نظریه پردازان فارسیزم را بر خاک هایی بیشتر می کند که اگر فرزندان مهاجر (ستمی) با نقشه کشی، در تعمیم ذهنیت وصل با بیگانه، از ملال بی کاری های خویش   می کاهند، نمی توان بر معنی و متن خواسته های اغماض کرد که از سال هاست بر شمال، مرکز و غرب افغانستان، چشم دوخته اند. 

 آسیب های جغرافی، اهل سنت سیستان و بلوچستان و قلت منابع آبی، چشم دوخته گی آخوندانی را که سال هاست ارزش های اسلامی را بهانه می کنند، به کشور و مردمی     می دوزد که در هر بحران، بدترین جفا با آنان، ضیاع فرصت های عمران، تامین امنیت و انکشاف اقتصادی است.  

در بحران چند دهه، تلاش برای روشنگری هایی که تفهیم کنند در خط کشی واحد های سیاسی، مفاهیم فرهنگی، اشتراکات و به اصطلاح تاریخ مشترک، اگر در تعاریف منافع ملی، تعمیم نیابند، چنان چه در مکتبخانه ی چهال سال اخیر آموختیم، اتحاد اسلامی، به معنی جواز منازعه به فرقه هایی شد که جا می پالند تا دور از ریاض، اسلام آباد و تهران، دباغی کنند و تدویر مجلس با همزبانان در حوزه ی اشتراکات به اصطلاح فرهنگی، وبال افکاری شد که در انواع پرداخته های نوشتاری، حتی ادبیات ما را به سطح دونیت های سیاسی، به کمیت رسانده است تا مردم مشترک در «درد مشترک» به ریش هم بخندند که در کشوری با قبرستان های چند قرنه ی ابایی، تاریخ شان جعلی ست.  

هراس ناشی از تهدید، حتی بر گفتاری اثر می گذارد که اگر یک پاکستانی و ایرانی، بدون اندیشه از مخاطره ی کسانی که از پول آنان به بی آبرویی سیاسی رسیده اند (نوکران همسایه) صاف و ساده هشدار می دهند، صراحت نهفته در آن بیان، اخطار می دهد که در اختیار مشی مدیریت کشور، تبارز عاطفه، حسن نیت انسانی، رعایت اشتراکات و به اصطلاح فرهنگ و همزبانی، فرصت هایی اند که رایگان میسر می کنیم تا دیگران به راحتی استفاده کنند.  

حسن روحانی، نه فقط روحانی سیاسی است، بل این نسخه ی ملایم سیاسی را پس از عمری شعار مرگ بر غرب، در عجزی ساختند و تحویل دادند که فشار های داخل ایران با معضلات ستم ملی گسترده، وابسته گی شدید اقتصادی به نفت (هشتاد درصد) و تهدیدات امنیتی داخلی و خارجی، روحانیت ایرانی را مشوش می سازد که نسل پس از انقلاب، هرچند در آرایش ده ها تشکیل نظامی، بسیجی و شیعی، اما با دور شدن از دگرگونی های پس از انقلاب، ماشینی نیست که به راحتی بر ضد غرب به کار گماشت. در مورد ایرانیان، مشهور است که: «شعار شان مرگ بر امریکا، اما آرزوی شان تماشای آن جاست». ظاهر و باطن جامعه ای که پس از نیم قرن سلطه ی پهلوی، برهنه گی در همه چیز را نوعی از برداشت های دیموکراتیک می داند، حوزه ی حاکمیت رژیم ایدیالوژیک را به حدی تنگ کرده است که صدور تشیعه، تشدید بحران و دامن زدن به منازعات کشور های همسایه و سنی، پس از این که در حد مصالح علیای کشور، تحریف می شوند، مشی روحانیونی ست که می خواهند با پشت کردن به مشکلات داخلی، مشکلاتی که در    سایه ی ولایت فقیه، تسلط فارسیزم و اعمال ستم ملی، هرگز حل نمی شوند، برای مردم ایران ذهنیت بسازند تا به نام ایران و منافع ملی، قسم نگرش آنان بر اطراف، چیزی بیشتر از منشی نباشد که تنها تراژیدی زنده گانی افغانان در آن جا، تاریخی از ثبوت ادعای ماست.  

در مورد سخنان حسن روحانی، چیزی نمی گویم، اما باد هایی که به خرچ می دهد، شباهت به بادی هایی دارد که حالا استان (ولایت) خوزستان یا احواز را با چپاول بزرگ ترین منابع آبی، مبدل به ریگزار کرده است و دریاچه ی ارومیه (بحیره ی کسپین) نمک زاری ست که با شوری کام میلیون ها ترک، در فضای این کشور در حلقه ی خشکی های زنده گی مردم مظلوم بلوچستان که فقط با زنده گی در افغانستان، شان انسانی دارند، به چشمان سیاستگرانی می زند که اگر رمق ما برای اعتراض را وسعت نمی دهند، ستون پنجم، ضعف اقتدار و درمانده گی های ماست که در بخشی از جغرافیای جهان سوم، از امتعه ی کشور های پاکستان و ایران، استفاده می کنیم، تا صدور اقلام صادراتی بیگانه گان، درج جدول هایی شود که در سروی های جهانی، بدون از بررسی ارزش کیفی، امتیاز دهند حجم کالای بی کیفیت پاکستانی و ایرانی نیز چشم گیر است.  

صراحت بیان سید حسن روحانی، ادبیات گم شده ای ست که سال ها در بحران سیاسی، تلاش کرده ایم تفهیم کنیم ارتباط ما با خارجی، اگر در ضعف های اقتدار ملی، تداوم یابد به معنی همان تعدی ست که در حاکمیت مُرده- سیاسی ربانی، در پایتخت مملکت، برای ولایت فقیه، سرحد- درست کرده بودند.  

خوب است در امواج رسانه ها، حداقل با وضاحت بیشتر، مردم را متوجه کنیم که اگر حاکمیت ما با پا های لنگ، از رقابت معاف است، با فشاری که دست در دست باشد، اجازه ندهیم از آدرس چند زبون سیاسی، استفاده از منابع ملی را جزو برنامه های داد و ستد تجاری و فرهنگی، در حوزه ی به اصطلاح اشتراکات، به سهم اشتراکی خویش بیافزایند.  

در این که سال های دیگر نیز باید شاهد ضیاع سرمایه های ملی باشیم، قسمت های تراژیدی ای ست که در سرنوشت ما نوشته اند، اما بیان ناراحتی و اعتراض، وقتی ملی شد، به فرهنگی مبدل می شود که با نشست آن در اذهان مردم، وقایه ی میراث تاریخی پدران و اجداد با غیرت و با ناموس ما (افغانستان) آسان تر است.  

سروده ی زیبای حامد عفیف را، نمونه ای زیبا از آن تخلیق فرهنگی می دانم که اگر در چند سال اخیر از لطف آن ها مرحوم می ماندیم، توده های این سرزمین، ارقام «گوشت دهنه ی توپ» را میلیونی می کردند: 

شنیدم بار دیگر گفته است آخوند روحانی 
ز بند و سد های آب ما دارد پریشانی 
خراسان و بلوچستان و سیستان خشک می شود 
ز آب بند سلما، کجکی و کمال خانی 
جوابش را رئیس جمهور ما اشرف غنی گفتا 
نخواهیم داد دیگر قطره ای ارزان و مجانی 
اگر از دولت و از ملت ما آب می خواهید 
شما را آب خواهیم داد عوض با نفت ایرانی 
به طالب يا به داعش از پی تخریب و نا امنی 
سلاح و جنگ افزار بده هر قدر که بتوانی 
به هلمند یا فراه و قندهار و غزنی و نیمروز 
ز بهر انتحار، انفجار و جنگ و ویرانی 
ز حرف و گفته ی پُر کینه و خصمانه ی این مرد 
به خوبی آشکار شد دخالت های پنهانی 
بس است دیگر شما را تا به کی این دست درازی ها 
نمی دانی هنوز تو، غیرت مردان افغانی 
نفاق و اختلاف اندازی بین شیعه و سنی 
ترور عالمان و واعظان شهر باستانی 
هزاران نوجوان کارگر و بی چاره ی ما را 
به کشتن دادی آن بی چارگان را تو به آسانی 
آهای! ای مرد قلدر، کن نظر کنسولگری ات را 
در این شهر گشته همچو غده ای مکروب سرطانی 
نداریم کاری با آن ناکسان خائن و مزدور 
وکیل اند یا وزیر اند یا به چوکی های فوقانی 
حساب خائنین باشد جدا از مردم افغان 
که دارند مردم ما عزت، وجدان و ایمانی 

 

یادآوری:  

برای درک هرچه بیشتر ستم ملی در ایران و نحوه ی برخورد ایران با مسایل داخلی و خارجی- به وِِیژه افغانستان، کتاب «در جغرافیای جهان سوم» را آماده ی نشر کرده ام که با بیش از 400 صفحه، حاوی ده ها سند و تصویر، به آسانی کمک می کند، برخورد ما در حوزه ی به اصطلاح اشتراکات در حد هضم تخلیقات خیالی، هنری، زبانی، فرهنگی و ادبی بیگانه نماند تا در حد تعلل، درک ماهیت سیاست های زیانباری که گاه به نام زبان و گاه به نام فرهنگ، جزو مولفه های منافع ملی بیگانه اند، از نظر بیافتند.