بدون شک که ما افغانها در قدم اول باید به علما و دانشمندان واقعی خود، به هنرمندان واقعی خود، به ادیبان و شاعران واقعی خود، به محققین و نویسنده گان واقعی خود احترام و حرمت قایل باشیم، زیرا علما و دانشمندان ما، هنرمندان ما، ادیبان و شاعران ما، محققین ما و نویسنده گان ما همان ستارگان آسمان افغانستان عزیز ما را شباهت دارند، که در یک فضای بی ابر، تاریکی های شبستان های جهالت را فروغ بخشی می توانند.

اما زمانی که تاریخ واقعی مملکت عزیز ما مورد تحریف های غرض آلود قرار گیرد، زمانی که مثلاٌ پوهنتون های کشور همسایه ای غربی ما ایران، از روی اغراض توسعه طلبی های منطقوی، از روی آله سازی های زبانی-فرهنگی، با به کف سپردن "القاب علمی" چون:
- "کارشناس حوزه ای ادبی-سیاسی-تاریخی- فرهنگی"،
- دانشمند حوزه ای ادبی-سیاسی-تاریخی- فرهنگی،
- دانشجو حوزه ای ادبی-سیاسی-تاریخی- فرهنگی و نمی دانم چی و چی،
- و یا حتی با به کف سپردن لقب دکتورا در حوزه ای "ادبی-سیاسی-تاریخی- فرهنگی"،
هموطنان عزیز ما را تحت جریانات فکری شُست و شویی مغزی نماید، براساس گسترش نفوذش در افغانستان عزیز ما، بر اساس علایق اقتصادی-سیاسی اش در افغانستان عزیز ما، از هموطنان عزیز ما سو استفاده نماید، آیا ما حق آنرا نداریم تا بپرسیم، که، آیا پوهنتون های ایران صلاحیت علمی آنرا دارند که به کسی سند دوکتورا به کف دهند؟

نظر به کدام معیار علمی پوهنتون های کشور همسایه ای غربی ما ایران، صلاحیت علمی آنرا دارند که به کسی سند دوکتورا به کف دهند؟

این موضوع باید بصورت دقیق و علمی، بر اساس معیار های تخصص گرایی، از جانب اکادمی علوم افغانستان، از جانب ارگان های ذیصلاح دولت افغانستان تحت غور دقیق و بررسی های علمی قرار گیرد!

بطور مثال آقای شیراحمد نصری حق شناس، آقای غلام رسول رهین، آقای غلام مخدوم رهین نظر به کدام معیار های علمی از جانب پوهنتون های ایران اسناد دوکتورا را به دست آورده اند؟

بخشیدن القاب علمی از جانب پوهنتون های ایران برای بعضی افغانها در گذشته و نیز همین حالا به اساس چی صورت گرفته و می گیرد؟

محققین واقعی ما، نویسنده گان واقعی ما، شعرای ما، ژورنالیستان ما ودر مجموع تمامی افغانهای که با تحقیق، نویسنده گی، شعر، ژورنالیسم و یا خلاصه تمامی افغانهای که با قلم وبیان سر وکار دارند، در اصل بایدهر کدام به مثابۀ آیینه هایی حقیقت نمای جامعه ای فقیر و چنگزده ای افغانی ما باشند و حقایق و واقعیت های جامعه ای افغانی ما را و همچنان حقایق و واقعیت های جهان را باید چنان بازتاب دهند که جامعه ای جنگزده ای ما را به سمت صلح، ثبات، امنیت، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه هدایت دهند، نه آنکه قلم و اظهارات شان مثلاٌ شبییه سلاح های جنگیی باشد که تاریخ مملکت ما را به امر اجانب به تحریف گیرند، در بین اقوام شریف مملکت ما به امر اجانب تفرقه ایجاد نمایند و به امر اجانب وحدت ملی ما را، دولت ما را، حکومت ما به سمت تضعیف و تخریب بکشانند!

بطور مثال آقای محترم شیراحمد نصری حق شناس که با پول و مصرف ملت فقیر افغان و زحمت و کوشش جناب خود محترم شیراحمد نصری، تقریباٌ پنجاه سال پیش در پوهنتون افغانستان، نظر به ضرورت جامعه ای افغانی ما به پول ملت فقیر ما امکانات تحصیلات در پوهنتون کابل را به دست آورده بود، چنانچه رشته ای مقدس ژورنالیزم را در پوهنتون کابل به پایان رسانید، از جانب پوهنتون های ایران به سمت تاریخ های تحریف شده و رشته ای ادبیات فارس کشانیده شد، چنانچه در اخیر کار "ژورنالیست ما را" که هزاران هزار افغانی بالایش خرچ کرده بودیم تا یک ژورنالیست ملی و خوب شود، آنرا با به کف دادن سند دکتورا "نیمچه تاریخ دان-نیمچه کارشناس ادبیات" جور کردند!

پس از بر گشت از ایران و پس از اخذ سند دوکتورا از پوهنتون های ایران در رشته ای "نیمچه تاریخ دان-نیمچه کارشناس ادبیات" آقای شیراحمد نصری دیگر آن ژورنالست پوهنتون کابل نبود بلکه وی دوکتور "نیمچه تاریخ دان-نیمچه کارشناس ادبیات" شیراحمد نصری حق شناس، حق جو و حق زا بود، که نه تنها از کار کرد های امان الله خان و داؤد خان چندان خوشش نمی آمد، بلکه ادعا داشت که شعر اقبال لاهوری هم از جانب آقای شیراحمد نصری حق شناس سروده شده است.

بهتر است در این رابطه به اصطلاح از زبان دیگر هموطنان محترم ما نیز اندکی بشنویم:

آقای قاسم باز در این زمینه تحت عنوان "کاری که کارل مارکس کرد، عين کار را نصير حق شناس نمود! " به تاریخ ۲۷ / ۶/ ۲۰۱۷ م. ، چنین می فرمایند:

"...
يک چيز را ميخواھم به خدمت ھموطنان خود واضح سازم وآن اينکه، در اوخر سال ١٣۵۶ بنده بحيث څارنوال در وزارت عدليه ايفا وظيفه مينمودم، پسر نايب الحکومه سابق ننګرھار بنام عبدالله خان وردګ بنام( نادر وردګ) که از دوستان بسيار نزديک من بوده و ميباشد اين دوستی ما از پدران به ما به ارث رسيده بود، ما باھم دوستان صميمی بوديم من از طريق دوستی شخصی که به جناب نادرجان وردګ داشتم در اواخر سال ١٣۵۶ ھمرای اقای جناب نصيرحق شناس که در ان ايام آ نھا در وزارت اطلاعات و کلتور يکجا در يک شعبه کار ميکرد آ شنا شدم.

در اواخ ر ان سال در يکی از روزھا من ھمرای نادرجان وردګ پسر نايب الحکومه عبد4 خان وردګ در پيش روی وزارت اطلاعات و کلتور وعده داشتم وھر دو ی ما غرض فاتحه به بمنزل یک دوست مشترک ميرفتيم، از قضا و قدر وقتيکه من به جای معينه رسيدم ديدم که اقای نادر وردګ ھمرای دوست خود جناب نصير حق شناس که يک دوسيه کلان و بسيار ذخيم در بغل داشت منتظر امدن من بودند برای بار اول با نصيرحق شناس معرفی شدم ، بعد از احوال پر سی نادر وردګ برای من دوست خود را معرفی نمود و ګفت که اين اقا جناب نصير حق شناس ھمکار دفتر من است .وی ميخواھد تمام کارھا و پروژھای عام المنفعه ای که در مدت چند سال دوره جمھوريت تحت کار ګرفته شده يک کتاب بنويسد من ھم به نوبه خود از اين کار وی تمجيد نمودم، ولی بدبختانه کارھای خدای بود که بعد از چند ماه تحول ھفت ثور بوقوع پيوست، چون در آن ايام روز تا روز وضع کشور بحرانی تر می شد و مردم ھم آھسته آھسته به ترک وطن شروع نموده بود. از جمله افرادی که وطن ابايی خود را ترک می نمودند يکی ھم جناب اقای نصير حق شناس نيز بود.

اقای حق شناس مثل ديګر افراد کشور وطن خود را ترک نمود و به پيشاور پاکستان مھاجرت نمود، زمانيکه اقای نصير حق شناس متوجه وضع آشفته بار کشور شد و ديد که در پاکستان اکثر تنظيم ھای جھادی؟ به دستور پاکستان ميرقصند و پاکستان بطور شعوری نه تنھا زيربنای افغانستان را از بين ميبرد بلکه انھا افتخارات ملی و رھبران ملی مانند غازی امان الله خان و شھيد سردار محمد داوودخان که دشمن ديرينه پاکستان بود در اذھان مھاجرين ميکوبد بھمين خاطر بود که اقای نصير حق شناس از شرايط سوء استفاده نمود وکتابی را بر ضد پاليسھای حکومت مرحوم محمد داوودخان و غازی امان الله خان نوشت و با اين کار خدمت بزرګی به ای ايس ای پاکستان نمود . آی ايس آی به ھمکاری حزب جمعيت اسلامی ربانی؛ پول چاپ کتاب وی را به يک مقدار پول ھنګفتی اضافی بنام کمک به جناب حق شناس پرداخت، بدبختانه ان چيزيکه جناب نصير حق ناشناس در دوره جمھوريت در خدمت نظام جمھوری مينويشت وی انرا برعکس در زمان مھاجرت خود در پيشاور پاکستان در خدمت حزب جمعيت اسلامی ربانی و آی ايس آ ی، نوشت .نصير حق شناس عين کاری را کرد که کارل مارکس در مورد فلسفه ايدياليزم ھيګل نمود، به ګفته کارل مارکس وی فلسفه ھيګل را سرچپه ساخت، مارکس ميګويند که "من در فلسفه ماترياليزم ديالکتيک ھيچ کاری را نکردم صرف يک کاری کردم که فلسفه ھيګل که بالای سر ايستاده بود انرا سر راسته ساختم و به پای ايستاده نمودم." به اين معنی چيزيکه ھيګل فيلسوف ايدياليزم در باره تقدم روح به ماده ګفته بود کارل مارکس ماده را مقدم به روح دانست . جناب نصير حق شناس ھم مانند کارل مارکس، کتاب؟ خود را که در زمان جمھوريت شھيد محمد داوودخان به نفع جمھوريت و در خدمت نظام جمھوريت نوشته بود انرا سرچپه ساخت وبجای دفاع از جمھوريت داوودخان آنرا در ضديت با مشی داوودخان نوشت و در خدمت آی ايس آی و حزب جمعيت اسلامی برھان الدين ربانی قرار داد. اين بود خدمت اقای نصير ناحق شناس در مورد تاريخ و تاريخ نګاری. ختم"

نظر به نبشته ای جناب محترم آقای احسان لمر به تاریخ ۷ / ۸/ ۲۰۱۴ در ارتباط "وحدت کلام هشتصد فیصده ای " آقای حق شناس با اقبال لاهوری شعر می توان حتی با زبان کنایه از شعر دزدی آقای حق شناس و یا از خورجین خوجین بخشیدن آقای دکتور شمس الحق آریانفر یاد کرد:

منبع:
http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/lemar_eh_dozdi_e_aasaar_e_digaraan.pdf

در شماره مسلسل ۵۸۶ - شماره ۱۵ ، سال دوازدهم ، ۶ سرطان ۱۳۸۷

جریده پیام مجاهد ارگان نشراتی شورای نظار

نبشته ای از جناب دکتورشمس الحق آریانفر به نشر رسیده در معرفی دکتور شیر احمد نصری، پس از آنکه دکتورشمس الحق آریانفر بیوگرافی ، آثار و تالیفات آقای دکتور نصری را با طُمطُراق شاعرانه - عالمانه - عارفانه معرفی می نماید. در پایان این مقاله تحت عنوان "نمونه اي از شعر حق شناس" می پردازد که چنین آغاز شده :

داسـتانــی قـصه ئــی افـسانه ئــی؟
چیست تاریخ ای ز خود بیگانه ئی

و به همین قسم هشت بیت از اشعار اقبال لاهوری را "دکتورشمس الحق آریانفر" آگاهانه و یا نا آگانه به نام "دکتور شیر احمد نصری حق شناس" می نویسد. این اند دوکترین ما واه واه واه واه .

خدا بالای اقبال لاهوری فضل کرد که در عین شعر گفتن با آقای حق شناس و یا با آقای آریانفر سر نخورد، ورنه شعر دزدی را میشود به یک نوعی توجیه نمود مگر در آنزمان شاعر دزدی را چگونه توجیه به کار بود؟

آیا کسی می داند که جناب دوکترای جناب شان را از کجا و در کدام رشته ای به دست آورده اند؟

نشود که خدای ناخواسته جناب ایشان هم اسیر پنجه ای حوزه های "علمی قسم " ایران شده باشند، و امید که موضوع دوکتورای جناب ایشان

( آب های افغانستان- زبان مشترک- معادن افغانستان و فرهنگ مشترک ایران افغانستان- امریکای تاغوت و روسیه ای ماغوت و فرهنگ مشترک ایران افغانستان)،

نبوده باشد.

امید تبصره های دقیق و اظهارات هموطنان آگاه و صادق ما درارتباط بالایی صورت گیرد.
-------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما