زندگینامه حضرت محمد مصطفی ص 

بخش هفدهم

 

در بخش گذشته، دیدیم که قریش، توافق نامه صلح و آتش بس را نقض کردند و بیست تن از اعضای قبیله بنی خزاعه، که هم پیمان پیامبر (ص) بودند، را کشتند و پیامبر سپاهی ده هزار نفره برای جنگ با قریش مهیا کرد و اقداماتی را انجام داد که قریش از این لشکرکشی باخبر نشوند. تدابیر آن حضرت کاملا کارساز بود و قریشی ها تا زمانی که پیامبر و سپاه اسلام به نزدیکی مکه رسیدند از این موضوع مطلع نشدند‌. [۱] در مسیر راه پیامبر (ص) سگ ماده ای را دید که در حال شیر دادن به توله هایش بود و از دیدن سپاه اسلام وحشت زده شده بود، پیامبر یکی از یاران خود را مامور کرد که در کنار سگ و توله هایش بایستد و نگذارد که کسی از سپاهیان به آن سگ و یا توله های او آسیبی برساند.[۲]

گروهی از یاران پیامبر که آن حضرت آن ها را به عنوان جلودار سپاه گماشته  بود در راه جاسوسی از قبیله هوازن را دستگیر کردند. قبیله هوازِن از دشمنان پیامبر بودند و زمانی که از لشکر کشی پیامبر با خبر شده بودند جاسوسی را فرستاده بودند که اطلاعاتی در مورد هدف پیامبر از این لشکرکشی کسب کند و دریابد که پیامبر شخصا به مکه خواهد رفت و یا یکی دیگر از یاران خود را مامور این کار میکند و اینکه آیا پیامبر نخست به مکه لشکرکشی خواهد کرد یا به نبرد با قبیله هوازن خواهد پرداخت.  پیامبر پس از بازجویی از آن جاسوس، متوجه شد که قبیله هوازن در حال جمع آوری نیرو و تهیه ابزار آلات جنگی مانند منجنیق، برای جنگ با پیامبر هستند و قبیله ثقیف هم به آن ها پیوسته اند [۳] با این وجود پیامبر دستور ادامه پیشروی را صادر کرد.  زمانی که پیامبر و سپاه اسلام به نزدیکی مکه رسیدند ابوسفیان به حضور پیامبر آمد و مسلمان شد. پیامبر پیش از ورود به مکه فرمود: هرکس از اهالی مکه که به خانه ابوسفیان برود در امان است و هرکس که به مسجد الحرام برود در امان است و هر کس که در خانه خود بماند و در خانه خود را ببندد در امان است. [۴] پیامبر سپاهیان اسلام را از درگیر شدن با قریشی ها برحذر داشت مگر آنکه آن ها قصد جنگ داشته باشند.[۵] و سپاه را به بخش های مختلف تقسیم کرد و دستور داد که از مسیرهای مختلف وارد مکه شوند. [۶] به استثنای یک بخش از سپاه اسلام، بقیه بخش ها بدون درگیری وارد مکه شدند. آن بخش از مسلمانان که با ساکنان مکه درگیر شدند خالد بن ولید و یاران او بودند که گروهی از مردان قریش راه را بر آن ها بستند و خالد و یاران او هم ناگزیر شدند که با آن ها بجنگند. در این درگیری به روایتی دوازده و یا سیزده نفر [۷] و به قولی بیست و هشت نفر [۸] از قریشی ها کشته شدند. در فتح مکه دو نفر [۹] و یا سه نفر[۱۰] از مسلمانان هم جان هایشان را از دست دادند. پیامبر پس از فتح مکه خطاهایی که تا آن زمان از قریش سر زده بود را بخشید و به آن ها آزاری نرساند.[۱۱] پیامبر حتی مردی به نام هَبار که حضرت زینب (دختر پیامبر) را در هنگام بارداری با نیزه زده بود و باعث سقط جنین ایشان شده بود و [۱۲] وحشی، قاتل حضرت حمزه (عموی پیامبر) را هم بخشید اما از او خواست که دیگر هیچگاه به حضور آن حضرت نیاید. [۱۳] ناگفته نباید گذاشت که پیامبر دستور کشتن ۹ نفر [۱۴] و یا ۱۰ نفر، که چهار نفرشان زن بودند، را صادر کرده بود و از این ده نفر، سه نفرشان کشته شدند.[۱۵]  آن حضرت بت های اطراف کعبه را شکست[۱۶] و یارانش را برای شکستن بت های مهم دیگر به اطراف شهر مکه فرستاد. [۱۷] پیامبر در همان زمان از وفات حلیمه، دایه اش باخبر شد و از شنیدن این خبر گریه کرد.[۱۸] پس از آنکه پیامبر مکه را تسخیر کرد قبیله های هوازن و ثقیف که گفتیم برای جنگ با آن حضرت هم پیمان شده بودند با حرارت زیادتری مشغول آماده کردن قوا شدند و تصمیم گرفتند که پیش از آنکه پیامبر برای جنگ با آن ها برود، آن ها به جنگ آن حضرت بیایند. [۱۹] پیامبر با سپاهی که از مدینه برای فتح مکه آورده بود و دو هزار نفر دیگر که تازه به ایشان پیوسته بودند به جنگ با قبیله های هوازن و ثقیف رفت. در راه یکی از جاسوس های دشمن قصد از بین بردن پیامبر را داشت اما موفق نشد و پیامبر او را دستگیر کرد اما از کشتن او چشم پوشید.[۲۰]

 سپاهیان دشمن حدودا بیست هزار نفر بودند و فرماندهی آن ها را مالک بن عوف نَصری به عهده داشت. مالک برای آنکه جنگجویانش از میدان جنگ فرار نکنند به آن ها دستور داده بود که زنان و کودکان شان را هم با خودشان بیاورند. [۲۱] 

در دره حنین،  دو سپاه با همدیگر روبرو شدند. در ابتدای جنگ سپاه دشمن با یک حمله منظم و گسترده، نظم سپاه اسلام را از میان برداشت و مسلمانان به استثنای پیامبر و هشتاد الی صد تن از یاران ایشان، که پنج نفرشان زن بودند و یکی از آن زنان، مردان را از فرار بازمیداشت، فرار کردند. پیامبر ثابت قدم ماند و مسلمانی که در حال گریز بودند را مجددا فراخواند و شخصا به سپاه دشمن حمله کرد. [۲۲] مسلمانان هم دوباره برگشتند و به سپاه دشمن حمله کردند و حتی دست به کشتار زنان و کودکان هم زدند اما پیامبر از این کار آن ها باخبر شد و آنان را از کشتن زنان و کودکان برحذر داشت. سپاه دشمن شکست خوردند و ضمن تلفاتی که بر جای گذاشتند شش هزار نفر از آنان اسیر شدند و مالک بن عوف و باقی مانده سپاهیان او فرار کردند. [۲۳] تلفات مسلمانان در این جنگ چهار نفر بود. [۲۴]

ادامه دارد...

 

پی نوشت ها:
۱_سیره رسول الله، ترجمه سیره ابن اسحاق، ویرایش جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز، ص ۴۴۰
۲_ مغازی، محمد بن عمر واقدی، مترجم دکتر محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشر دانشگاهی، ج دوم، ص ۶۱۴

۳_همان، ج دوم، ص ۶۱۴_۶۱۵
۴_سیره رسول خدا، ص ۴۴۴
۵_همان، ص ۴۴۷
۶_طبقات کبری، محمد بن سعد مترجم دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ج دوم، ص ۱۳۳
۷_تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مترجم ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ج سوم، ص ۱۱۸۷
۸_طبقات، ج دوم، ص ۱۳۴
۹_همان، ص ۱۳۴ 
۱۰_تاریخ طبری، ج سوم، ص ۱۱۸۶_۱۱۸۷
۱۱_سیره رسول خدا، ص ۴۵۰
۱۲_مغازی، ج دوم، ص ۶۵۶
۱۳_طبقات، ج دوم، ص ۶۶۰
۱۴_تاریخ یعقوبی، احمد بن اسحاق یعقوبی، مترجم محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ج اول، ص ۴۱۹
۱۵_طبقات، ج دوم، ص ۱۳۳_۱۳۴
۱۶_ همان، ج دوم، ص ۱۳۴
۱۷_مغازی، ج دوم، ص ۶۶۵
۱۸_همان، ج دوم، ص ۶۶۴

۱۹_ مغازی، ج سوم، ص ۶۷۶_۶۷۷

۲۰_ همان، ج سوم، ص ۶۸۰_۶۸۲

۲۱_ سیره رسول خدا، ص۴۶۰_۴۵۹

۲۲ _مغازی واقدی، ج سوم، ص  ۶۸۵_۶۸۹

۲۳_ طبقات، ج دوم، ص ۱۴۸_۱۴۹

۲۴_ مغازی، ج سوم، ص ۷۰۳