در شهر كهنه

مصطفی عمرزی

در تاريخ معاصر كابل، نخستن زيان هاي رسيده به اين شهر، از تجاوز انگليس ها، آغاز مي شود. انگليس هاي شكست خورده به اثر سازش و صحنه سازي با عمال خود، پس از  تلفات چهل هزار تن از سپاهيان امپراتوری آفتاب گرفته گی كه 16 هزار آنان، انگليسي خالص بودند، با یک ترفند نو که گویا موفق شده اند، دوباره به كابل می آیند و با هراس از این که بار دیگر مورد هجوم مجاهدین افغان، واقع نشوند، به سرعت ساحات مختلف، از جمله بازار معروف «چهار چته» را به آتش می کشند و فرار می کنند. 

پس از آن رويداد، جنگ دوم افغان و انگليس، سقوط حكومت اماني و بالاخره انقلاب سياه ثور و جنگ هاي داخلي، كابل- به ويژه قسمت هاي تاريخي آن، خسارات هنگفتي را متحمل شده اند. با وجود اين گذار كه پژوهش در گذشته ها را مشكل مي سازد، آگاهي در باره ي تاریخ و آن چه از پيشينیان کابل باقي مانده اند، بي حوصله ترين ها را هم به كنجكاوي می اندازد تا براي لحظه اي نیز سري در نهان آن باقی مانده ها داشته باشند.

در چند برنامه ی «مستند باختر»، كوشیدیم با كند و كاو پیرامون گذشته و مردم كابل، کمی از عطش علاقه مندان را رفع کنیم. از آن جايي كه انسان با طبیعت شگفت، محور اکثر داستان هاي حيات است، بار دیگر برانگیخته شدیم تا با كنجكاوی از خود بپرسيم: در بقيه ي فصول تاريخ كابل و كابليان، چه چیز های دیگر، گذشته بودند؟ براي رهايي از انديشه هاي اين پرسش، دوباره سراغ كابل قديم رفتيم و در بازار پايين چوك و بوريا فروشي هاي باغ علي مردان، در منزل محترم قاري عبدالواحد، وكيل چند گذر کابل قدیم، به شنیدیم داستان هاي دیگر پایتخت، نشستیم. 

قاري عبدالواحد در حياط منزلش و در يك فضاي کاملاً متعلق به گذشته، در حالي كه به آهنگ هاي قديمي هنرمندان افغان و هند، گوش مي داد و در چنين محيطي شنيدن آهنگ هاي محمد رفيع، كشور و موكيش، موزيك بگروند مناسب داستان هايی هم می شدند كه انتظارش شنیدن آن ها را داشتيم، با روي خوش از ما استقبال كرد و براي صحبت، آماده شد.

با آماده شدن كمره براي تصوير برداري، اما تصويربردار ما یادآوری کرد كه براي ثبت صدا، بهتر است موسیقی های مورد علاقه ی قاری صاحب، خاموش شوند. با ناراحتي از این که نتوانستیم داستان ها را با موسیقی محل، تجسم کنیم، در فضايي كه  فكر مي كردیم كمي ناقص شده، به صحبت هاي وكيلي از  بوميان كابل، گوش داديم.

در شهر کابل، نقاط مختلفي و جود دارند كه هر يك با نام هاي آن ها، شما را به فكر وامي دارند تا با کنجکاوی بپرسید معني آن ها چیست و علت نامگذاري آن ها چه بوده است؟ در اين ميان، منطقه ي باغ علي مردان، داستان جالبی دارد كه وقتی از زبان قاري عبدالواحد شنیدیم، فهمیدیم که در پیچیده گی های کابل قدیم، داستان هایی هم نقل می شوند که با خلط باور های مردم، ساحت انس و جن هستند.

خلط تاریخ در کابل قدیم، به لحاظ چند طبقه بودن آن می باشد. چون این شهر، یک محوطه ی قدیمی بودایی- هندی بود، ناگفته های زیادی دارد که پس از اسلامی شدن رو/ ظاهر شهر، عقب داستان ها پنهان می شود. این که گفتم ساحت انس و جن، به خاطر عالم ماورایی ست که کابلیان قدیم از موجودات غیر ملموس، حکایت ها ساخته بودند. 

در داستان علی مردان، از مردی حکایت می شود که با یک جن، ازدواج کرده بود. این ازدواج، روز تا روز از شادابی های او می کاست. تا بالاخره با سفارش یک روحانی، در غذای همسرش بیش از حد نمک می ریزید. شب هنگام، در حالی که بیدار بود، متوجه می شود که همسرش بیدار است و چون تشنه شده بود، با گردنی که درازتر می شد، سرش را از کلکین بیرون می کند و از آب روانی که در جویبار کنار خانه، وجود داشت، آب می نوشد. علی مردان پس از این حادثه و باز هم با سفارش یک روحانی، زنش را فریب می دهد و او را که در واقع یک موجود شرور غیر انسانی بود، در تنوری می سوزاند که به آن جا کشانده بود و به هوس نان، آتشین ساخته بود.  

شهر كهنه ي كابل، همان گونه كه حكايات و تاريخ دارد و مكان گذشته گان هم به شمار مي رود، ضمن فرسوده گي بسيار، گاهي با نمايش گنجنيه هاي گرانش، در كنار علاقه مندان به فرهنگ و تاريخ، قاچاقچيان و تجار طماع را بار ها به خود علاقه مند ساخته است. 

طي ساليان بسيار، آثار و دفينه هاي پُر بهايي از دل کشور ما برون شده اند كه با حسرت و افسوس، با قاچاق به خارج و تخريبات وحشیانه، داغ های ديگري بر زخم هاي ما مانده اند. 

شهر كهنه ي كابل در طول جنگ ها و تخريبات، بسياري از دفينه هايش را بی اين كه ارگان هاي دولتي در جریان باشند، از دست داده است. اين دفينه ها يا به صورت غير قانوني، برون آورده شده اند و يا هم به اثر تصادفات ناشي از تخريب و ساختمان سازی های غیر قانونی، هدر رفته اند.  

براي اين كه توانسته باشيم تصاوير مجسم اذهان خویش را كه با داستان هاي قاري عبدالواحد، شكل يافته بودند، كاملتر بسازيم، سري به كوچه پس کوچه ها و بازار هاي كابل كهنه، زديم. 

آهنگري كه بيش از سه دهه می شود در گذر «كاه فروشي»، كار مي كند، خواست به خاطر آگاهي از زنده گي گذشته گانش و تغيير و تحولي كه در كابل قديم، رونما شده اند، به ما كمك كند. او نيز مانند اهالي بومي شهر كابل، از روزگار شكايت داشت.  

نگه داري پرنده گان و حيوانات، از سنت های به اصطلاح شوقی ست كه بر رونق بازار تجارت و فروش آن افزوده می شود؛ اما به قیمت نسل کشی جانورانی که در سایه ی بحران و جنگ تحمیلی، هیچ جایی در حقوق ندارند. آنان در کشوری تلف می شوند که انسان هایش تلف می شوند.  

فروشنده اي كه 40 سال آزگار به توليد و ساخت قفس هاي پرنده گان پرداخته، با توضيح در باره ی بازار فروش،‌ حتي در كهنه ترين قسمت هاي كابل، از شر رقيبان تجارتي و محصولات بازار آزاد، رهايي ندارد. 

بحراني كه از سال هاست دامنگير ما شده، اشتياقي دارد كه اگر از راکت ها و گلوله هاي آن خبري نباشد، اعضاي ديگرش مانند بازار آزاد، سراغ ما را می گیرند و در محيطي که جنگ هم نباشد، رقيبي مي شوند که نمی شود با سلاح و شهامت در برابر آن ها رفت؛ زیرا اعضای آن ها اشیایی اند که اگر رقیب خوب وطنی/ افغانی نداشته باشند، شکست نمی خورند. 

از بس كه معضل و مشكل و مصيبت در تار و پود جامعه ي ما وجود دارند، نمي توان در هيچ موردي بی دغدغه ي رقبای بی بند و بار، زنده گی کرد. حتي در همين برنامه ي ما كه به نحوي مایل به گذشته ها و اصالت هاست، وقتي به جست و جو و لمس مي پردازيم، ناممكن است چيز هايی را نیابیم که در گذشته نیز رقبای اصالت های افغانی ما بوده اند و وقتی بحران ایجاد می شد، بی رقیب می ماندند. در شهر کهنه ی کابل، آثار کهنه ی غیر افغانی هم یافت می شوند.

21/5/1389ش

یادآوری:

این نوشته، جزو متن های برنامه ی «مستند باختر» شبکه ی رادیو- تلویزیون باختر» است که نظر به موضوع هر قسمت آن، جداگانه می نوشتم. مواد تصویری و صوتی آن را احمد وحید زمان، از کارمندان بخش تولید شبکه، تهیه می کرد.