يكي از ويژه گي هايی كه مي توان به راحتي به كنه ي روح و روان تبعه ی افغان پي بُرد، عنصر «سياست» است.

سياستزده گي در بستري از تحولات ناخواسته، جامعه ي افغاني را به نمادي از بازار سياسي نيز مبدل ساخته است. از هنگام تاسيس جمهوريت كه به گونه اي فهرست طولاني از مفاهیم و واژه گان سياسي و سيستمي را وارد فرهنگ سياست و اداره ي افغانستان كرد، تا پس از كودتاي كمونيستي، تجاوز روسان، حاكميت تنظيمي، طالباني و حكومت های پس از طالبان كه تنوع شگفتي به مقوله ي سياسی داده اند، سياست و پرداختن به آن، بحثی در تداوم حيات مردم سرزمين ما شده اند. 

سياست كه شايد در سهل ترين تعريف، علم رهبري و دانش براي اهداف باشد، در بحث منافع شخصي و فردي، دريچه اي نيز شمرده مي شود كه با نگرش از آن، مطلوبات مادي و حتي معنوي، حاصل مي شود. 

در كشور هايی كه پدیده های قومي، مذهبي و نژادي، بسیار مطلوب نیستند، دانش سياسي، بیشتر ابزار بهره ی مادي، شمرده مي شود. با تنظيم دلخواه آن، فصل سياست اقتصادي را نيز مي گشايند. برعکس، در كشور هايی كه حاكميت ها با امتياز رنگ، مذهب و قوم، شكل مي گيرند، سياست از ابزاری به شمار مي رود تا بقاي جريان هايی را تضمين كند كه ايديولوژيک اند. 

دانش سياسي، همانند پديده هاي ديگر، مي تواند در بُعد مثبت و منفي، تاثيرگذار باشد. در كشور هايی كه به گونه اي سهم و اراده ي مردم در سرنوشت آنان دخيل است، بُعد مثبت سياست، توده ها را ترغيب و تشويق مي كند رهبري اي را به وجود آورند تا اولویت های ملی را همیشه لحاظ کند. 

كشور هاي نادار و بحران زده، رُخ منفي سياست را تا اوج شورش ها، تحولات و كشتار ها آشكارايي بخشيده و نشان داده اند پديده اي كه مي تواند در بستر هاي دور از هياهو، بارگذاري مثبت داشته باشد، در اجتماعاتی كه روي مولفه هاي گوناگون تاريخي، فرهنگي و اقتصادي، از تامين نياز ها عاجز آمده اند، نقش خون را برجسته كرده است. 

سرزمين ما از زماني كه ناگهانی و در يك واكنش غير طبيعي، مسير عقلاني پيمودن به سوي عمران و انكشاف را در 7 ثور 1357، ترك گفت، همان گونه كه پرسش هاي منطقي را پاسخ نگفت، فصلي را در بحث سياسي افغانستان گشود كه به جرات مي توان گفت پس از چند دهه، ناچيزترين صورت دانش سياسي، در كشور ما حاكم است. 

برداشت هاي مبني بر ناداري، کمبود دانش و آموزش های عالي، ايديالوژي هاي وارده كه بستر مناسب اجتماعي نيافته بودند، تجاوز و مداخله ي بيگانه و پي آمد هايی كه پس از هر تجربه ي خونين، بحران مي آفريدند و در نهايت،‌ راه حل همه  در مقال سياسي، دنبال مي شد، فهم سياسي توده هاي افغان و سياستگران ما را در چنين سياستزده گي، به پايين ترين سطح، تنزل داده است. 

كند و كاو در ماهيت بحث هاي سياسي، از مردمان معمولي تا كساني كه مدعي بحث سياسي اند، به نسبت بار سياسي، انتقادي، نكوهشبار و پرخاشگرانه است. به هر حال، مهمترين مساله اي كه مي تواند اهميت مقال سياسي را تعريف كند،   نتيجه اي ست كه بايد از بحث سياسي حاصل آيد و باید مثبت باشد؛ اما حاصلي كه اکثراً از بحث سياسي افغاني به دست مي آيد، بار مثبت ندارد و نه تنها مفيد نبوده، حتي مرز هاي اشتراكات و منافع ملي را درنورديده و خود از انگيزه هاي مهم رويارويي هايی مي شود كه اگر زمينه هاي تخاصم مسلحانه داشته باشند، حاكميت تنظيمي، الگوي خوب آن است. اگر همانند شرايط كنوني كه دست مدعيان سياست از سلاح كوتاه شده، ادامه يابند، كينه توزي، دشمني هايی كه هتك حرمت و توهين هاي زشت، ثمره ي آن ها مي شود، مثال هايی مي شوند كه مقوله ي سياسی ما از آفت اُفت، برخوردار است.

شرح تصویر:

کودکانی در زمان جهاد در ولایت بغلان. در دستان دو تن آنان، تصاویر ملا برهان الدین ربانی مشهور به ملا چترالی و جنرال ضیاء الحق، دیده می شود.