حالا که خط فکری دکتور اشرف غنی و محمد حنیف اتمر، به دو تیم انتخاباتی کشیده شده است، می توان به درک ناهنجاری هایی پی برد که چه گونه از تشتت تباری میان ما رونما می شوند. 

موضع گیری های دو طرفه، دو شخصیت نخبه ی افغان از قوم معزز و بزرگ پشتون را تنها در مواضع رقابتی قرار نمی دهند، بل مبرهن است که این جداسازی عمدی، آسیب جدی به بدنه ی تباری ما شمرده می شود. 

متاسفانه سیاست های کژدار و مریز دکتور غنی که در آن ها روزتاروز جای افغان ها و پشتون های نخبه کاهش می یابد، او را در نوع دیگر انزوا، شبیه آن پشتون هایی می سازد که از طیف دکتور غنی، اما برای مجبوریت ها یا آرایش سیاسی، ناگزیر اند به خواسته های تنظیمی نیز لبیک بگویند.  

از زمان جدایی عمدی دکتور غنی و محمد حنیف اتمر، اختلافات دورنی ما، غیر طبیعی به نظر می رسند. باری استاد «ر.آ» که از بزرگان فرهنگی ماست و فعلاً در کشور کانادا تدریس می کند و از لطف حمایت های معنوی اش، این قلم مستدام است، به جا یادآوری کرده بود که طرح جدایی غنی و اتمر، کار گروهک موذی (شورای نظار) است. حضور افراد سرشناس این گروهک در تمام تیم ها که حتی قادر به تضمین صد رای به نفع هیچ پشتونی نیستند، زیرا خاستگاه آنان در ولایت پنجشیر که کم جمعیت ترین ولایت افغانستان است (در حدود 70 یا 80 هزار نفوس) و به درد هیچ تیمی نمی خورد، فقط اخلال سیاسی را بیشتر می کند. از جانب دیگر وجاهت پایین داخلی و اعتماد بالای استخبارات همسایه بر آنان، سکتاریسم این گروه را که فقط برای اخلال سیاسی، تولید شده اند و در قدرت فقط به دنبال انحصار اند، محرز می کند. 

هرچند ستمیان بسیار تلاش کرده اند تا به اصطلاح بر اساس اشتراکات فرهنگی و فارسی زبان، اتحاد ضد پشتونی بسازند، اما بی زاری گروه های قابل ملاحظه ی ترک و هزاره از سکتاریسم جمعیت و شورای نظار، ما را در برابر اکثر اضرار آن ها وقایه کرده است. به این دلیل، پس از سقوط طالبان، هیچ اتحاد ضد پشتونی، محکم نمانده است که گروهک های موذی (جمعیت- شورای نظار) و ستمی تلاش کرده اند سایر اقوام را بر ضد پشتون ها تحریک کنند، زیرا می دانند که تشت رسوایی خود شان سال هاست از بام افتیده است. مثال های این رسوایی، حاکمیت های ارتجاعی کلکانی- ربانی اند که با کمترین پرستیز سیاسی در تاریخ افغانستان، به دو بلا و مصیبت شرم آور می مانند. 

بازی های چند جانبه ی ضد پشتون ها که بخشی با سوء استفاده از گرایش های مکتبی صورت گرفته اند، متاسفانه تعدادی از داخل خود ما را به نام چپی، راستی و تاجرپیشه ی مخالف، برانگیخته است.  

در حالی که مثلاً تمام حلقات تاجک از تمام انواع ملحد و اخوانی برای سود قومی، حریص شده اند، چپ و راست ما، شاید با اخلاص در اعتقادات، اما با عدم درک نیاز های کنونی، اگر اخوانیست اند، هم به گذشته ی قبل از هفت ثور می کوبند و اگر الحادی نیز باشند با تکفیر تاریخ خود، مفت و مجانی به مرتجعانی کمک می کنند که در مثال تاریخی مخالفت با شاه امان الله، وقتی ظهور کردند، جز حربه ی بچه ی سقا، چیزی نداشتند.  

محمد حنیف اتمر را شاید از باکفایت ترین شخصیت هایی قلمداد کرد که در طول کار در 18 سال اخیر، به عنوان افغان صاحب استقلال فکری و عملی، به اندازه ای با عناد و ستیز تنظیم های فاسد، مواجه بود که گاه بیش از حامد کرزی که ولی نعمت نمکدان شکن های تنظیمی می باشد، توهین می شد و می شود.  

حالا که حمایت های از سر عجز تنظیمی ها از محمد حنیف اتمر را مشاهده می کنیم، شاید به معنی خرد سیاسی نیز باشند؛ زیرا به خوبی می دانند که این شخصیت، بهترین بدیل دکتور غنی است (مورد حمایت مردم و جامعه ی جهانی).  

حنیف اتمر در پُست های وزارت احیا و انکشاف دهات، وزارت داخله، وزارت معارف و مشاور شورای امنیت ملی، بلی «مصلح خاموش» (تعبیر خوب تعمیم عاصی) بهتر از زبان بازی هایی عمل کرده است که ُابُهت چهره ی سیاسی او، بیش از همه به همهمه ی مخالفانی منجر می شد که می دیدند استقلالیت فکری و عملی او، از انحصار افغان ستیزان می کاهد.  

از دست دادن اتمر یا بزرگ ترین مخالف تنظیمی هایی که حالا از سر عجر، او را تایید می کنند، چیزی نیست که دکتور غنی به راحتی بتواند آن را جبران کند؛ زیرا در زیر  مجموعه ی دولتی کنونی که در تمام ابعاد مشکل دارد، رسیده گی به جزییات، از عهده ی شخصی برآمده نمی تواند که افزون بر بیماری، از درک فرهنگ نزاکت های اجتماعی و سیاسی عظیم افغانستان، کاملاً عاجز است. موجودیت یک تیم کارا با حلقه ای از همفکران و نخبه گان تباری، موثرتر از تک رویی هایی ست که در انزوای آن ها حتی امرالله صالح را با عدم تضمین صد رای انتخاباتی، برای سوء استفاده ی سیاسی، مجال داد.  

در مقاله ی «بازی های گروهک موذی»، تبیین کرده بودم که در یک مثال، رییس جمهور غنی با عقیم کردن طرح ضد طالبانی جمعیت- شورای نظار (عدم رهایی طالبان زندانی)، مفاد و اعتبار سیاسی زیادی کسب کرد، زیرا به خوبی متوجه شده بود (مقاله ی پیام تصاویر ها) که به بازی گرفته شده است، اما ایجاب می کند پیش از هرگونه وارد شدن بسیار جدی در زمینه ای که عاری از حمایت های کلان مردمی و نخبه گان ماست، برای احیای روابط نیک با ما، تلاش کند.  

من یقین دارم که یک تفاهم درونی- فعلاً بیرون از دولت- نیز در امر انتخابات ریاست جمهوری، به خیر ما تمام می شود. تشتت تباری، آرای ما را در جغرافیای تباری که بسیار آسیب دیده است و در تقسیم آن، بیش از همه از کاهش آرای اناث نیز محروم می ماند، به خصوص در هاله ی آرای سیاه دیگران، مجبور خواهد کرد با تفویض امتیازات، به مُعضلات بیافزایند.  

پشتون ستیزی از حیث اشغال و انحصار کرسی و قدرت در ارگ، یک اصل استراتیژیک است که فقط در ضعف دورنی ما حاد می شود. با کاهش رنگ اکثریت در قدرت،    افاده ی نارضایتی از خشونت هایی که در زمینه ی زنده گی ما هزار ها دلیل منطقی نیز دارد، با وجود این، حتی می تواند روی افکار بین المللی، تاثیر منفی بگذارد. این امتیازات با خصومت های قومی، بحران را بی پایان می سازد.  

بهتر است در کنار رقابت های انتخاباتی، برای ارجحیت مسایل تباری ما که ارجحیت منافع افغانستان نیز شمرده می شود، نشست ها و تفاهماتی صورت گیرند یا افراد خیراندیش و مشران، سعی کنند برای کنار ماندن از آسیب های بیشتر جداسازی سیاسی، زمینه بسازند تا پس از پیروزی یا ناکامی، هیچ طرفی به عنوان بخشی که قابل ملاحظه است، به ضرر ما از قدرت کنار نماند. 

حتی اگر یک پشتون نخبه از سهم دولتی خویش محروم بماند، همانند مُعضلی ست که در خالیگاه آن، اعتراضات جمعی، رونما می شود.