نویسنده: ذاکر جلالی

افغانستان طی بیشتر از سه دهه در گیر جنگی است که گاهی به شکل مقاومت و زمانی به شکل جنگ داخلی ادامه یافته است. در درازنای این مدت زمان، از یک سو افغانستان بخش اعظم تأسیسات اقتصادی و نظامی را از دست داده است و از جانب دیگر دستان پیدا و پنهان کشورهای دور و نزدیک این معضله را روز تا روز پیچیده تر ساخته است.

افغانستان بنا به موقعیت ویژه ای ژیوپولیتیک اش، متأسفانه بیشتر اوقات با همسایه هایش روابط خوبی نداشته است. جریان جنگ طولانی در افغانستان اگر از یک سو بنیاد و اساس نظامی این کشور را از بین برد، از جانب دیگر همسایه های افغانستان به نحوی از انحا از جریان جنگ در افغانستان بهره گیری نموده اند و امروز به قدرت های منطقوی مبدل گردیده اند. افغانستان سی سال قبل تا حدی می توانست با همسایه هایش رقابت نماید، ولی جنگ ویرانکن درازمدت نه تنها این که افغانستان را در رقابت های منطقوی از پا در آورد، بلکه رقبای افغانستان را در مقایسه به گذشته چندین برابر نیزومندتر ساخت.

سیاست های سه دهه قبل حکومت های افغانستان به گونه ای عیار گردیده بود که هیچ همسایه ای دوستی نداشت. روابط تیره افغانستان با همسایه هایش درگذشته، زمینه را برای مداخلات تخریبکارانه ای این کشورها طی سال های جنگ مساعد ساخت. این مداخلات گاهی به گونه ای اشغال افغانستان و زمانی هم به طور دستان نامرئی این کشور را در وضعیت خیلی دشوار قرار داد.

ناتو وارد بازی می شود

پس از جنگ دوامدار در افغانستان، ناتو به رهبری امریکا به بهانه ای جنگ علیه دهشت افگنی به افغانستان حمله نمود. در آغاز امریکایی ها طوری فکر کرده بودند که گویا ایشان برنده هستند. ولی دیری نگذشته بود که موج خشونت علیه آنها در نقاط مختلف افغانستان به میان آمد. اینک پس از یک دهه حضور ناتو، حقایق زمینی در افغانستان حاکی از شکست ناتو می باشد. در شرایطی که امریکایی ها پروسه انتقال مسؤولیت ها را آغاز نموده اند رئیس جمهور مسألۀ پیمان ستراتیژیک را با امریکا مطرح ساخت که از سوی جناح های مختلف با واکنش های متفاوت مواجه شد. جبهه وحدت ملی در این مورد صریح تر ابراز موقف کرد و مخالفت شدید اش را با پایگاه های امریکا ابراز داشت.

امضای سندی ستراتیژیک با کشوری مانند امریکا، با در نظرداشت حساسیت های مردم افغانستان کاریست بس دشوار و مشکل. هر چند امریکایی ها موجودیت شان را در افغانستان طوری عنوان کرده اند که گویا بخاطر تأمین امنیت و آوردن صلح است، ولی مردم حالا درک کرده اند که صلح در افغانستان تا وقتی برای امریکا مهم است که منافع این کشور ایجاب می کند، اما اگر صلح تهدیدی را متوجه منافع امریکا ساخت، در آن صورت دیگر صلح ارزشش را از دست می دهد! گذشت ده سال پر از خشونت ثابت ساخت که موجودیت ناتو در افغانستان با خشونت مداوم همراه بوده است. نیروهای ناتو از حفاظت نیروهای خود ناتوان اند، چه رسد به افغان های که در نقاط دوردست کشور زندگی می کنند.

موجودیت ناتو، رویکرد آزموده شده

طوری که یاد آوری شد، وجود نیروهای ناتو در افغانستان طی ده سال گذشته بخش بحران بوده است تا راه حال. تاریخ ثابت ساخته است که مردم افغانستان با موجودیت بیگانه ها زیر هر عنوانی که باشد حساسیت شدید دارند. به خصوص آن عده بیگانه ها که دارای تفاوت های عمیق دینی و فرهنگی با ما باشند.  تجاوز امریکا و استقرار نیروهای کشورهای ناتو در افغانستان به ناکامی مواجه شده است. پافشاری مقامات غربی روی حل سیاسی معضله ای افغانستان خود بیانگر این ادعاست.

چیزی که هویداست اینست که کشورهای ناتو نیروهای رزمی شانرا به هیچ وجه بخاطر افغان ها نه فرستاده اند، بلکه ستراتیژی درازمدت این کشورها ایجاب می نمود که زندگی عساکر شانرا به خطر افگنند و ایشانر با تحمل تلفات به افغانستان گسیل نمودند. در جهان کنونی نباید چنین توقع ایدیالیستیک از هیچ کشوری در مخیلۀ ما پرورانید. اصل داد و ستد در جهان امروزین طوریست که منافع هر کشور سیاست خارجی اش را شکل می دهد.

این که امریکایی ها تقاضای پایگاه نظامی از افغانستان را دارند، آن هم بخاطر منافع خود شان است. دولتمردان امریکایی به مثابه مردمی که شناخت دقیق از منافع ملی شان دارند، حق دارند که از هر کشوری همچو خواهش داشته باشند. چیزی که برای ما افغان ها مهم است، اینست که آیا امضای این سند از هر نقطه نظر بخیر افغانستان است یا خیر؟ پرسشی که گذشت ده سال پاسخش را به سادگی ارائه می کند. ده سال گذشته نشان داد که وجود نیروهای ناتو و امریکا در افغانستان از تأمین امنیت عاجز مانده اند. از کشتار و بمباردمان افغان ها گرفته تا بازرسی خانه ها، ایجاد زندان های مخوف و غیر انسانی، زیر پاگذاشتن حاکمیت ملی و ... همه جنایات توسط این نیروهای به اصطلاح حافظ صلح مرتکب شد.

ایجاد پایگاه های امریکا در افغانستان از دو نقطه مشکل آفرین اند:

-نخست این که ملت افغانستان حاضر نیست که موجودیت نیروهای بیگانه را در افغانستان بپذیرد. این که چه دلایلی دیگر در عقب مقاومت ده ساله در کار است، بحث جداگانه است، ولی پیش قراولان این جنگ مردم افغانستان اند که به خاطر ارزش های معلوم شان حاضر به مقاومت در برابر امریکایی ها می شوند.

-دوم این که به سطح منطقه، هیچ کشوری وجود پایگاه های امریکا را در افغانستان تحمل نخواهد کرد. از همسایه دور مانند روسیه گرفته، تا چین و ایران و پاکستان، هیچ یک وجود امریکایی ها را به خیر شان تلقی نمی کنند.

زمانی که دو عامل فوق با هم یکجا شوند، پایگاه های امریکا خواهند توانست دست کم از خود دفاع کند؟! وقتی ما مشکل همسایه ها را در نظر می گیریم بدین معنا نیست که گویا منافع ایشان برای ما در برابر منافع ملی ما مهم تر اند، بلکه در کل هدف ما دفاع و نجات افغانستان است. وقتی حکومتی افغانستان دست به کاری بزند که ضد منافع همسایه ها باشد، طبیعی است که که ایشان مداخله می کنند، که در آن صورت افغانستان توان جلوگیری از دست درازی ایشان را نخواهد داشت.

پیمان ستراتیژیک با امریکا در شرایط فعلی، بجز تشدید بیش تر جنگ و خونریزی و اشغال دوامدار افغانستان و دشمنی درازمدت افغانستان با همسایه ها، پیامدی دیگری در پی نخواهد داشت. اگر آن هایی که امضای این پیمان را توجیه می کنند، براستی به خاطر افغانستان نیت خدمت دارند، باید پیامدهای وخیم و ویرانکن این پیمان را دوباره مرور نمایند. ناگفته نباید گذاشت که پیشتازان پیمان راهبردی با امریکا ثبت تاریخ کشور خواهند شد و این خیانت تاریخی با نام هایشان گره خواهد خورد.

بدیل چیست؟

وقتی پیمان راهبردی با امریکا خیانت شمرده می شود، سؤال به میان می آید که بدیل چیست؟ نگارنده بدین باورم که با در نظرداشت پیشینه ای روابط نه چندان خوبی افغانستان با همسایه و موجودیت مسائل بغرنج و مشکل آفرین با این ها، باید به خاطر حفظ کشور و تأمین صلح پایدار و ثبات، افغانستان پیمانی را با کشوری بسته کند. پیمان باید با کشوری بسته شود که از یک سو با افغانستان پیشینه ای روابط دوستانه داشته باشد و از سوی دیگر با کشورهای همسایه افغانستان نیز روابطی نورمال داشته باشد و همچنان مردم افغانستان در نزدیکی دولت افغانستان به آن کشور در عرصه ای نظامی حساسیت نداشته باشند.

از دید این قلم ترکیه گزینه ای بهتری است که افغانستان همرایش روابط نزدیکی در بخش نظامی و امنیت برقرار سازد. اگر ترکیه در بخش نظامی با افغانستان همکاری داشته باشد از دیدگاه های متفاوت به خیر افغانستان خواهد بود. دلایلی که ترکیه را گزینه ای بهتر ساخته است:

1- پیشینه ای روابط دوستانه ای ترکیه با افغانستان. به خصوص در بخش آموزش ظرفیت های نظامی برای افغانستان. از زمان امان الله خان بدینسو محصلان افغان به ترکیه جهت تحصیلات عالی فرستاده شده اند.

2-روابط نیک ترکیه با همسایه های افغانستان، به ویژه با پاکستان و کشورهای آسیای میانه. حتی اگر نیروهای ترکیه در افغانستان مستقر شوند ازجانب پاکستان تهدید آمیز تلقی نخواهد شد.

3-جایگاه ویژه ای ترکیه در جهان اسلام، مخصوصاً پس از موقف گیری های اخیر اقای رجب طیب اردوغان نخست وزیر آن کشور در ارتباط با قضایای جهان اسلام (صومالیه، فلسطین و حتی پیرامون ایالت سنکیانگ چین).

4- روابطی دینی افغان ها با ترک هاکه باعث شده است، خطر درگیری میان نیروهای ترکی مستقر در افغانستان (ولایت وردگ) و طالبان را از میان برداشته است. ترکیه به خاطر عدم اشتراک در جنگ چندین بار از جانب همپیمانان ناتو مورد انتقاد قرار گرفته است، حتی که باری اردوغان گفته بود که هردو جانب درگیری در افغانستان به ترکیه احترام دارد، نمی خواهد به این رابطۀ نیک صدمه وارد شود.

5-مهم تر از همه این که اگر نیاز احساس شود، موجودیت نیروهای ترکی در افغانستان از دیدگاه شریعت اسلامی نیز اشکالی ندارد.

6- ترکیه از چندی بدینسو، به ویژه پس از رسیدن حزب اسلام گرای عدالت و انکشاف در پی اعاده ای حیثیت در جهان اسلام است. این کشور می خواهد که با تاریخ اش پیوسته بماند. اگر در نتیجۀ تلاش های ترکیه در افغانستان صلح تأمین شود، این کشور باری دیگر نقش رهبری کننده را در جهان اسلام از آن خود خواهد کرد.

با وجود همۀ این دلایل ترکیه از لحاظ اقتصادی شاید نتواند با افغانستان همکاری گزاف نماید. بهتر خواهد افغانستان روابط اش را با ترکیه در بخش نظامی حفظ کند و در بخش اقتصادی که بدون شک امروزه دارای همیت کم تر از بخش نظامی نیست  با کشوری دیگری روابط برقرار نماید.

از نگاه اقتصادی کشوری که دارای دستاوردهای چشمگیری اقتصادی می باشد، چین است. این کشور با دولت های همسایه افغانستان به خصوص با پاکستان روابط خیلی نزدیک دارد؛ بنا بر این پاکستان موجودیت اقتصادی چین را در افغانستان نه تنها این که تهدید نمی پندارد، بلکه در مقایسه با هند به نفع خود تلقی خواهد کرد. از نگاه تکنولوژیک نیز چین می تواند در بلند بردن ظرفیت های افغانستان همکاری کند. مهم تر از همه که چین دارای رویاهای هژمونیک و سلطه جویانه نیست که در آینده ای نزدیک تهدیدی را به استقلال و آزادی افغانستان متوجه سازد. از سوی دیگر کمرنگ شدن قدرت امریکا و افزایش نفرت روز افزون و بی باوری افغان ها بر موجودیت امریکا زمینه را به همکاری چین آماده می سازد. همان طوری که یک افغانستان با ثبات به نفع چین است، افغانستان نامن ممکن منافع چین را با تهدید متوجه کند. از اینرو چین به خاطر حفظ آیندۀ صلح آمیز منطقه و نقش پررنگ اش حاضر خواهد بود در بخش اقتصادی به خصوص در بخش استخراج معادن در افغانستان سرمایه گذاری کند. در صورتی که حکومت آیندۀ افغانستان هند را با چین عوض کند، به احتمال قوی دولت چین حاضر به سرمایه گذاری در افغانستان خواهد شد. تعویض هند با چین توسط افغانستان اگر از یک طرف با قدرت اقتصادی مانند چین روابط اش تقویت می شود، از سوی دیگر نگرانی های پاکستان رفع می شود و به خاطر چین با افغانستان نیز روابط خوبی خواهد داشت. با در نظرداشت وضعیت غیر قابل اعتبار امریکا، اگر حکومت های آینده افغانستان همکاری های منطقوی را بیش تر توسعه بخشد، شاید افغانستان را در نجات از گرداب کنونی کمک نماید.