امریکا و ادعای مالکیت افغانستان – قبضه بر قباله افغانستان از راه جنگ

در پایان جنگ سرد اداره بوش رویای حکمروایی بر جهان را میدید. حمله ترورستی به برج های تجارتی نویارک و هیجان برانگیخته ازان زمینه مساعدی را فراهم کرد که امریکا شمار زیادی از کشور ها را پیرامون داعیه مبارزه ضد تروریزم بدنبال خود بکشاند. جنگ با تروریزم و تهاجم به افغانستان به پیمانه اتهام به « صدام حسین » برای تلاش به دسترسی سلاح کشتار جمعی روی دروغ استوار بود. این دروغ که مقاصد پشت پرده را میپوشانید ، مشروعیت آغاز و ادامه جنگ را در دو کشور افغانستان و عراق زیر سوال برد. اما ازانجائیکه در جهان یک قطبی تعادل قوآ به مثابه ضامن حفظ نظام حقوق بین المللی صدمه دیده بود ، مراجع بین المللی مدافع مشروعیت از جمله موسسه ملل متحد نه تنها از جنگ جلوگیرې نتوانست بلکه در حد توجیه گر جنگ تنزل کرد.
تهاجم امریکا و متحدین به افغانستان از لحاظ « تکتیک و هدف » کاملآ با لشکر کشی های استعماری قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰ شباهت بهم میرساند :
لشکر کشی به قصد تسلط بر يک ساحه ستراتژیک و ژیوپولتیک ، استقرار یک حکومت مزدور بومی ، مقابله با مقاومت ، دامن زدن تفرقه های قومی و مذهبی در کشور معروض به تهاجم ، رئوس این مشابهت ها است.
اما تهاجم متحدین از نگاه « شکل » با سیستم استعماری از دو جهت متفاوت است :
یکی تشکیل ائتلاف به قصد اشغال و دیگری استفاده افزاری در « جنگ » شبه استعماری از موسسه ملل متحدیکه روی منطق پاسبانی از « صلح » بوجود آمده بود.
بهر حال ! وقتی جنگ به خدمت مقاصد هژمونستی درمیاید ، دیپلوماسی و حقوق در حاشیه قرار میگیرد. قوانین بین المللی در چنگال خونین سیاست تار و مار میشود و زور گویی به جای دیپلوماسی استقامت حوادث را تعیین میکند. در ارتباط جنگ افغانستان بهترین مظهر زورگوهی و استبداد فکر را میتوان در بیانات مسئولین نظامی و دیپلوماتیک امریکا و متحدین دریافت :
در دنیای دو قطبی چک و بیلانس قوآ در سطح بین المللی ، استقلال نسبی کشور های کوچک را ضمانت میکرد . زورمندان در پی لشکر کشی های خود بکشور های دیگر خود را ملزم به رعایت آداب دیپلوماتیک و احترام به نظم حاکم حقوقی در سطح بین المللی قیاس میکردند و لو اینکه این الزام و احترام از محتوای اصلی تهی بود. مثلآ امریکا در مداخلات خود در فلپاین ( ۱۹۴۶م ) و کوریای شمالی (۱۹۶۱) و شوروی در تهاجمات خود در هنگری ( ۱۹۵۶م ) و افغانستان ( ۱۹۷۹ م ) درخواست حکومت های برحال را برای توجیه لشکر کشی مطرح کردند. اما امروز امریکا به مثابه ابر قدرت بی رقیب و مغرور ، در لشکر کشی ها ، خود را ملزم به رعایت تعارفات معمول حقوقی نمیداند : در عصری که امریکا یکه تاز میدان جنگ است این امریکا است که در ورود ، حضور و خروج قوای خود در کشور های دیگر تصمیم میگیرد نه حکومت های برحال بومی ( و لو دست نشانده امریکا ). در ارتباط افغانستان بار ها از زبان مسئولین دیپلوماسی و نظامی امریکا شنیده شده است که « قوای ما تا این … تاریخ در افغانستان باقی میماند ». یا اینکه : « با ملاحظه وخامت اوضاع ما به حضور نظامی خود تا پنجاه سال در افغانستان ادامه خواهیم داد … ». درین زبان تحکم ، زور و بدمعاشی ، اراده کشور میزبان اردوی امریکا به هیچ گرفته شده است. این زبان صاف و ساده زبان یک اشغالگر است که خود را پابند احترام قوانین بین المللی نمیداند.
اداره موجود کابل بدنبال مداخله مستقیم حکومت امریکا و با حضور هزاران سرباز خارجی در زیر سایه پرچم امریکا و متحدین و با نقص حاکمیت ملی در شرایطی شکل گرفت که زیر ضربات مقاومت مسلح هر روز در حد وسط بیست تن سربازان اجیر خود را بکام مرگ میکشاند.
حکومت فعلی برای دفاع منافع بیگانگان از راه جنگ ماموریت یافته است . به بهای کشتار مردم خود از قوای خارجی پول ( کمک ! ) دریافت میکند. دار و ندار افغانستان را در اختیار بیگانگان گذاشته است . حکومت مزدور به هیچ وجهه از مردم آزاده و حماسه آفرین افغانستان نمایندگی نمیکند. این حکومت ممثل اراده آزاد مردم افغانستان نیست. حکومتی که در فقدان حاکمیت ملی بدست قوای خارجی با استفاده از افسون دیموکراسی شکل بگیرد ، نباید مدعی مشروعیت و قانونیت باشد.
وقتی مسئولین دیپلوماسی و نظامی امریکا مشاهده میکنند که طیارات کشورشان در آسمان و تانکها در سرزمین بی در و دیواری بنام افغانستان به سهولت بازی های « پلی ستیشن » اهداف خود را به گلوله میبندند و محموله های مرگ با عبور بی خیال از گمرکات به کاروان جنگ می پیوندند ، به خود حق میدهند که بگویند که « سربازان ما تا پنجاه سال دیگر در افغانستان باقی خواهند ماند ». چه در برابر خود حکومتی که از جان و مال مردم افغانستان دفاع کند نمی بینند.
مقامات امریکایی بدرستی درک کرده اند که میزبان عساکر شان نه مردم افغانستان بلکه حکومتی است که خود برای پاسبانی منافع خود ایجاد کرده اند. امریکا و متحدین برای استمرار حضور نظامی و دوام جنگ ضرورت کسب اجازه را از حکومتی که متعهد به حفظ منافع خود قیاس میکنند ، احساس نمی نمایند.
در بیان اینکه « قشون ما تا مدت معلوم یا نامعلوم در افغانستان باقی میماند » نه تنها موجودیت اداره کابل به هیچ گرفته شده است بلکه روی تاریخ مبارزات مردم افغانستان برای حصول آزادی یک قلم چلیپا کشیده شده است. از وجود مقاومت فعلی در برابر اشغال مغرورانه و مغرضانه چشم پوشی صورت گرفته وموجودیت مردمی در سرزمینی بنام افغانستان به مثابه مالک قلمرو و عنصر تعیین کننده سرنوشت کشور نفی شده است. بیک کلمه امریکا از موضع تجاوز ، اشغال ، زور و تحکم به صورت غیر مستقیم « ادعای مالکیت افغانستان را مطرح کرده است ». امریکا را در طرح این ادعا امضای موافقتنامه ستراتژیک ( موافقتنامه حاکم با محکوم ) که سند مالکیت کشور را به قوای ائتلاف نظامی بین المللی سپرد جرئت بخشیده است : سند صلاحیت عام و تام به قوای ائتلاف در کشتن و بستن بدون بازخواست افغان ها ، تحرکات پخپل سر کاروان های جنگی ، کاهش و ازدیاد سربازان ، ایجاد پایگاه های نظامی ، تلاشی منازل ، عملیات جنگی شبانه ، عبور بدون کنترول عراده جات جنگی از گمرکات اعطا مینماید. درین سند هیچ تضمینی در دفاع از تمامیت ارضی افغانستان به جانب مقابل سپرده نشده است. بر مبنای همین واقعیت راکت پرانی پاکستان در کنر ( دانگام ) و تاسیس پست های کنترول از طرف آنکشور در امتداد خط دیورند یعنی در قندهار ( معروف ) ، ننگرهار ( گوشته ) و پکتیکا ( برمل ) با هیچگونه عکس العمل امریکا و متحدین مواجه نگردید. این سکوت گواه آنست که امریکا و متحدین در توطئه ضد امنیت و سلامت جغرافیایی افغانستان با پاکستان شریک است.
تحمیل یک حکومت فاسد و ضعیف از راه تجاوز ، زورگویی و جنگ بالای مردم افغانستان . چنین است منطق کشوری که با ادعای دفاع از دیموکراسی و حقوق بشر به افغانستان لشکر کشیده است.
امریکا برای دسترسی به اهداف خود در افغانستان از اداره کابل به مثابه چتر مصئونیتی جنگ سالاران متحد با خود بهره کشی میکند. امریکا گروه های جنگی داخل و خارج حکومت را بر ضد مخالفین مسلح به قصد برافروخته نگاهداشتن آتش جنگ بین الافغانی و ازین طریق فشار بالای مقاومت به هدف مجبور ساختن آن به مذاکره با حکومت کابل تشویق میکند. تشدید عملیات نظامی مستقل امریکا قبل و بعد از آغاز مذاکرات چار جانبه متمم این فشار است.
امریکا در تلاش است تا از راه تشدید عملیات جنگی مخالفین مسلح را مجبور به مذاکره با حکومتی بسازد که با مداخله مستقیم سفارت امریکا شکل گرفته و هیچگونه تعهدی در دفاع منافع افغانستان ندارد. مقامات نظامی و دیپلوماسی امریکا از یک موضع مالکانه ، آمرانه و جابرانه از آدرس مالک افغانستان ، مقاومت مسلح را به مذاکره با حکومت دست نشانده کابل مخاطب میسازد.
امریکا از موضع مالک بلامنازع افغانستان ، داعیه آزادی را که پرچم آنرا مقاومت مسلح برافراشته است ، به رسمیت نمیشناسد و از مذاکره مستقیم با مقاومت مسلح استنکاف میکند.
حکم « ریال پولتیک » اینست که مقامات امریکائی در صورتیکه اراده داشتن نقشی را در رقابت های منطقه داشته باشند توجه را روی چند نکته متمرکز بسازند :
ــ تکیه بر سیاست و دیپلوماسی به جای جنگی که بر مبنای دروغ ، تجاوز و زورگویی استوار بود و طی یک و نیم دهه دست آورد چندانی نداشت.
ــ استرداد ملکیت افغانستان به صاحبان اصلی آن. به کسانیکه به خاطر دسترسی به مالکیت آن قربانی داده اند.
ــ اعطای رسمیت به مقاومت مسلح و دفتر قطر.
ــ جست و جوی راه حل معضله افغانستان از طریق مذاکره مستقیم با مخالفین مسلح بیرون حوزه نفوذ کشور های همسایه و منطقه.
افغانستان برای تآمین صلح و انکشاف اقتصادی و اجتماعی بکمک امریکا و سائر کشور ها ضرورت دارد.
یک افغانستان با امن ، مستقل و دارای ظرفیت سیاسی دفاع منافع خود میتواند شریک مطمئن هر نوع معامله با امریکا در چوکات قوانین بین المللی باشد. بنآ قبضه بر قباله افغانستان از راه جنگ حماقت و جنون است.
« پایان »
دوکتور م ، عثمان ، تره کی فرانسه ــ ۱۷ مارچ ۲۰۱۶