پرسشی که پاسخش ناپیداست
لیکونکی ش،حصین
« در دورانهای اخیرنظامهای اجتماعی تا این حد آشکار وبی شرمانه امکان جولان به افرادی داده است که حاضرند از هرچیز ی هر لحظه دفاع کنند به شرط آنکه ازین طریق امتیازی بدست آورند.افراد بی شخصیتی که به هیچ اصلی قائل نیستند ودر آرزوی کسب قدرت وبخاطر نفع شخصی حاضر به انجام هر کاری هستند. نوکر صفتان که هر تحقیر را پذیرا میشوندوحاضرند شرف خود ونزدیکان شان را برای خود شیرینی در برابر صاحبان قدرت قربانی کنند»از : واکلاو هاول.برګرفته از زندګی درجوار حقیقت.
بازی های فاجعه آفرین ،شبکه یی وتودرتوی اشغال ادامه دارد.افراد، احزاب ، سازمانها ،تنظیمهای ومزدوران وقرار دادیان خود آفریده اش همه بګونهء بجان همدیګر افتاده اند.هیچګس حتی نزدیکترین هایش نمیدانند که سر نخ این همه بازی ها درکجا وانجامش چه خواهد بود.دموکراسی ونمادبلند بالایش بنام انتخابات با شور وهلهلهء تبلیغاتی عجیبی روی پرده آمد.نمایش پر طنین وهنګامه ساز بود.سال ونیمی همه جنایات اشغال را بقوت زیر پوشش ګرفت.تیاتر انتخاباتی دست ساخت شبکه های امریکایی با مهارت ورنګینی خوبی ساز وصورت یافته بود.صداهای کر کنندهء براه افتاد، مبنی برین که ګویی سردستهء اشغال بعد از سیزده سال به «دموکراسی واقعی!!!؟»رو آورده وبه مردم افغانستان اجازت فرموده است تا سرنوشت خود را خودبارأی خود تعیین کنند.خوشباوری مردم نیز درهنګامهء ګرم و داغ تبلیغاتی روشنفکران نوبتی ونیابتی جان ګرفت.روز«پیروزی!»و «رهایی!» در چند قدمی تبلیغ میشد.مرز های چپ وراست وکفر واسلام به یکباره بهم خوردند.دوجبههء به ظاهر رقیب ومخالف هم قد بر افراشت. احزاب چه که خانواده ها به تقسیم رفتند.شوهر در یک جبهه وخانم در جبههء دیګر، پدر اینجا وپسر آنجا، برادران در برابر برادران وخواهران در برابر خواهران صف کشیدند. معامله ها از افراد به خانواده ها واز خانواده ها به خیل وتبار ها کشیده شد.سالخورده ترین ها وخام سنترینها همه بګونه ء قیمت یافتند. بازار شخصیت فروشی وقوم فروشی رونق تاریخی یی نا آشنایی بخود ګرفت.دلالان بازار سیاست خود وخانواده وقوم وقبیلش راروزی ده بار تول وترازو میکردند.سود پرستی به حساب چالاکی وقلدر منشی نماد هوشیاری ګشته بود.درمحدودهء حاکمیت عمدتاً شهری وکوچه یی ، شور وغوغای عجیبی راه افتاده بود.چرا؟ از پختګی شعور سیاسی؟از بکمال رسیدن درک دموکراسی؟یا این خیال اهریمنی که اګر از من نشد از خانم و برادر وخواهرم که نیز از آن منست؟ نمایش به درا زا کشید ، بازی به بازار رسوایی رفت.جعل وتقلب وفتنه وزر وزور پرده از رخ دموکراسی صادراتی بر انداخت.بازی برد وباخت پای سناریست اصلی نمایش را به صحنه کشید.نسخهءنانوشتهء غریب ومضحکی بدست بیماران سیاسی درمانده واز جان رفته ګذاشتند. در عمل اعلان داشتند که انتخابات وآرای صاف وناصاف مردم هیچ وتعویض سر افسرجان کیری دوای همه دردهاست.«دولت وحدت ملی!؟»چه اختراع عجیبی! پای ملت را از زانو بریدندتا به رضای دشمنان ملت برسند.خشونت وویراګری تنظیمی،وحشت قدرت وحاکمیت پاکستان آورده ء تنظیمی،شکست وفرار بیقرار تنظیمی،معامله وطنفروشانهء تنظیمی ، اشغال وتجدید حیات تنظیمی ،سیزده سال در پای اشغال سجده ګذاشتن های تنظیمی اینها همه چه صبغهء ملي برای نوکران دیروزو امروز شیاد زمانه ګذاشته است که امروز بجای ملت سخن میګویند واراده های ناپاک وتاریخ آزموده اش را ارادهء مردم جا میزنند؟ به ترکیب فردی وګروهی هردو شعبده بازی وحُقه بازی دیګران ساخته نګاه کنید ،چه زشتی ها وپلشتی های که در خود ندارند.مګر همینها وآباواجداد همینها دست کم در یک قرن اخیرصدای ملت ستم کشیدهء افغان رابا سیاه دلی وکژ اندیشی و بیګانه پرستی به خموشی ومرګ وتباهی نه ګرفته است؟ کدام یکی ازینها به تنهایی ویا دروجودګله های ایله جاری خودنمایندهء مردم اند؟ از کشوریکه۳۰ ملیون نفوس دارد به ګفته های خود شان هشت ملیون در انتخابات خدا بیا مرز سهم ګرفته اند. بیش از سه ملیون آن بصورت معلوم جعل وتقلب است.اګر پنج ملیون رأی صاف وشفاف به صندقها ریخته باشند. مامورین کشوری ولشکری وکمپنی های جنګی وامنیتی را ازین عدد کم کنید زیرا آنها با دستوروفرمان بالا دستان خود به انتخابات کشیده شده بودند،دشوار است عدد آنهایی را تعیین کرد که با زور ویا به حکم جبر اقتصادی به این نمایش آمده اند. با اینهم واقعیت ملموس اینست که فقط حدود سه تا چهار ملیون رای دهندهء که به ارادهء خودعمل کرده اند،درین پروسه حضور داشتند. این عدد ده درصد کل نفوس را تشکیل نمیدهد.حال که هردو کاندید«پیْش تاز»ادعای پیروزی دارند،این سه تا چهار ملیون آرأ را به دوبخش تقسیم باید کرد،حاصلش اینست که هیچ کدام این پستازان بیش از دو ملیون رای بدست نیاورده اند.با این عدد چګونه میتوان خود را نمایندهء ملت جا زدوباز هم بجای توجه به آرای مردم به تقسیم پنجا درصدی قدرت دست زد ونام آنرا نیز«دولت وحدت ملی» ګذاشت.دولت ائتلافی درفرهنګ سیاسی قابل فهم است ولیک دولت وحدت ملی با ترکیب غیر جامعه شناسانه اش مضحکهء بیش نیست.در علم جامعه شناسی وحدت ملی نه بلکه همبستګی ملی قابل درک است.افغانستان کشور دارای چندین واحد خورد وبرزګ ملی است. وحدت ملی مفهوم ادغام یا مستحیل شدن همه در یکی را به تصور میبرد و این درست ومنطقی نیست.دولت نماد قدرت است.قدرت تعمیل کنندهء منافع طبقه یا طبقات خاص است .در کشوری که نه قوام ملی بصورت طبیعی جان یافته است ونه مرز های طبقاتیش از قانونمندی های لازمش برخوردار است . ادعای نمایندګی از ملت خود توطئه ء فاجعه زای ضد ملت است. غنیمت جهادی و سخاوت اشغالی خانواده های انګشت شمارملیونری ومیلیاردری رابر کشور حاکم ساخت.فتنه وفساد وغارت وبیداد این «خدا داده ګان» درینجا واصل سرمایه های شان در جاهای دیګراست.ایګاش این میلیونها ومیلیارد ها در درون کشور ودر پروژه های کلیدی تولیدی سرمایه ګذاری می شد واز آن نطفه های نظام سرمایه داری رنګ میګرفت وجامعه را در دور دست ها از حاکمیت خانواده ها به حاکمیت طبقاتی معینش میبرد. در آنصورت می شد شناخت که کی نماینده کدام قشر وطبقهء جامعه است وموضعش درقبال منافع اکثریت جامعه به او چه شخصیتی میدهد.در یک کشور اشغال شده و کشوری که همه هستی مادی ومعنویش در ګرو اشغال قرار ګرفته است وجنګ سرا پای هستی مردم را به سوال برده است. ادعای نمایندګی ملت آنهم از دست پرورده های اشغال مایه ننګ ونفرت است.نخستین تعهد دوتیم به اصطلاح پیشتاز انتخاباتی امضای بی چون وچرای پیمان امنیتی با امریکا وپیمانهای همسان با ناتو وکشور های اشغالګر افغانستان است.این به معنی امضای وثیقهء دوام اشغال ونتیجتاً دوام جنګ وکشتار بی پایان انسان وطن،ومشروعیت دادن به کشتار هایی است که طیارات بی پیلوت اشغالګران شکست خورده آنرا برای دهه های بی حساب پلان کرده اند.مګر این ملت(اګر ملتش ګفته بتوانیم) دیوانه است که کسانی را نمایندهء خود بخواندکه بهترین تحفه اش برای ملت اسارت وبردګی وحقارت وزبونی ومزدوری برای دیګران باشد؟قدر معلوم اینست که سر نخ همه بازی ها بدست اشغال است.جمبوری های اشغال وسایل اند که از خود اراده وایمانی ندارند،با اشغال آمده اند ودر ترحم اشغال زیسته اند.اینها به زیست وزندګی خود می اندیشند نه به زیست وزندګی مردم افغانستان ،اینها نمایندهء ملت خودی نه بلکه وسایل منافع فرا ملتی دنیای خونبار سرمایه اند.واما درین هفته ها وماها که نمایش دموکراسی از شوخی به شاخی(وسیلهء که با آن خرمن بادمیکنند) رسیده است .یکی اعلان حکومت موازی میکند، آن دیګری سبز ونارچی شده مردم را به کوچه ها وجاده ها فرا میخواند .خشم وغضب وتهدید شان یکزبان دارد وآن اینکه قدرت از آن ماست واګر کسی نه ګفت، ما موسسات دولتی را تسخیر وقدرت را به زورمیګیریم. پرسش اساسی اینست که قدرت وحکومت در اختیار کیست؟آقای کرزی که یک آدم است باجمع همدستان راست وناراستش به ده آدم نمی رسد.پیشینه اش نیزشورای نظاری وجمعیتی است. در سیزده سال ګذشته نیز با بر پايی حکومت سهامی ومصلحتی چرب ترین لقمه از آن شورای نظار وجمعیت اسلامی ربانی بود،سیاف نیز دور همین خوان میچرید، حال که به حساب قانون اساسی کرزی دیګررئیس جمهور نیست وخود هم با ژست هایش نشان میدهد که چمدانهایش را بسته است ودر وضعیت جاری اعلان قدرت آقای اشرف غنی هم به شاخ آهو بسته است.پس تسخیرتأ سیسات دولتی وتصاحب قدرت آنهم به زورمعنیش چیست.این زور وشور جاده یی جز غارت وویرانی حاصلش چه خواهد بود.مګر کور اند که نمی بینند که بزرګترین ماشین جنګی دنیای غارت وسرمایه در برابر دستان خالی ملت به زانو در آمده است؟وقتی امریکا ومتحدین انګلوساکسونیش، ناتو وآیساف اروپایی با آن قدرت اقتصادی ونظامی وشبکه یی اش در برابر اراده خلقهای وطن در عمل زانو زد.چند خانوادهء چور وغصب وغارت با چه محاسبه ء بر بقا ودوامش حساب کرده است؟ از خلال حرکتهای مذبوحانهء اخیر دیده میشود که جبههء از تنظیمهای مکتبی افراطی در حال تشکل است تا بار دیګر آغازین سالهای دهه نود را دوباره احیا کنند. غافل ازین که بګفتهء مردم ما «په غلو کلي نشي» .دزدان در غارت همدست اند ولیک در تقسیم بجان هم می افتند.بګفتهء فریدون مشیری «ګرګها هار میشوند».در دههء نود چنین بود ودر دههء جاری نیز جز این نخواهد بود.جنګ وجدال غارتګران آشنای مان این باراز درون خانه ها آغاز خواهد شد.از خانوادهء کرزی تا احمد شاه مسعود وحضرات استخاره یی وپیر خانه ای افندی ، احدی واشرف غنی وخلاصه همه پیشتازان اشغال از هر قوم وخیل وتبار که بودند به دوصف جدال تقسیم شده اند.این حالت نشان میدهد که چیزی بنام منافع ملی وتعقل سیاسی ملزومه ء آن وجود ندارد.جنګ بر سرتقسیم قدرت برای تصاحب بیشترین زمینه های غصب وغارت است.دستی تا این زباله های اشغال را از روی زمین خدا بر دارند.وآزادی وآزاده ګی آشنای مان بار دیګرمهمان خانه ها وکاشانه های انسان میهن ما ګردد.