فاجعه ها درحال آبستن استHassin god billede d.3.2.2012

ش،حصین

ګویند در آن هنګامی که «ارتش سرخ» برسرنوشت خونین کشور ما حکومت میکرد، قطعاتی از ملیشای دوستم در ولایت لوګر در حال غارت وآدم کشی محشر تمام عیاری براه انداخته بودند.وزیر داخلهء وقت برای بررسی اوضاع امنیتی ونیز ستایش ازکرده های خونین این ملیشه های مرګ وغارت، به لوګر ونزد این قطعات رفت. در ضمن بازدید از قطعات مذکورسوالاتی نیز از افرادقطعات پولیس( څارندوی آنوقت) ، قطعات امنیت دولتی ونیز ملیشه ها مطرح میکرد. افراد پولیس وامنیتي که کم وبیش تعلیم دیده وبعضاً باسواد بودند ،پاسخهای تاحدی درستی به پرسشهای وزیر ارائه کردند. وقتې نوبت پرسشها به ملیشه ها رسید ازیک ملیشهء ترکمن تبار پرسید که: شما رهبران حزب ودولت را میشناسید؟ ملیشه با صدای بلند ولهجهء بخصوص ترکمنی ګفت.بلي صاحُب! میشناسُم. وزیر ګفت : خوب چطو میشناسی؟ ملیشه ګفت :صاحُب!از غار مورچه.وزیر ګفت .عجب!ازغار مورچه.این دیګر چیست؟ ملیشه ګفت : صاحُب مرچه ها از شمال غارمیکنه.   

ازتهاجم امریکا وانګلیس وبعد پیوستن ناتو آیساف  به این تهاجم قریب سیزده سال میګذرد.اشغال افغانستان بطور معلوم به عنوان نخستین ګام درجهت به اجرا در آوردن جهان سالاري جهان سرمایه، به رهبری ایالات متحده ء امریکا از سالها پیش دردست اجرا بود.پایان جنګ سرد ویک قطبی شدن جهان زمینه هایی  به ذهن غرب مساعدی را برای چنین تاخت وتاز های وحشیانه نوی فاشیستی ګونه مساعد ساخته بود.در تجاوز بر افغانستان بر سبیل راه کردهای استعمار کهن به شاه شجاع ونوکرانی ارزان قیمتی از درون کشور نیاز بود.ساختن وآراستن تکنوکراتها ګودی ګونه برای قدرت، کار دشواری نبودولیک داشتن نیروی جنګی اجیر ومزدور مشرب ،نیاز به معاملات پولی وسیاسی قسماً پرمصرفترو وسیعتری داشت.

 شماری از سران جمعیت اسلامی، شورای نظار،اتحاد اسلامی، حزب اسلامی حکمت یار وبقایای اسلامی حزب یونس خالص بعد از فرار از کابل ودویدن تا ولسوالی دور افتادهء خواجه بهاوالدین درولایت تخارهر لحظه آماده بودند تا به قیمت استقلال وتمامیت ارضی کشور با هر متجاوزی وارد معامله ء ننګین وطنفروشی شوند.این سران تنظیمی با ملیشه هایی باز مانده ازدوران های قبلی در نقاط مختلف کشور قوماندانان ،دسته های مرګ وغارت وګروهای منتظر به فرصت را در پیوند باخود داشتند. آنها میتوانستند که دریک معامله ء ننګین با متجاوزین واشغالګران همه ګروه های مرګ وغارت وفتنه وفساد را دوباره احیا کنند.از وضعیت معلوم بود که ابتکار عمل معاملهء وطنفروشی از داخل در دست جمعیت اسلامی وشورای نظار بود .حضور پررنګ جمعیت وشورای نظار در کنفرانس امریکایی بن اول نیزنمودار همین واقعیت بود.

میتوان ګفت که تمامی معاملات ضد ملی  بامتجاوزین واشغالګران نیز عمدتاً توسط همین ها سروصورت یافته بود. حاکمیت مزدوری راکه اشغالګران بر کشور ما تحمیل کرد. بدنهء اصلی آن از جمعیت وشورای نظار بود.درطی سیزده سال که ګذشت هم معاملات ضد ملی توسط همین ها توسعه یافته وپر عمقتر ګشت وهم قدرت سیاسی ، اقتصادی ونظامی دردستهای خونین وآلودهء این دوتمرکز یافت. بدون شک هم پیمانان دیګر خود را نیز از ګاو غدودی بخشیدند ولیک حاکمیت در همه عرصه ها از جمعیت وشورای نظار بود.آقای حامد کرزی باسیاست های رنګین وپر خدعه ونیرنګش تلاش بسیار کرد تا این دو ستون اساسی قدرت وثروت را ازدرون بهم انداخته واز میان آنها برای خود هم سربازګیری کند ولیک درین راستا موفقیت چندانی بدست نیاورد.اودرپی از هم پاشي کامل جمعیت وشورای نظار نبود،زیرا خود عضو برجسته ءشورای نظارودرزمان حاکمیت ربانی ،تا که سیلی های مرګبار جنرال قسیم فهیم را نخورده بود معین وزارت خارجهء آنوقت بود.شاید درست نباشد اما میګویند خود یک نیمه پنجشیری بوده است.باید ګفت که پنجشیر ګوشهء از خاک وطن وانسانش انسان وطن وقابل احترام اند،آنچه مشتی آدمکش وغارتګر ووطنفروشی بنام پنجشیروپنجشیری انجام داده اند به معنی آن نیست ونمیتواند باشد که همه پنجشیریان وطن بد ومجرم اند، وجود چنین لکه هایی درهمه ګوشه هاوهمه خلقهای  وطن  به تکراردیده شده است.بهر صورت بحث بر آبستن  فتنه های فاجعه باریست که امروزه همه خلقهای وطن را به شدت به تشویش انداخته است. تهدید های پیهم عبدالله عبدالله ،عطا محمد نوروسایر سران جمعیتی وشورای نظاری ایستاده در ریکاب عبدالله عبدالله یک امر عادی ویک شوخی ساده سیاسی نیست. خطر یک انقلاب خونین درچند قدمی قرار دارد.( کلمهء انقلاب را درینجا به اعتبار معنی که مردم ما از آن دارند بکار ګرفتم.

در فرهنګ مردم ما انقلاب ویرانی آمیخته با غارت وآدمکشی است، اګر شاد روان ملا فیض محمد کاتب هزاره آخرین اثرش را تذکرة الانقلاب نام ګذاشته است به یقین توجه اش به همین مفهوم مردمی انقلاب بوده است.زیرا این اثر پرده از وحشت سقوی بر میدارد وکاتب کاملاً مفهوم شده آنرا انقلاب میخواند.) جمعیت اسلامی وشورای نظار در سیزده سال اشغال بصورت کاملاً مهندسي شده به وضعیت کشور نګاه میکرد.با آنکه اشغال با ایجاد هیچګونه اردو ونیروهای امنیتی قوی برای افغانستان علاقهء نداشته است ودرعمل پایه های مسلکی وتخنیکی اردو را در هم شکست . ولیک جمعیت وشورای نظاردر معاملات آشکار وپنهان با اشغالګران بدنه ء اردو، پولیس وامنینت دولتی وحتی نیروهای اربکی را بخود اختصاص داد.باید ګفت که بیشترینه ء اربکی ها عمال کمپنی های جنګی بودند که سیا آنرا ساخت وساز وبرګ داد، همینکه رفتن رفتن اشغال قوت ګرفت ،این کمپنی های جنګی را از خود دور ساخته وبنام اربکی ها بجان مردم ما انداختند.با توجه به این وضعیت ، جمعیت اسلامی وشورای نظارش نه تنها ستون اصلی سیاست ومعامله اند بلکه اردو،پولیس،امنیت دولتی، ملیشه ها واربکی ها قریب همه در کنترول آنهاست.

وقتي درخیمهء لویه جرګه بلند ترین های عبدالله عبدالله فریاد برمی آورند که : «داکتر صاحب کارش را تمام کن...» وزمانیکه عطا محمد نورسلطان بلامنازع ولایت بلخ در تارنمای شخصی خود طی اعلامیه ګونهء تصریح میکند که:«برای نخستین بار ما از همین حالا حکومت مشروع را به زعامت داکترعبدالله عبدالله اعلام میداریم وخود را به پیروی از آن ملزم میدانیم» دیګر چه جای شک وشبهه برای  تلاش به کمال رسیده ء تصاحب کودتایی قدرت باقیست؟ عطامحمد نور درهمین اعلامیه که رزاق مامون ژورنالیست سابقه دار کشور آنرا نقل میکند، چنان به توضیح مطلب میپرازد که ګویی تلاش برای غصب قدرت بکمال رسیده است واوبه پیروان خود وعبدالله عبدلله توصیه میکند که:«توجه داشته باشید که با نیروهای امنیتی وقوای مسلح کشور که از میان شما وبرادران شماست ...وهمین ګونه با نیروهای بین المللی که دوستان وهمکاران شماست برخورد نکنید.با آنان در تأ مین امنیت ونظم جامعه همکار باشید. به تأسیسات دولتی وغیر دولتی ومؤسسات بین المللی آسیب نرسانید...» محتوی این بیان نشان میدهد که جمعیت اسلامی وشورای نظار بخش عبدالله عبدالله زیر نام قدرت حق مسلم  تنظیم های جهادی است پایه های خود را برای غصب قدرت مستحکم ساخته ودستهایی ازحلقه های اشغال نیز همدست آنهاست. خوش باورانی زیادی وجود دارند که منتظر آنند تا بادار امریکایی واردصحنه شده واز فاجعه ها جلوګیری کند .

اینها غافل ازین اند که در پشت این سناریوی از قبل پلان شده، دست امریکا نیرومند تر از عوامل داخلی است.امریکای یکپارچه با سیاست ودیپلوماسی واحد اصلاً وجود ندارد. همان ګونه که دروقت اشغال افغانستان توسط «ارتش سرخ» در سیاست وعملکرد شبکه های جاسوسی و باالنتیجه زمامداران حزبی ودولتی شوروی وقت یګانګی وجو نداشت ، امروز نیزبد ترو فاجعه آفرین تر از آن دورانهاست.به باد دارم وبحیث یک قاعدهء کلی شاهد آن بودم که در دوران اشغال «ارتش سرخ» مشاور خلقی خلقی بود ومشاور پرچمی پرچمی وظاهراً باهم درګیر اختلاف بودند ولیک بصورت معلوم مشاور پرچمي پرچمی را احمق ساخته بود ومشاور خلقی خلقی را .

حال پیروان اشرف غنی و عبدالله عبدالله نیز تکرار امریکایی شده ء همان چیزی است که ګفتیم . یکی را رئیس جمهور ساختن ودیګری را وعده ء مشر وزیر(صدراعظم) دادن  در واقعیت صف آرایی برای  بهم اندازیست .دولتهای جهان سرمایه به یقین تجارب واندوخته هایی بلندی از سیاست وحکومت  داری را در دست دارند ولیک تضاد منافع ودر نتیجه تضاد فکر وعمل نیز درآن اندک نیست. باری از شادروان احمد علی کهزاد خوانده بودم که: «راجع به تجاوز اول ودوم انګلیسها در افغانستان که آنرا معمولاً بنام جنګهای اول ودوم افغان وانګلیس یاد میکنند،مؤلفین فرنګی آثاری زیادی نوشته وبرخی از منتقدین آنها جنګهای مذکور را که خود مؤجد آن بودند،بی علت خوانده اند.زیرا بعضی از سیاسیون ایشان میخواستند پیکر ملت وقدرت دولتی را ضعیف کنند که سیاست عمومی ایشان خواهان قوت وعظمت آن بود.

درحقیقت امر این اشتباه انګلیسها زادهء تلقیات دو مکتب سیاسی(فارورد وبیګ ورد پالیسی)بود که بعضی از نائب السلطنه های هند پیرو یکی وبرخی معتقد دیګری بودند...»

میتوان ګفت که صرفنظر ازدیګر مسائل اندیشه های ګلوبالیزم ونظم نوین جهانی که آخرینش بنام دکتورین بوش عنوان خورده است ،ارکان قدرت امریکا را با دو دستګی عجیبی رو برو ساخته است.عدهء ازګلوبالیزم ونظم نوین جهانی، جهان باداری بلا منازع امریکا رادر نظر داشته واتکای این بخش از قدرت در امریکا، برنظامیګری وتوسعهء فعالیت های جاسوسی است. عدهء با این شیوه ها در تقابل قرار ګرفته فکر میکنند که ګلوبالیزم ونظم نوین جهانی بااتکا برقدرت نظامی وشبکه یی مصونیت صدور سرمایه وضمانت بازار جهانی را از میان برده موجب بحرانهایی میګردد که برای جهان سرمایه آنهم در حالتی که از دورانهای استعمار فاصله یافته است مصیبت زا وبدنامی آور است. این جنګ که بیان آن درین مختصر ممکن نیست وضعیتی را بار آورده است که شناخت سیاستهای دنیای سرمایه در مجموع دشوار ګشته است.چرا عدهء درپشت داکتر اشرف غنی جا ګرفته اند وچرا عده دیګری از همین امریکایی های متمدن عبدالله عبدالله را تا سرحد بغاوتهای فاجعه آورسیاسی نظامی تشویق میکنند؟ پآسخ به این پرسش نیازمند بازنګری تاریخ فتنه انګیزی های امریکاست.ډرامه انتخابات با رسوایی که بار آورد ودر آن بزرګترین توهین به اراده مردم افغانستان صورت ګرف، کار کیها بود؟

 میتوان ګفت که این جریان تنها مولود تضاد های درونی بوده است؟ نه هرګز !تاچه حد مضحک وننګین است که جان کیری بجای مردم افغانستان تصمیم میګیرد ونسخهء خنده آوری عرضه میکند مبنی بر اینکه لازم نیست برویت برنده وبازنده عمل کرد بلکه تقسیم ومشارکت قدرت باید عملی شود. جان کیری با این عملش بحران را حل نه بلکه بری تعمیق وپخته ګی آن فرصت خرید.بعد از فیصله ودستور جان کیری این رای شماری ونازوکرشمه های دو« حریف » برای چیست؟آن حکومتی که بر طبق دستور جان کیری به وجود می آید ، بصورت معلوم حکومت برآمده از انتخابات ورأی مردم نیست. پس این همه سروصدا های باز شماری آرا معنیش چیست؟چه ارزشی برای کمیسیون انتخابات باقی است. آن کمیسیون شکایات چرا پیوسته معاش میګیر

د؟ مګر نه اینست که شکایات به جان کیری میرود وپآسخش را هم او میدهد.قدر معلوم اینست که زمامداران امریکایی به عبدالله عبدالله فرصت داد تا عمل مورد نظر سیاسی نظامیش را به پختګی ای بیشتری برساند ودرنهایت حالتی بر افغانستان تحمیل شود که برای سالیان دراز وحشت وفساد وجنایتهای اشغالګران از ذهن مردم ما فرار کند.در پایان کار امریکا وهمدستانش اعلام خواهند کرد که مردم افغانستان لایق دموکراسی وتمدن ونوسازی نیستندوما ناحق در آنجا ګیر مانده بودیم.واما سرنوشت کشور: در صورت غصب قدرت توسط ګروه عبدالله عبدالله وعطامحمد نورغارت ،آدمکشی وفساداداری واخلاقی  وپیوست با آن معامله های ننګین با همسایګان ودیګران به سیاست وعملکرد معمول روز تبدیل خواهد شد.پر واضح است که نه حاکمیت مزدورومزور کنونی بقا دارد ونه آنهائیکه در تلاش تخت وتاج اند.جنون جنګ ودر ادامهء آن فساد وغارتګری به اوج خود خواهد رسید. زیر نام حاکمیت دوباره ءتنظیم های جهادی، بنیاد ګرایی جنون زده ومواجه باجنګ چنان بیدادی را به وجود خواهد آورد که سالهای آغازین حاکمیت جهادی از خاطره ها زدوده خواهد شد. بیشترین قربانی این بیداد کورو سراسیمه وانتقام ګیر نسل جوان وروشنفکر جامعه خواهد بود.وضعیت نشان میدهد که سرنوشت محتوم چیزی جز این نیست.

بادرد ودریغ باید ګفت که بخش بزرګ از نسل پیشتاز کشور با امید بستن به ترحم اشغال ودرخدمت قرار ګرفتن آن پیوندش را با متن جامعه وتاریخ وطن بدست خود بریده است. جدال قدرت عمدتاً بین بنیاد ګرایی مکتبی ګونه وکور اندیشی سنتی جامعه ماست.هردوصف جدال، پیوند ها ووابستګی های با همسایګان ودیګران برقرار ساخته است که سوال وطن وانسان وطن هیچ وسوال قدرت همه چیز بوده است.شکست ورسوایی جهان سرمایه در کشور ما تګرار فروپاشی امپراطوری های قدرت به دستان خالی مردم ما ست.دست کم برای یک قرن دیګرهیچ قدرت را یارای آن نخواهد بود که باز به برای به قدرت آوردن شکست خورده ګان بر کشور ما هجوم آورند.این حالت موجب ګشته است که دست کم در ګام نخست پروسه های سیاسی –نظامی تا حدی به بستر ملی خود برګردد.شکست ګروه های تنظیمی در انتخابات ریاست جمهوری با همه جعل وتقلب بیان این واقعیت است که،تنظیم های جهادی اګرغصب قدرت هم بکنند سال ونیمی بیش عمر نخواهد کرد. زیرا بدنه فعال ونیرو آفرین توده های ملیونی مردم در خدمت آنها یی قرار ګرفته است که بنام عقیده وایمان وحب وطن و آزادی واستقلال  آن بدون توقع به معاش ورتبه ومقام سر به سنګر داده اند.آنچه جانب دولت وحامیان خارجیش اردو وپولیس وامنیت وغیره میخوانند بیشترینه افراد معاش بګیرومحکومین جبر اقتصادی اند.انګیزه ء برای جنګیدن بغیر از توقعات مادی ندارند. واګر پولهای باد آوردهء غرب هم فروکش کند که حتمی نیز است ، دیګر دشوار خواهد بود که کسی را جز آنهایی که به غنیمت معتاد اند برای جنګیدن  آماده ساخت. سر باز ګشنه به ګفتهء سعدی همان است که میګوید: واذا شبع الکمی یصول بطشن  وخاوی البطن یفتش بالفرار.

در پایان این مبحث تذکر باید داد که برخی ها به این باورند که اګر سکان قدرت غیر از حامد کرزی وعبدالله عبدالله به حریف سومیش رسید معجزه هایی رونما خواهد شد که تاریخ یکشبه رنګ دیګری خواهد ګرفت.برعکس باید ګفت که زوال کاشته هایی اشغال درچنین حالت باسرعت باورنګردنی به سوی زوال طی طریق خواهد کرد.زیرا حد اقل آڼ چیزی که بنام نظم جامعه ونیروهای حافظ این نظم قلم خورده است با درون خورهء خود به سوی نابودی خواهد رفت..وطنفروشی،معاملات ضد ملی وغارت وفساد درنظم دولتی  ما از برکت دزدان بین المللی چنان نهادینه شده است که مقابله با آن با وسایل که خود وسیلهء غارت وفساد بوده اند. تنها درفکر دیوانګان ممکن خواهد بود.آڼهائیکه میلونها وملیارد ها برای انتخابات مصرف کرده اند، نه برای رهایی وطن بلکه بصورت معلوم برای قدرت وبازګردانی این مصارفات وافزودن برآنها بوده است. اینها همه خوب میدانند که بقای هیچکدام شان بدون حضور اشغال ممکن نیست،ګرمترین بخش مبارزه برای قدرت نیز درخدمت دوام اشغال قرار داشت .ماهیت اشغال در سیزده سال جزکشتن وویرانګری وفساد وتوهین وتحقیر ابنای وطن نبوده است. تبدیل وتغییر فطرت  اشغال واشغلکران ممکن نیست. کسانیکه زادهء اشغال،دست پردهء بیګانه ها وعاشق سر سپردهء آنهاست ،اندیشیدنش برای وطن وانسان وطن هرګز نبوده ونمیتواند باشد.آدمهایی ازین دست بردهء منافع خود وپیوند هایش با دیګران است.

 این یک قاعده ء است که استثنا را در آن جایی نیست.به باور این قلم خوب است عبدالله عبدالله پادشاه کابل شود،طوفانی که در راه است به زودی این شاه را نیمه عریان از درختی آویخته به سزای هوسهای جنون بارش خواهد رساند.