این بار مخاطب شخص ښاغلي کرزی است !
چگونه میتوان به جنگ پایان داد ؟
محترم دوکتور م ، عثمان روستار تره کی
ښاغلی کرزی در کانفرانس اخیر مطبوعاتی مطلب مهمی را با مدیا در میان گذاشت . وی گفت : « ... چند سال قبل در یک صحبت رویاروئی با قوماندان ( کانگرسمن ! ) امریکائی ، شکایت کردم که نظامیان امریکایی ، مردم بیگناه را توقیف و درزندان بگرام نگاه داشته اند . مخاطب بمن گفت : ما به کار خود ادامه میدهیم . گفتم مانع کار شما خواهم شد . گفت شما یک فرد استید ... » .
چندین استنباط از روایت بالا بدست می آید :
ــ از یک طرف بیچارگی و درماندگی رئیس جمهور (!) در دفاع از جان و مال مردم و امنیت و سلامت کشور در برابر تحکم و دیکتاد قوای مهاجم . از طرف دیگر علاقمندی وی تحت همه شرایط در حفظ کرسی ایکه خیر آن چندان به مردم نرسیده و اگر وضع به همین شیوه دوام کند نخواهد رسید .
ــ اعتراف به این واقعیت که مهاجمین خارجی در کشور همه کاره و افغان ها اعم از رئیس جمهور ، مارشال و مجاهد هیچ کاره اند.
ــ دوازده سال کار استخباراتی و تبلیغاتی در شکل دهی ذهنیت عامه به خصوص فکر و ذکر جوانان فاقدٍ بستر ثابت عقیدوی ، ابتکار عمل سوق و اداره حوادث را در دست خارجیان متمرکز ساخته است. کشور های مهاجم با استفاده ازین امتیاز توانسته اند ابتدآ ولسمشر را از مردم تجرید کنند و در موقف ضعیف ( بدون پشتوانه ولسی و قومی ) قرار بدهند . بعدآ خود را حامی و مدافع منحصر به فرد وی در برابر قیام مخالفین مسلح جا بزنند .
ازان جائیکه طلب حمایت و درخواست دفاع از خارجی مستلزم اطاعت بی چون و چرا از وی است ، رئیس چمهور در انزوا و تنهائی مطلق نه ظرفیت اتخاذ تصمیم مستقل را دارد و نه هم افزار اجرای چنین تصمیمی را . پروسه تدویر لویه جرگه اخیر مظهر ناتوانی ولسمشر در کنترول اوضاع است :
حکومت دست به تشکیل لویه جرگه زد تا ازان برای توجیه موقف خود در موضوع درخواست امریکا (مطالبه امتیاز پایگاه ) استفاده کند . اما به دلیل به انحراف کشیدن فیصله لویه جرگه بالوسیله شبکه های استخبارات خارجی ، خواست حکومت بر آورده نشد. این مثال خوبی است در بیان اینکه حلقات خارجی و گماشتګان افغانی شان میتوانند از طریق اعمال نفوذ در ساختار های وابسته به قاعده هرم قدرت ( مردم ) بر رآس هرم ( اورگان تصمیم گیرنده در حکومت ) اثر بگذارند و خواست خود را عملی کنند. از یک جامعه روان مرده ، فرسوده ، نیازمند و معروض به ویرانگری بیگانه طی سه دهه ، توقع بیشتر ازین را نمیتوان داشت .
تجربه لویه جرگه خطری را که از ناحیه مداخله خارجی در انتخابات آینده متصور است بدرستی تمثیل میکند : انتخابات را فقط در حد افزار یک کودتای سیاسی با عملکرد نظامی ( حضور جنګی قوت های خارجی ) در دست قوت های خارجی علیه مشروعیت دیموکراتیک میتوان ارزیابی کرد . موره های این کودتا قبلآ در اورگان های امنیتی و ادارات انتخاباتی چیده شده است. درین حال برنده انتخابات یقینآ یک کودتاچی است که به زور قوای مهاجم برای استمرار جنگ به قدرت میرسد . این حالت خاطره صدور کارمل را سوار بالای تانک های روسی در ذهن تداعی میکند ...
انتخابات در شرایطی که موضوع متنازع فیه اعطای « امتیاز پایگاه نظامی » به امریکا شامل رقابت انتخاباتی شده است انگیزه میشود تا امریکا و متحدین با استفاده از تمام امکانات پروسه را به استقامت خواست خود شکل بدهند : یعنی با دست آویز انتخابات معامله گری را روی صحنه بالا بکشند که از یک طرف در اعطای امتیاز پایگاه به امریکا تعلل نکند و از جانب دیگر اشتیاق همکاری را با ائتلاف نظامی بین المللی در ادامه جنگ با مقاومت مسلح داشته باشد . آخر پایگاه را باید از حملات مخالفین در امان نگاه داشت .
ولسمشر شاغلی کرزی در یک اقدام مسئولانه موضوع اعطای پایگاه را با نتیجه مذاکره صلح با مقاومت مسلح گره زده است .این اقدام قابل توجه اما ناوقت ، در صورت تدویر انتخابات در پایان دو ماه آینده جزء تاریخ زندگی سیاسی ولسمشر میشود و هیچ اثر عملی در استقرار صلح به جا نمیگذارد.
مطالعه تاریخ سیاسی مناسبات کشور های پیشرفته صنعتی با دنیای سوم دو واقعیت را روبروی ما میگذارد :
ــ یکی اینکه در جریان جنگ سرد کشور های کوچک و ضعیف از نظر پوتانسیل دفاعی ، استقلال نسبی خود را در کشمکش رقابت های ابر قدرت ها حفظ کرده بودند . این پروسه که از بطن آن جنبش عدم انسلاک زاده شد ، با ختم جنگ سرد و پایان دنیای چند قطبی دیگر مطرح نیست .
ــ دیگر اینکه به شهادت تاریخ سیاسی هیچ اشغالگری با التماس ، دعا ، درود و چوف و پوف از موضع خود عقب نه نشسته است ، مگر با فشار جنگ دفاعی .
فعلآ « برای تآمین صلح » یگانه مرجع اعمال فشار جنگ بالای مهاجمین ، استفاده « مشروط » از مخالفین مسلح است که طی دوازده سال در دایره یک بازی کثیف استخباراتی به قربانی گرفته شده اند . البته درین بازی ، مزید بر محاسبه غلط و سوء تفاهم ، توطئه حلقات داخلی و خارجی آتش افروز و مشتاق زمینه سازی تفرقه قومی ، نقش خود را داشته است .
مقاومت دیگر دارای ساختار فکری یک دهه قبل نیست : مقاومت ، ناسیونالیزم و مذهب را با تکتیک مبارزه دشوار با شبه استعمار قرن ۲۱ که با شعار گلوبالیزیشن ، دیموکراسی و جنگ ضد تروریزم وارد قراء و قصبات بیدفاع افغان ها شده است بکار گرفته راهی است .
مقاومت مسلح تروریست نیست اما الزامآ در جنگ تحمیلی از حربه تکتیکی تروریزم غیر دولتی بر ضد تروریزم دولتی استفاده میکند . افراطی مذهبی نیست . از افراطیت به مثابه تکتیک تقویت پوتانسیل جنگی بر ضد اشغال بهره برداری مینماید .
مقاومت استمرار نسل بانسل میراث جهاد و مبارزات آزادیخواهانه برحق مردم افغانستان علیه انگریزان ، روسان و فعلآ قوای اشغالگر ائتلاف بین المللی است.
امریکا در تلاش است با سوء استفاده از نیاز افغان ها به کمک اقتصادی و امنیتی یک معاهده غیر عادلانه را از « طریق جنگ » بالای افغانستان تحمیل کند . اجیران بیشماری را که اکثرآ به اقوام اقلیت وابستگی دارند و طی ده سال از ترس آنچه هیولای طالب نامیده شده است ( در واقع پشتون ها ) ، به امریکا و متحدین پناه برده اند ، استخدام کرده است . این « قراردادی » ها که در پارلمان ، ادارات حکومتی و اورگانهای امنیتی نفوذ کرده اند ، حکومت موازی را میسازند که سوق و اداره آن در دست قوای مهاجم است. « قراردادی ها » مدیا و مطبوعات داخلی را کاملآ تحت کنترول دارند و درانجا بنام « کارشناس » وارد معرکه میشوند ...
درین جا قصد ، نفی نفس اتحاد ستراتژیک در شرایط عادی با کشور های دیگر در دنیائیکه نیازمندی های متقابل الزامآ جوامع انسانی را در پیوند با همدیگر قرار میدهد ، نیست . اعتراض به سو استفاده از حالت زار افغانستان برای تحمیل یک معاهده شبه استعماری به قصد ادامه جنگ با استفاده از فشار جنگ است .