در میان جهال ستمی، سقوی و ناقل، کم نیستند کسانی که با تخلص های «خر-آسانی»، همه روزه در انزوای بیشتر قرار می گیرند. فرهنگ دهن گنده گی و هتاکی، آسیب های فراوانی را متوجه آنان کرده است. مردم با تنفر از ساخت آدرس های جعلی تاریخ، از گروه هایی دور می شوند که می بینند توهم آنان در ادعایی پیچیده است که نه فقط به درستی خوانده نمی شود، بل اعتقاد به آن، گونه ای از تعصب حقارت آمیز را می زاید.
در میان دانشمندان جاهل، در شمار مریضان فرهنگی، یکی با تخلص «خر- آسانی»، همیشه انگ می زند و عرعر می کند. این شخص با کنایه به حقیقت میلیون ها مردمی که در دو سوی خط دیورند، اجباراً سوا شدند، غیر مستقیم، ارشاد کرده بود که ما را از ایران جدا کرده اند. افزون براین، نشنلیسم عقب مانده ی نوع تاجیکستانی، زاده ی توهمات دیگری ست که یکی هم افزایش درصد این اقلیت قومی در منطقه به شمار می رود. ارقامی تا حدود چهل میلیون از مخارج مختلف آنان، بیرون می شود. ما که در مساله ی احصائیه، ترجیح داده ایم واقعیت های ملموس و تاثیرگذار را حساب کنیم، به این منوال در سطح منطقه و بالاخره در ایران، ظاهر متکلم، اما زیر چتر آن، ثابت می کند که اگر جمعیت به اصطلاح فارسی زبان را از این قالب بیرون کنیم، هویت قومی میلیون ها مردمی آشکار می شود که به هیچ صورتی نمی شود در ظرفیت بشری فارس یا تاجیک، محاسبه کرد. در کنار این حقیقت، رابطه ی تاجیکی- فارسی منطقه نیز به جایی نمی رسد. صرف نظر از این که وضاحت وجه تسمیه ها به ابهام می رسد و چیز درستی به نام هویت مستقل قومی، حاصل نمی شود.
اگر افغانستان ما با کثرت تباری شناخته شده است و همسایه گان تاجیکستانی، اوزبیکستانی، پاکستانی، ترکمن و چینایی، هرکدام از خلط و آسمیلیه، ردیف و رقم ده ها گروه و قوم می سازند، همسایه ی غربی ما، در حالی که از سوی روحانیت سادات رهبری می شود، در حدود صد سال قبل، چهره ای داشت که از رهگذر تاریخ، هرگز به معنی رشته ی از هم گسسته ی اقلیتی نیست که آن جاهل خر-آسانی، ادعا کرده بود.
ناسیونالیسم کریه فارسی، به ویژه در بیش از نیم قرن تسلط خانواده ی بی نام و نشان پهلوی، از رهگذر تحریف تاریخ و مصارف مالی گزاف، «ایسم» کاملی ارایه می کنند که بر مبنای پدیده ی زبان، به وسعت فرامرزی می رسد. بر این اساس، محدوده ی کوچک یک اقلیت قومی، به نام فارسی زبان، بزرگ نمایی می شود و در این استحاله، ظاهر- منظور است. این منطق سخیف، اصل ادعا گروهک هایی در افغانستان را نشان می دهد که باری در مقاله ی (بالاخره افشاء شد) آورده بودم؛ سفارش کرده بودند، در تذکره، به جای درج هویت قومی، انستاب زبانی را بیاورند. ظاهراً در افغانستان، کاربرد زبان دری، تزویرگران را تشویق می کند در عقب آن، پنهان شوند.
همسایه ی غربی، در موارد زیادی حسرت دل دشمنان ما را برانگیخته است که می بینند باوجود استفاده از جو فرهنگی، اما هیچ خلوصی حاصل نمی شود. سادات تشیع که جزو هویت کلان عرب شناخته می شوند با گرایش های شدید مذهبی، از عوامل فرهنگی، فقط استفاده می کنند. این گروه، 39 سال پس از انقلاب اسلامی، حالا وارد فاز دیگری شده اند که با نقد عناصر فرهنگی، باور به اصل اسلامی، تحفظ خوب تر آنان را تضمین می کند. قبل از این تجربه، یگانه وصله ی ناجور (حاکمیت پهلوی) تاریخ معاصر ایران، می توانست ضم مقولاتی شود که امروز با استخراج از منابع نشراتی، حتی چند تاجیکستانی فقیر و بی چاره را به توهم بزرگ نمایی، انداخته است.
تورق تاریخ همسایه ی غربی نشان می دهد که قبل از نیم قرن حاکمیت پهلوی، واقعیت توده هایی در مقدارت مردم ایران حاکم بود که امروز نیز بزرگ ترین قوم ایران، شمرده می شوند.
سلسله ی ترکان قاجاری در سال 1304 شمسی با سلطان احمد شاه قاجار که بر اثر تزویر بیگانه، از سوی شورای ملی ایران، سلب اعتماد می شود، پایان می یابد. درست 5 سال قبل (1299 شمسی)، انگلیس ها با طرح کودتایی از درون، یکی از نگهبانان پیشین طویله ی سفارت انگلیس در ایران (بعداً ملقب به رضا شاه پهلوی) را در سلسله ی خدمات نظامی، وارد رده های بلند حکومت می کنند و تا مقام صدراعظم احمد شاه قاجار، صعود می دهند.
در معاهده ای که میان دولت افغانستان و ایران (نه به نام فارس) در سال 1302 هجری شمسی صورت گرفته و نسخه ی چاپ کابل آن، موجود است، طرف ما، آخرین زعیم تُرک ایران، شناخته می شود. در این معاهده، به نماینده گی از اعلی حضرت شاه امان الله و سلطان احمد شاه قاجار، مفردات حقوقی مختلف، تایید و تصویب شده اند.
ما در تمام قرن نوزده، با پدیده ی متجاوز قاجاری مواجه بودیم، اما این پدیده، تبعات و اثرات فرهنگی کلان نداشت. روسان با طرح استراتیژی رسیدن به آب های گرم و ایجاد اخلال در حوزه ی نفوذ برتانیا، امرای قاجاری را تحریک می کردند و آنان هرازگاهی که فرصت می یافتند، عقب دروازه های هرات نیز صف می بستند. استاد نوراحمد خالدی، در تحقیق جامع «حماسه ی مقاومت هفتصد روزه ی مردم هرات در برابر متجاوزین ایرانی»، ناکامی های چند مراتبه یی افواج قاجار را که متشکل از عوامل فارس نیز بودند، شرح داده است. تا سقوط سلسله ی قاجار در ایران (1304 شمسی)، اثرات فرهنگی آنان در افغانستان که بسیار تهدیدکننده باشند، به چشم نمی خورند.
در عقب گرد به تاریخ، مشاهده می کنیم که در هزار سال اخیر، به جز دوره ی صفویه که فقط بخش هایی از غرب و جنوب افغانستان را زیر سلطه داشته اند و دوره ی کوتاه نادر افشار (ده سال) که بر اثر احترام به افغانان، فرصت عبور به هند را می یابد، هیچ مرکزیتی از ایران، بر سراسر افغانستان، مستولی نبوده است. از صفاریان تا سامانیان، غزنویان، غوریان، خوارزمشاهیان، توحش مغول و تیمور لنگ، ملوک الطوایفی پیش از تیموریان تا سلطه ی گورگانی هند و شیبانیان اوزبیک، سلطه ی کاملی که در قرائت ناسیونالیستی ایرانی- فارسی، افغانستان را گویا بخش مجزای ایران نشان دهد، ثابت نمی شود.
ناسیونالیسم کور ایرانی، فارسی و تاجیکستانی، روی تحریف تاریخ و عوامل فرهنگی، دچار بیماری توهم است. همسایه ی کنونی غربی ما با قدرت کامل سادات و تنوع ده ها قوم غیر فارس (بیش از 80 درصد)، نه در حال و نه در گذشته، نه زمینه بوده و نه می سازد که اگر ملموس نشود، گویا می توانند با چند تخلیق سُست و بی مایه، پُل بزنند.
در حالی که با واقعیت حکومت عرب تباران مذهبی ایران، همسایه استیم، این کشور با خصوصیات کامل غیر فارسی، صد سال قبل نیز همسایه ی تُرکی بود و این سلسله به عمق دو هزار سال حاکمیت ترکان در ایران می رسد.
خوب است با بازنگری تاریخ و رویت واقعیت های آن، به فرهنگ وقایه کمک کنیم. تحلیل تاریخ گذشته، روی واقعیت هایی که در عقب گرد ماضی، به حقایق توده های کثیری از ترکتباران ایران می رسد، ما را برای حفظ سلامت جامعه ی افغانی کمک می کند. در تبیین این که هیچ رویدادی تاریخی نشده است تا کسی با انستاب خر- آسانی، خودش را یتیمی بداند که از «ننه من غریبم» همسایه جدا کرده باشند، به یقین بدانید که بسیاری از تنازعات فرهنگی با ماهیت افغان ستیز، خود به خود از جامعه، رخت سفر می بندند. به این دلیل است که ما، حامی کنارگذاشتن مفاخرات کذایی (تواریخ آریایی، خراسانی و پارسی) استیم و سعی می کنیم با ارایه ی اسناد و مدارک نو و مستدل، جلو دروغ، افترا و بهتان را سد کنیم.
رویداد های ناگوار چند سال اخیر (افغان ستیزی ها) ثابت کرده اند که سلامت فکری بخشی از جامعه ی ما بر اثر سوء برداشت از تاریخ و فرهنگ (افتخارات کذایی)، بسیار آسیب دیده است.
شرح تصاویر:
سلطان احمد شاه قاجار، آخرین زعیم تُرک ایران. معاهده ی دولتین علیتین افغانستان و ایران (نه فارس که گویا بعداً در زمان پهلوی، ایران شده باشد) و دو تصویر از اولین شاه فارس ایران (رضاشاه پهلوی) که در یکی در لباس معمولی نظامی در کنار اسپ سفیر انگلیس ایستاده است. او در سفارت انگلیس در تهران، مسوول طویله بود. در تصویر بعدی، رضا شاه پهلوی را می بینید که با گذشته ی او (مسوول طویله)، چه قدر فرق می کند.
برای آگاهی بیشتر پیرامون این که نام ایران، قبل از پهلوی ها نیز هویت رسمی این کشور بوده است، به تحقیق من به نام «تمدن موهوم»، مراجعه کنید!