مترجم : معاون سر محقق عبدالرحيم بختانى خدمتگار .
وضع فرهنګى افغانستان از تشکيل افغانستان معاصر تا استقلال ( ١١٦٠ هـ _ ١٢٩٨ هـ ش )
اين دوره از لحاظ تاريخى در کشور ، عصر سلطنت و حاکميت دو خاندان بوده که در اينجا تحت عناوين مشخص نخست بر وضع علمى و فرهنگى هر دوره نظر کوتاهى مى اندازيم و بعداً سير تاريخى کتابخانه ها را معرفى مينمايم .
وضع علمى و فرهنگى دورۀ درانى ها ( ١١٦٠ هـ _ ١١٤٥ هـ )
در کشور ما سير پيشرفت و علم به سبب حملات نادر افشار بسيار خساره مند شده بود . کندهار براى يک مدت مرکزيت خويش را از دست داد ، که بعداً به دست احمد شاه بابا (١١٩٠ هجرى ) اساس يک دولت قوى و آزاد ملى افغانى گذاشته شد ، کندهار يک بار ديگر مانند سابق مرکز بزرگ علم ، ثقافت و تمدن شد .
احمد شاه بابا که خودش يک شخص دانشمند ، عالم ، اديب ، فاضل و مدبر بود ، تعداد زيادى از علماء ، فضلا و ء اديبان و اشخاص کار فهم علوم و فنون را در دربار خويش جمع نموده و در قسمت تربيه و پرورش خاندان علم و فن همت گماشت ، که هر يک ان ها در تربيه و پرورش فکرى و علمى مردم کشور کار هاى قابل قدر نمودند .
به طور مثال خاندان خانعلوم بار کزايى هاى کندهار که تا استقلال افغانستان ( ١٩١٩ م _ ١٢٩٨هـ ش ) در حکومت ها منصب قاضى القضات به همين خاندان مربوط بود .
ملا سعيد بارکزى در زمان پادشاهى شاه محمود سدوزى و قاضى عبدالرحمن در زمان پادشاهى امير شير على خان قاضى القضات بودند . اعضاى اين خانواده بسيار آثار علمى هم تحرير نموده اند .
خاندان ملا اسماعيل الکوزى هم در زمان احمد شاه بابا در کندهار زنده ګى داشت . ملا احمد پسر موصوف که رساله هاى بيان الوافيه ، لطايف صوفيه و تعليم سلوک را نوشته است قاضى کندهار بود .
خانوادۀ سلجوقى که در دورۀ احمد شاهى در هرات سکونت داشتند ، يک خاندان روحانى و علمى بودند . علامه ميرزا يک عضو اين خاندان را احمد شاه بابا به هرات آورده و به حيث سرمدرس مدرسۀ پاى حصار مقرر نمود . در زمانه هاى بعدى ملا عبدالاحد خليفه ، ملا محمد عمر ، ملا محمد رفيق ، مشرف خليفه و محمد حسين از همين خانواده ظهور نمودند .
خاندان مجددى يک خاندان روحانى و عالم بود ، که در زمان حاکميت احمد شاه بابا از هندوستان به افغانستان آمدند ، از جملۀ علماء و فضلاى اين خانواده نام هاى شاه غلام محى الدين مجددى ، شاه نظام الدين مجددى ، شاه عزت الله مجددى ، شاه عبدالباقى مجددى ، شاه غلام نبى و ديگران را به طور نمونه ياد آورى کرده مى توانيم ، که زيادتر آن ها کتاب هاى دينى نوشته اند .
شيخ سعد الدين احمد انصارى خاندان عالم و روحانى بود ، که در همين زمان در کندهار
زنده گى داشت . خاندان وکيل الدوله عبدالله خان يکى از خانواده هاى علمى اين دوره بود که اعضاى خانوادۀ آن در عرصه هاى نظامى ، سياسى و علمى خدمات قابل قدر را انجام داده اند (١)
علاوه از خانواده هاى علمى ذکر شده دانشمندان ، اديبان و علماى ديگر مانند ميا فقير الله جلال آبادى ( ننگرهارى ) ، ملا محمد غوث ، مولوى محمد ابراهيم ، پير محمد کاکر ، ملا فيض الله دولت شاهى ، حافظ مرغزى مؤلف شاهنامۀ احمد شاهى و ديگران را ياد آورى کرده مى توانيم ، که هر يک از آنها صاحب آثار و کتاب هاى مخصوص علمى ، دينى و ادبى ميباشند .
بعد از وفات احمد شاه بابا در زمان پسر او تيمور شاه درانى ( ١١٨٦ هـ _ ١٢٠٧ هـ ) سلسلۀ پيشرفت هاى علمى و ثقافتى به مانند سابق دوام داشت .
در زمان او پايتخت از قندهار بۀ کابل انتقال کرد ، در کابل هم مراکز بزرگ علمى و فرهنگى ايجاد گرديد . و علاوتاً شهر هاى هرات ، جلال آباد و پيشاور هم مراکز علمى و فرهنگى شد .
تيمور شاه خانواده هاى علمى و روحانى زمان پدرش را پرورش ميداد ، خود او نيز يک شخص عالم ، اديب و فاضل بود . تعداد زيادى از دانشمندان و علماء را در دربار خويش جمع نموده بود و آن ها را پرورش ميکرد . از علماى مشهور دربار او به طور نمونه از نام هاى قاضى فيض الله ، مولوى اسماعيل ، ملازى ، مولوى دين محمد ، مولوى يار محمد ، مولانا خير الدين ، صدر العلماء ، مولانا عبدالطيف ( متوفى ١١٩٥ هـ ) ، مولوى محمد عمر ساکزى ( متوفى ١٢٠٥ هـ ) ، سعد الله خروتى
( متوفى ١٢٠٩ هـ ) و ديگران ياد آورى کرده مى توانيم .
بعد از مرگ تيمور شاه (_ ١٢٠٧ هـ ) در اثر جنگ ها ، در گيرى ها و اختلافات پسران او که براى احراز تخت و تاج به وجود آمده بود جريان اين فعاليت هاى علمى و فرهنگى و ثقافتى تا اندازه يى به رکود و سقوط مواجه شد .
اگر چه پسران تيمور شاه ، به طور مشخص شاه زمان ، شاه محمود ، شاه شجاع و کامران پسر شاه محمود ، که بر سر قدرت جنگ و اختلافات ميکردند ، عالم بودند و در دربار خود علماء و فضلاء را پرورش ميکردند ، مگر جنگ هاى ذات البينى و خانه گى کشور را به آتش مبدل کرده بود ، براى پيشرفت و انکشاف علم و ثقافت به هيچ صورت زمينه مساعد نمى شد .
در دورۀ حاکميت آن ها از علماى مشهور به طور نمونه از نام هاى ملا محمد سعيد بارکزى
( قاضى القضات شاه محمود درانى ) ، مولوى حبيب الله که به محقق مشهور بود ، قاضى محمد سعيد خانعلوم ، ملا عبدالاحد سلجوقى ، شاه فضل الله ، مولوى محمد اعظم ( از شولگره غزنى ) قاضى ملا عبدالله ، مولوى عبدالحق خروتى ( مؤلف ياقوت السير ) ، شاعران معروف زبان پشتو رحمت داوى و شمس الدين کاکر و ديگران ياد آورى کرده مى توانيم (٢) .
در اوايل اين دوره ( در زمان حاکميت احمد شاه باباى کبير و تيمور شاه ) براى پيشرفت و انکشاف علم و فرهنگ راه هاى نسبى برابر شده بود ، مگر بعد ها جنگ هاى ذات البينى و اختلافات خانه گى فضاى سياسى و علمى کشور را گرد آلود و سياه ساخت . در اين وقت به اساسات علمى و فرهنگى به خصوص کتاب و کتابخانه خسارات بزرګى وارد شد و در اين بى نظمى ها حتماً سرمايه هاى زياد علمى و فرهنگى ما چور و چپاول و يا با خاک يکسان شده و يا در آتش جنگ ها سوخته است .
اينک به معرفى مختصر جريان تاريخى کتابخانه ها در قسمت اول اين دوره مى پردازيم :
١. کتابخانۀ سلطنتى احمد شاه بابا :
درک اين کتابڅانه براى ما از فرمان احمد شاه باباى کبير معلوم ميشود ، که در سال ١١٧٨ هـ ق صادر و در آن عبدالله خان درانى پوپلزايى را به حيث مسئوول آثار جمع آورى شدۀ تاريخى که در اداره يى تحت نام (( خزينه الاشراف )) نگهدارى ميشد تعيين کرده بود . در سرمايۀ اين آثار باستانى علاوه از ديگر اشيا ، تعداد زيادى اثار خطى موجود بود . اين اداره به نام (دارالاَثار) هم ياد ميشد (٣) .
٢. کتابخانۀ مخصوص احمد شاه بابا :
از تحقيقات تاريخى معلوم ميشود که علاوه از کتابخانۀ سلطنتى ، احمد شاه باباى کبير يک کتابخانه خصوصى هم داشت ، که کتاب هاى مخصوص مطالعۀ خويش را در آن مى گذاشت و آن را تلاوت خانه مى گفت . دو سند مهم که ما را از موجوديت کتابخانۀ مخصوص احمد شاه بابا باخبر مى سازد ، يکى نسخۀ خطى قرآنکريم به خط کوفى که به حضرت امام حسين ( رض ) منسوب شده بود ، که زمانى در کتابخانۀ شاهرخ ميرزا بود و سپس زمانيکه تيمور شاه حاکم هرات شد ، در سال ١١٧٥ هـ در مقابل ٥٠ تومان از نزد درويش على آنرا خريدارى نموده و براى پدر خود به قندهار فرستاد ، احمد شاه بابا آن را در کتابخانۀ مخصوص خود نگهدارى ميکرد . و ديگران نسخۀ قلمى کليات خوشحال خان ختک بود ، که شيخ محمد اعظيم به خط نستعليق در سال ١١٤١ به امر محمد على خان نگاشته ، که در اين نسخه از روى يادداشت تحريرى که در سال ١١٦٨ نوشته شده بود ، اين مال کتابخانه مخصوص احمد شاه بابا بود . نويسندۀ کتاب (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) به حوالۀ مؤلف (( نگارستان سلطانى )) مى نويسد که احمد شاه باباى کبير در سال ١١٧٣ هـ ق بعد از حمله بر دهلى يک تعداد از خطاطان ، ميناتوران و ديگر صاحبان علم ، ادب و هنر را همراى خود به کشور آورد و در اينجا آن ها را بۀ خطاطى ميناتورى و نوشتن کتاب ها توظيف نمود.
امکان دارد که اين خطاطان و صاحبان علم و هنر براى کتابخانه هاى مخصوص احمد شاه بابا و يا کتابخانۀ سلطنتى آن نسخه ها را نوشته ، ميناتورى و خطاطى کرده باشند . و امکان دارد که اين هم مانند تيموريان هرات مرکز بزرگ نسخه نويسى ، صحافى و هنر هاى زيبا باشد (٤) .
٣. کتابخانۀ پاچا صاحب پاى منار :
پاى منار در شمال کابل يک قريۀ خورد است . و نام اصلى پاچا صاحب پاى منار سيد زيور بود . در اينجا زنده گى ميکرد ، نامبرده شخصيت روحانى ، فاضل ، عارف و عالم بزرگ بود . ميگويند که موصوف يک کتابخانۀ بزرگ خصوصى داشت ، که کتاب هاى زيادى تصوفى ، ادبى و علمى در آن بود .
زمانيکه در سال ١١٥٠ هجرى قمرى نادر افشار به کابل حمله نمود و آن را تصرف کرد و بعداً لشکر او بۀ شمال کابل به خاطر چور و چپاول رفت ، در اين وقت به خانۀ پاچا صاحب رفته بودند ، در خانۀ او بدون از کتاب چيز ديگرى نبود ، عساکر نادر به چور و چپاول کتاب ها شروع نمودند ، پاچا صاحب به خاطر سرمايۀ علمى خود در مقابل شان به دفاع برخاست و از طرف آن ها به بسيار بى رحمى به شهادت رسيد و کتابخانۀ او را چور کردند. تعداد زياد کتاب هاى قلمى ديده مى شود که زمانى مال اين کتابخانه بود (٥) .
٤. کتابخانۀ ملا ادريس :
ملا ادريس يکى از اشخاص مشهور دربار احمد شاه باباى کبير بود . بسيار اختيارات حکومتى به او سپرده شده بود . هم قاضى القضات بود و هم ملا امام دربار ، عالم بزرگ زمان خود بود و يک کتابخانه بزرگ هم داشت . نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) در اثر خود ياد آورى آن را نموده است .
نامبرده را حکومت آن زمان به القاب (( صاحب الختيار امور دين و دولت )) ، (( خان ولا شان شريعت پرور )) ، (( سر حلقۀ ارباب فضل و هنر )) و ديگر القاب مى ناميد . او در سال ١١٧٥ هـ ق چشم از دنيا بسته است .
٥. کتابخانۀ دولت شاهى ملا فيض الله خان :
ملا فيض الله عالم مشهور دين در عصر احمد شاهى و برادر ملا ادريس بود . احمد شاه باباى کبير او را به حيث معلم و استاد پسر خود تيمور شاه توظيف نمود .
نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) به حوالۀ (( تاريخ احمد شاهى )) ياد آورى کتابخانۀ بزرگ او را ميکند که کتاب هاى ناياب دينى ، علمى ، عرفانى و تصوفى در آن محفوظ شده بود .
٦. کتابخانۀ مولوى فيض الله :
مولوى فيض الله پسر ملا بابر موسى خيل بود و از علماى مشهور عصر احمد شاهى است . از روى يک مکتوب ميا فقير الله جلال آبادى که به نام او نوشته شده بود معلوم ميشود که به نامبرده وظيفۀ معلم خانه گى در خانۀ اشرف الوزرا شاه ولى خان وزير مشهور احمد شاه بابا داده شده بود . در مورد علم منطق يک رسالۀ با ارزشى نيز نوشته است . ميگويند که وى يک کتابخانۀ خصوصى هم داشت ، که کتاب هاى دينى ، علمى ، ادبى و عرفانى در آن موجود بود .
٧. کتابخانۀ مدرسۀ پاى حصار :
احمد شاه باباى کبير براى سر پرستى امور اين مدرسه ملا محمد ميرزا عالم مشهور دينى هرات را به حيث سر مدرس توظيف نموده بود . نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى موجوديت يک کتابخانه را در اين مدرسه نموده ، که استادان مدرسه و طلباء از آن ضروريات علمى خويش را رفع مى نمودند .
٨. کتابخانۀ ملا احمد :
ملا احمد پسر ملا اسماعيل بود ، که نامبرده در عصر احمد شاهى قاضى قندهار بود . ملا احمد نيز مانند پدرش شخصيت عالم و فاضل عصر خويش بود . پوهاند عبدالحى حبيبى در تاريخ مختصر افغانستان تاليفات کتاب هاى او را به نام هاى بيان الوافيه ، لطايف الصوفيه ، تعليم السلوک ، کاشفه وفا رقه نشان داده است . نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ مخصوص او را نموده ، که کتاب هاى با ارزش علمى ، ادبى و تاريخى در آن محفوظ شده بود .
٩. کتابخانۀ شاهى کابل :
از تحقيقات تاريخى معلوم ميشود که آثار باستانى که در زمان احمد شاه باباى کبير به نام
(( خزينه الاشراف احمد شاهى )) در کندهار جمع آورى شده بود و به شکل يک موزيم ابتدايى نگهدارى ميشد اين آثار باستانى در زمان انتقال پايتخت به فرمان ، تيمور شاه به کابل انتقال داده شد و بعداً در بالا حصار کابل در سال ١١٩٤ هـ ق يک عمارت مخصوصى اعمار شد و آثار باستانى در آن جا به جا گرديد . از روى يک مقالۀ مجلۀ آريانا اين کتابخانه که به نام (( کتابخانۀ شاهى )) ياد ميشد هژده هزار ( ١٨٠٠٠ ) جلد کتاب مختلف در آن بود (٦) .
اين کتابخانه و تا مدتى زيادى از اثر جنگ هاى داخلى که در بين اولاد هاى تيمور شاه براى به دست اوردن حکومت جريان داشت ، محفوظ باقى مانده بود .
طوريکه از تحقيقات تاريخى معلوم ميشود ، اين کتابخانه در زمان شاه زمان و شاه محمود هم پا بر جا بود ، شاشجاع در پادشاهى دورۀ اول خويش مولوى سعيد خان بارکزى را لقب خانعلوم داد ، و او را به حيث مسئوول کتابخانه مقرر کرد .
گفته مى شود که کتابخانۀ مذکور مانند کتابخانۀ عامه بود ، علماى دربار ، قاضيان محاکم شرعى ، خطيبان و طالبان علوم دينى و مدرسين از آن استفاده مى نمودند . (٧)
١٠. کتابخانۀ عبدالله خان وکيل الدوله :
عبدالله خان وکيل الدوله ( متوفى ١٢٠١ هجرى قمرى ) از چهره هاى علمى ، ادبى و نظامى عصر احمد شاهى و تيمور شاهى است .
نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانه مخصوص نامبرده را نموده است (٨) .
١١. کتابخانۀ شاه فضل الله :
شاه فضل الله ( متوفى ١٢٣٨ هـ ق ) از جملۀ معززين دربار دوره حکمروايى تيمور شاه و پسر او شاه زمان است . نامبرده شاعر بزرگ و نويسنده بود . علاوه از ديوان شعرى او يک کتاب به نام عمده المقامات را هم تاليف نموده است . کتاب (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ مخصوص او را نموده است (٩) .
١٢. کتابخانۀ شيخ سعد الدين انصارى :
شيخ سعد الدين انصارى ( متوفى ١٢٢٥ هـ ق ) عالم دينى ، عارف ، شاعر و نويسندۀ بزرگ عصر خويش بود ، که در زمان حکمروايى احمد شاه بابا ، تيمور شاه و پسران او زنده گى ميکرد . به نام (( شورش عشق )) يک کتاب منظوم و به نام (( معدن الاسرار )) يک کتاب منثور تاليف نموده است.
نامبرده کتابخانۀ مخصوصى داشت . در بعضى آثار قلمى و کتاب ها که امکان ميرود به کتابخانۀ او مربوط باشد ، مهر کتابخانۀ او ديده شده است . يکى از اين کتاب ها به نام (( نشاه القدوس )) کتاب آخند مصطفى مى باشد ، که مؤرخ مشهور عزيز الدين وکيلى در حاشيۀ کتاب مهر کتابخانۀ سعد الدين انصارى را ديده است (١٠) .
١٣. کتابخانۀ ملا احمد :
ملا احمد ( متوفى ١٢٣٣ هـ قمرى ) از شخصيت هاى مشهور علمى و حکومتى دورۀ تيمور شاهى است . در زمان حکمروايى تيمور شاه قاضى القضات بود . کتابخانۀ بسيار بزرگ خصوصى داشت . که اثار ارزشمند در آن محفوظ بود وى نويسندۀ بزرگ بود ، کتب چندى بنام هاى لطايف الصوفيه ، تعليم السلوک ، کاشفه و رساله هاى فارقه تاليف نموده است .
١٤. کتابخانۀ ملا عبدالاحد سلجوفى :
ملا عبدالاحد ( متوفى ١٢٥٥ هـ ق ) در هرات يک عالم مشهور ، مدرس ، عارف و رهنماى طريقۀ نقشبنديه و استاد مدرسۀ پاى حصار بود . ذخيرۀ بزرگ کتاب هاى علمى داشت که از پدران و بزرگان او باقى مانده بود . و به همين ترتيب اين سلسله در خاندان آن جريان داشت . نويسنده گان ، اديبان و فاضلان مشهور به اين خاندان بزرگ علمى منسوب اند و بعضى آن ها به لقب بزرگ ( علامه ) مفتخر گرديده اند . نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ مخصوص ملا عبدالاحد سلجوقى را نموده که در زمان خويش مرجع استفادۀ علمى همه دانشمندان بود (١) .
١٥. کتابخانۀ ملا محمد سعيد بارکزايى :
ملا محمد سيد در زمان حکمروايى شاه محمود درانى قاضى القضات ، فاضل ، عالم و شخصيت بزرگ بود . مؤلف (( سير تاريخى ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ مخصوص او را نموده است .
١٦. کتابخانۀ مولوى حبيب الله :
مولوى حبيب الله ( ١٢١٣ هـ _ ١٢٦٣ هـ ) که به محقق قندهارى مشهور بود . پسر مولوى فيض الله و نواسه ملا بابر موسى خيل است .
نامبرده عالم بزرگ دينى و نويسنده بود . شادروان پوهاند عبدالحى حبيبى در (( تاريخ مختصر افغانستان )) تعداد مجموعى آثار و تاليفات نوشته شدۀ درى و پشتوى او را ( ٣٣) اثر نشان داده
است (١٢)
مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ بزرگ او را نموده است که کتاب هاى مختلف و با ارزش علمى ، ادبى و تاريخى در آن محفوظ شده بود .
١٧. کتابخانۀ کامران شاه درانى :
در زمانيکه شهزاده کامران پسر شاه محمود در هرات حکمروايى داشت . يک کتابخانۀ بزرگ خصوصى اعمار نموده بود ، و مطابق ذوق و علاقۀ خود به تعداد هژده هزار ( ١٨٠٠٠ ) جلد کتاب مختلف و با ارزش دينى ، علمى ، ادبى و تاريخى را جمع آورى نموده بود . بنا بۀ گفته مؤرخ مشهور افغانستان عزيز الدين وکيلى پوپلزايى در زمانيکه امير دوست محمد خان در سال ١٢٧٨ هجرى به هرات حمله نمود و هرات را از کامران گرفت ، اين سرمايۀ علمى ، با ارزش چور و چپاول شد و از روى يک روايت ديگر امير دوست محمد خان اين کتابخانه را به قاضى محمد سعيد خانعلوم بخشش نمود (١٣) که در بخش سلسلۀ تحقيقات سير تاريخى کتابخانه ها در زمانه حکمروايى محمد زايى ها روى آن بحث خواهيم کرد .
٢. وضع علمى و فرهنگى دورۀ محمد زايى ها ( ١٢١٦ _ ١٣٣٨ هـ ق )
در نتيجۀ مخالفت هاى ذات البينى و جنگ هاى داخلى که به خاطر به دست آوردن قدرت صورت گرفته بود . قدرت از سدو زايى ها به محمد زايى ها انتقال نمود . در اين سلسله اولين پادشاه امير دوست محمد خان بود . جنگهاى داخلى اين دوره به خاطر به دست آوردن قدرت بين نواسه ها و پسران تيمور شاه و امير دوست محمد خان و همچنين کشمکش بين امير دوست محمد خان و پسران و برادران او به خاطر تخت و پادشاهى در کشور بى نظمى و نا آرامى بزرگ را ايجاد کرد و امکانات پيشرفت و انکشاف علوم و فنون را ز بين برد . انگليس ها با استفاده از همين اختلافات و بى نظمى ها در کشور ما حمله ور شدند و وطن عزيز ما افغانستان را در دام استعمارى خود در آوردند . علماى دينى کشور و بزرگان ملى از روى رسالت و مسئووليت هاى ملى خويش در مقابل اشغالگران خارجى در ميدان مقابله و مبارزه بر آمدند . اميران و پادشاهان اين مرحلۀ تاريخى ( ١٢١٦ _ ١٢٩٨ هـ ش ) ( امير دوست محمد خان ، امير شير على خان ، امير محمد افضل خان ، امير محمد اعظم خان ، امير محمد يعقوب خان ، امير عبدالرحمن خان و امير حبيب الله خان ) که تحت سايۀ انگليس ها حکومت مى کردند ، در دربار هاى آن ها شايد تعدادى از علماء و فضلا جمع شده باشند ، خود آن ها هم از علوم مستفيد بودند ، مګر به صورت عمومى اين دوره در تاريخ کشور يک مرحلۀ بحرانى به شمار مى رود . از يک طرف جنگ هاى داخلى و از جانب ديگر تهاجمات خارجى کشور ما را به آتش سوزان تبديل نموده بود ، در چنين وضع و حالت طبعاً به وجود آمدن تاسيسات علمى و فرهنګى و انکشاف مؤثر جريان علوم و فنون کار ناشدنى است (١٤) .
اگر چه در دورۀ دوم پادشاهى امير شير على خان ريشه هاى علم و معارف در کشور به سردى گراييد ، اخبار شمس النهار چاپ و نشر شد ، مکاتب عصرى تاسيس شد ، کتاب ها چاپ و نشر شد، مګر اين شگوفۀ باز شدۀ گل بسيار زود در جنگ ها به خاطر کسب قدرت از بين رفت . زيادتر دورۀ حکمروايى امير عبدالرحمن خان در ختم نمودن جنگ هاى داخلى و ملوک الطوايفى گذاشت ، بسيارى مردم از کشور فرار نمودند ، در پهلوى آن تعداد انگشت شمار موعظه هاى دينى ، فرمانها و کتاب ها چاپ و نشر شد . بعداً در دورۀ امير حبيب الله خان که جنگ ها به خاطر کسب قدرت به پايان رسيده بود ، شگوفه هاى علم و معارف به باز شدن شروع نمودند . کسانى که به اثر ظلم و جبر پدر امير به خارج از کشور رفته بودند ، دو باره به کشور آمدند و همراى خويش افکار نو و سرمايه هاى با ارزش علوم و فنون را اوردند . بنام (( حبيبيه )) يک مکتب بزرگ و عصرى تاسيس شد ، بنام سراج الاخبار يک اخبار چاپ و نشر شد . خلاصه اينکه تعداد زياد علماء و فضلا در دربار اين امير جمع شدند . به علم و معرفت مانند سابق توجه زياد صورت گرفت (١٥) .
در نتيجه گفته مى توانيم که مرحلۀ اول حکمروايى محمد زايى ها توام با جنگ ها به خاطر کسب قدرت و مقاومت ها و قيام ها در مقابل تجاوز گران خارجى سپرى شد ، و وضع علمى و فرهنگى کشور در حالت بسيار خراب قرار داشت ، مقدار زيادى از سرمايه هاى علمى و فرهنگى ما در آتش اين جنگ ها و قيام ها سوختند و چور و چپاول شده و به خاک يکسان شدند .
در مرحلۀ دوم نهال هاى علم و فرهنگ سبز شدند ، شگوفه کردند و شگوفه هاى آن ها باز شد .
در اينجا به طور نمونه به ياد اورى يکتعداد از علماء و داشنمندان دينى اکتفا مينماييم ، که به مرحلۀ اول و دوم دورۀ محمد زايى ها ارتباط دارند .
که از جملۀ معززين و مردمان نزديک دربار بودند ، آثار منظوم و منثورى از ايشان باقى مانده است که نام هاى آن ها قرار ذيل ميباشد :
سيد جمال الدين افغان ، غلام محمد طرزى ، سردار مهردل خان مشرقى ، فيض محمد خان آخندزاده ، نور محمد نورى افغان ، محمد حسين بن مداح الکوزى ، ملا سکندر ، سيد نور محمد شاه ، واصل ، قاضى سعد الدين خان و ميرزا حنان بارکزى ، مراد على کاموى ، مولوى عبدالروف قندهارى ( مشهور به خاکى ) ، ملا عبدالفتاح ، ملا عبدالحسن ، نجم الدين آخندزاده ، شير دل خان ( لويناب ) ، مولوى عبدالله غزنوى ، مولوى حفيظ الله ، غلام محى الدين افغان ، ملا خدا داد ، مولوى عبدالرووف ، ميرزا محمد حسين ، ميرزا شير احمد خان جلال آباد و ديگران . . . (١٦)
بعد از مرور مختصر وضع فرهنگى دورۀ محمد زايى ها اينک کتابخانه هايى را که به حکومات ، حکمرانان و اشخاص مربوط بود و يا در بارۀ آنها در آثار تاريخى ياد آورى ، اظهارات و ديگر نشانى ها باقى مانده باشد ، به صورت فشرده و مختصر معرفى ميگردد .
١. کتابخانۀ قاضى محمد سعيد خان خانعلوم :
محمد سعيد خان قاضى با صلاحيت و بزرگ دورۀ حاکميت امير شير على خان و امير دوست محمد خان بود ، و در اسناد فعلى آرشيف ملى اسنادى موجود است که مهر قاضى مذکور در آن ها ديده مى شود .
امير دوست محمد خان هژده هزار (١٨٠٠٠) جلد کتاب هاى کتابخانه سلطنتى کامران شاه را که بعد از تصرف هرات به دست آورد ، به قاضى مذکور بخشش نموده بود ، اينکه آن کتاب ها تا چه زمانى در نزد قاضى مذکور بود ، چه گونه حفاظت مى گرديد و بعداً چه شد ؟ متاسفانه در اين مورد تا فعلاً هيچ معلومات در دست نيست (١٧) .
٢. کتابخانۀ سردار مهر دل خان مشرقى :
سردار مهر دل خان برادر امير دوست محمد خان و يک شخص عالم و فاضل عصر خويش بود ، در عرفان و تصوف مطالعه داشت ، شاعر هم بود ، چهار کتاب نظم و نثر از او باقى مانده است .
از جملۀ آن ها يکى (( شرح بيتين مثنوى )) است ، که در سال ١٣٥١ هـ ش از طرف انجمن تاريخ با مقدمه و تحشيۀ پوهاند عبدالحى حبيبى به چاپ رسيد .
نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ نامبرده را نموده است، که کتاب هاى نفيس علمى ، ادبى و عرفانى داشت (١٨) .
٣. کتابخانۀ سلطنتى امير شير على خان :
اولين دورۀ حکمروايى امير شير على خان در جنگ هاى خانگى به خاطر کسب قدرت با کاکا هاى او گذشت ، مگر در دورۀ دوم حکومت خود به خاطر تقويۀ بنياد هاى فرهنگى ، ادارى و نظامى افغانستان بسيار کوشش نمود ، که يکى از اين اقدامات بازسازى کتابخانۀ سلطنتى و غنى سازى آن بود .
به اساس تاييد مؤرخ مشهور عزيز الدين وکيلى ، زمانيکه سردار شير دل خان همراى امير شير على خان از هرات به کابل آمدند ، از ان شهر ذخيرۀ بزرگ آثار قلمى را به کابل آوردند ، همچنين بعداً نظر به اظهارات مؤلف سراج التورايخ کتاب هاى کتابخانه هاى نواب عطاء محمد خان و نواب غلام احمد خان و کتابخانۀ سلطنتى زمان امير شير على خان انتقال داده شد (١٩) . به اساس نوشته هاى مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) دليل قوى بر موجوديت اين کتابخانه ها ارتباط فرهنگى اين کتابخانه با مراکز نشراتى هند بود که در بدل اخبار شمس النهار به اين کتابخانه اخبار ارسال مى نمود و کلکلسيون هاى آن ها هم در اين کتابخانه محفوظ بود .
٤. کتابخانۀ شيردل خان ( لويناب ) :
شير دل خان از طرف امير شير على خان به لقب ( لويناب ) مفتخر شده بود وى در سال١٢٩١هـ ق حاکم ترکستان مقرر شد ، نظر به اظهارات عزيز الدين وکيلى مؤرخ مشهور افغانستان و بعد از وفات او به پسر او خوشدل خان اعزاز و مقام لقب پدر او را دادند . براى نامبرده از پدرش در پهلوى ديگر اموال يک کتابخانه هم به ميراث ماند ، در شورشى که بعد از مرگ امير شير على خان در مزار به وجود آمد ، همراى ديگر اموالش چور و چپاول شد (٢٠) . شايد لويناب شيردل خان علاوه از آن کتاب هايى که در زمان امير شير على خان به کتابخانۀ سلطنتى داده بود . در خانۀ خود يک کتابخانۀ خصوصى هم داشته باشد که به ذوق خود در آن کتاب ها را جمع آورى کرده و بعداً در هنگام شورش هاى بعد از او به تاراج رفته باشد .
٥. کتابخانۀ غلام محمد طرزى :
غلام محمد طرزى پدر محمود طرزى بود . در سال ١٢٤٥ هـ ق مصادف ١٨٢٠ م در قندهار تولد شد . وى شاعر مشهور ، اديب ، خطاط و ميناتوريست و از جملۀ معززين دربار امير شير على خان بود ، در زمان حکمروايى امير عبدالرحمن خان از کشور تبعيد شد . بعد از چند سال زنده ګى توام با سرگردانى به شام رفت و در آنجا در مسافرت در سال ١٣١٨ هـ ق ( ١٩٠٠ م ) چشم از جهان پوشيد .
دليل روشن بر موجوديت کتابخانۀ او علاوه از شخصيت علمى و ادبى اش ، مقالۀ نويسندۀ مشهور داکتر روان فرهادى است که در مقدمۀ (( مقالات محمود طرزى )) چنين نوشته است :
(( محمود )) از مکتب پدر دورى نمى جست ، کتابخانۀ توانگر پدر مزين به کتابهاى قلمى خوشخط و زرنگار قديم و کتب چاپى آن زمان که اکثراً از هند مى آمد به دسترس او بود (٢١) اينکه غلام محمد طرزى هنگام خارج شدن از کشور کتاب ها را همراى خود برده بود و يا در افغانستان گذاشته بود ، و آيا در زمان تبعيد کتابخانۀ خصوصى داشت يا نه ؟ در اين موارد کدام معلوماتى در دست نيست . اما معلوم است که پسر او محمود طرزى شخصيت سياسى و نويسندۀ مشهور زمان خود بود و کتابخانۀ بزرگى داشت که امکاندارد تعداد زياد آن از پدر برايش باقى مانده بود .
٦. کتابخانۀ مولوى عبدالرحيم قندهارى :
مولوى عبدالرحيم قندهارى پسر حبيب الله محقق قندهارى از علماى مشهور دربار امير شير على خان و شخص مورد اعتماد او بود . در دربار امير وظيفۀ تدريس و آموزگارى داشت ، استاد مخصوص و ليعهد امير شهزاده عبدالله جان بود . در جنگ ميوند از جملۀ طرفداران سر سخت سردار محمد ايوب خان به شمار ميرفت ، بر ضد انگليس ها و امير عبدالرحمن خان فتوى جهاد داد و مردم را امير به بر ضد امير بۀ جنگ تحريک مى کرد . زمانيکه ايوب خان شکست خورد و قندهار را امير عبدالرحمن خان متصرف شد . مولوى عبدالرحيم را همراى پنج نفر علماى ديگر از خرقۀ مبارک بيرون کرده و اعدام نمود (٢٢) .
ميگويند که نامبرده کتابخانۀ بزرگى داشت ، و اين همان کتابخانه بود که از پدش محقق قندهارى برايش باقى مانده و خودش هم در اين کتابخانه کتاب هاى زيادى جمع آورى نموده بود . زمانيکه امير عبدالرحمن خان او را اعدام کرد ، عساکر تمام مال و سامان خانۀ او را چور و چپاول کردند که کتابخانه هم شامل آن بود .
کتاب هاى با ارزش فراوان در دست عساکرى افتاد که ارزش و اهميت آن را نمى فهميدند و آنها را به قيمت بسيار نازل به يکجا و ديگر جا به فروش رساندند . مؤلف کتاب (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) از روى اظهارات شادروان پوهاند عبدالحى حبيبى ( که از اولادۀ مولوى عبدالرحيم است ) مى نويسد : (( قاضى سعد الدين که از طرفداران امير عبدالرحمن خان بود اين کتاب هاى چور و چپاول شده را خريدارى نموده و براى خود يک کتابخانه يى ترتيب داد (٢٣)
٧. کتابخانۀ و اصل :
از روى اسناد تاريخى معلوم ميشود که و اصل منشى دربار امير شير على خان و شاعر بزرگ و اديب عصر خويش بود ، که به سن ٦٥ سالگى در سال ١٣٠٩ هـ ق وفات نمود . مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) بر اساس شخصيت علمى ، ادبى و سياسى او اظهار ميکند که کتابخانه مخصوصى داشت ، که کتاب هاى خوب و مورد ضرورت را در آن جمع آورى نموده بود .
٨. کتابخانۀ امير عبدالرحمن خان :
از روى اسناد و روايات تاج التورايخ چنين بر مى آيد که امير عبدالرحمن خان در سال هاى اول حکمروايى خويش ( ١٢٩٧ هـ ق ) اساس يک کتابخانه را گذاشت ، که آن را به نام (( کتابخانۀ حضور انوار والا )) ناميد .
با وجود اينکه جلد سوم سراج التواريخ روى مسايل بسيار خورد و جزئى حکمروايى امير عبدالرحمن خان بحث هاى مفصل نموده است ، مگر علاوه از ياد آورى فوق از اين کتابخانه و در بارۀ استفاده آن هيچ ياد آورى ديگر صورت نگرفته . البته در جاى ديگرى چنين ياد آورى شده که امير عبدالرحمن خان ميرزا محمد حسن خان مستوفى و محمد نبى خان و اصل را ( شاعر مشهور درى زبان ) مؤظف ساخت نسخه هاى قلمى را جمع آورى و محافظت کنند . مګر اين هر دو کتابدار نبودند ، بلکه امور دار الانشاء را انجام مى دادند . همچنين ياد اورى (( دارالترجمه )) هم شده است ، که در آنجا کتاب ها از انگليسى به درى و پشتو ترجمه مى شد و بعداً به چاپ ميرسيد ، که نسخه هاى چاپى آن فعلاً هم پيدا ميشود . ممکن است که اين دارالترجمه در کتابخانه يى بوده باشد ، که کتاب هاى چاپى و قلمى يکجا در آن نگهدارى ميشد و اشخاص نزديک به دربار از اين آثار استفاده مى نمودند .
مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) مى نويسد که امير عبدالرحمن خان در دربار خود پسران خان ها و معززين را به نام (( غلام بچه )) تربيه مى کرد ، که همين ها در آينده اشخاص و کدر هاى باورى براى اجراى امور ادارى ، اجتماعى سياسى و نظامى کشور مى بودند . ممکن است امير عبدالرحمن خان اين کتابخانه را براى آن ها ساخته باشد ، که صرف آنها و اشخاص نزديک به دربار از آن استفاده نمايند ( ٢٤)
٩. کتابخانۀ قاضى سعد الدين :
قاضى سعد الدين از طرفداران نزديک امير عبدالرحمن خان بود و در جنگ ميوند با محمد ايوب خان با امير يکجا بود ، قسميکه قبلاً ياد آور شديم پس از پيروزى در اين جنگ مولوى عبدالرحيم طرفدار سر سخت محمد ايوب خان را همراه با پنج تن عالم ديگر اعدام و مال و دولت او را توسط عساکر چوروچپاول کرد .
قاضى سعد الدين که در آن زمان در آنجا موجود بود ، زيادتر کتاب هاى چور شدۀ کتابخانه او را از عساکر به قيمت بسيار نازل خريدارى نموده و براى خود کتابخانه ساخت .
١٠. کتابخانۀ مدرسۀ شاهى :
اين مدرسه در زمان حکمروايى امير عبدالرحمن خان در کابل فعال بود ، شادروان مير غلام محمد غبار مى نويسد ، که امير عبدالرحمن خان به اين مدرسه بسيار توجه داشت . براى تدريس در اين مدرسه از مناطق مختلف علماى دينى را دعوت کرده و به وظايف تدريسى توظيف نموده بود . که از جملۀ آن ها ملا احمد جان توخى عالم مشهور منطقه لبکک قلات و ديگرى عبدالرزاق بود(٢٥)
نويسندۀ (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) در اثر خويش ياد آورى کتابخانۀ مدرسه مذکور را نموده که استادان و طلباى مدرسه ضروريات علمى خويش را از آن بر آورده مى ساختند .
١١. کتابخانۀ مدرسۀ چوب فروشى کابل :
مدرسۀ چوب فروشى کابل در زمان حکمروايى امير عبدالرحمن خان در کابل فعال بود ، که تمام مصارف آن را حکومت مى پرداخت (٢٦) . نيلاب رحيمى در اثر خويش ياد آورى کتابخانه اين
مدرسه را نموده است که استادان و طلباء ضروريات علمى خويش را از آن بر آورده مى ساختند (٢٧) .
١٢. کتابخانۀ مولوى عبدالروف قندهارى :
مولوى عبدالروف قندهارى که به (( خاکى )) مشهور بود ، از جملۀ نواسه هاى نويسنده و عالم بزرگ حبيب الله ( مشهور بۀ محقق قندهارى ) و يکى از معززين دربار ، استاد مدرسۀ شاهى ، نويسنده و عالم بزرگ عصر خويش و مؤسس و تهداب گذار جريدۀ سراج الاخبار بود ، که شمارۀ اول آن در سال ١٣٢٣هـ ق به مديريت او چاپ و نشر شد . وى در سال ١٣٣٣ هـ ق وفات نمود .
مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) ياد آورى کتابخانۀ مذکور را نموده ، که علماء و طلباى زياد از آن استفادۀ علمى مى کردند (٢٨) .
١٣. کتابخانۀ سلطنتى :
شايد اين همان کتابخانه يى باشد ، که در زمان پادشاهى امير عبدالرحمن خان بنام (( کتابخانۀ حضور انوار والا )) ياد ميگرديد . در دوران پادشاهى امير حبيب الله خان کتابخانۀ سلطنتى شده و توجه زياد حکومت به آن معطوف شد کتاب هاى زياد قلمى و چاپى در آن جا به جا شد و بدينوسيله براى استفادۀ زياد مردم شرايط آماده ګرديد . امير حبيب الله خان و برادر او سردار نصر الله خان هر دو علاقه مند کتاب بودند . از کودکى کتابخانه هاى مخصوص داشتند . به همين دليل به اين کتابخانۀ سلطنتى ( به مفهوم فعلى کتابخانۀعامه ملى ) توجه زياد صورت گرفته بود .
در اين زمان علاوه از کتابخانۀ سلطنتى دو کتابخانۀ ديگر به نامهاى (( کتابخانۀ معارف )) و (( کتابخانۀ حبيبيه )) وجود داشت که در واقعيت بخشى از کتابخانۀ بزرگ سلطنتى و براى استفاده دوستداران علم و معارف باز شده بود (٢٩) که در اينجا بۀ نام کتابخانه هاى مخصوص به صورت فشرده معرفى ميکردند .
١٤. کتابخانۀ معارف :
اين کتابخانه در تشکيلات معارف زمان حکمروايى حبيب الله خان موجود بود ، که از روى نوشته هاى شادروان مير غلام محمد غبار آن را مى شناسيم موصوف ميگويد :
(( اين معارف کوچک ملکى . . داراى تشکيلات بود : يک لابراتوار بنام بيت الحکمت ، يک بيت الرسم ( حاوى آلات نقشه ها براى رسم علمى و نظرى و مجسمات ، يک بيت العلاج ( شفاخانه ) يک کتابخانه ، يک تحويلخانۀ لوازم درسى ، يک دفتر با دو نفر کاتب داشت (٣٠) .
١٥. کتابخانۀ حبيبيه :
مکتب حبيبيه در زمان پادشاهى امير حبيب الله خان تاسيس شده و بنام امير مذکور ناميده شد. اين مکتب عصرى بنام (( بيت العلوم حبيبيه )) يک کتابخانه داشت که براى استفادۀ علمى استادان و شاگردان بود . شادروان غبار کتابخانۀ مذکور را يک شعبۀ کتابخانۀ معارف مى داند (٣١)
١٦. کتابخانۀ ميرزا محد حسين مستوفى :
ميرزا محمد حسين مستوفى از جملۀ معززين و شخص نزديک دربار و عالم مشهور دورۀ امير حبيب الله خان بود ، که بعداً امان الله خان ويرا به اتهام دست داشتن در توطئۀ قتل پدرش در سال ١٢٩٨ هـ ش ( ١٩١٩ م ) اعدام نموده و اموالش را ضبط و دولتى ساخت ، که در آن جمله کتابخانۀ مخصوص او هم شامل بود ، که کتاب هاى زيادى با ارزش قلمى و چاپى در آن وجود داشت . که تنها ( ٥٥ جلد نسخۀ خطى ديوان بيدل در آنجا موجود بود ، که تمام کتاب هاى آن را به کتابخانۀ ملى تسليم نمود (٣٢ ) .
١٧. کتابخانۀ نايب السلطنه :
نايب اسلطنه سردار نصر الله خان برادر امير حبيب الله خان يک شخص علم دوست و فرهنگ پرور و دوستدار کتاب و کتابخانه بود . يک اندازه کتاب هاى ادبى ، علمى و تاريخى را جمع آورى و در کتابخانۀ مخصوص خويش نگهدارى ميکرد .
در آرشيف ملى بعضى کتاب هاى خطى موجود است که با مهر کتابخانۀ سردار نصر الله خان مزين گرديده است (٣٣) .
١٨. کتابخانۀ سراج الملت والدين :
در يک تعداد آثار خطى مهر اين کتابخانه زده شده است که دال بر اين حقيقت است که اين کتابها زمانى به آن کتابخانه مربوط بود . مؤلف (( سير تاريخى کتابخانه ها در افغانستان )) مى نويسد : که اين کتابخانه امکان دارد که همان (( صندوق خانۀ سراجيه )) باشد که کتاب هاى قلمى را براى نگهداشت که در آن مى گذاشتند . هيچ کس از آن ها استفاده کرده نمى توانست . تنها براى بعضى نمايش هاى هنرى از آن استفاده ميشد . کتابدارى اين کتابخانه تا مدت زيادى به محمد زمان طرزى که لقب (( خازن الکتب )) به او داده بود سپرده شده بود (٣٤) .
١٩. کتابخانۀ ممتاز :
در بعضى کتاب هاى آرشيف ملى مهر اين کتابخانه زده شده است ، که شکل مستطيل را دارد و در آن چنين حک شده است : (( مهر کتابخانۀ ممتاز دولت خداد افغانستان )) اينکه اين کتابخانه در کجا موقعيت داشته و تنظيم امور آن به دست کى بود ؟ کدام معلومات در دست نيست ، مگر اين طور تخمين ميشود که در مربوطات دستگاه دولتى به اين نام کتابخانه بود و يا کتابخانۀ سلطنتى را به اين نام ياد کرده اند (٣٥) .
٢٠. کتابخانۀ حبيب الله :
بنام حبيب الله يک کتابخانۀ ديگر را از روى مهر زده شده در روى بعضى از نسخ خطى که در کتابخانۀ نسخ خطى آرشيف ملى حفظ شده است مى شناسيم . امکان دارد که اين کتابخانه در ايام شهزاده گى حبيب الله خان به او مربوط باشد ، به خاطر اينکه در مهر کلمۀ (( امير )) ديده نمى شود . مهر اين کتابخانه شکل مخروطى دارد و به مهر کتابخانۀ سردار نصر الله خان بسيار شباهت
دارد (٢٦) .
٢١. کتابخانه عنايت :
سردار عنايت الله ، پسر امير حبيب الله و برادر اعليحضرت امان الله خان ، شهزادۀ مذکور علاقه مند علم و دانش بود . او کتابخانۀ خصوصى داشت ، که طبق علاقۀ خود آثار علمى و ادبى را
جمع آورى کرده بود .
٢٢. کتابخانۀ عينيه :
اعليحضرت امان الله خان قبل از پادشاهى به عين الدوله ملقب شده بود . در ايام شهزاده ګى ، مردم کتاب هايى را که به امان الله خان بخشش نموده بودند و يا موصوف به ذوق و علاقه خود آن ها را جمع آورى کرد ، همه را در کتابخانۀ خود (( کتابخانۀ عينيه )) گرد آورد . اين کتابخانه را بعداً در زمان حکمروايى خويش به کتابخانۀ ملى سپرد که به تمام ملت ارتباط پيدا کرد و مورد استفادۀ همۀ مردم قرار گرفت (٣٧) .
٢٣. کتابخانۀ محمود طرزى :
محمود طرزى چهرۀ شناخته شده و مشهور سياسى ، ادبى و علمى کشور است . که مدت زيادى را همراى پدر خود در خارج کشور در مسافرت سپرى نموده است و بعداً در زمان حکمروايى امير حبيب الله خان با مفکورۀ جديد به کشور آمد. نشر دورۀ دوم سراج الاخبار به سر محررى او آغاز شد و در اين راه به نشر افکار علمى ، سياسى و ملى و روشن نمودن ذهنيت هاى عامه نقش بزرگى را ايفاء نمود . محمود طرزى يک کتابخانۀ غنى خصوصى داشت ، که در آن بخش علوم و فنون آثار با ارزشى را جمع آورى نموده بود ، بعداً در زمان پادشاهى اعليحضرت امان الله خان ، از طرف او از مامورين عالى رتبه دولتى براى غنى ساختن کتابخانۀ ملى پيشنهاد صورت ګرفت ، محمود طرزى در اين زمان يک تعداد زياد کتاب هاى خود را به کتابخانۀ ?