قبول استعفای عطا محمد نور، نه فقط سوژه ی نو خبری بود، بل تبصره ها، واکنش ها و تعابیری را در پی داشت که یکی هم ویژه ی طیف خودشان است. استفاده از ادبیات هراس در کشوری که مرگ سایه افگنده، اگر عادی نباشد، احساس معمولی ست که زود فراموش می کنند؛ اما ترسیم این هول، برای راحت طلبانی که به نام مجریان بی طرف از هجرت غرب آمدند، می توانست تهدید بالقوه ای باشد که هنوزهم تحت تاثیر آن، باج و امتیاز می دهند.  

اسماعیل خان، معروف به تورن اسماعیل، در مصاحبه ای ضمن حمایت از عطا محمد نور، از آخرین چربی ادبیات هراس استفاده کرد. او از تجزیه و هرج و مرج صحبت کرده است.  

در این شکی وجود ندارد که جریان های تنظیمی با تجرید از مردم، به جزایری می مانند که با حصار هایی از کانکریت و صد ها نگهبان مسلح، مردم را به یاد سنگر ها و مواضعی بیاندازند که از همان جا ها، معرفی شده بودند. طیف استفاده جو، در راحت طلبی های قدرت، عملاً به ظرفیت های غیرکارآمدی مبدل شده اند که استفاده از آن ها در سیستم، فقط آلودن دولت و حکومت بود. 

 با شنیدن مصاحبه ی تورن اسماعیل، فکر کردم، حتی روی تقسیم خوراکه ی پیزا نیز چنین تصمیمی نمی گیرند. این خوردنی، پس از آماده شدن، مراحلی دارد که با استفاده از کارد و پنجه، بالاخره تجزیه و خورده می شود.  

واقعیت های جامعه ی افغانی، بافت پیچیده ی قومی و هراس از تجرید، فقط کسانی را بیدار نمی کنند که در حلقات گروهک های افراطی یا زیر نام خودی پنهان می شوند یا به نام بیگانه بازی می کنند. در واقع فرط ادبیات کاربردی تهدید که از واژه گان تجزیه یا گسست رنگین شده باشد، بیشتر به تاثیر میکروبی می ماند که با مزاحمت بسیار، بالاخره خود باعث وقایه می شود.  

در این سرزمین، بهترین نسخه های مالکیت، نه تاریخ است، نه کتیبه ها، نه زبان و نه ادعا، بل بهترین اسناد مالکیت، گورستان های آبایی و اجدادی اند. 

پذیرش این حقیقت که زمینه ی مدنی 16 سال اخیر، خود در ایجاد تفکر ضد ارتجاع کمک کرده است، ضرورت نفی گروه هایی را اهم می کند که حداقل توجه نمی کنند، عمر نوح ندارند.  

بقایای جنگ سرد در جنگ گرم کنونی آب می شوند و نسل نو در تنازع فرهنگی و فکری، به مجموعه ای نظر می کند که در تمام تفاسیر افغانی، خر- آسانی و غیره اش، این جا مجموعه ای غیر قابل تجزیه ی همین مردمان می شود. 

 درک نسل کنونی که در سهولت های تکنیکی در صفحات اجتماعی روسای جمهور جهان کامنت می گذارند و جواب می گیرند، اگر در مشغله ی جنگ تحمیلی، ناراض نشوند، بلندتر از آن بی شعوری ست که فکر می کند تغییر نام یا توهم گسست، راه حل است.  

فکر کنم تصبره بر خزعبلات عوامل رو سیاه، کمک به جاهلانی ست که ادعای پوچ     می کنند، اما در این فرصت ها، بیان و نگارش استحاله ی حقیقت رونما می شود. در واقع پذیرش این که «اگر آسیاب بابه هم باشد، به نوبت است»، به تغییر صفحاتی رسیده است که فرزندان آن آسیاب بان منتظر اند خواسته ها و آرمان های آنان در زمینه ای حل شود که بسیار با روزگار جهاد و به اصطلاح مقاومت فاصله دارد.  

در یکی از کتاب های استاد یون، قصه ای از اوصاف قوماندان جهادی را خوانده بودم. شرح دری آن، بار دیگر به بیان مزاح و خنده می رسد.  

استاد آورده بود که در زمان جهاد، روی عوامل مختلف، هرکس و هر آدرسی پس از شهرت، از همان انتساب سود می برده است. پیشه وری با شغل پنچرمین، کارگر، دهقان، ملا یا معلم به جبهه می رود و اگر به شهرت می رسد، در واقع شغل قبلی آنان، تخلصی بود که با چهره ی سیاسی زاده می شد. یکی از قوماندانان مشهور انجنیر حکمتیار، حاجی سرکاتب بود. این شخص پس از انحصار کامل گروهک های جهادی، از لقب اعزازی سترجنرالی بهره مند می شود. بنابراین، سابقه ی قبلی+ شهرت فعلی، او را در زمان حال و ماضی معرفی می کردند: سترجنرال سرکاتب. وظیفه ی قبلی او به نام سرکاتب، در مراتب اداری افغانستان معلوم است. شهرت سترجنرال سرکاتب، اگر در شهرت جهادی غیر عادی نباشد، با تعریف وظیفه ی یک سرکاتب با وظیفه ی یک سترجنرال، به این معنی نیز      می باشد که گویا سترجنرالی، سرکاتب شده است. این طنز ها، تصادف روزگار نبودند، بل واقعیت های تلخی بودند که مردم را اسیر می کردند.  

اسماعیل خان نیز با لقب تورن اسماعیل به تجارت جهاد داخل می شود. این شخص با وابسته گی های منطقه یی، امارتی به نام حوزه ی جنوب غرب به هم زده بود که بر اثر لطف الهی (تحریک طالبان) نیست می شود. شهرت تورن اسماعیل که افسری با این درجه در اردوی قبل از هفت ثور بود، با شهرت جهادی، او را نیز به کمیدی سترجنرالی سرکاتب می رساند.  

لقب اعزای سترجنرال به تورن اسماعیل اهداء می شود. به قول استاد یون، جالب است که در تمام حکومت ربانی و حتی سال ها پس از آن، او را به نام «سترجنرال تورن اسماعیل» می خواندند. 

 درجه ی تورن و سترجنرال در سلسله مراتب اردوی افغانستان کاملاً معلوم است. حالا اگر جناب تورن اسماعیل، تورن (متهم) می شود که از قافله عقب مانده است، به ما ربط ندارد. او اگر بسیار هوشیار نیز باشد، در روزگار ما، عمر عوامل بحران، تازه اگر زنده بمانند، به کمر خمیده و چشمان ضعیف نمی رسد. مکروب های جنگ سرد، آن قدر مواد کیمیاوی دارند که سراپا بروند (به معنی مردن).  

استفاده از ادبیات ستمی برای کارشناسان تنظیمی، تضاد و تناقضی ست که کمتر از شهرت تورن و سترجنرال نمی شود. بحث دفاع از افغانستان، نوامیس ملی و مردم، هیچ فایده ای ندارد، اگر با قبول تمامیت ارضی، وحدت ملی، مصالح اجتماعی و تحمل زیان به نفع مردم نباشد.  

کارشناسان تنظیمی، اگر ناراحت اند، فرهنگ لغت ارتجاع و فساد، مشکل ندارد. حداقل از دست آویزی استفاد کنید که باعث شرم نشود. سال ها به نام مردم و مملکت خوردند و مشهور شدند، اما حالا همان مردم و مملکت، فدای بازی کودکانه ی کسانی می شوند که از درک شرایط و شعور جمعی عاجز اند.  

خلاصه در محدوده ی حاکمیت کنونی که مساله ی جنگ را ارگان های امنیتی حل     می کنند، دولت در چهارچوب قوای مقننه، اجرائیه و قضائیه تعریف می شود و نسل نو در زمینه ی مدنی رشد می کند، باوجود جنگ و تحمیل بحران، ذهنیت توده هایی نو که در مدیریت استحاله می شوند، نوع برداشت از پیرامون را متفاوت می کند. شاید گروه های ستیزه جو، ادبیات کاربردی تند و زشت دارند، اما این نوع برداشت، با افاده ی عوامل پیشین بحران از تنازع، فرق می کند؛ زیرا تاکید آنان با یافته های نو و پیشینه، با منشای جهادی و قرائت دینی از تضاد، به محدوده های خورد و بزرگ می رسد.  

طرح ادبیات سخیف گسست از دهان مدعیان دفاع از تمامیت ارضی و مردم، بیش از همه ریشخند به انبوه موهای ریش های بلند بود (جهادی) که تحت تاثیر 16 سال اخیر، حتی این ها نیز اجازه نیافتند جهادی بمانند. به تصاویر قبلی (جهادی) سترجنرال های «تورن»  توجه کنید!