از زمان سقوط احزاب جهادي و چپي در بستر هاي قومي كه تاكنون نيز ادامه يافته است،  پديده هاي ايديالوژيك و حزبي- افغاني كه بيشتر در جو جنگ سرد، زاده شده بودند، پس از كاهش بحران، رو به افول دارند. عجیب نيست كه اكثر نخبه گان و افراد طراز اول احزاب افغانستان، آن قدر كه  سر هاي فرو رفته در بحث قوم و زبان اند، كمترين علاقه با گذشته اي ندارند كه بر اساس آن، زاده شده بودند و تعهد سپرده بودند اگر شانس يافتند، سرزمين افغانان را با فرمان هاي آسماني و يا پندار هاي زميني، دگرگون سازند. اين دگرگوني انجام يافت و اما در چنان تغييري كه نه خبري از الطاف آسمانی شد و نه برابري اجتماعي- كمونيستي را احساس كرديم. 

رويداد هاي پس از پايان رياست جمهوري شهيد محمد داوود، به گونه اي جلو رفته اند كه با تاسف بايد يادآور شد، بسياري از بازيگراني كه در دو جانب مخالف و موافق  درگير بودند و تراژيدي بحران و ويراني هاي افغانستان را رقم زدند، از عدالت فرار كردند. آنان در فرصت هايی كه هيچ پيش بيني اي بر آن ها نداشتيم، دوباره و حتي در راس امور، تبارز می کنند. 

مضحكه ي تنظيمياني كه ريش فرانسوي مي گذارند و نكتايي مي زنند، با حضور     بازمانده گان حاكميت هاي ننگين كمونيستي كه روزي همنوا با سربازان روس، پنج ميليون افغان را آواره كرده بودند و كشور به دوران رسيده را در پيامد خيانت همكاري با بيگانه، حواله ي جريان هايی كردند كه تا سقوط طالبان، لحظه اي از توهين مردم دست برنداشتند و آه ملت را با تحميل گرسنه گي بيشتر و ويراني در دود شهر ها و كاشانه هاي آنان درآوره اند. آنان در آن زمان، در قواره ي بودند كه گویی در زير سقف دودزده ي    چايخانه اي در شهر كهنه، از استحكام و قدرت، بحث شود. 

ما، نه تنها قرباني سياست و تنازع شده ايم، بل بازمانده گان حاكميت هاي ننگين و شانس يافته گان فراری از ميز عدالت، در نوبت ديگر، از همان فرصت هایی استفاده مي كنند كه پس از وابسته گي با بيگانه، انديشه درست كردند و زير نام شعار، ويرانه ساخته اند. 

 پس از فروكش اعتراض مردمانی كه آواره شدند، مردند و صداي آنان خفه شد، بار ديگر با بهانه ي مذموم قوم، فرزندان همان توده هايی را فريب می دهند كه قاتلان خانواده و ويرانگران دارايي هاي آنان بودند. 

قشر محروم و نيازمند جوانان در افغانستان، هر لحظه اي مستعد بهره جويي و سوء استفاده است؛ زيرا كمترين نياز هاي انساني اش برآورده نمي شود. آنان در كليت هاي بزرگ، ناگزير اند هر ناروا را فرصت بدانند. 

اگر ضعف های ناشي از دشواري اقتصادي جوانان را توجيهي بر كژپنداري و كژكرداري آنان کنیم، نمي توان از مواردي نیز چشم پوشيد كه شمار ديگر و كساني كه اقتصاد، يگانه عامل فشار بر آنان نيست، چه گونه و در حالي كه از فهم و سواد بهره مند اند، ابزار هايی مي شوند كه بحث توان و نيروي جوانان را به عنوان امتياز، عقب مي زنند. 

ده ها و صد ها تن از دست اندراكاران فرهنگي، مديريتي و رسانه يي جنايتكاران، خاينان و آدمكشان، جوانان نويسنده، شاعر، فرهنگي و باسواد اند كه در حاكميت رييس جمهور كرزي، تنوع رنگارنگ بر خواسته هاي نابكاران داده اند و آن كمال دانش را كه انسان  مي سازد،‌ با چنان سخاوت در پاي كساني ريخته اند كه در بيش از سي سال حضور سیاسی، هزاران نقش پا در مسير ويراني و غم هاي مردم برجا می گذارند. 

جاي افسوس و اندوه است كه دانش و شرافت برخاسته از آن، قرباني سياست مي شود و در مسيري هزينه مي کنند كه راهي در راستاي «غیره» می شود.  

عنصر تحميل كه زمينه را براي قشر ناباب ميسر كرد، ملت را گروگان بازيگراني كرده است كه پس از هر تغيير تحمیلی، يكي در جهت ديگر، نوبت مي يافتند ملعبه ی بيگانه باشند. آنان جوانان آگاه و باسواد افغان را ناگزير مي كنند براي تامين نياز ها، فرودست بمانند و در دون همتي ناشي از شرايط، خودشان را بفروشند. 

بخش بزرگي از جناح هايی كه در جهت بطلان و اثبات گروه هاي آزموده شده و خاين، دليل و مدعا می شوند، قشري از جوانان آگاه افغان اند. سودجویان سیاسی، موثريت جوانان را به عنوان امتياز بزرگ، اما  در عقب مانده گی گرو رفته گان، مبدل به ابزار     مي كنند. 

 معضل اجتماعی، اقشار مستعد، توانا و آگاه، به این منطق توجه می دهد که اگر نیاز های انسانی آنان در آن مقاطع زنده گی که از اندیشه به پیرامون، بینش می شود و در این حس، آینده را در آرمان شهر می بینند در آلوده گی های سیاسی بمانند، بزرگ ترین نیروی تحریک و تحرک جامعه، در هرج و مرج تنازع، خشونت و تعصب، همچنان در گرو فساد سیاسی، هدر می رود.  

تامین نیاز های انسانی، طیفی که در نوبت خودش، جاگزین می شود، در عدم تامین مشروع و طبیعی، جمع کثیری از سرمایه های انسانی این مملکت را در زمینه های بازیگران خاین، فاسد و ناکام، نگه داشته است. 

 دامن زدن به مسایل قومی با داغ کردن حس عصبیت، به رویکرد موثری مبدل شده است تا سودجویان سیاسی با پشتوانه ی جوانانی که نیازمندی های آنان به گونه ی مشروع تامین نمی شوند، از استشهادی و انتحاری تا ولگردان روی جاده ها، پرده درایان به اصطلاح نویسنده و فرهنگی، به همان مبدایی راجع شوند که در تکدر اجتماعی می شناسیم.  

عدم تامین نیاز های مشروع، جوانان ما را در گرو شکم و فساد اندیشه، مایل می کند و از این حساس، به آدرس ها و کسانی رجوع می کنند که در دونیت خودشان، ساحه ی دید ملی ندارند.  

برآورد نیاز ها، اما نامشروع، اندیشه و توان قشر آگاه و تحصیل یافته را با بُرنده گی ابزار فرهنگی آنان، به توجیهات عجیب و غریبی می رساند که تا زمان رفع انگاره، جناح هایی را کمک کنند که بقای خویش را در هرج و مرج اجتماعی یا ستم به مردم می بینند.  

شرح تصویر: 

راهپیمایی جوانان شکم گرسنه و فاسد فکری در گرو تنظیمیان سیاسی. در این نشانی (جمعیت و شورای نظار)، تعداد زیادی را می شناسم که بار ها با تماس شخصی، از من خواهش کرده اند، حتی آنان را به آدر هایی معرفی کنم که به اصطلاح قبیله گرا و فاشیست می دانند.  

اگر حس شکم گرسنه گی و فساد فکری، باعث تغییر یک صد و هشتاد درجه نشود، هیچ به دوران رسیده ای حاضر نیست سابقه ی  سیاسی اش را به راحتی فراموش کند.