سینمای ایران، به ویژه پس از انقلاب، سینمای کیفیت و هنر است. جایگاه کنونی سینمای ایران، رده ی دهم- به سطح دنیاست. بنابراین، گاه گسیل پیام و انتقال مفاهیم خاص، می توانند از رهگذر مقام، هنر هفتم در ایران را بسیار سیاسی نیز بسازند. هرچند ماهیت ایدیالوژیک رژیم کنونی ایران، سیاسی بودن بیش از حد را ثابت می کند، اما در جویی که اخلاقیات در تایید رژیم سیاسی، تعیین کننده اند، زمینه می سازند با حذر از آن جنبه هایی که در سینمای قبل از انقلاب، سکس و شهوت بودند، لحاظ اندیشه را در تنگنا و اما مسیری ایده بسازند که معلوم است با حذف شطحیات، درک پیرامون در هنری شدن پدیده ها، کیفیتی را باعث می شود که سینمای ایران از این حیث، بسیار ستودنی ست.  

در شمار علاقه مندان کار کیفی، همواره بر آثار فرهنگی ایرانیان، نظر داشته ام و آن ها را تعقیب می کنم. به این لحاظ در این نوبت، کند و کاو بر ماهیت سیاسی فلم های ایرانی، برجسته می شود.  

فلم «مزار شریف» که تولید اوایل دهه ی نود خورشیدی ست، از محصولاتی شمرده می شود که سیاسی اند. این فلم به خاطره ی تلخ ایرانیان از حادثه ی کشته شدن دیپلوماتان  ایرانی در مزارشریف برمی گردد که در داخل ایران، قضیه ی عاطفی ست و اما در افغانستان، به گونه ی دیگری شناخته می شود.  

پس از فتح دوم مزار شریف از سوی تحریک اسلامی طالبان، حادثه ای خبری می شود که بسیار نادر بود. گروهی از دیپلوماتان ایرانی- همراه یک خبرنگار، در کنسولگری ایران در این شهر، دسته جمعی کشته می شوند. این حادثه با خشم ایران و مانور ذوالفقار دوم، ظاهراً ایرانیان را در مقام جنگ با طالبان قرار می دهد، اما از قرائن به نظر می رسید که حداقل برای تحقیری که به جمهوری اسلامی ایران، وارد شده است، پاسخی گفته اند. در همان زمان، هشدار شدید ایالات متحده ی امریکا، مبنی بر احترام به وجاهت بین المللی افغانستان و مرز های آن، ایرانیان را ناگزیر می کند پس از تبلیغات نظامی و جنگی، بالاخره به دریافت اجساد کشته شده گان، اکتفا کنند.  

چند سال قبل، کتاب «رد پای فرعون»، صورت دیگری از ماجرای قتل دیپلوماتان ایرانی را آشکار کرد که بر اثر اوضاع آشفته و تغییر بنیادین تحولات، فرصت های زیادی برای روشن شدن ماجرای ایرانیان مقتول، فراهم نمی شد. در کتاب «ردی پای فرعون»، پرده از خیانت و ماجرای هولناکی برداشته شده است که تیم ظاهراً دیپلوماتان ایرانی، مجموعه ای از کارکشته ترین ماموران استخباراتی ایران بودند که در دومین تعدی جمهوری اسلامی ایران، تلاش می کردند هرج و مرج شمال افغانستان، منجر به تجزیه شود. کتاب «رد پای فرعون»، باوجود داستانی بودن محتوا، اما شامل اسناد و تحلیل های جالبی ست که گروه های ضد ایرانی طالبان و مرحوم احمدشاه مسعود، می کوشند با مدیریت اوضاع، در کشتار جاسوسان ایرانی، دخیل شوند.  

معضلات گسترده ی ما با همسایه گان، شک و شبهات زیادی نمی گذارند تا مداخلات ایرانی و پاکستانی را جدی نگیریم. فلم ایرانی «مزار شریف»، با استفاده از کیفیت سینمای ایران، کوشیده شده است توجیهاتی را بزرگ کند که حکومت ایران از هراس اصل قضیه، جوسازی کرده است. در این فلم که نقش های مرکزی آن را سوپر ستار های سینمای ایران، حسین یاری و مهتاب کرامتی بر عهده دارند، مجموعه ی ایرانیانی که بعداً کشته  می شوند، فرشته گانی وانمود شده اند که در ساده ترین نوع عمل، انجام وظیفه می کنند. اشغال مزار شریف از سوی تحریک اسلامی طالبان افغانستان، صحنه ی فلم را وارد هیجان می کند و بالاخره با ورود گروهی از طالبان به کنسولگری، ایرانیان به دام می افتند. در این میان، چیزی که بسیار جالب می نمود، طرز بیان طالبان است. معلوم است با حساسیت های فرهنگی و زبانی، دست اندرکاران ایرانی، یا نتوانسته اند و یا نخواسته اند- از کسانی استفاده کنند که حداقل در نقش پشتون های پشتوزبان، می توانستند به راحتی نقیصه ی ادبی فلم را رفع کنند. طالبان فلم ایرانی «مزار شریف»، پشتو را با تلفظی بیان می کنند که در افغانستان، بعضی از غیر پشتون هایی که هرگز پشتو نگفته اند، مجبور شوند پشتو بگویند. به هر حال، آگاهی ایرانی ها از زبان پشتو و این که نشان می دهند پشتو می گویند، بسیار جالب است.  

مرحله ی دوم هیجان فلم، پس از کشته شدن ایرانیان واقع می شود و تا پایان فلم، ماجرا درگیر تصویری ست که در خشم ناشی از قتل، دستگاه تبلیغاتی ایرانی، کوشیده است چهره ی طالبان را با خشونتی ترسیم کند که جزو تبلیغات به شمار می رود. حسین یاری، در نقش یگانه بازمانده ی ایرانی این ماجرا، بالاخره به ایران می رسد و مهتاب کرامتی، در نقش دختر افغان، او را کمک می کند در حس عاطفی این ماجرا، چنین افاده شود که رویداد غم انگیز قتل دسته جمعی، در حالی که در ابهام می ماند، زیرا ماجرا به طالبان غیر افغان حواله می شود، پیام فلم با توجیه «هیچ جنگی برای هیچ مردمی خوب نیست»، فرار از دوزخی را ترسیم می کند که مقامات ایرانی می دانستند، ولو به بهانه ی قتل، طالبان را تضعیف کنند و به گونه ای به کمک جبهات شکست خورده ی تنظیمیان برسند، اما ساختار های اجتماعی، باور های دینی و واقعیت های غیر فارس بودن اکثریت اقوام افغانی،  ایران را با آزمونی رو به رو می کنند که ابر قدرت ها را سرافگنده کرده است.  

یگانه بازمانده ی ماجرای قتل، به ایران می رسد و در یک بازجویی، بالاخره مامور بازجویی را متقاعد می کند که ظاهراً آماده گی نظامی برای حمله به افغانستان، تله (دام) ای ست تا ایران را درگیر و بالاخره تضعیف کنند.  

من فکر می کنم پایان دراماتیک و عاطفی فلم، نوع تعریف برای فرار از حس تحقیری ست که در آن سال ها، نظام ایران را دربرگرفته بود.  

به هر صورت، فلم هنری «مزار شریف»، در جنبه های مختلفی می تواند جالب باشد که یکی هم، دیدگاه خاص ایرانیان به مسایل افغانستان است.  

بر کسی پوشیده نیست که مفاهیم سیاسی- فرهنگی ایرانیسم و فارسیسم، افغانستان را در ساحه ی برداشت هایی قرار می دهند که با حجم بزرگ برداشت های غلط، متاسفانه همسایه ی غربی ما را به سیاست گذاری ها غلطی واداشته اند. فشار مضاعف فرهنگی و سیاسی ایران، هرچند در تحلیل های اقتصادی و تجارتی، کم رنگ می شود، اما از همه جای داخل افغانستان پیداست. گروه های وابسته به ایران، بدتر از پاکستانی ها، تمامیت ارضی افغانستان را تهدید می کنند. مرحوم احمد شاه مسعود (اگر راست باشد)، خوب گفته بود: 

 اگر دست پاکستانی برسد، نصف پای ما را قطع می کند، اما اگر دست ایرانی برسد، آن را از بیخ، اره می کند.  

فلم هنری ایرانی «مزار شریف»، جالب و دیدنی ست.    

شرح تصاویر: 

پوستر های فلم «مزار شریف»؛ صحنه هایی از این فلم، تصویر واقعی جاسوسان ایرانی متقول در افغانستان و نمونه ای از خشم رسانه یی ایران در آن زمان.