همرنگی ها، اشتراکات، همسایه گی و باور های دینی، مشخصات زیادی میان اقوامی را تعریف می کنند که در جغرافیای بزرگی در قلب آسیا، در کنار هم زنده گی می کنند. در این شکی نیست که مثل همیشه، توده های عام در منطق کل عام، باید دور از سیاست ها، مشی و اغراضی محاسبه شوند که در سطح کشور ها، ویژه می شوند.  

همسایه ی جنوبی ما نیز جزوی از مجموعه ای ست که در صفای خاطر اکثریت مردم آن به دین اسلام، به عنوان همسایه ای که در حدود چهل سال مهماندار افغانان بود و مجاهدین افغان با دلگرمی این عقب جبهه، به غزا می رفتند، می تواند مجزا از مجموعه ای احترام شود که از حاکمیت ها در آن جا می شناسیم.  

جمهوری اسلامی پاکستان، عنوان پدیده ی تاریخی بود که نه فقط کاری به سنخیت های اسلامی نداشت، بل این واحد سیاسی برای بقایش نیازمند باور هایی بود که در فراسوی گرایش های قومی، بهانه ای برای اتحاد شوند. 

 زعمای وابسته به انگلیس، با شعایر دینی، حقوق قومی جمع بزرگی را پامال کردند و مردم به حرمت ارزش های دینی، در واحدی گردآمدند که مساله ی بلوچستان، پشتونخوا و چهار اطراف آن، اگر در تقابل جهانی، ستر می شوند، اما ضعف هایی اند که در بدترین نوع ستم ملی در آن کشور، حتی از حصار دینیات خواهند گذشت؛ هرچند بازی ها و فرصت ها، شانس استحکام وصله های این مجموعه ی ناجور را بیشتر می کنند و میلیتاریسم حاکم و سوء استفاده از باور های دینی، باعث تردید می شوند، اما مدیریت چندگانه ی ایده های فکری که حالا در تضاد و تناقص از حیثیت و وجاهت دستگاه رهبری می کاهند، چهره ای از این کشور ساخته است که هم در بُعد داخلی و هم در بُعد خارجی، وقتی بحث مبارزه با تروریسم شود، همه باور می کنند که در سیاسی ترین کشور دنیا در بود هزاران مدرسه و میلیون ها افراطی سیاسی- مذهبی که در کنار فحشا و فساد در پاکستان، زنده گی می کنند، شعار جهاد در افغاستان، بدتر از عمل شیطان است. 

در واقع مردمی که قربانی ستم و تبعیض اند، در سرکوب و اختیار هویت پاکستانی، رو به التهابی دارند که اگر بقای کشوری با 50 میلیون زیر خط فقر از امتیاز توجه بازیگران خارجی بیرون شود، در محسوس ترین عوارض طبیعی و ناداری ها، چه قدر «پاک» می ماند. 

باور های دینی رایج در پاکستان، اگر از سلسله ی میراث جنگ سرد (افراطیون سلفی) جدا محاسبه شود، درگیر ده ها فرقه و شعبه ای ست که در نقد تاریخی و اجتماعی، در خطوط واضح ضد امت واحد، زاده شده اند. این توده ی عظیم که پس از پایان استعمار مستقیم انگلیس و تجزیه ی پاکستان، بیشترینه سکانداران پنجابی خوانده می شوند، در تفاوت های کاملاً آشکار از برداشت های اسلامی مردمان سرحد شمالی که قربانی جنگ سرد شدند و حالا گوشت دهنه ی توپ اند، با مهارت تعریف هویت پاکستانی در برداشت های نوع خاص دینی، به راحتی با تنعمی زنده گی می کنند که اگر بخواهیم آن افراطیون مذهبی پاکستان را تعریف کنیم که برای پاشیدن تیزاب به روی دختران افغان، تشویق می کنند، تایید آنان بر کارکرد سکس و برهنه گی اناث پاکستانی که هرگز از گزند تکفیر، آسیب ندیده اند، بسیار انتباهی است.  

چهره ی اروتیک، سیکولار و ضد اخلاقی کسانی که صاحب این کشور شدند، سوای آن دستار پوشان ریش دراز است که با صدور فتوای جهاد به افغانستان، اما از حامیان بدون چون و چرای آن اسلام ستیزان پاکستانی اند که در راس این کشور، در همه جای آن برهنه گی ای که اناث پاکستانی را به تقلید غربی، به فحشا می کشانند، مثلاً زیر نام «فیش شوی اسلام آباد» جمع می کنند و در میادین تجارت سکس و برهنه گی، دختر می فرستند تا با جلب اعانه ی جامعه ی غربی، سهم سیاسی استعمار انگلیس، از لطف نظر مردمانی نیافتد که در فرهنگ های کشور های غربی، زن را در تمام انواع می خواهند.  

دوسیه ی قطور اسلام پاکستانی در افغانستان، صد ها برگ و صفحه دارد که چه گونه کشوری به نام مسلمان در سیاسی ترین نوع باور های دینی، در چهل سال اخیر در رویداد های غم انگیز مردم مسلمان افغانستان، وقتی مسوول و رئوس اند، از کنار توده های عام خویش گذشته و در جایی به نظاره ی افغانستان، خوش اند که دیدیم وابسته گان اسلام پاکستانی، بیش از هر چیزی، دشمن مکتب و مدرسه ی ماست.  

مثال های وجود و رسمیت فحشا در پاکستان از «دب گری» هایی که در فاصله ی زیادی از مدارس افراطیون مذهبی قرار ندارند تا سینمای مرغ مقلد لالیود از بالیوود، خمریات قابل استفاده، شرب راحت حرام، خلط زنان و مردان سندی و پنجابی در تمامی عرصه های زنده گی، فرهنگ گسترده ی پایکوبی و مستی تا سرحد ابتذال، زیر نام «جمهوری اسلامی پاکستان»، بیش از هر کسی برای ما هشدار دهنده است که اگر رخ دیگر این نام دروغین را فاش نکنیم، سلسله ی فرزندان مسلمان این کشور که در مدارس سیاسی، شست و شوی مغزی می شوند و از کنار دب گری ها، رواج فحشا و برهنه گی ضد دینی می گذرند، اما در افغانستان امر تخریب مکاتب، پاشیدن تیزاب و کشتن مسلمانانی را ثواب می دانند که حتی در گذشته های با وقار حضور زنان و دختران افغان در صد سال اخیر، آزادترین فامیل ها هم حرمت اصالت های دین را به جا می آوردند و در دورترین سرزمین های هجرت، خدا، قرآن و پیامبر، اصول تفکیک و تشخیص اکثریت افغانانی ست که حلال و حرام را محترم می دانند.  

دوسیه ی پندیده ی کشور همسایه در رواج عام رسمیات فحاشی، در کنار آرامش های همنشینی ملایانی که تا فضل الرحمن ها از مصاحبت ربانی کهر ها و قندیل های بلوچ لذت می برند و اما در زیر انبوه ریش آنان، لانه ی فساد خوابیده، در رواج کامل منطق «صوری»، نباید ما را غافل کند تا از تعمیم این فرهنگ روشنگری به دور بمانیم که در ده ها واحد کشور های مسلمان، هویت های سیاسی بر هویت های دینی، سایه افگنده اند.  

تماشای تصویر «عمران خان»، رییس تحریک انصاف پاکستان با کتاب «کاما سوترا»، جالب است. او در سیکولارترین چهره که جهاد در افغانستان را جایز می داند، در حالی کتاب معروف و سکسی «کاماسوترا» را می خواند که ما با این دقت در هنگام دروس ادبیات دری، ناگزیر بودیم در اعجاب نثر و نظم عالی و محکم متقدمان، درگیر شویم و استاد، عرق بریزد که این شیوه های نگارش، چه معانی دارند.  

توضیح ویکی پیدیا در مورد کتاب «کاما سوترا»: 

«کاما سوترا» به سانسکریتकामसूत्र : کتاب مصور کهن به زبان سانسکریت که بین سده ی چهارم تا ششم میلادی، نگارش شده است.  

کاما سوترا، یک فلسفه ی باستانی درباره ی تیوری و تمرینات عشق ورزیدن است. در حقیقت تنها یک پنجم از کاما سوترا در باره ی پوزیشن‌های آمیزش جنسی است و به طور مفصل به اصول عشق‌بازی و آمیزش جنسی می‌پردازد. 

در «کاما سوترا»، انواع در آغوش گرفتن، نوازش، بوسیدن، نیشگون و گاز گرفتن و ... توصیف شده‌است. در این کتاب از کار هایی مانند سیلی زدن و نالیدن نیز به عنوان بازی یاد شده است. 

شرح تصاویر: 

عمران خان در حال مطالعه ی کتاب «کاما سوترا». ماجرا های غیر اخلاقی عمران خان در کنار چند زنه و چند معشوقه بودن، بالاخره با دست اندازی به عضوی از حزب او نیز رسید که آن زن مجبور شد با لباس مردانه و دستار، رسانه یی شود. در تصاویر دیگر، دختران پاکستانی را مشاهده می کنید که در انواع نمایش سکسی، از فیش شو ها تا ژست های سینمایی، رخ دیگر جمهوری اسلامی پاکستان را ثابت می کنند. 

آیا فیش شوی «Islamabad Fashion-Week-2012-at-Pak»، جالب نیست؟