اذ جعلنا البیت مثابه للناس و امناً
بخش اول
اگر تاریخ را رابطه انسان با جهان تعریف کنیم و انسان را موجودى تاریخ ساز٫ اگاه ٫وبا رسالت بدانیم بى شک افرادى هستند که در نقش آفرینى و جهت دهى تاریخ از جایگاه ومقام بخصوصی برخوردارند.حضرت ابراهیم (ع) در میان همین انسان هاى محورى متمایز و ممتاز است و باید بیشترین سهم را به ابراهیم(ع) بدهیم که چگونه از بین النهرین و سرزمین عراق آن روز شروع مى کند و در شام و فلسطین ادامه مى دهد و در جزیرة العرب حرکت توحیدیش را به کمال مى رساند و در زمین و زمان نقش آفرینى مى کند و براى جهان تا پایان آن طرحى را درمى افکند که همه انسان ها در این طرح تا ابد جاى مى گیرند و همه آنها در این طرح جهانى لحاظ شده اند که حتى یک فرد از انسان هاى امروز و فردا و فرداهاى دور از نگاه ابراهیم (ع) دور نمانده است.پس چگونه وچرا بی باکانه ما دین ر از ترقی و تعالی از بینش ودانش ٫تعلیم وتربیه جدا میدانیم وعلیه دانش تحریم وضع می کنیم؟
اگر تا دیروز از سوى آن جوان مزینانى این سؤال مطرح مى شد که اگر پاپ و مارکس نبودند جهان چگونه بود و نقش محدود و منفى آن دو در ساختن تاریخ بشر ارزیابى مى شد، امروز باید این سؤال مطرح شود که اگر ابراهیم (ع) با این همه نقش گسترده و مثبتش نبود! اکنون جهان کجا بود؟
آیا جهان بشرى بدون حضرت ابراهیم(ع) ممکن بود؟ آیا خداى خالق و حاکم بر هستى رضایت مى داد که خود بدون خلیل و دوست بماند و بشر منهاى ابراهیم (ع) حیات حیوانیش را داشته باشد! وبس؟
اگر خداوند انسان را در احسن التقویم و بهترین ترکیب و فطرت توأم داده و آن را در اسفل السافلین و ابتداى راه قرار داده آیا بدون ابراهیم(ع) این حرکت انسان از صفر تا بى نهایت ممکن بود؟! آیا اگر حضرت ابراهیم (ع) نبود جامعه دینى شکل مى گرفت و در نبود آن انسان مجبور نبود یا به توحش روى بیاورد و یا در تمدن الحادى بسوزد و به خسران بنشیند؟! راستى این ابراهیم(ع) کیست که با بودنش همه این احتمالات منتفى مى شود و تاریخ ساخته مى شود و بشر راه خود را تا بى نهایت مى یابد. طرح ابراهیم(ع) که فلک را سقف شکافته است و آن را فرافکنده است کدام است؟
این پرسش ها و پرسش هاى دیگرى که ذهن انسان کنجکاو را درباره حضرت ابراهیم(ع) به خود مشغول کرده است منبعى را مى طلبد که به آنها پاسخ داده شود و ابراهیم(ع) به ضرورت نیاز انسان امروزى، باز شناخته شود. بى شک بهترین معرف حضرت ابراهیم(ع) خلیل، خلیل او خداوند یکتا و بى همتایى است که به تعبیر على(ع) در کتابش براى بشر تجلى نموده است و دوستان دست ساخته خودش را به همه آفریده هایش شناخته است.
قرآن کتاب خداى آسمان ها در زمین، بهترین معرف ابراهیم پدر همه پیامبران تاریخ است که به زیباترین وجه ممکن در قالب جذاب ترین سخن ها در کوتاه ترین تعبیرها او را شناسانده است تا جهان ا مام خود را بشناسد و در حیرت ضلالت و تیه نماند و در جاهلیت و سفاهت و ظلمت نمیرد.ونا آگاهانه راه اضطراب وجهالت راپیش نکند.
و کیست که این لطافت ها و اشارات قرآنى را بفهمد و بتواند بر دیگران درجایگاه خودش تلاوت نماید تا انسان ها اگر بخواهند هدایت شوند و به نور برسند و به ابراهیم(ع) اقتدا نمایند لقد «کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الذین آمنوا معه» که بى شک از جمله کسانى که این پیام قرآنى را خوب درک و دریافت نموده اند و آن را به شکل زیبا و در قالبى نو و زیبنده به نسل حاضر و فردا معرفى کرده اند و خودشیفته و شیداى چنین شخصیتى بوده اند استاد على صفائى حائرى معروف به (عین ـ صاد) بوده اند که خود مشهور آسمان و گمشده اهل زمانش بودند که صد افسوس که ناشناخته ماندند و چه زود رخت بربستند و دامن کشان رفتند و به حضرت ابراهیم (ع) و آلش پیوستند.
از ایشان آثار زیادى در حوزه معارف و تربیت و تفسیرواخلاق به جا مانده که از جامعیت و انسجام و استناد تام و تمامى برخوردار است که مجموعه آنها مانیفست تمام و کمال اسلام را نشان مى دهد که از هر التقاط و افراط و پراکنده کارى دستى مبرا و پاک هستند و از آنجا که فرزند زمان خود بوده اند، نیازهاى فکرى نسل زمانش را در قالب ادبیاتى جذاب و موجز و رسا که کاملاً متأثر از ادبیات قرآن است، پاسخ گو بوده اند و چون بر کتاب جاودانه اى چون قرآن تکیه داشته اند لباس کهنگى و روزمرگى را از تن نوشته هاى خود زدوده اند که بررسى ادبیات ایشان نیاز به تحقیق و گفت وگوى مستقلى دارد.
ایشان در نوشته هاى خود به مناسبت هاى گوناگون از ابراهیم(ع) سخن گفته اند چه آنجا که از ضرورت حجت و افتخار و اضطرار انسان به حجت هاى الهى داد سخن داده اند و چه آنجا که به تفسیر قرآن پرداخته اند و نگاه قرآن به حضرت ابراهیم (ع) را بازخوانى کرده اند و چه آنجا که به الگوها و سرمشق هاى بشر پرداخته اند و چه آنجا که احساسات خود را در قالب شعر نو بیان کرده اند.
حضرت ابراهیم(ع) بنیانگذار جامعه دینى
جوامع را به سه گروه تقسیم مى کنند:.
۱ـ جامعه سنتى یا جامعه آشناها
۲ـ جامعه مدنى یا جامعه بیگانه
۳ ـ جامعه دینى یا جامعه هدف ها
و به اختصار به اختصاصی هر کدام از این جوامع اشاره مى کنند:
در زندگى قبیله اى و درجامعه آشناها، پدر، تکیه گاه، انس، عشق و افتخار توست.
در جامعه مدنى و در جامعه بیگانه ها، حقوق و عدالت و قانون و آزادى و امنیت است که آدم ها را نگاه مى دارد.
در امت اسلامى که فراتر از روابط قبیله اى و تولیدى و معیشتى است، با هدف ها، بیگانه ها را با هم جمع و دورها را نزدیک و نزدیک ها را دور مى نماید. جامعه دینى به تعبیر استاد که نگاهى کاملاً قرآنى و برگرفته از متن دین است جامعه اى است که از امام و رهبر شروع مى شود چنانچه سوره بقره از شکل گیرى چنین جامعه اى حکایت دارد آنجا که ابراهیم(ع) بعد از ابتلاها و آزمایش هاى مکرر و بعد ازتمامیت بخشیدن به نعمت ها به مقام امامت براى ناس و توده ها مى رسد و خداوند او را این چنین خطاب مى کند: انى جاعلک للناس اماماً. اما این مقامى است که بعد از حضرت ابراهیم(ع) همچنان مفتوح مى ماند و به درخواست ابراهیم (ع)از خداوند این جایگاه در ذریه او به ودیعه گذاشته مى شود، با یک شرط و آن هم عصمت آنها، که به بیان استاد همان مقام آگاهى و آزادى است،
یعنى آگاه بودن بر همه راه بشر از مرحله قبل از جنین تا بى نهایت و آزاد بودن از هر تعلقى به غیر از حق. که این دو بال آگاهى و آزادى در این وسعت از انسانى امامى و رهبرى مى سازد که لحظه اى از لحظه هاى زندگیش را ظالم نباشد و ذره اى بر خود و بر دیگران و بر خدا و هستى ظلم و تعدى نکرده باشد.حضرت ابراهیم(ع) با دستیابى به این مقام متعالى امام و جلودار انسان ها مى شود و مأمور مى شود انسان ها را تا به سر منزل مقصود هدایت و رهبرى کند و براى این مأموریت و رسالت بزرگ بیت و خانه اى را مى خواهد که از آنجا دعوتش را شروع کند و همه انسان ها را فراخوانى نماید که خداوند کعبه را براى او بیت و خانه قرار مى دهد.
اذ جعلنا البیت مثابه للناس و امناً
با جعل بیت و خانه طرح بلد امن ریخته مى شود و بلد امین و شهر مکه شکل مى گیرد که بیت را در خود دارد و ام القرى و مرکز دعوت جهانى حضرت ابراهیم(ع) قرار مى گیرد.
حضرت ابراهیم (ع) براى امنیت و بهره مندى اهل این بلد دعا مى کند و از خداوند مى خواهد که دل هاى عالمیان را به سوى اهل البیت آن مشتاق و شیدا گرداند: فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم.
ابراهیم(ع) از این بیت و از این بلد انسان ها را به حق و به صاحب بیت دعوت مى کند و آنها که به او اقبال مى کنند و گرایش مى یابند و ایمان مى آورند و حنیف مى شوند امت واحده را بوجود مى آورند، که امت ابراهیم(ع) و امت حنیف و امت اسلام نام مى گیرد و جامعه دینى شکل مى یابد. که در این جامعه رابطه ها نه براساس آشنایى ها و پیوندهاى خونى و نه براساس منافع که براساس عدل و احسان و براساس اخوت هاست.
این جامعه دینى براساس تربیت نیروهاى هماهنگ با این اهداف و جاسازى و جایگزینى آنها بر پایه مثلث انتظار و تقیه و قیام حکومت دینى را بوجود مى آورند.
ملت و روش حضرت ابراهیم (ع) براى دعوت و ایجاد جامعه دینى و پیوند افراد آن جامعه، حکمت، بینات، کتاب و میزان است که استاد در این باره مى گویند: این دعاى ابراهیم (ع) و اسماعیل است که امامت و بیت و بلد و امت را پایه ریزى مى کند و از او رسالت و اسلام و ملت را تمنا دارند و این ملت ابراهیمى است و این روش اوست که از حکمت نه سفاهت و از گزینش و اصطفا نه هرز رفتن و از صلاح نه تباهى نشان دارد. و من یرغب عن مله ابراهیم الآمن سفه نفسه چه کسى از ملت ابراهیم چشم مى پوشد و روى مى گرداند، مگر آن که خود را باخته باشد و از خود چشم پوشیده باشد.
این گونه امام و بیت و بلد به هم گره مى خورند و ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع ) اینگونه پایه هاى بیت را بالا مى برند و امت اسلامى و جامعه دینى را پایه گذارى مى کنند.
بستر جامعه دینى
آیا جامعه دینى شرایط خاص و زمینه ویژه اى را مى طلبد یا در هر شرایط و هرجامعه اى اعم از سنتى و مدنى مى تواند شکل بگیرد و محقق شود که استاد از این بستر مى گوید و از تأثیرگذارى آن بر سایر جوامع که تحقیق و تفصیل بیشتر این بحث را در کتاب از جامعه دینى تا حکومت دینى مى توانید ملاحظه کنید. در بستر هر نوع اجتماعى از جامعه بدوى گرفته تا عشایرى، تا روستایى تا صنعتى و فراصنعتى، در تمامى این بسترها، جامعه دینى شکل مى گیرد. جامعه بدوى تا مدنى همگى مى توانند بستر جامعه دینى باشند. جامعه دینى و ولایى در برابر جامعه مدنى نیست. همان طور که در برابر جامعه بدوى و عشایرى و روستایى نیست. مدینه النبى و جامعه دینى هر کدام از انبیا در این بسترها و در دل جوامع مختلف بالیده و سربرداشته و در ساخت و بافت و روابط و در عوامل رشد و عوامل آسیب با این جوامع مشابهتى ندارد.
جامعه مدنى با اجتماعى که پیوندها و خویشاوندى ها و مرد سالارمنشى ها کارساز آن نیست، درجمع بیگانه ها و مهاجرها که حافظ و پاسدارى از خویش و عشیره ندارد، شکل مى گیرد. اصناف، حقوق شهروندان را عهده دار است و اصناف به احزاب، و حزب به نهادهاى سیاسى و قدرت راه مى یابد و حقوق و امنیت و آزادى و رفاه جمع از این رهگذر فراهم مى شود در حالى که در جوامع بدوى و عشایرى حقوق و امنیت به گونه اى دیگر تأمین مى شد و رفاه و تکافل و تعاون برقرار و مدار دیگر بود. حال چه دراین جمع یا آن جمع، رسول هنگامى که دعوتش را آغاز مى کند و بانگ برمى دارد با دو اقلیت و یک اکثریت برخورد دارد. یک اقلیت صالح و مصلح است که زود شکل مى گیرد و سپس به شکل دادن و ساختن مى پردازد و یک اقلیت دیگر، فاسد و مفسد است که زود مى گندد و گند را محصور و محبوس نمى سازد که سرایت مى دهد و مى پراکند و یک اکثریت هم تحت تأثیر این دو اقلیت باقى مى ماند که رسول و طاغوت نیروهاشان را و دعوتشان را با آنها و براى آنها مى آورند. از دل همین اکثریت، مقبلى را که روى آورده، در برابر مدبرى که پشت کرده مى گذراند و پس از تبیین و صف به قتال و درگیرى روى مى آورد.
ادامه دارد......