«انَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم »
قانونمندی و چگونگی قوانین و سنت‌های حاکم بر جامعه، از مباحث بنیادین و از مبادی فلسفی بحث‌های جامعه شناختی در بررسی پدیده‌های اجتماعی است و این را باید بپذیریم که بسیاری از مسائل اجتماعی بر پایه آن استوارند.
آگاهی از قانونمندی جامعه نقش‌ها و پیامدهای مهمی دارد که عبارت‌اند از قدرت بر کشف قوانین که شرط لازم پیش بینی پذیری جامعه و تاریخ است، کالبد شکافی و تحلیل دقیق جوامع گذشته، شناخت رخدادهای غیر منتظره و آمادگی برای تقابل با آن، برنامه ریزی دقیق برای مقابله با آسیب‌ها وضررهای اجتماعی و چاره اندیشی برای بهبود وضع موجود .
کلمه سنت که در ۱۱ آیه از آیات قرآن با تعابیر «سُنَّتُ الاَوَّلین»؛
[۹۳]
«سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلُ»
[۹۴]
«لِسُنَّتِنا»،
[۹۵]
«سُنَّتَ اللّهِ الَّتی قَد خَلَت»،
[۹۶]
«سُنَّةَ مَن قَد اَرسَلنا قَبلَکَ مِن رُسُلِنا»،
[۹۷]
«سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم»،
[۹۸]
«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً»
[۹۹]
و «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ»
[۱۰۰]
به کار رفته، به معنای طریقه معمول و رایج است که به طبع خود غالبا یا دائما جاری باشد
[۱۰۱]
و منظور از سنت یا قانون جامعه، طریقه‌ای جاری و صحیح است که برای رهنمونی جامعه جعل وبکار برده شده
[۱۰۲]
[۱۰۳]
که جامعه در آن سیر می‌کند و مسیری است که باید از آن پیروی شود و قانون خداوند درباره امت‌های پیشین بوده است.
[۱۰۴]
قوانین مورد بحث در اینجا، آن دسته از روابط علت و معلول‌ها هستند که به حکم تکوینی خداوند در ساختن و ویران کردن اجتماعات حاکم و مؤثرند.
[۱۰۵]
این سنت‌ها، گاه درمورد برخی اقوام‌اند که با تنقیح مناط قابلیت تعمیم دارند؛ مانند «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ وما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم»»
[۱۰۶]
و گاه بدون نیاز به تنقیح مناط عمومیت داشته، شامل همه انسان‌ها می‌شوند؛ مانند «ومَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجـا
[۱۰۷]
. و تفاوتشان با سنت‌های به دست آمده با کاوش‌های بشری این است که خطاناپذیرند
گروه‌ها و جوامع گوناگون به رغم اختلافات تکوینیشان، وجوه اشتراکی دارند که هم پایه قوانین تکوینی جامعه شناختی مشترک می‌شوند و هم منشا قوانین تشریعی اخلاقی و حقوق مشترک، بنابراین می‌توانند فرهنگ و نظام ارزشی و اخلاق و حقوق واحد داشته باشند. قرآن کریم نیز یک رشته قوانین تکوینی و تشریعی مشترک میان جوامع قائل است
[۱۰۸]
و از همین رو نقل بسیاری از قصص قرآنی برای عبرت دیگران، به جهت وجود قوانینی است که مختص یک جامعه نیستند، بلکه مشترک جوامع‌اند و قابلیت تکرار دارند: «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِی الاَلبـبِ»
[۱۰۹]
؛ همچنین از آیاتی که مردم را به سیر در زمین ترغیب می‌کنند تا سرگذشت اقوام و سرانجام پیشینیان را بنگرند، قوانین مشترک استفاده می‌شود: «قُل سیروا فِی الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عـقِبَةُ المُجرِمین»
[۱۱۰]
«اَوَ لَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَیَنظُروا کَیفَ کانَ عـقِبَةُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم...»
[۱۱۱]
از نظر قرآن، امت‌ها و جامعه‌ها از آن جهت که امت و جامعه‌اند ـ نه صرفا افراد جامعه‌ها ـ سرنوشت مشترک دارند. اشتراک در سرنوشت به معنای سنت و قانون داشتن جامعه است؛ مانند آنچه در مورد سرنوشت قوم بنی اسرائیل آمده است.
[۱۱۲]
[۱۱۳]

منظور از قانون‌های جامعه در قرآن کریم، قوانین حقیقی یا تکوینی است که از ارتباطی نفس الامری حکایت می‌کنند که با وضع و اعتبار کاری ندارند.
[۱۱۴]
و در آن‌ها استثنا هیچ راهی نداشته، از سنخ ارتباط علّی و معلولی به شمار می‌روند و از این رو قضایای شخصیه و جزئیه قانون محسوب نمی‌شوند. برای تشخیص این قوانین که درقرآن کرریم به طور مکرر از آن‌ها یاد شده است سه ملاک علت داشتن، هدف داشتن، و اجتماعی بودن باید در نظر باشد.
[۱۱۵]
[۱۱۶]

کریم سه امتیاز اختصاصی قوانین اجتماعی در قرآن

شهید صدر، از مقایسه آیات قرآنی درباره قوانین مزبور، سه حقیقت استوار را استفاده کرده است که می‌توان آن‌ها را ویژگی‌های اصلی سنت‌ها برشمرد:
[۱۱۷]
[۱۱۸]

: کورکورانه و اتفاقی نبودن قوانین

بدین معنا که تخلف ناپذیرند. قرآن کریم روی این ویژگی تاکید بسیار دارد تا آدمی گمان نکند آنچه در تاریخ واقع می‌شود محصول صُدْفه و اتفاق است: «لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبدیلا.»
[۱۱۹]

: ج رابطه داشتن با خدا

از تعابیر مختلف قرآنی، به این حقیقت پی می‌بریم که اراده و سنت خدا همه قاعده و قانون الهی و به خدا و توفیق او وابسته‌اند و خداوند قدرت خود را از مجاری همین سنن و قوانین اعمال می‌کند. البته منظور انکار سلسله علت‌ها و معلول‌های رخدادهای طبیعی نیست، بلکه منظور این است که مجموع قوانین و سنن و مقررات تابع اراده الهی‌اند

: تاکید بر اراده و اختیار انسان

قرآن کریم میان جبر قوانین و آزادی انسان آشتی و این دو امر به ظاهر متضاد را به هم پیوند داده است. از نظر قرآن اصل اختیار: با سنن الهی منافاتی ندارد
«اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم»
[۱۲۰]

جز موارد فوق، با دقت در آیات قرآن کریم، ویژگی‌های اجتماعی بودن، این جهانی بودن و اصلاحگری را نیز می‌توان برای سنت‌های الهی بیان کرد. این قوانین اگرچه پاداش یا کیفر اخروی نیز دارند، تدابیر و رویه‌های خداوند هستند که در اجتماع این جهانی برای راهنمایی جهان به سوی مصلحت، طراحی شده‌اند. برخی از این سنت‌ها عبارت‌اند از اختیار و مسئولیت انسان، ارسال رسل، ظهور و سقوط امت‌ها، هدایت و اضلال، پیروزی حق بر باطل، استدراج، امتحان و ابتلا، عبرت آموزی، همبستگی دگرگونی‌های اجتماعی با تغییر درونی افراد و وراثت زمین برای مؤمنان.

اعتلاء و انحطاط جامعه
________________________________________

بر اساس دیدگاه قائل به استقلال و وجود واقعی جامعه، استناد صفات حیات و مرگ به آن، با توجه به آیات قرآن پذیرفتنی خواهد بود. قانون مرگ و حیات تنها برای افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیت‌ها و جامعه‌ها را نیز در برمی گیرد، با این تفاوت که مرگ ملت‌ها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ستم و دنیاپرستی است.
[۱۲۱]
» مفاد آیه «ولِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ»
[۱۲۲]
. این است که امم و جوامع بشری هم مانند افراد دارای عمر و اجلی محدودند
[۱۲۳]

شناخت عوامل رشد و گسست یا مرگ یک جامعه مستلزم شناخت صحیح انسان و جامعه، و شناخت این دو وابسته به شناخت جهان است، بنابراین درک عمیق اسباب فروپاشی یا پیشرفت هر جامعه رابطه مستقیمی با جهان بینی افراد دارد و چون جهان بینی‌ها مختلف‌اند تفسیرها از اعتلا و انحطاط نیز گوناگون‌اند؛ اگر جهان و انسان مادی باشند رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار می‌گیرد و رشد یا گسیختگی جامعه نیز بر موازین آن تفسیر می‌شود؛ اما در جهان بینی الهی، چون انسان و جهان جاودانه دیده می‌شوند نه در فاصله میان تولد تا مرگ، نوع نگرش به رشد و انحطاط آن نیز متفاوت است.
قرآن اعتلا و انحطاط جامعه را برحسب نوع نگرش و جهان بینی افراد تبیین می‌کند؛ به عنوان مثال از زبان آنان که نگرشی مادی دارند و پیشرفت را تنها از دریچه مادی می‌نگرند می‌گوید: هرکه اهل استعلا و برتری طلبی بود به فلاح و رستگاری می‌رسد: «وقَد اَفلَحَ الیَومَ مَنِ استَعلی»
[۱۲۴]
در منطق قرآن، جامعه دارای این نوع جهان بینی، محکوم به شکست است و رشد هر جامعه بر مدار پیشرفت فکری و اعتقادی و علمی است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل می‌دهد.
مکانیزم هلاکت یک جامعه، با برداشت از آیات مختلف چنین است که طبقات مرفه و مترف، به سبب در دست داشتن سلطه‌های مختلف، باعث پیدایش و گسترش فسق و انحراف همه جانبه در میان توده مردم و جامعه می‌شوند. این موضع خصمانه با توجه به اینکه یکی از اهداف مهم ارسال رسل اقامه عدالت و مبارزه با ظلم است، در مقابل حق و عدالت شدیدتر می‌شود و فساد و تباهی چنان شیوع می‌یابد که جامعه و روح جمعی، صفت فسق وفساد را به خود می‌گیرد و از فطرت اولی و مسیر خلقت منحرف شده، در نتیجه جامعه مستحق عذاب ، هلاک و قهر خداوند می‌شود: «فَقُطِعَ دابِرُ القَومِ الَّذینَ ظَـلَموا.»
[۱۲۵]

قرآن کریم ضمن بیان قصص اقوام پیشین، هم انسان‌ها را به قانونمندی برخی رخدادهای اجتماعی و عبرت گیری از آن‌ها توجه داده و هم علل اساسی انحطاط جامعه را به تلویح یا تصریح برشمرده است. از کنار هم نهادن مجموع آیاتی که این قصص در آن‌ها بیان شده‌اند، به ۴ علت اساسی برمی خوریم که رابطه مستقیمی با فروپاشی جامعه دارند؛ بدین معنا که به هر میزان که این علل در جامعه‌ای رخ بنمایانند آن جامعه سیر قهقرایی سقوط را سریع تر خواهد پیمود