ونرلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء وهدي ورحمه وبشري للمسلمين ( نحل : ۸۹ )
سیاست خارجی کشورها ی جهان امروز تابع اهداف و منافع ملیشان است. منافع ملی مشعل ورهنمود راهنمای سیاست خارجی دولتها است. هرکشور براساس تعریف منافع ملی خود، اهداف ملی و یا تعریف شناخت دوست و دشمن خود، دکترین سیاست خارجی خود را درهمه عرصه دنبال میکنند. به عبارت دیگر، دولتها برای اینکه در ثبات به سر ببرند، همواره رقیبان خود را دچار بیثباتی و ناامنی میسازند مانند حکومت نظامی پاکستان در چارچوب همین تیوری در مقابل افغانستان چند دهه، سیاست خارجی خود را درحکومت استبدادی نظامی دنبال میکند. دولت کنونی نظامی پاکستان ازطرف جهانیان همواره در بیثباتی و ناامنی و حمایت از گروههای تروریستی در افغانستان طی این مدت متهم شده است بخاطریکه اسلام اباد افغانستا را « دژ عقبی» تصور می کند. دولت پاکستان منافع زیادی در افغانستان دارد؛ زیرا عمق استراتژیک خود را دربحران پیچیده افغانستان دنبال میکند. همچنان منافع استراتژیکی علنی پاکستان در افغانستان معنا ووابستگی پیدا میکند و جلوگیری از نفوذ دهلی نوهم در کابل، یکی از ابعاد منافع وپیروزی استراتژیکی مهم پاکستان کنونی است. سوال اصلی این پژوهش این است که سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان بعد از سال ۲۰۰۱ با چه فراز و نشیبهایی همرا بوده است فرضیه این تحقیق نشان میدهد که سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان پس از ۲۰۰۱ با فشارهایی که ایالات متحده نظر به منافع خود بالای این کشور وارد ساخت، تا جایی هم در برخی مسایل تغییر کرد؛ اما بعد از سال ۲۰۰۶ بار دیگر جهتگیری خصمانه به خود گرفت. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی – تحلیلی و بر مبنای روش کیفی است، گردآوری این معلومات در هست وبود از منابع کتب ونشرات وغالبا اینترنتی است.ولی در سوره قرآنی همه مسایل اشکار است که از ان جمله سه واژه مهم علوم انسانی رهنمود،رحمت وبشارت ابعاد ی ګسترده ای دارند.
افغانستان کشوری است که تاریخ کهن ودیرینه دارد. در منابع تاریخی، قدامت آن تقریبا تا ۵ هزار سال گفته شده است که در این دورهها بنامهای متنوعی تاریخی چون آریانا، خراسان، قلب آُسیا، دروازه هند، چهار راه تمدنها و حتی در بعضی کتابها پامیران بنام بام دنیا نیز یاد شده است. به همین ملحوظ، از جغرافیای سوقالجیشی خاصی برخوردار است. موقعیت جغرافیاییاش وبیطرفی طویل المدت ان باعث شده است، همواره مورد مداخلات مستقیم قدرتهای بزرگ استعماری، چون ساسانیها، انگلیس شیطان ٬ روسها٬ امریکا وناتوی جنایت کار در دورههای متنوع تاریخی قرار گیرد. پاکستان نیز از این کشورها عقب نمانده و درهمسایگی بنام اسلام از هر نوع ابزار برای ناامنی در افغانستان در چند دهه و موقعیت گذشته استفاده اعظمی کرده است. هرچند از تشکیل کشوری بنام پاکستان کمتر از یک قرن میگذرد، اما در همین مدت محدود، یک چالش ومداخله گر مهمی برای امنیت ملی افغانستان محسوب میشود. بسیاری از کارشناسان سیاسی دنیا، از پاکستان به عنوان یک همسایه دورویه ٬مکارودخیل درقضایاء برای افغانستان یاد میکنند. این کشور عامل اصلی پیدایش اختلافات قومی وزبانی ، تروریسم و منبع اصلی وهسته بروز ناامنیها در افغانستان بوده و همواره کوشیده است، از این گروهها به عنوان اهرم فشار بر افغانستان استفاده کند. حادثه ۱۱ سپتامبر و هدف قرار گرفتن مقرمرکزتجارت جهانی و قسمتی پنتاگن در امریکا، باعث وبهانه عاجل شد که این کشور در افغانستان حضور نظامی پیدا کند. با سرنگونی امارت طالبان توسط ائتلاف بینالمللی به رهبری امریکا ، موقتا دست پاکستان از مداخله در امور افغانستان تا اندازهای کوتاه شد. سوال اصلی این پژوهش این است که گراف سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان، بعد سال ۲۰۰۱ با چه فراز و نشیبهایی به همرا بوده است فرضیه این تحقیق این است که سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان پس از ۲۰۰۱ با فشارهایی که ایالات متحده بالای پاکستان وارد ساخت، تا جایی تغییر کرد؛ اما پس از ۲۰۰۶ بار دیگر، مداخلات به شکل و شیوه جدید آغاز شد.
چارچوب نظری؛از نقطه نظر مکتب واقعگرایی (رئالیسم):
واقعگرایی یکی از مهمترین و قدیمیترین نظریههای روابط بینالملل به شمار میرود، نظریهپردازان این مکتب فکری اهمیت این نظریه را از آنجا میدانند که این نظریه رخدادها و کشمکشهای نظام بینالملل و سیاست میان دولتها را به طور واقعبینانه مینگرد. مهمترین نظریهپردازان سنتی این مکتب توماس هابز، ماکیاولی و مورگنتا هستند که بنام واقعگرایان کلاسیک یا همان واقعگرایان سیاسی نظام بینالملل یاد میشوند. واقعگرایان سیاسی، نظام بینالملل را کشمکش برتری یافتن بر رقبا میداند. از دید نظریه پردازان این مکتب، هر دولت در نظام بینالملل سایر دولتها را به عنوان رقبای باالقوه میبیند. والتس، یکی از نظریهپردازان واقعگرایی ساختاری بر این باور است که همه دولتها در نظام بینالملل در ترس و اضطراب به سر میبرند و امکان آن میرود که هر لحظه دولتی مورد تهاجم سایر دولتها دیگر قرار گیرد. بنابراین، هر دولت برای دفاع از خود، باید از آمادهگی و توان نظامی برخوردار باشد. در غیر این صورت، در اسارت همسایهگان خود که از قدرت بیشتر برخوردار هستند، قرار میگیرد با وجودیکه روابط اسلامی وحسن همجواری ٫ نیت واراده مسلمانان به مراتب پیشقدم است اگر واقعا عملی شود . این به معنای آن نیست که نظام بینالملل به صورت مکرر گواه جنگ و درگیری است، بلکه هر دولت تصیم میگیرد که چه زمانی به زور متوسل شود و دولت دیگری را مورد تهاجم قرار دهد. (والتس، ۱۳۹۴) بسیاری از واقعگرایان، نظام بینالملل را به دلیل عدم یک اقتدار مافوق سیاسی، محل آنارشیزم میداند که هر دولت در پی خودیاری خویش است.
مکتب واقعگرایی به طیف متنوعی تقسیم شده است، هرچند مفروضات همه واقعگرایان تاجایی یکی است، اما هرکدام با چشمانداز خویش به نظام بینالملل نگاه دارد. واقعگرایان کلاسیک یا سنتی که در نخست از نظریهپردازان آن نام برده شد، مفروضات همه شان این است: نظام بینالملل آنارشیزم است و این ناشی از وضعیت طبیعی بشر است که هرانسان در وضعیت نابسامان طبیعی به سر میبرد؛ آمیزهای که همواره انسان در حالت جنگ علیه همدیگر است و انسانها از این حیث با هم برابر است که ضعیفترین آنها میتواند، با دیگران متحد شود و قویترین را از پا درآورد. بنابراین، ساختار نظام بینالملل را این گونه میداند: نظام بینالملل آنارشیزم است، دولتها همدیگر را به چشم رقبا میبیند، هر دولت در پی هژمونی وفرعونی شدن است، دولتها در روابط خود عقلایی عمل میکنند، ترس بر دولتها سایه افگنده است و نسبت به همدیگر بدبین هستند..
واقعگرایان ساختاری چون والتس به این عقیده است که این ساختار نظام بینالملل است که دولتها را وامیدارد تا در پی اقتدار بیشتر از سایر رقبای خود باشد. اولین نگاه دولت حفظ امنیت و جایگاه نظام است، وی بر یک ادعای دیگر نیز تأکید دارد که دولتها در پی کسب ثروت، مزیت، سود، رفاه و همزیستی نیز است. (والتس، ۱۳۹۴)
سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان با طیف بزرگی از گزارههای مکتب واقعگرایی همراه است که از این مسیر بهتر میتوان رویکرد سیاست خارجی این کشور را در قبال افغانستان مورد ارزیابی وبحث عمیق قرار داد.
پیشینه سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان:
سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان با فراز و نشیبهای تند و تلخی همراه بوده است که در واقع جهتگریهای مداخلهگرایانه پاکستان بعد از حکومت شهید محمد داوودخان در افغانستان آغاز شد. با سقوط حکومت شهید محمد داوود در سال ۱۳۵۷ خورشیدی و روی کار آمدن دولت کمونستی افغانستان، گروههای اسلامی خوش باور ٬حریص قدرت ومقام ٫فاقد مدیریت سالم ومتمرکز ٫ جامعه شناس وبرخی عالمان دین افغانستان کشور را به مقصد پاکستان ترک و در شهر پشاور، دکان فعالیت سیاسی نا اگاهانه تیت وپراگنده ولی جهتگیریشان را در قبال حکومت کمونیستی افغانستان به مشوره پاکستان آغاز کردند حزب جمعیت اسلامی به رهبری پروفیسور متعصب وبی کفایت برهانالدین ربانی و حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار نیمه تحصیل که از جمله احزاب مهم بودند، فعالیتشان را از پاکستان آغاز کردند. هر عالم دین ٬پناهنده ووطن دوست که در داخل افغانستان مورد تعقیب و آزار حکومت قرار میگرفت، ناچار به پاکستان فرار میکرد و به همین احزاب متکبر سیاسی وبرخی شاخه دیگر میپیوست. رویه خشن وسودجویی شخصی برخی از رجال برجسته کشور بنام ملی گرایان بقتل میرسید مجروح ٬عبدالحکیم کتوازی وامثال ان تا زمانیکه که تعداد مهاجرین افغانستان به اضافه ای ۴ میلیون رسید. در این موقع، پاکستان از فرصت ها استخباراتی٬ارتباطی٬مالی واقتصادی٬ عراد جات ترانسپورتی استفاده اعظمی و با جلب حمایت جامعه جهانی و کشورهای اسلامی، به سازماندهی جهاد افغانستان آغازعمیق کرد قصه گاو شیری برای حکومت نظامی پاکستان از همین جا اغاز گردید.
در واقع، مرکز آموزش افراط گرایی تحت نام اسلام به میزبانی پاکستان بود. مدرسهها نقش مراکز نظامی را بازی میکردند که سالانه هزاران غرب انرا بنیادگرا تلقی می کرد انها را تربیه و به جنگ افغانستان میفرستادند درین موقع کریستین مانیتور اخبار مشهور مانند بریژنسکی ٌ ریس جمهور ریگن وکلینتن مجاهدین را با لقاب بلند ونامی یاد میکردند باالاخره جهاد افغانستان به پیروزی رسید و دولت کمونستی سقوط کرد. بسیاری از کارشناسان در دهه ۸۰ به این باور بودند که بعد از عقبنشینی روسیه از افغانستان، مدرسههای پاکستان اهمیت خود را از دست خواهند داد؛ اما نه تنها چنین نشد، بلکه پرورش افراط گرایی در این مدرسهها تا دهه ۹۰ نیز ادامه یافت ویگانه عامل اش پول هنگفتی بود تا اکنون از طرف ای اس ای پرداخته میشود. جنرال اختر عبدالرحمن معتقد بود که شهر کابل باید بسوزد وچنین شد .
پس از روی کار آمدن حکومت برهان الدین کابل کش توسط پاکستان ، آنچه پاکستان از جهاد افغانستان میخواست، برآورده نشد. در ساختار سیاسی جدید، مجاهدین سمت شمال به رهبری برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود تاجکتبار نقش اول را داشتند و گروههای بنیادگرای پشتون محور که اسلامآباد به ان توجه نکرد، از قدرت دور ماندند. پاکستان که به دنبال روی کارآمدن توسط شبکه ای اس ای به گروههای مورد نظرش در افغانستان بود، پس از آنکه از تنظیمهای تحت حمایتش ناامید شد، روی گزینه جدید سرمایهگذاری را آغاز کرد. بخاطر منافع مشترک وتغییر ستراتیژی پاکستان
این بار، گروه طالبان ظهور کرد و از همان ابتدا حمایت پاکستان را با خود داشت. این گروه اول با شعار پایان دادن به بینظمیهای تنظیمهای جهادی وارد ولایت جنوبی کندهار شد. پس از در دست گرفتن کنترل این ولایت، پیشرویاش را به سوی کابل آغاز کرد و پس از مدتی، کنترل کابل را برای پنج سال در دست گرفت. در جریان امارت اسلامی طالبان، پاکستان نفوذ قابل ملاحظهای بر این گروه داشت و حتی در تغییر و تبدیل پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و سقوط حکومت طالبان، سیاست پاکستان در قبال افغانستان با تغییرات جدی همراه بود .
الف- واقعه پیچید ه ومعمای ۱۱ سپتامبر؛ چرخش سیاست پاکستان در قبال افغانستان :
حمله ۱۱ سپتامبر به مرکزمنار های تجارت جهانی و پنتـاگن، سـرآغازی بـرای حملـه بـه افغانستان و حضور نظامی ایالات متحده در این کشور و سقوط امارت طالبان بود سوال درینجا است که این زمینه کدام طرف اماده ساخت؟. یکی از گزارههای مهم مکتب واقعگرایی موازنه قوا است که برای حفظ ثبات در چارچوب سیاست خارجی خود یک دولت با دولت دیگر برای منافع ملی خود در قبال یک کشور تهاجمگر با هم متحد میشود.
با وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر و تصمیم امریکا جهت مبارزه با تروریسم در افغانستان و مجازات عاملان آن حادثه، این کشور از پاکستان برای مبارزه با تروریسم در خواست همکاری کرد. پاکستانیها دو راه بیشتر نداشتند: اول، پیوستن به ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا و دوم، ادامه حمایت از طالبان. عدم همکاری با امریکا میتوانست پاکستان را در فهرست کشورهایی قرار دهد که بعداً به عنوان محور شرارت شناخته شدند و پیامدهای سختی برای این کشور به بار آورد. همچنان همکاری با ائتلاف ضد تروریزم میتوانست این کشور را دچار بحران داخلی سازد. به هر حال، دولتمردان پاکستان در صورت عدم همکاری با امریکا، حمایت آنان را از دست میدادند. در واقع شاید چالشبرانگیزترین چشمانـداز بلندمدت برای پاکستان، این بود که این کشور میزان پشتیبانی خود را از طالبان کاهش دهد. مشرف منافق در واشنگتن طالبان را بدو دسته تقسیم کرد خوب وبد.
اما پاکستان گزینه اول را انتخاب کرد. تصمیم به همکاری با امریکا و حضور در ائتلاف ضد تروریزم گرفت. اگر پاکستان با امریکا در جنگ علیه تروریزم همراه نمیشد، شاید قبل از افغانستان مورد حمله قرار میگرفت. همانطور که معاون وقت وزیر خارجه امریکا اعلام کرد، در صورتی که اسلامآباد در خواست واشنگتن مبنی بر حضور در ائتلاف مبارزه علیه تروریسم را رد کند، باید خود را برای حمله و بازگشت به عصر حجر آماده نماید. این مسأله باعث شد، اسلامآباد با طالبان مقابله کند و صفحه جدیدی در روابط دوستانه خود با کابل باز کند..
ب- خط مرزی دیورند و چالشهای آن:
جان میر شایمر، یکی از نظریهپردازان واقعگرای مکتب تهاجمی به این باور است که دولتها همواره در حالت ترس و هراس به سر میبرند و این ناشی از نیات خصمانه دولتها نسبت به همدیگر است. مرز دیورند یکی از چالشزاترین مسایلی است که دولت پاکستان و افغانستان را هرازگاهی به منازعه میکشاند.
سر هنری مورتیمر دیورند، دبیر امور خارجه هند بریتانیایی و رییس هیأت مذاکرهکننده از سوی حکومت بریتانیایی هند، در اواخر سپتامبر ۱۸۹۳ با امیرعبدالرحمان خان توافقنامهای را جهت تعیین مرزهای شرقی و جنوبی افغانستان با هند بریتانوی به امضا رساند که به توافقنامه دیورند و مرز دیورند معروف شد. اما اعتراض دولتها و برخی زمامداران افغانستان در مورد این توافقنامه پس از تقسیم شبهقاره هند به دو کشور هند و پاکستان، اختلاف و منازعهای را میان افغانستان و پاکستان شکل داد که بیشتر بنام منازعه دیورند شناخته میشود. پس از سال ۲۰۰۱، در هر دو دوره ریاست جمهوری حامد کرزی نیز قضیه دیورند روی روابط دو کشور سایه افگنده بود. آقای کرزی بارها اعلام کرد که خط دیورند را به رسمیت نمیشناسد و همواره تأکید داشت که هیچ حکومتی در افغانستان این خط را نخواهد پذیرفت؛ چون ملت افغانستان آن حکومت را نفرین خواهند کرد. با این حال، پاکستان تلاش داشت، با استفاده از هرگونه فشار، کاری کند که دولت افغانستان این خط را به رسمیت بشناسد. برخی کشورها نیز در تلاش به رسمیت شناختن خط دیورند از سوی افغانستان هستند. چنانچه مارک گروسمن، نماینده خاص امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال ۱۳۹۱ خورشیدی گفته بود که دیورند مرز رسمی بین دو کشور است. سفیر وقت امریکا در کابل اظهارات او را تأیید کرده و گفته بود که نه تنها امریکا، بلکه اکثریت کشورها خط دیورند را به عنوان مرز رسمی میان دو کشور به رسمیت شناختهاند. با روی کار آمدن حکومت وحدت ملی در افغانستان، تنشها میان دو کشور بیشتر شد. در این دوره، روابط افغانستان و پاکستان از فراز و نشیبهای زیاد برخوردار بود. ساخت دیوار در امتداد خط دیورند از سوی حکومت پاکستان که در برخی مناطق شماری از قریهها را به دو بخش تقسیم کرده است، نیز باعث تشدید تنشها در روابط کابل و اسلامآباد شد. چنانچه رییس جمهور غنی در واکنش به این اقدام پاکستان، چند ماه قبل در ولایت پکتیا اظهار داشت، آنانی که میخواهند با سیم خاردار مردم ما را از هم جدا سازند، باید دوباره فکر کنند.
با این حال، پاکستان تلاش دارد، با استفاده از هرگونه اهرم فشار، دولت افغانستان این خط را به رسمیت بشناسد. در کنار تلاشهای همیشهگی پاکستان و اظهارات دیپلماتهای خارجی، به باور بسیاری، همین قضیه باعث مداخلات پاکستان در افغانستان شده است و تا زمانی که این قضیه حل نشود، مشکل افغانستان با پاکستان حل نخواهد شد. بنابراین، در حال حاضر با در نظرداشت شرایط حاکم بر منطقه و وضعیت حکومت افغانستان، حل این قضیه ممکن به نظر نمیرسد، برعکس دامن زدن به این قضیه، روابط دو کشور را بیش از پیش تیرهتر خواهد ساخت.
ج- نگرانی پاکستان از نفوذ هندوستان در افغانستان:
یکی از مسایل مهمی که مکتب واقعگرایان آن را مطرح میکند، عدم یک قدرت فایقه در رأس دولتها است و این باعث آنارشیزم شدن نظام بینالملل شده است. بنابراین، هر دولت میکوشد تا حفظ بقا و امنیت خویش را تامین کند و برای این کار دولتها در پی افزایش قدرتاند، تا از این طریق بتوانند بقای خویش را تضمین کنند.
پاکستان بعد از اینکه استقلال خود را در سال ۱۹۴۷ گرفت، با هند درگیر کشمکش بر سر کشمیر شد. درگیری با هند و اختلاف مرزی با افغانستان باعث شده است که پاکستان همواره از روابط گرم هند و افغانستان نگران باشد. بوزان که یکی از چهرههای نئورئالیسم در روابط بینالملل است، میگوید که حتا اگر مشکل جغرافیایی میان هند و پاکستان پایان یابد، بازهم رقابت این دو کشور که از تفاوت مصدر مشروعیت دولت و تضاد هویت ناشی میشود، به سان جنگ سرد اتحاد شوروی سابق و ایالات متحده امریکا تا پایان تغییر یک طرف دوام خواهد داشت. به باور بوزان، ریشههای بیاعتمادی و ناهمسویی بین هند و پاکستان بر هویت اختلافزای دو کشور موضوعیت دارد که هند بقا و منافعش را در گسترش دموکراسی و سیکولاریزم در منطقه پیوند زده است؛ در حالی که فلسفه وجودی پاکستان مذهب و دین است که با سیکولاریزم هند نمیآمیزد. (روزنامه ۸صبح، ۱۳۹۵)
هرچند هند و افغانستان از دیر زمانی از یک رابطه سنتی خوبی برخوردار بودهاند و از نگاه جغرافیایی کدام خط مرزی مشترکی ندارند؛ اما دولتمردان هند همیشه در پی صلح و ثبات در افغانستان بودهاند. نداشتن مرز مشترک و قرار گرفتن پاکستان بین دو کشور هند و افغانستان، مانع اعمال نفوذ قابل توجه دهلی نو در امور افغانستان شده است. طی ۱۸ سال گذشته، نقش هند در توسعه اقتصادی، ایحاد زیرساختها، ارایه کمکهای بشردوستانه و سرمایهگذاری در منابع طبیعی افغانستان، از آن کشور تصویر مثبت میان افغانها ارایه و راه را برای توسعه قدرت نرم دهلی نو در این کشور هموار کرده است. (مطالعات راهبردی شرق، ۱۳۹۹)باوجودیکه هند درمداخله شوروی بی سروصدا ماند وبا رژیم کمونستی روابطی خوب نگاهداشت.
پاکستان بارها مدعی شده است که هند در ولایتهای جنوبی افغانستان مراکز تروریستی ایجاد کرده است که پس از آموزش برای کمک به بلوچهای جداییطلب در ایالت بلوچستان پاکستان میفرستد و امنیت پاکستان را مختل ساختهاند. پاکستان نیز عمل متقابل را همیشه انجام میدهد. به همین ملحوظ در صدد این است که منافع هند و مراکز سیاسی و دیپلماتیکی این کشور را در افغانستان از طریق تروریستان دستآموز خود هرازگاهی مورد هدف قرار دهد. (روزنامه ۸صبح، ۱۳۹۳) به همین لحاظ رقابت این دو کشور بر امنیت افغانستان سایه افگنده است و هر دو کشور در پی نفوذ بیشتر در افغانستاناند.
د- پاکستان در افغانستان:
الف- منافع سیاسی: اوج فعالیتهای دیپلوماتیک پاکستان جهت تحقق بخشیدن اهدافش در مذاکرات جینوا در دهه شصت هجری تبلور پیدا کرد. در آن زمان پاکستان در تلاش بود تا از طریق امریکا و سازمان ملل، شوروی سابق و دولت کابل را تحت فشار قرار دهد و تضمینی برای حفظ منافع سیاسی و مرزی خود به دست آورد؛ اما مقامات کابل مقاومت کردند و از دادن هرگونه تعهد و تضمین به پاکستان خود داری نمودند. دولتها از نظر واقعگرایان در پی افزایش کسب قدرتاند و برای این کار در پی کاهش قدرت سایر دولتها هستند. پاکستان نیز دست به افزایش قدرت نظامی و تسلیحاتی میزند تا در مقابل هندوستان، دشمن دیرنهاش کم نیاورد و توان دفاع را داشته باشد. همچنان بتواند نقش هندوستان را در افغانستان کمرنگ کند و حتا در اعمال نفوذ در کشورهای آسیای میانه دست بالا داشته باشد. این کشور، با حمایت طالبان میتواند نفوذ بیشتری نسبت به هند و کشورهای منطقه در افغانستان داشته باشد که در صورت نیاز میتواند از آن استفاده کند.
بر این اساس، حمایت پاکستان از طالبان چنین توجیه میگردد که اسلامآّباد تلاش دارد تا با روی کار آوردن یک دولت مذهبی و سنتی، از طرح مجدد ادعای ارضی علیه پاکستان در حاکمیت سیاسی افغانستان جلوگیری به عمل آورد. لذا گروه طالبان که با دیدگاههای مذهبی غیرمنعطف تلاش میکرد تا به حاکمیت و سیاستشان رنگ و بوی فراملی بدهد، یکی از بهترین انتخابهای دولت اسلامآباد محسوب میشود. از سوی دیگر، با توجه به شرایط اجتماعی و بینالمللی نامساعد نسبت به طالبان، پاکستان تلاش میکند تا با کسب مشروعیت رسمی برای این گروه از محافل جهانی، خواستهها و منافع استراتژیک خود را بر طالبان بقبولاند. (رنجبر، ۱۳۹۱)
ب- منافع اقتصادی: منافع اقتصادی پاکستان در افغانستان به خوبی قابل استدلال است. در سالهای اخیر، منابع انرژی فراوان و عمدتاً دست نخورده در آسیای میانه، رقابتی را میان قدرتهای بزرگ برای خطوط لوله گاز و نفت در داخل و بیرون منطقه به میان آورده است. افغانستان و پاکستان از لحاظ جغرافیایی در یک منطقه سرشار از انرژی خاورمیانه و آسیای میانه واقع شده است و کشورهای نیازمند به انرژی، همانند هند و چین دارای ظرفیت بالقوه رشد اقتصادی در افغانستان و پاکستان هستند. در کنار آنها، پاکستان برای بهبود وضعیت اقتصادی خود به انرژی نیاز دارد و خط لوله گاز تاپی با همه مشکلات خود منبع انرژی را فراهم میکند که برای ۵۰ سال آینده پاکستان کافی خواهد بود. قرار بود این لوله در سال ۲۰۱۹ تکمیل شود.
دهلیز اقتصادی پاکستان و چین بخشی از چارچوب توسعه یک جاده، یک کمربند چین است که فراتر از پاکستان و افغانستان وعده اتصال آسیای میانه با جنوب آسیا را میدهد. بنابراین، چه وضعیت امنیتی افغانستان بدتر شود، یا ثبات یابد، تاثیرات مستقیمی بر منافع اقتصادی پاکستان دارد. (ماندگار، ۱۳۹۴) والتس، یکی از نظریهپردازان مکتب واقعگرایی ساختاری به این باور است که دولتها در کنار افزایش قدرت نظامی در پی بالابردن سطح اقتصادیشان نیز است.
ودر اخیر نتیجه گیری وراه حل:
اکثر دانشمندان مکتب واقعگرایی به این باور اند که دولتها برای رسیدن به اهداف خود تا جایی که لازم باشد، دست به هرکاری میزنند. به رغم اینکه پاکستان به عنوان همپیمان کلیدی امریکا در ائتلاف ضد تروریسم مطرح است، اما با نگاه دقیق به سیاستهای اعمالی پاکستان در مییابیم که وعدههای رهبران آن کشور مبنی بر همکاری با امریکا در مبارزه علیه تروریسم، صادقانه نبوده است. تصمیم اسلامآباد مبنی بر پیوستن به جبهه ضد تروریسم، اقدامی در جهت دور ماندن از خشم امریکا و حفظ منافع پاکستان در جنوب آسیا بود. منتقدان به این باور اند که به رغم اعلام حضور پاکستان در ائتلاف مبارزه علیه تروریسم و همکاری با امریکا، کماکان در اردوگاههای آموزشی فعال در خاک این کشور، تروریستان آموزش میبینند و از آنجا برای انجام عملیات تروریستی علیه افغانستان و هند رهبری و سازماندهی میشوند.
در همین راستا، هدف پاکستان در خصوص ادامه حمایت مخفیانه از طالبان در جهت تحت فشار قرار دادان امریکا برای مقابله با نفوذ رو به گسترش دهلی نو در کابل و حل معضل دیورند براساس منافع پاکستان، قابل ارزیابی است. کوشش پاکستان بر این است تا بار دیگر گروه طالبان در ساختار سیاسی افغانستان قرار گیرد که هم بتواند اهداف سیاسی و اقتصادی خود را در داخل افغانستان دنبال و هم دست هند را از این کشور کوتاه کند
نخست: حل عادلانه و پایان دادن به منازعه ارضی دیورند و عدم مداخله در امور یکدیگر.
دوم: ایجاد یک توازن در سیاست خارجی افغانستان نسبت به کشورهای همسایه و منطقه بهویژه در مورد هند و پاکستان تا از مبدل شدن افغانستان به میدان رقابتهای امنیتی و ژیوپلیتیکی این دو کشور جلوگیری شود.
سوم: تعامل مشروع و همزیستی مسالمتآمیز و همکاریهای اقتصادی و استراتژیک میان دو کشور در قالب نظریه وابستهگی متقابل...
منبعها:
۱. اسمال، اندرو(۱۳۹۶)، محور چین و پاکستان ژیوپلیتیک نوین آسیا، ترجمه محمدحسین دهقانیان، تهران: انتشارات ابرار.
۲. مشرف، پرویز (۲۰۰۷)، در خط آتش، ترجمه سیدهارون یونسی، کابل: انتشارت میوند.
۳. فییر، کرول کریستین (۱۳۹۶)، نبرد تا آخرین نفس، شیوه جنگ ارتش پاکستان، ترجمه خالد خسرو، کابل: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.
۴. گریگوریان، (۱۳۸۸)، ظهور افغانستان نوین، ترجمه علی کرمانی، تهران: انتشارات عرفان.