هزینه های نفاق
مصطفی عمرزی
از چند سالي ست كه به نام حقوق بشر، از به محكمه كشاندن مجرمان سال ها بدبختی مردم ما، سخن گفته می شود. اين كه چه گونه اين محكمه دایر مي شود، حرفي نداريم؛ اما براي سبك و سنگين كردن دوسیه هاي آن، هيچ ترازويی وجود ندارد.
حمل حجم بزرگ دوسیه ها، نیازمند وسیله ی سنگینی ست که در کشور های با ثبات، دولت- حکومت نامیده می شود. در وجود دستگاه سبک و چند پارچه ی دولت- حکومت کنونی افغانستان که با جناح های بی ثبات ساخته اند، بار ها جنایتکاران کوچک را هم تبرئه کرده اند.
به راستي هم چه طور مي شود بار سال ها بدبختی مردم را ميزان کرد؟ اين ميزان گرچه براي سرنوشت ملت، مردم، كشور و قانون، نياز است، اما لحاظ به وجود آورنده گان هزاران دوسيه ی جنایی، اگر به جایی برسد، باز هم لحاظی به کار می رود تا در محک آن، به جای اوزان معیاری، از سنگ، كلوخ و خشت استفاده شود.
جلد کتابی که در شمار جوزسازی های تبلیغاتی، شاید از قبل ذخیره شده بود تا برای بزرگ نمایی، منتشر شود، در واقع جزو دوسیه هایی ست که ظاهراً به لحاظ جنایتکاران سلاح بر دوش، اغماض می شوند. چنین خیانت های ملی را به نام آزادی های بیان، رسانه و توجیه بازار آزاد، از چشم می اندازند تا به اهدافی برسند که نتیجه ی آن ها، بلای تشتت و تفرقه است.
هنوز چند روز از اجتماعات کوچک خر-آسان بازان، سپری نشده بود که به این بهانه، کتاب «بحران هویت ملی» را دوباره منتشر کردند. در حالی که برای نشر یک کتاب مفید، ملی و مهم، حتی ماه ها منتظر می مانیم تا وجوه آن تامین شود، تجربه نشان داده که با کمترین ابراز ناراحتی در برابر منافع ملی، پول های کلانی هزینه و به دست می آیند.
هرچند نویسنده ی کتاب متذکره، معلوم الحال است، اما پوشیده نیست که افغان ستیزی در کشور افغانستان، بیش از دفاع از افغان ها، پول دارد. انتخاب سوژه هایی که به اصطلاح از مسایل بحرانی بحث می کنند، به معنی آن چه نیست که عنوان می کنند؛ زیرا ادعای بحرانی بودن، چنان چه پس از هفت ثور رونما شد، باید کلی و همه گیر باشد. مردم ما دیدند که با بدترین پروژه های افغان ستیز، در حالی که خلای کامل فرهنگی داریم(نبود و کمبود کتاب هایی که هویت ملی افغان را جامع و عمیق در بر بگیرند) بیش از 50 قوم این کشور، افغانیت را محور اصلی تجمع ملی خود می دانند. بنا بر این، بدترین و زننده ترین بحث های افغان ستیز هم در محدوده ی افرادی باقی مانده اند که پول می گیرند و اگر ورق برگردد و ُابُهت سیاسی ما احیا شود، همین ها رایگان از هویت ملی، دفاع خواهند کرد.
یک بنای محکم هویت ملی/ سیاسی، قدرت دولت- حکومت است که از آن با اعمال قانون، حمایت می کند و اجازه نمی دهد با متنازع شدن، محراق تفرقه واقع شود.
در کابل، کتاب فروشان و ناشرانی را می شناسم که با قواره های فقیر و در مکان های نامناسب، اما برای چاپ کتاب های ضد منافع ملی، جیب های پُر دارند. اعضای گرسنه ی جنبش افغان ستیز به اصطلاح «رستاخیر تغییر» تا آخرین روزی که در خیمه ای در «چهار راه شهر نو» جمع می شدند، از خوراکه ها و نوشابه هایی یاد می کردند که بدون وقفه و با سرویس عالی می رسیدند. آنان «جنبش رستاخیر تغییر» را برای رفع عقده های گرسنه گی، فراموش نمی کنند.
تصاویر پسرک بی سوادی که در تلویزیون محلی «طلوع»، مشهور شده بود(مسلم شیرزاد) با همان میانه ی تهی در چهار اطراف شهر کابل، آویزان است. او را با بلبورد های «استاد فن بیان و سخنرانی» تبلیغ می کنند و این در حالی ست که حداقل شاید بیش از نیم قرن می شود که کتاب «آیین سخنرانی» دیل کارنگی، نویسنده ی نامدار امریکایی را تمام افغان ها می شناسند.
«در فصل سوم، افغانستان و مسألۀ وحدت ملی، مورد بحث قرار می گیرد. او این بحث را با عناوینی چون دولت ملی، دولت- ملت و ناسیونالیسم، وطن پرستی و ناسیونالیسم و قومیت در افغانستان تعقیب می کند و نتیجه می گیرد که «ما در افغانستان به بحران جدی هویتی مواجه هستیم... در افغانستان، هیچ یک از مؤلفه های هویت ملی، صادق از آب برنمی آید. وقتی که مردم ما به بحران هویتی مواجه باشد، بدون شک ملت واقعی وجود نخواهد داشت. وقتی که ملت به معنای واقعی کلمه و امروزی آن وجود نداشته باشد، دولت ملی بدون ملت، دروغی بیش نیست. وقتی که دولت ملی وجود نداشته باشد، ترویج ملت گرایی وروح ملی، صورت گرفته نمی تواند.»
نویسنده در فصل چهارم به توضیح راهکار ها و راه حل های مسأله پرداخته، چند مسأله را به عنوان راهکار، ارایه می نماید. مانند تعریف مجدد هویت افغانی، نقش روشنفکران، نقش دین، نظام سیاسی مبتنی بر واقعیت اجتماعی، سیاست فرهنگی، آموزش و پرورش، حقوق بشر و کثرت گرایی و ازدواج های بیرون گروهی. به نظر نویسنده، هر یک از این موضوعات می توانند در ایجاد یک هویت کامل، نقش به سزایی ایفا نمایند. در این میان، وی به نقش فرهنگی بیشتر از همه تأکید می ورزد: «دولت افغانستان باید یک سیاست فرهنگی سالم و خوبی را برای مردم ارایه بدارد و آرام آرام آن را تطبیق نماید. بدون شک فرهنگی را باید پیاده نمود که باعث پویایی و آزادی های بیشتر گردد. سیاست فرهنگی ما باید مبتنی بر این باشد که... فرهنگ دیگر اندیشی، تساهل، بردباری، مهمان نوازی، انسان مداری، حقوق شهروندی، همدیگر پذیری و... جایگزین نمود.»
اقتباس بالا، بخشی از به اصطلاح تبلیغاتی ست که یک سوی دیگر جنایتکاران فرهنگی که زیر سایه ی جنایتکاران قاتل و ویرانگر، ستر شده اند، پیرامون کتاب متذکره، همنوایی کرده اند.
در موارد مختلف، محتوا و اهداف افغان ستیزان را نقد کرده ام. در این جریان، از مهمترین کتاب ها تا مهمترین نوشته هایی که فرض می کردند بهترین هایند را رسوا ساخته ایم. به گونه ی مثال، اگر توضیح معرف کتاب «بحران هویت ملی» را رسوا بسازیم، چند نکته، مهمتر از همه، کار ما را آسان می سازد. اول این که تلقی نادرست از هویت ملی در افغانستان، بر اساس تلقی از دیرینه گی آن در کشور های غربی ست. اگر هویت ملی افغان ها را بحرانی عنوان کنیم، در جغرافیای جهان سوم، هیچ جایی را نمی یابید که هویت ملی آن ها بر اساس برداشت های به اصطلاح ستمی، مشکل نداشته باشد.
چند دهه پس از تشکیل پاکستان، این هویت، مشمئزترین هویت سیاسی منطقه ی ماست. کثرت قومی تاجکستان که بیش از نصف این کشور را با اقوام غیر تاجک، مسجل می سازد، حتی اگر کمتر باشد، باز هم نمی تواند هویت یک اقلیت قومی بی نام و نشان را که تاریخ سیاسی زیر صفر دارد، جذب کند. بحران هویت ملی ایران که زیر ساختار فدرالی قبل از حاکمیت پهلوی ها نیز خوابیده بود، پنهان نیست. اصولاً هویت ملی، چنانی که با تلقی از دیرینه گی آن در غرب که عمری بیش از صد یا دو صد سال ندارد- چون در همین تاریخ، مسئله شده- در اکثر کشور های جهان، بیش از نیم یا یک قرن نیست.
مورد دوم تنقید بر غرض بالا، زمینه ی اجتماعی ست. در حالی که با تحولات سیاسی خوب، تحولات فرهنگی متکثر رونما می شدند، با وجود عقب گرد 26 سرطان، اما ظاهر مدنی و در حال رشد جامعه ی افغانی که مفاهیم حقوق بشر، آزادی ها و کرامت انسانی را با تاسی از کنوانسیون های ملل متحد، مسجل می کرد، در هرج و مرج کودتا ها و تحولات منفی که نقش چند اقلیت قومی مطرح در آن ها پوشیده نیست، مسئله ی هویت ملی و به تبع آن حقوق اتباع و آزادی ها آن قدر به حاشیه کشانده شدند که بالاخره با پایان رژیم های منفور کمونیستی که کاملاً در انحصار اقلیت های قومی، قرار داشتند، سقوط حکومت به اصطلاح سقوی دوم که کشور را به چهار راه تردد عناصر بنیادگرا و مرتجع مبدل کرد، نه فقط مانع عمده ی در راه هویت ملی بودند، بل با آن چه که احزاب اقلیت های قومی به نام دین و قوم مطرح می کردند، طالبان و القاعده را به ارمغان آوردند.
مولف یا سرپوش کتاب «بحران هویت ملی»، از یک اقلیت قومی ست. تشخیص هویت او که از آخور فارس ها تغذیه می کند، اما آنان را در جایی قرار نمی دهد که با افغان ستیزی، مایل به ایران شهری اند؛ زیرا در جامعه ی منحط ایرانی، قوم ستیزی های فاحش که اعراب و ترکان را بیش از همه علنی توهین و طرد می کند، هیچ جایی به افرادی نیست که با صفت مغول زاده، جزو همان توحشی عنوان می شوند که در ایرانی گری، قلمداد می کنند. بنا بر این، اگر چشم به منابع درآمد را هم نفی کنیم، آن چه به نام هزینه های نفاق می گیرند، مسئله ی تجاری می شود. حُسن این روش در این است که مولدین را ملزم نمی کند در موضع خود، ثابت بمانند. افراد زیادی را دیده ایم که با حالات اشمئزاز آور، افغان ستیز بوده اند، اما منطق پاسخ هایی که دریافت می کردند و روشنگری پیرامون فساد مالی و مهمتر از همه درگیری با واقعیت هایی که افغانیت را تضمین می کنند و این که بی محور آن نمی توانیم متحد شویم، آنان را اگر کاملاً هم نه، اما به عقبگرد واداشته تا حداقل از شدت عصبیت های خود بکاهند.
با تمام تفصیلی که آمد، هرگز و به هیچ عنوان حامی بستن دهان مردم نیستیم؛ زیرا اعتقاد داریم که اگر به پرسش ها، پاسخ های درخور ندهیم، ساده ترین آن ها فرهنگ های مخرب می شوند. منتها حرف ما این است که وجداناً به اولویت ها ترجیح دهیم. در شرایطی که باید و به نام افغان، از شان هزاره، تاجک، اوزبیک، پشتون و تمام بیش از پنجاه قوم افغانستان حمایت کنیم، هزینه های نفاق، چنانی که روی آثار مغرضانه صورت می گیرند، ما را در چند جبهه درگیر می سازند تا با تمام نیرو نتوانیم در برابر مشکلاتی بایستیم که در یک گستره ی خشن و مهیب، ما را به نام خدا، تهدید می کنند و اگر دست شان برسد، به هیچ نوع حقوق بشر، آزادی ها و پروتوکول های بین المللی، پابند نیستند.
در شرایط فعلی، جبهاتی مانند کتاب «بحران هویت ملی» را خطرناک تر از جبهاتی می دانیم که با خشونت ها از مردم ما قربانی می گیرند. قربانی آثار و ایده های مغرض، تفریق مردم است تا در شرایطی که بیش از همه نیازمند اتحاد اند، در برابر گروه های کوچک، اما متحد کم بیاورند. دقت کنید که مجموع مخالفان دولت که مسلح و غیر مسلح آن در چوکات یک حزب، شاید بیش از 100 هزار تن نباشد، 35 میلیون افغان را تهدید می کنند و نوید می دهند که آنان را 1400 سال، عقب تر می فرستند.
تشتت بالای قومی در احزاب، جناح ها و نهاد هایی که هرگز ممثل کُل اقوام افغانستان نیستند، با تاثیرات مخربی که با نمونه های «بحران هویت ملی»، صادر می کنند، عامه ی مردم را که به دهان آنان نیز می بینند، حداقل مردد می سازند تا نتوانند تصمیم بگیرند. چنین انفعالی، حلقه ی خفقان را به گردن کسانی هم خواهند انداخت که در تعریف بنیادگرایی، عوامل تفرقه ی قومی، شناخته می شوند. بدون شک، دست اندرکاران کتاب «بحران هویت ملی»، اگر غایب نشوند، در اولین اجراآت انحصار دوباره ی استبداد مذهبی، گردن زده می شوند.
شرح تصاویر:
چاپ های متعدد کتابی که امثال آن ها را با هزینه های نفاق، سریع منتشر می کنند.