تنقید بی عارضه

مصطفی عمرزی

ما از گفت و گو های خود، خاطرات ناخوش نیز داریم. یک دلیل آن، عوارضی هستند که هنگام نفی یا رد موضع طرف مقابل، ارائه می شوند. تاثیرات روانی این تقابل که گاه به خشونت هم کشانده می شوند، تبعات می یابند و اگر جلو آن ها گرفته نشود، به یک فرهنگ بد رویارویی مبدل می شوند. 

من با بیش از 15 سال کار فرهنگی، متوجه شده ام که اگر هنگام گفت و گو ها، به خصوص در جایی که در موضع مخالف واقع می شویم و خواسته یا ناخواسته باید روشنگری کنیم یا ابراز نظر ما خلاف نظر مقابل است، به جای رد یا نفی مستقیم سخنان طرف، مسئله را بی مخاطب، تحلیل کنیم، خیلی راحت از عوارض نفی و رد، در امان می مانیم. منظورم از نفی یا رد بدون مخاطب، این نیست که تنها «چرت» بزنیم. با کارآیی که مثال ها دارند، مثال می دهم. 

متوجه بحث های افغان ستیزان، شده اید! بعضی از همتباران ما با استطاعت زیاد، باز هم در برابر آنان کم می آورند و یا در فضایی که پُرتنش شده، نمی توانند نظرات خود را که اکثراً منطقی هستند، بر کرسی بنشانند. یکی دلیل آن این است که با خطاب طرف مقابل خود که «درست نمی گویی، دروغ گو استی و یا هم مغالطه می کنی!»، او را تحت فشار روانی حمله، قرار می دهند. با تاثیری که چنان حملاتی دارند، احساسات، مانع طرح های منطقی می شوند. با احساساتی شدند، جای معیار ها و اصول را سلایق می گیرند و چه بسا که متاثر از نگرش های جناحی، اصل مسئله را به حاشیه می کشانند. بنا بر این، مسایلی به اهمیت منافع ملی، جغرافیای سیاسی افغانستان و هویت ملی افغان، در حد برداشت های انفرادی افراد و اشخاص قرار می گیرند و به همان اندازه، کوچک نمایی می شوند. در این میان، حیله گری هایی را هم از یاد نبریم که بعضی افغان ستیزان سعی می کنند با توهین، دهن گنده گی و هتاکی، شما را تحریک کنند و چون احساساتی شدید، سخنانی خواهید گفت که هنگام رفع احساسات، باعث پشیمانی می شوند. 

بار ها با درگیر ساختن همتباران ما در احساسات، اسناد جمع کرده اند و جلو همه قرار داده اند که می بینید چه گونه و با چه صراحت، علیه ما سخن می گویند! یک نمونه ی واضح آن، سخنان ناسنجیده ی عبدالواحد طاقت در تلویزیون ژوندون بود. من می دانستم که او با آن چه افغان ستیزان و پشتون ستیزان می کنند(اکثراً هتاکی، دهن گنده گی و توهین) خیلی نارحت شده بود. بنا بر این و بدون این که توجه داشته باشد منتظر واکنش های احساساتی اند، مورد سوء استفاده واقع شد؛ هرچند بعداً معذرت خواست، اما سخنانی که دیگر ثبت شده اند، جزو حربه هایی به شمار می روند که هرازگاهی که ضعف می یابیم یا حیثیت سیاسی ما پایین می شود، با آن ها به نفاق، دشمنی ها و اعمال ضد منافع ملی، دست می زنند. 

یکی از دلایلی که بسیاری نخواسته اند از طریق رسانه های تصویری و صوتی، نظرات خویش را بیان کنند، دلیل بالا نیز می باشد. آنان کم نیستند و با ما همنظر اند و نگرانی دارند که هنگام تقابل با دشمنان، شاید در معرض توهین، دروغ و هتاکی قرار بگیرند و چون تاثیرات روانی آن ها زیاد می باشند و محال است خود را کاملاً مهار کنیم، ناگزیر از بیان سخنانی خواهیم شد که هرگز نمی خواستیم بیان کنیم. 

عرصه ی رسانه هایی ما خیلی آلوده شده است. حتی به اندازه ی شمار انگشتان نمی توان رسانه های صوتی- تصویری خوبی یافت که از شما، افزون بر استفاده های تجارتی، استفاده های دیگر نکنند. بار ها در جریان بحث های سیاسی که باعث درگیری ها می شوند و تلویزیون های مغرض طلوع، یک، نورین، نور و امثالهم در آن ها بسیار دخیل اند، ناگهان و با اعلام یک وقفه ی کوتاه، یک جریان تجارتی را راه می اندازند که در وقت به اصطلاح گولدن تایم(اوج تماشاچی) واقع شده و بیش از همه در بحث های نفی و رد، واقع می شوند.

افغان هایی که تخلیقات این قلم را می شناسند، می دانند که با درصد بالای تابوشکنی های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و دینی نیز معروف است. با آن که جداً مصروف این کار استم، به استثنای تنقید مستقیم افغان ستیزان و پشتون ستیزان وقیع، هیچ کس را مخاطب قرار نداده ام. در این تجربه، نام هیچ کسی را نمی گیریم. اگر می گوید طرفدار تیوری آریایی ست، من این تیوری را بدون این که از او نام ببرم، نقد می کنم. این گونه، بدون این که تاثیرات روانی نفی یا رد واقع شوند، مسئله در حد یک بحث علمی یا منطقی می ماند و چانس زیادی دارد که با احتراز از در تنگنا قرار دادن دیگران، اگر خوب و منطقی باشد، از سوی مخالفان، پذیرفته شود. 

با مخاطب قرار دادن، چنانی که این تجربه را از سرگذرانده ام، متوجه شده ام که با وجود منطق و درستی ادعا، اما نه فقط باعث پذیرش مخالف نشده، بل بر موضع نادرستش پافشارده است. این پافشاری، گاهی به این دلیل واقع می شود که وقتی کسی را مستقیماً مخاطب قرار می دهید، شان اجتماعی، علمی، فرهنگی و سیاسی او زیر سوال می رود. اگر مخاطب قرار نگیرد، اکثراً واکنش نشان نمی دهد. اگر مخاطب واقع شود، کمتر اتفاق افتاده و کمتر ظرفیت هایی وجود دارند که حقیقت را بپذیرند و این پذیرش، روی     گذشته ی کاری شان سایه بیافگند.

خصوصیت تمام پدیده ها چنین اند که تغییر می کنند. به استثنای تخلیقات و تولیداتی که تاریخ را قید می کنند، به خصوص آن هایی که بر اساس مولفه های ادبی، درصد بالای کیفیت دارند، هیچ چیز از چرخ زمان در امان نیست. اگر چنین نمی بود، پیشرفت- حاصل نمی شد. 

تا زمانی که از تیوری «بنیان اندیشی» بهره بردم و با تنقید نو تاریخ، آشنا شدم، فکر می کردم آن چه را به نام های آریانا، خراسان، فارسی یا پارسی به خورد ما می دادند، مشکل ندارند؛ اما حالا جزو مهمترین تنقیداتم به شمار می روند. این بینش، منکر نیست که گویا بالای آن ها تنقید نداشته ایم؛ اما با سن و سالی که من دارم، رشد من در زمینه ای صورت گرفته که بسیار سیاسی ست. من متولد دوم عقرب سال 1358 شمسی ام. از همان زمان که جزو اوایل سالیان خونین افغانستان بود تا کنون، در جامعه ای زنده گی کرده ام و محکوم به زنده گی استم که عرصه ی تنقید تاریخی آن، بسیار آلوده شده است. می بینیم که افغانستان قبل از هفت ثور را به خاطر تضعیف و مشروعیت تاریخی یک قوم، یک جانبه نقد می کنند؛ اما نوشته های نویسنده گان منتقد، پُر است از اوصاف افرادی که تاریخ های تصویری- صوتی زیاد خیانت، جنایت، ویرانگری و تجاوز دارند و اکثراً پس از هفت و هشت ثور، واقع شده اند.