انديشه هاي جانوري به نام انسان

مصطفی عمرزی

یک مقوله است که «انسان، حیوان ناطق است!» در زنده گي او شايد در تمام آن بر دو مورد، بیش از همه حكايت شود كه يكي خوشي و ديگري غم نام دارد. تا جايي كه به   زنده گي حيوانات مربوط است، اين طبقه، خوشي ها و غم هاي خود را در راستای چريدن، فرار، آزادي و سفر، ‌خلاصه مي كنند. 

حیوانات نظر به اوضاع جسمي و فزيكي و كلاً در گونه هاي اهلي، وحشي، مضر و بي آزار، تقسيم مي شوند. گونه ي بي آزار در جمله ي خوشي هاي خود، بزرگترين موهبت را  نجات از دست گونه ی گوشتخوار خدا ناترس و ظالمي مي داند كه به اثر سرشت، به جاي استفاده از صدها فرآوده ی دیگر طبيعي، دوست دارد او را بخورد. 

چون صاحب نگارش اين مقال از گروهي به نام انسان، نماينده گي مي كند، بدون شك ميل دارد هرچه زودتر از دنياي پُر از رمز و راز و ناشناخته ي حيواني برون برود و به گروه خودش بپیوندد. 

خلاف اصل بالا، ناچار از توضيح می باشم که دنياي جانوران(داران جان) تنها بر دو    شاخه ي خوشي و غم، محدود نمي ماند. انسان های زمان ما هر روز تا روز ديگر با غرق شدن در تمایلات مادي و فراموشي معنوی، خوشی ها را نیز رنگ کرده اند. یک نوع خوشی ها، خرسندی از بدبختی های کسانی ست که در فاصله ی تاریخ، دشمنان پنداشته شده اند. 

با مرور پديده هايي كه سياسی، ارتجاعی، دهشی و افراطی خوانده مي شوند، به نتایجی دست مي يابيم كه غم جانوری به نام انسان در خوشی هایش نیز نهفته است. افت او از تولید بمب هسته یی تا فرهنگ های زوال اخلاق که در تمام کشور های دنیا در حال انکشاف است، معانی ای يافته كه اگر با توليد يك کالای نو و دستيابي به سهولت ها، خوشحال مي شود، تولید در عرصه ی مصرف، با اندوه زود فرسوده گي و عوارض جانبي، آن ها را به غم وی، مبدل می سازد. 

سرور رشد تكنالوژي،‌ لرزه بر اندام مي اندازد، ‌اما نوعيت تجاري آن، ‌اعتماد بر فنآوري را متزلزل مي سازد. در این سرسام، تغییر اصالت طبیعت که جای زیبایی های خدادادی آن را زنگاره ها و آهن آلات ماشینی، خواهند گرفت، حتی آینده را مغشوش می سازد. شعف يك همسر زيبا، خوش اندام، باسواد و صاحب ثروت، اندازه ندارد، اما نگرش غیر اخلاقی به او که از عقب مصئونیت های مصنوعی- اعتقادی نیز می گذرد، جلو حضور     اجتماعی اش را سد می کند. شيوع بي عفتي، نشاط داشتن اين موهبت را با غم نگراني از افت فرهنگی که در این جا به جنس ذکور نیز چشم دارند، به حد کالای عفونی در می آورد. 

شعف جامعه ي مردمسالار ،‌آزاد و برابر كه در پله هاي ترازوي آن ذکور و اناث در يك وزن قرار دارند، خوش است، اما تقليد مردان از زنان و برعکس، تضاد در زمینه ای می شود که طبیعت نام دارد. 

معلوم نیست که جانور انسان از چه زمانی حیوان ناطق شده؟ اما کاملاً محسوس و با معناست که از این حُسن عادت، همیشه خوب استفاده نکرده است. با آغاز شعور نفع و ضرر، اندیشه های جانوری به انسان به کار می افتند تا در این تخلیق که با هزاران سال تاریخ دارد، همچنان به بدی هایش هم بیافزاید. 

در تاریخی که کتبی شده، اندیشه های جانوری به نام انسان، هزاران نمونه دارد که با نابودی هستی دیگران، با افتخار از کشتار آنان نام بُرده و در این عرصه، کسانی را از نظر نیانداخته که در جایگاه رهبر و پیشوا، قرار داشته اند. سقوط های یک شبه، تراژیدی های تاریخی هستند که یک سوی تنازع را نشان می دهند. 

تا زمانی که اندیشه ی نفع و ضرر، تصحیح نشود، در تنازع بقا که یک اصل طبیعی ست، انسان ها به نام انسان نیز همدیگر را می کشند. داستان جنایت های «اشراف المخلوقات»، تنها شامل براندازی انواع حیواناتی نیست که نتوانسته اند ناطق شوند. او از زمان پیدایش در زمین، اندیشه ها کرده تا چه گونه جانورانی را نابود کند که مثال او، حق زنده گی داشتند/ دارند. 

اصل تنازع بقا وجود دارد و پذیرفته شده است. منتها هیچ تعریف واضح ندارد که به خاطر بقا، چه قدر حق داریم تلاش کنیم تا حقوق دیگران، ضایع نشوند. ما موجودات قرن بیست و یک استیم. فقط در طول یک قرن قبل ما، ارقام کشتار انسان به دست انسان، بیش از صد میلیون نفر است. 

کشور های زیادی در جهان وجود دارند که کمتر از ده میلیون نفر، نفوس دارند. برای ترسیم چهره ی کریه کشتار، تصور کنید که صد میلیون نفر در ده کشور، به یک باره نابود شده اند. نفس های هستی آنان با خورد و بزرگ، پیر و جوان، در حالی دفن شده اند که از آمال و آرزو ها می تپیدند. متاسفانه دفن آرزو ها و آمال هم در اندیشه های جانوری به نام انسان، شکل می گیرد و او را وامی دارد تا آن ها را به واقعیت مبدل سازد.

 

7/9/1384ش