علایم شرک اخوانی

مصطفی عمرزی

در این که ستمیان افغانستان در چند جلد درآمدند و هر کدام راه و روش جداگانه اختیار کرده اند، تردیدی نیست؛ اما پنهان نماند که باور های آنان که به نام فرهنگ، توجیه می کنند، همیشه بر وحدت قومی متمرکز اند؛ اما اگر خالی از اغراض و اغماض بر حقوق دیگران هم نباشند، بیشتر خودشان را منحرف می کنند. 

در تازه ترین اتفاقات دنیای سقوی، تورن اسماعیل که اخوانی با طهارت شمرده می شود، انتخاباتی را نفی کرد که عطا محمد نور را در راس یکی از بدنام ترین احزاب جهادی افغانستان، قرار می داد.

یکی از دغدغه های خاطر باند شر و فساد این است که توهم حزب بدنام جمعیت را حفظ کنند. این حزب که در هنگام جهاد با کمک های مستقیم پاکستان به وجود آمد و از جیره های خارجی، امرار حیات می کرد، با بازی های قومی اعضای آن از نوازش اتحاد شوروی برخوردار می شود و در حالی که ساحه ی نفوذ آن به معنی تسلط یک گروه قومی بیش از 5 درصد افغانستان نبود، اما با شانس های زیاد، دوام آورده است. 

جمعت به اصطلاح اسلامی تا قبل از حمله ی امریکایی ها بر افغانستان، یگانه تنظیمی بود که با موضع رهبران آن در کولاب بدخشان، نفس می کشید. با واژگون شدن بخت طالبان، رقبای پلشت آنان به کابل آمدند. از همان زمان تا کنون که منحیث خدمه ی تشناب ها و بیت الخلا های خارجیان نیز وفاداری ها کرده اند، دغدغه ی خاطر شان این است تا بزرگ نمایی خود را حفظ کنند. این روش، باعث می شود تا در بازی های سیاسی، نقش طرفی را بازی کنند که برای جامعه ی جهانی نیز ارائه می شد. 

جمعیت به اصطلاح اسلامی با تغییر اوضاع، هرچند انحصار کامل سکتور امنیتی را دارد، اما کمبود ظرفیت بشری که روی یک اقلیت قومی تاکید می کند و ناچیز بودن آرای مردمی که با بیرون رفتن از ستر فارسی زبان، ظرفیت بشری آنان را سرخ ساخته اند، بازی های رسانه یی را از اصلی ترین سوژه های آن تعیین کرده اند. 

تنظیم فاسد جمعیت که بیشتر به خاطر حضور نیرو های امریکایی، زنده مانده، در آخرین مراحل محو خود قرار دارد. یکی از دلایل آن، گرایش به جریان ستمی ست. اصرار بقایای ملا چترالی روی تغییر ساختار سیاسی و هویت ملی، موضع آنان را آشکارتر می سازد. هنگام افتتاح تعمیر جدید جمعیت در کارته ی پروان، عبداللطیف پدرام، شانه به شانه ی صلاح الدین ربانی، راه می رفت. محدود شدن جمعیت به مناطق کوچکی در شمال شرق کشور که پایگاه های اصلی بقایای ناقلین بخارا هم به شمار می روند، در محاسبه ی قومی، همچنان مهم است. با تغییر قیافه ی همیشه گی، اعضای اصلی جمعیت  که به اشکال رهبری درآمده اند، باور های اعتقادی خود را کنار گذاشته اند. 

تورن اسماعیل که یک مُهره ی جمعیت در غرب افغانستان می باشد و از عوامل ایرانی محسوب می شود، با تقلبی خواندن انتخابات اخیر این حزب، در برابر آن قرار گرفت. با نفی محور عطا که مستقلانه محور های عبداالله عبدالله و برهان الدین ربانی را دور زده، تورن اسماعیل در کنار صلاح الدین ربانی می نشیند. با نفی عطا محمد نور، تورن اسماعیل در کنار بقایای ملا چترالی، به عبداللطیف پدرام، وصل شده است. 

با گذشته ی سیاهی که حزب جمعیت دارد، تظاهر به تحریک مدنی آن، قبول یک فکاهی خنده آور است؛ زیرا احزابی چون جمعیت، فقط با صبغه ی جنگی به وجود آمده بودند و از هر گونه ی رویکرد مدنی، تهی بودند. 

تا سقوط حکومت شهید داکتر نجیب الله، تزریق نشنلیسم به احزاب جهادی، آنان را افزون بر خودخواهی ها در امر حکومتداری نیز رو سیاه ساخت. 

در سال های اخیر خیلی تلاش صورت گرفت تا احزاب جهادی اکثراً غیر پشتون را مدنی جلوه بدهند؛ اما کمبود هزینه هایی که آن ها را سراپا نگه دارند، آن ها را در جریان دولتی تحلیل برد و ظاهراً به نام همنوایی با حکومت، اما نقش قبلی را در سیستم، اجرا می کنند. چند بار دست بالایی آنان در انتخابات که اجازه نمی دهند یک نظام غیر ائتلافی به وجود آید، از همان موقف نشات می کند. 

تمایلات قومی احزابی که به نام اسلامی، ظهور کرده بودند، همه و همه به خاطر حفظ آن هاست. اگر در جلد قوم گرایی فرو نروند، هیچ حرفی برای گفتن ندارند. با جا گرفتن به جای کمونیست ها، به نقشی درآمدند که اگر طالبان ظهور نمی کردند و سیستم، قومی نمی شد، سال ها از محو آن ها می گذشت.

تورن اسماعیل با نفی انتخابات عطا، به صلاح الدین ربانی، لبیک گفته است. صلاح الدین ربانی با قرار گرفتن در کنار عبداللطیف پدرام، حزب فاسد جمعیت به اصطلاح اسلامی را رسماً وارد فاز قومی کرده است. بنا بر این، هر گونه لحاظ آنان به نام برادران اخوانی یا وحدت ملی، یک خبط فاحش است. می دانیم که در اخوانیسم تحمیلی در افغانستان، ترجیحات قومی، روی قبل از هفت ثور، سایه می افگند.