کثرت گرایی، مشکل فارس زده گان

مصطفی عمرزی

با تصویری که برای این مقاله، انتخاب کرده ام، با وضاحت، فاجعه ای دیده می شود که  هم به لحاظ فرهنگی و به هم به لحاظ سیاسی، وجود دارد. نتایج سیاستگذاری های غلط که عمق تاریخی افغانستان را به جای ریشه یابی نام افغان، در چند طبقه ی دیگر(آریانا، خراسان و...) دنبال کرده اند، با کنار گذاشتن اصل واحد سیاسی آن، در نفس کار فرهنگی ما، عامل ستمی را منتقل می کنند. 

نکته ی اصلی این است که مخالفان هویت ملی افغان و واحد سیاسی افغانستان که عمدتاً فارس زده استند، عصبیت خود را با تناقضی آشکار می کنند که به یک معنی دیگر، قبول هویت سیاسی افغان، اما به معنی آریانایی یا خراسانی ست. اصرار همیشه گی که گویا افغان، مانع تبارز هویت هاست، در آخرین مرحله ای که موفقانه از مرحله ی زیر      مجموعه ی آن گذشتیم و با ثبت نام های تمام اقوام کشور در تذکره، ثابت کردیم به تنوع افغانی اعتقاد داریم و اصولاً منشای اعتبار نام افغان از منشای تمام اقوام کشور است، افغان ستیزان ستمی، بی خیال از آن چه ادعا می کنند، مودلی را ارائه می کنند که ظرفیت بشری شان در آن، کمتر از همه است. 

کنار گذاشتن افغانیت، اما با محتوایی که افغان ستیزان می خواهند، در حالی که خلاف اصل افغانیت است، چه تفاوت هایی دارد؟ به تصویری که برای این مقاله انتخاب کرده ام، خوب دقت کنید! مجموعه ی شوونیستان در کار در آن که شاید تاجکستانی، تاجکان افغانستان و فارس های ایرانی باشند، در یک حوزه ی بزرگ که صد ها قوم وجود دارند و افغانستان با بیش از 97 یا 98 درصد غیر تاجک، ایران با 90 درصد غیر فارس و تاجکستان با بیش از 50 درصد غیر تاجک، سعی می کنند در توهم «ایران شهری» که نام های آریانایی و خراسانی نیز دارد، حقوق همه را به نام متکلم زبان، مصادره کنند. در آن چه مثال آوردم، هیچ جایی برای پذیرش تنوع قومی نیست. 

در افغانستان، تمایل شوونیستان تاجک به هزاره گان و اوزبیکان منحیث شرکای دم دست، پوشیده نیست. همیشه و حتی با تعصب در کنار آنان، قرار گرفته اند، اما قبول آنان در رسمیات را هرگز نمی پذیرند. یکی از موانع عمده ی درج هویت های قومی در تذکره و عدم رسمیت زبان های غیر فارسی در افغانستان، شوونیسم تاجک است. هم هزاره گان و هم اوزبیکان می دانند که در فارسیسم، چه تعاریفی دارند. از حکومت انحصاری مسعود- ربانی تا انحصارات جمعیت- شورای نظار در بیست سال اخیر، بالا کشیدن سهم سیاسی هزاره گان و اوزبیکان، هیچ اندیشه ی انحصارات گران جمعیتی- شورای را برنیانگیخته است.

کثریت گرایی، مشکل فارس زده گان است. آنان در یک دعوای غیر منطقی که حالا به ایدیالوژی مبدل شده، راه گم کرده تر شده اند. مشکل آنان این است که به جای اولویت های انسانی، ادعا می کنند. مودل های سیاسی شان با اغماض حقوق و واقعیت های تنوع قومی و فرهنگی افغانستان، به برداشت های ظاهری ای وابسته می باشند که روز تا روز در حال ریزش هستند. آخرین آن ها درج نام تمام اقوام و بیرون رفتن از ستر فارسی زبان بود. 

اگر می بینیم که تنقیدات ما با منطق کامل، هنوز هم باعث نشده اند عرصه ی توهم فرهنگی، پاکسازی شود، اصرار کسانی ست که بی توجه بر آن، می خواهند سود سیاسی به دست آورند. 

خزعبلات به اصطلاح فرهنگی فارس که عمدتاً غیر مستند اند، با ماهیتی که دارند(تولید در دایره ی یک قوم) زمینه ی سیطره ی سیاسی آن را فراهم می آورند. قرار گرفتن زیر چتر آریانا، خراسان، مشتقات یا مصادری که از آن ها صورت می گیرند، به نفع کسانی ست که آن ها را جزو فرهنگ های خود عنوان می کنند. 

در اوایل این نوشته آوردم در حالی که اصرار می کنند نام های افغان و افغانستان را سوا از عمق تاریخی، جا افتاده گی داخلی و رسمیت جهانی آن خاص بسازند(مربوط پشتون ها) و در این عملیه، ظرفیت بشری اکثریت کشور را از چشم می اندازند که ثابت شده، با وصله زدن به شمال و غرب افغانستان(تاجکستان و ایران) همسایه گان ما را شریک دسترخوانی می کنند که اگر ظرفیت بشری آنان را جمع نکنند، در تنوع فرهنگی و قومی ما دفن می شوند. 

کثرت گرایی، مشکل افغان ستیزانی ست که افغان بودن را مشکل عنوان می کنند؛ اما با تعبیر دلخواه از آن(خاص ساختن) توجه نمی کنند که برخلاف منطق شان، افغانیت با کثرت گرایی، مشکل ندارد. 

در جغرافیای فارسی، نفی کثرت گرایی با نفی هویت ها، زبان ها، فرهنگ ها و اقوام،  مساله ی ایرانی و تاجکستان را به معنی ستم ملی کامل، ارائه می کند. بنا بر این، اگر عوامل آنان به نام فرهنگ ایرانی، اصرار می کنند، سود آن را برای خود شان می خواهند. 

اصولاً در جهان ما که پذیرش(رسمیت) فرهنگ ها جزو اصل مشارکت ملی شمرده می شود و مودل پُر تنوع آن چون هندوستان، یک موفقیت سیاسی ست، چه نیاز است روی معادلات گروه ها یا افراد، سرنوشت سیاسی بسازند که با فارس زده گی، زیر مجموعه ی خود را استحاله/ آسیمیله می کند، اما هیچ حقی برای آن ها قایل نیست.

فلاکت غیر فارس های ایران، آشکار است. اعراب را با انواع ترفند های فرهنگی، حتی از اصالت عربی شان دور می کنند که گویا عرب زبان استند؛ اما سهم آنان از نفتی که حق شان است، پرداخت نمی شود. پول آورترین مناطق ایران، در جنوب این کشور، نزدیک خلیح عربی اند؛ اما فقیرترین و توسعه نایافته ترین مناطق، همان جا ها شمرده می شوند.

مبارزه با شرک مجوسیت و انواع آن(برداشت های آریانایی، خراسانی، فارسی یا پارسی) باید جزو تنقیدات همیشه گی ما باشد؛ زیرا قبول آن ها(عدم پذیرش تنوع فرهنگی و قومی افغانستان) مردم را از سهمگیری در مشارکت ملی، دل سرد می سازد. اقوام ما وقتی نتوانند حقوق خود را به نام خود به دست آورند، منفی عمل می کنند. 

خاطره:

از همان اوایل حکومت سقوی دوم، مخالفت با کثرت گرایی را آغاز کرده بودند. داکتر «ن.ا» که یک مامور با سابقه ی عرصه ی استخبارات افغانستان است، برای من تعریف کرد که یک جمع شوونیستان تاجک که در میان شان «ن.پ.ن» هم بود، در به دنبال می گشتند تا زیر سیطره ی مسعود- ربانی، تمام آثار مربوط به زبان پشتو را نابود کنند. از جمله تصمیم گرفته بودند با حریق آثار پشتوی «کتابخانه ی عامه ی کابل»، کار خود را شروع کنند. برای آنان تحول هشت ثور، چرخش سیاسی ای به شمار می رفت که با دست یافتن به امکانات دولتی، می توانستند به راحتی پروژه ی یک دست سازی فارسی و به تبع آن مصادره ی هویت ها به نام فارسی زبان را تکمیل کنند. با شدت جنگ ها، اما فارسی بازی های مسعود و ربانی در حد برپایی چند انجمن و شماری فرهنگی وابسته، محدود ماندند که با دزدی های کلان هزینه ها و بودجه ها، بعداً زود ناچار شدند کشور را ترک کنند. عقب آنان پایتختی باقی مانده بود که حتی در نصفش هم سیطره ی واقعی همتباران شان برقرار نشد. 

متاسفانه با سطحی نگری هایی که وجود دارند، بعضی دوستان الحادی و اخوانی غیر پشتون های مغرض، یافت می شوند که آنان را با تمام دشمنی، از امکانات دولتی، بهره مند می کنند. چند سال قبل، نزدیک بود «ن.پ.ن» را معیین وزارت اطلاعات و فرهنگ بگمارند، اما خدا می داند چه رونما شد تا جلو آن فاجعه، گرفته شود. اگر باور نمی کنید، به پُست های فیس بوکی او توجه کنید که در هر کدام، چند تا از پشتون های الحادی و اخوانی، لایک می زنند و با کامنت های «توصیفی»، اجازه نمی دهند مردم، آنان را خوب تر بشناسند.

آخرین افتضاح این شوونیست تاجک، توهین به یک استاد پوهنتون بلخ بود(ش.ش). ماجرا از این قرار است که آن استاد در رابطه به دوران حکومتداری خوب اعلی حضرت شاه محمد ظاهر(رح) یک تحلیل مثبت ارائه کرده بود؛ اما بلافاصله با واکنش «ن.پ.ن» که در واقع یک کمونیست پرچمی ست، مواجه می شود. در یک تبادل نظری که تصاویر آن را آقای «ش.ش» در فیس بوکش نیز پُست می کند، حضرت شاعر فارسی باز، او را «سگ» خطاب کرده بود. با تمنای بعضی، آن استاد پوهنتون بلخ با بزرگواری، تصاویر پیام های توهین آمیز «ن.پ.ن» را حذف می کند. 

شرح تصویر:

یک نمونه ی مودل های سیاسی فارس زده که تحت یک نام و یک عنوان، ارائه می شوند و برخلاف افغانیت، هیچ نوع سر سازگاری با تنوع قومی و فرهنگی منطقه ندارند.

در فارس زده گی، پذیرش تنوع فرهنگی و قومی، پذیرش تقسیم قدرت است و با ماهیتی که فرهنگ آن دارد، چشم پوشی بر زیاده روی ست. شاهنامه ی فردوسی، مثال واضح جمود فکری عنصر فارس می باشد. برابر با روحیه ی آن که همه را در پای شاه یا شاهان قرار می دهد، اصلیت سیاسی دارد تا با اختیار مطلق بر امکانات، در راس باشند. 

هر گونه تمایل به فارس زده گی با جلوه های فرهنگی ایرانی، فارسی، خراسانی یا آریانایی آن، پذیرش حاکمیت مطلق یک گروهی ست که در منطقه ی ما اقلیت مطلق، شمرده می شوند.