شاید از تلخ ترین خاطرات ما در سالیان اخیر، یکی هم زیر سوال بُردن مشروعیت تاریخی بزرگانی باشد که اگر کسی از تبار ما در این جا احترام می شود، باید خود را بیشتر مدیون ُابُهت آنان بداند.

خبررسانی هتاکی محمود کرزی به احمد شاه بابا که بعداً از سوی وی رد شد تا رذالت ناشناس که شاید متاثر از حزبی گری پرچمی در فارسیسم استحاله شده باشد و حمله ی غنی به تاریخ ما در کنر، در فضایی که کاستن از حقوق و شان پشتون ها به هر نام و     بهانه ای سوژه می شود، بدتر از بد بودند.

هر کسی از تبار پشتون که در این جا آقا می شود، یادش نرود این آقایی را مدیون بزرگانی نیز است که افغانستان را به واحد سیاسی، مبدل کرده اند. با زیر سوال بُردن تاریخ خویش، جلوتر از همه از شان خویش می کاهیم. این افاده به منظور اغماض بر ناهنجاری ها نیست، بل به فضای آلوده ای اشاره می کند که تنقید یک جانبه، هدفمندانه حذف ما را تعقیب می کند.

ُابُهت تاریخی با تمثیل و تظاهر حاصل نمی شود. سنگینی تاریخی، حاصل تهور، دلیری، کیاست و میدان داری مردانی ست که به دهن استعمار شرق و غرب زده اند. افراد زیادی از تبار ما در تظاهر سیاسی، با دستار های بلند، لباس سنتی و عصبیت کاذب، با تکلم به زبان پشتو، سعی کرده اند ُابُهت را تمثیل کنند. اگر این تظاهر، کارساز می بود، دشمنان زبونی به حد پدرام، ژست نمی گرفتند تا همه را مسخره کنند.

در جغرافیای پیرامون ما در کشور هایی تصنعی همسایه، حفظ منافع پنجابی در پاکستان، حفظ منافع شیعه و پدیده ی بی وقار فارس در ایران و تحفظ منافع افراد و گروه هایی که در کشور های آسیای میانه با عناوین قومی با کل قوا از خود(خاص) دفاع می کنند، هرچند در حقیقت تنوع قومی و انسانی گسترده در آن جا ها، هرگز خوب نیست، اما به معنی سیاسی، نباید ما را فراموشی دهند که عوامل آنان در افغانستان، بر ضد ما عمل می کنند.

در توحش تاریخ، کم نیستند جنایتکارانی که از ما نبوده اند. من در جایی نخواهنده ام که تیمور لنگ و چنگیز، زی یا خیل داشته باشند. تنها در ماجرای اشغال سمرقند از سوی مغولان، تجاوز گروهی وحشیان مغول بر کل زنان و دختران شهر در برابر مردان شان که خموشانه می نگرنیستند، قیافه شناسی تحمیلی تاریخ را نیز آشکار می کند که با رسیدن به مرز های کشور های آسیای میانه، مثلاً چهره ی های مغولی تاجکان آن جا از کدام فجایع تاریخی، ریشه می گیرند.

«اشغال بخارا و سمرقند و اترار:

در سال۱۲۲۰میلادی(۶۱۶ ه‍. ق) چنگیز خان با قوای اصلی اردوی خود به بخارا حمله کرد و با مقاومت شدید مدافعین شهر، مواجه شد؛ ولی این ایستادگی، زیاد به طول نینجامید. در روز سوم جنگ، مدافعین بخارا که ارتباط شان از همه طرف قطع شده بود، به ناچار دست از مقاومت کشیدند. مهاجمان مغول پس از تصرف بخارا، هزاران تن از سکنهء بیسلاح و بیدفاع شهر را کشتند و بقیه را همچون برده و کنیز به اسارت بردند. به دنبال آن، راه سمرقند را پیش گرفتند. چنگیز در بخارا، بزرگان شهر را احضار کرد و گفت غرض از احضار شما، جمعآوری آلات نقرهیی است که محمد خوارزمشاه آنها را به شما فروخته (یعنی بعد از قتل تجار در اترار به دست غایرخان)، زیرا که این اشیاء متعلق به ماست و ایشان هرچه از آن اشیاء در تعلق داشتند، پیش خان مغول آورده و تحویل دادند. ... برخی از افراد بانفوذ شهر، تصمیم به تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شهر را به نزد چنگیز خان فرستادند تا گفت و گویی در بارهء تسلیم، انجام دهند.

سرانجام آنها دروازهء شهر را به روی دشمن گشودند و قشون چنگیزی وارد شهر شده و دست به قتلعام و غارت زدند. پس از حمله، شهر سمرقند به خرابهزار تبدیل شد و از سکنه، خالی گردید.

سربازان مغول به دنبال یک حملهء قطعی، شهر اترار را گرفتند، لیکن قلعهء اترار به مدت یک ماه(طبق برخی اسناد، ۶ ماه) مقاومت نمود. مغولها پس از گرفتن شهر اترار، تمامی مدافعان شهر و قلعه را به قتل رساندند.(ویکی پیدیا)

«روز وحشت انگیزی بود. جز نالهء مردان و زنان و کودکان که برای همیشه از یکدیگر بایستی جدا شوند، بانگی به گوش نمی رسید. وحشیان، زنان را می ربودند و مردان به نظاره ایستاده از غایت عجز، جز غم خوردن، کاری نمی توانستند کرد. بعضی که تحمل رسوایی حرم حود را نمی کردند، از جان گذشته به مستحفظین حمله می بردند و به خاک هلاک می افتادند.» (چنگیز خان، چهرهء خون ریز تاریخ، محمد احمد پنهاهی سمنانی، ص131)

اگر مثال بیاوریم، خوب است توازن را رعایت کنیم. در تاریخ این سرزمین، تا دل تان بخواهد توحش فارسی، خراسانی و غیره داریم؛ اما بر اثر اشتباهات سیاسی، از فرهنگ سازی های ضد افغانی در رسمیات نصاب تا چهارپایان بیگانه را نیز محترم شمرده ایم. در اکادمی علوم افغانستان، آن قدر کارشناسان خزعبلات آریایی، خراسانی و فارسی خوابیده اند که جا برای افغانستان، تنگ می شود.

ما با تنقید غیر متمایل، چنانی که اکثر بزرگان ما کرده اند، در حالی که عزت نفس و صفای خاطر خویش را ثابت کرده ایم، سعی کرده ایم با جلوگیری از تکرار اشتباه، زیان نکنیم؛ اما متاسفانه با یک طرفه شدن این مورد، در حالی که دیگران با توحش تاریخی و فقر فرهنگی کنونی خود سود می برند، تنقید یک طرفه به منظور تضعیف، بیشتر شامل حال ما می شود.

روسیاهان افغان ستیز، همین که از خبط فاحش غنی در کنر آگاه شدند، با ترسیم بدترین فضاسازی، بار دیگر به جان بزرگانی افتادند که وقتی توهین به آنان به اجتماع سرایت می کند، بدون شک مردمی آسیب می بینند که از تبار آنان اند. برعکس این بی انصافی، تایید و مُهر بدترین حیوانات تاریخی از به اصطلاح خادم رسول الله تا شهدای ملی و من درآوردی که در یک مورد هم به درد رفاه و عمران مردم نخورده اند، خط های سرخ می شوند تا با جلوگیری از تنقید آنان، سوء استفاده ها صورت گیرند.

من تنقید را یک حربه ی مهم اصلاح می دانم، اما نباید میلانی باشد. مثال های خیلی بد تنقید که از سوی ما به بزرگان ما حواله می شوند، فضا را برای پذیرش روسیاه هایی باز می کنند که فقط با تعصب قومی جا یافته اند.

تمام چپ و راست سیاسی اقلیت هایی که در چهل سال اخیر ظهور کرده اند، با فلمی به طوالت چهل سال، اکثراً خاینان و جنایتکارانی بوده و ماند اند که مردمان پریشان و شهر های ویران، نتیجه ی جهاد و مقاومت آنان هستند. در چنین مزبله ای، اما مردانی تنقید و تحقیر می شوند که هرچه از دار و ندار این مملکت باقی و برای آن رقابت می شود، میراث تاریخی- مدنی آنان شناخته می شود.

گاه فکر می کنم وقتی ملا چترالی(برهان الدین ربانی) با پنج درصد حاکمیت در ارگ می خوابید و پس از ورود امریکاییان نیز با عجله به ارگ آمد، با آن همه ذهنیت ضد پشتون و افغان، چه طور زیر چتری می خوابید که میراث اقتدار امیر عبدالرحمن خان بود؟ اگر کسی از این کشور، زیر سقف ارگ می آید، بی وجدان است به بزرگانی توهین کند که درایت آنان برای آینده گان، فرصت رهبری و کشورداری ساخت. اگر افغانستان نمی بود و بزرگان ما از احمدشاه ها تا عبدالرحمن ها تاریخ نمی ساختند، امثال ربانی ها، غنی ها و بقیه، از خواب ریاست جمهوری نیز محروم می ماندند.