دوستم داستان از فاریاب گریزان
genral dostam

نویسنده: سمیع زرمتی

بود نبود زیر آسمان کبود یک جنرال بود بنام دوستم، به گفتۀ خودش تا صنف یک مختب خواندگی بود، اما مردم بی انصاف باز هم اورا بی سواد می گفت،عرصۀ تخصصی اش بزکشی بوداما از برکت انقلاب و جنگهای طولانی افغانستان به مقام جنرالی نايل آمده بود.

در زمان اشغال شوروی وقتیکه تلفات ارتش سرخ از مقدار تخمین شده ببالا رفت و جنرال های روسی پی بردند که نمیتواننداین مقدار تلفات جانی را تحمل کنند،آنها در تلاش شدند تا یک مشت رزمندگان اجیر یا معاش بگیر را استخدام نمایند.

در همین زمینه یک جنگسالار اجیر در شمال افغانستان ظهور کرد،بنام عبدالرشید دوستم باهزاران جنگجویان سروپا برهنه،فقیر و نامسلکی که فقط برای بدست آوردن یک لقمه نان و چند تا افغانی معاش ماهانه وارد میدان نبرد شده بودند.

عبدالرشید دوستم از اول بحیث جنگجوی اجیر استخدام شده بود لذا تا چند دهه حتی تا امروز بحیث جنگندۀ اجیر و معاش بگیر ماند، دوستم هیچگاه برای خودش نجنگید همیشه یا برای روس جنگید یا برای داکتر نجیب یا مسعود و یا هم مثل امروز برای اشرف غنی.

وقتیکه روسها میخواستند نیروهای خود را از افغانستان خارج نمایند، رزمندۀ اجیر خود دوستم را به داکتر نجیب واگذار کرد و داکتر نجیب باستفاده از زیرکی و زبان چربش توانست در تمام دوره حاکمیت اش از قوت نظامی و بشری ملیشۀ دوستم بحیث مواد سوخت استفاده نماید.

از تنگی واغجان لوگر تا تنگی فرخار تخار ، از کوتل سبزک بادغیس گرفته تا ستو کندو پکتیا و از دره های کونر گرفته تا دشت های قندهار و زابل شاید هیچ گوشۀ افغانستان نباشد که لاشهای دوستمی ها در قبرهای گمنام در آن مدفون نباشند.

گلم جمی های دوستم تعلیم نظامی نداشتند، راکت را زیر بغل فیر میکردند و باهیچ یک از قوانین و تاکتیک های جنگ بلدیت نداشتند از همین جهت گراف تلفات جانی شان از سطح معمول بمراتب بالاتر بود هزاران هزار جوانان ولایات فاریاب، جوزجان و سرپل در جنگهای بی هدف و اجرتی جانهایشان را از دست دادند اما دوستم که حالا خود را محافظ حقوق ازبیکها قلمداد میکند وقتیکه از تلفات سنگین نیروهای خود اطلاع می یافت در مقابل فقط همی میگفت : در قصه اش نباش مادرهای ازبیک سالی دودفعه میزایند .

دوستم اجیر که چند سال برای داکتر نجیب جنگیده بود، بعدا به احمدشاه مسعود ایتلاف کرد و همراه با مسعود اتحاد شمال را تاسیس نمود، دوستم با یک حرکت شگفت انگیز طرف مسعود گرفت و با داکتر نجیب اعلام جنگ نمود، دوستم که صدها عساکر خود را در تنگی فرخار و دندشمالی برای دفاع از داکتر نجیب در جنگ با مسعود از دست داده بود حالا نیروهای خود را در مقابل داکتر نجیب برای بقدرت رسیدن مسعود وضع الجیش کردند.

بعد از بقدرت رسیدن احمدشاه مسعود جنرال دوستم همواره بحیث قوۀ ضربتی در اختیار مسعود بود، دوستم حالا بحیث اجیر زنجیری برای اهداف انحصار طلبانه مسعود می جنگید اما متقابلا مسعود برایش هیچ اهمیتی قایل نبود حتی اجازه نمیداد دوستم قوای تازه از شمال افغانستان وارد کابل نماید .

بعد از گذشت چند ماه دوستم یک بار دیگر چرخش غیرمترقبه از خود نشان داد و علیه بادار سابقش مسعود با حکمتیار پیمان بست ، اتحاد شمال از بیان رفت و شورای هماهنگی بوجود آمد، دوستم که در حین وظیفه با مسعود حکمتیار را اجیر پاکستان و آی ایس آی میدانست حالا لگام اش در دست حکمتیار بود، دوستم به همان نیروهایش که چند ماه پیش باستفاده ازان نقاط مهم شهر کابل را از حزب اسلامی تصفیه کرده به مسعود سپرده بود حالا در تلاش بود تا میدان هوایی کابل و تپه مرنجان از مسعود بگیرد و به حکمتیار بسپارد.

وقتی که از حکمتیار در رابطه به پیمان هماهنگی با دوستم پرسیده میشود او به صراحت میگوید که بعد از جنگهای چندماهه و سابقه کاری دوستم ما به این نتیجه رسیدیم که دوستم کدام مهرۀ نظریاتی در سیاست افغانستان نیست بلکه او یک ابزار یا وسیله جنگی است که هر کس میتواند از ایشان برای اهداف خودش استفاده جنگی نماید او کفر و اسلام را نمیشناسد و نه هم در قصه اش هست او فقط جنگ بلد است و نظر به همین حقیقت حزب اسلامی حق دارد که مثل دیگر جهات سیاسی از دوستم استفاده ابزاری نماید.

دوستم که طی یک و نیم دهه گذشته جنگسالار مخلوع السلاح و ناکاره قلمداد میشد در انتخابات سال گذشته یک بار دیگر مطلوب پنداشته شد، اجیر تربیه شده امریکاییها اشرف غنی که در انتخابات ریاست جمهوری در مقابل اش اتحاد فراگیر از احزاب جهادی سابق وجود داشت مجبور شد تا از دوستم استفاده نماید.

اشرف غنی نه تنها از دوستم در کسب رای استفاده کرد بلکه بعد از قدرت رسیدن اورا بسوی شمال افغانستان سوق داد تا در ولایت فاریاب در مقابل طالبان بجنگد،دوستم با هیاهو و کمپاین بزرگ تبلیغاتی به شمال رفت و وعده داد که تا کشتن ویا فرار دادن آخرین طالب درشمال خواهد ماند.

دوستم فکر میکرد که مثل سابق فقط به طالبان ولایات جنوبی روبرو است اما وقتی که به قیصار و المار فاریاب رسید بچشم خود دید که در این مناطق یک قیام تمام عیار مردمی در مقابل حکومت قد علم کرده است .

دوستم در این سفر پی برد که مجاهدین فاریاب پشتون های جنوب نه بلکه ازبیک ها،ترکمن ها، عرب ها و تاجک های متدین ولایات شمال هستند که در مقابل اشغال امریکاییها و مزودران فاسد شان قیام جهادی نموده و مبارزه خود را در چوکات تشکیلات امارت اسلامی ادامه میدهند.

دوستم که امید داشت در مناطق دوردست فاریاب به استقبال وخوش آمد مردم روبروخواهد شد وقتی که به قریه های دوردست قیصار رسید با کمین مجاهدین محلی مواجه شد و بسیار به مشکل توانست راه فرار خود را بیابد،بعد از سپری کردن چند هفته وپس از ناکامی مطلق دوستم به مانور تبلیغاتی اغازکرد و از عکس های فیسبوکی با وسایط نظامی تاارائه مصاحبه ها و ادعاهای دروغین در رسانه ها تلاش های گوناگون بخرچ داد تا ناکامی خود را از انظار عامه کتمان کند .

بعد از ناکامی و فرار از فاریاب دوستم به سرپل سفر کرد که در همین روز یگانه قریه مفتوحه از جانب دوستم بنام استانه بابا دوباره بدست مجاهدین افتاد و بیست و پنج تن از ملیشه های دوستم در حین جنگ جانهای خود را از دست دادند، این خبر دوستم را بحدی سراسیمه ساخت که بدون از پروگرام و اراده قبلی سفر جنگی خود را نهایی شده اعلان کرد و با استفاده از چرخبال عجالتا راهی کابل شد.

دوستم در حالی بکابل رسید که طالبان در فاریاب نسبت به همیشه قویتر و مناطق زیر دست شان وسیع تر شده اند، روز فرار دوستم بکابل طالبان سه منطقه کلیدی ومهم فاریاب بنامهای خواجه کنتی ، اخترجان بازار و چهار شنبه از نیروهای دولتی گرفتند و خسارات زیادی به نیروهای حکومتی نیز وارد کردند.

جنرال فراری دوستم در کابل در یک کانفرانس نمایشی به لاف های پوچ و دروغین پرداخت و گفت که از سقوط فاریاب جلوه گیری نموده است اما در عین حال نتوانست سراسیمه گی و وارخطایی خود را مخفی نماید دوستم درحالی که بسیار عصبانی و وارخطا بنظر می رسید از بادار نخستین اش روسیه خواهان کمک نظامی شد درین کانفرانس دوستم یک دروغ شاخدار و تاریخی هم نثار خبرنگاران کرد و گفت که رهبر جدید طالبان ملا اختر محمد منصور وقتیکه که نزد من زندانی بود برای من جاسوسی میکرد، دوستم در حالی این ادعا رامطرح ساخت که اختر محمد منصور در زندگی خود هیچا نزد دوستم زندانی نگشته است بلکه چند ماه در وقت فرار دوستم از شمال نزد حریف اش جنرال مالک زندانی بود.این دروغ شاخدار جنرال فراری را نزد هموطنان و کاربران رسانه های اجتماعی علاوتا مسخره تر ساخت و در باره وضعیت دماغی و روانی دوستم تبصره ها و طنزهای گوناگون از جانب کاربران مطرح و پخش شدند.

دوستم که خودرا جنرال چهارستاره و قهرمان نبردهای داخلی می پندارد ناکامی و شکست اخیر در فاریاب بغرور و حیثیت اش لطمۀ بسا زننده و کاری وارد نموده است و مردم که سابق ضرب المثل داشتند که : رستم داستان – پیش دوکس حیران . حالا شایدبگویند : دوستم داستان از فاریاب گریزان .