امضای «توافقنامه» پیروزی یا شکست؟
نوسنده ش،حصین
درستراتیژی های غرب درهم کُفتن تمامي بنیاد های سیاسی ،اقتصادی، اجتماعي وفرهنګی جوامع که آنرا به حساب خود فرودست میخواند یک امر قبول شده وهدفنمد است.به تحلیل بردن نفوس انسانی ونجات از روشنفکراین چهرهءمزاحم وبی فایده برای بازار جدید کالاهای فرهنګی بخش از همین ستراتیژی است.حار بودن استعمار به هر شکل وصدا وسیمای که باشد زمانی به اوج پر ازجنونش میرسد که غرورجهان سالاریش با اُفت مرګبار تاریخی روبرو شود.افغانستان که به حق آنرا ګورستان امپراطوریها خوانده اند، با همه ناتوانی های حاصله از جبر تاریخ و ناروا های استبداد خودی اینک برای چندمین باربه قبر کن بزرکترین قدرتهای جهان مبدل شده است.غرب با «پیروزی» در جنګ سرد به این باور رسیده بود که با شعار های سیاسی شدهء دموکراسی، حقوق بشر،بازار آزاد ، جهانی سازی وامثال آن فرصت یافته است که سیطرهء بلا منازع خود بر کافهء جهان را از خیال به واقعیت در آورد. توطئهء خونبار ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ که بدون شک از ساخته های درون دنیای غرب بود،بهانهء شد تا هجوم نظامی وشبکه ای خود را برجهان سوم به دستور روز مبدل سازد.
خبط وخطای تاریخی غرب در آن بود که تاریخ را نا خوانده نشهء جهان سالاری خود رااز سرزمینی به آزمایش ګرفت که نشهء همه امید هایش را از ریشه به آتش ګرفت.شکست امریکا ناتو وآیساف در افغانستان از باور ګذشته وبه واقعیت انکار ناپذیر تاریخ مبدل شده است.درین زمینه به دلیل وبرهان وسخن وبیان نیاز نیست.ایالات متحده امریکا به نام انتقام ۱۱ سپتامبر بر افغانستان هجوم آورد وبنام انتقام از شکست افسانه قدرتش در افغانستان ،اکنون به انتقام دیګری رو آورده است.
انتقام نخست به بازوی ماشین جنګی خود وتمامی جهان غرب وپادوهایش آغازګشت ولیک انتقام دوم را بګونهء طراحی کرده است که به نحوی تجربهء ویتنامی ساختن جنګ ویتنام را با شیوه ها وامکانات دیګری در افغانستان تجربه کند. خوشبختی وهوشیاری مردم ویتنام در آن بود که رهبران از خود وهم صدا با خلق وتاریخ خود را داشتند.بد بختی مردم افغانستان درین است که بازیګران عرصهء قدرت وسیاست وسایل اند که چپن و عمامه وپکول دستارش افغانی ګونه است ولیک کله وکرده وګفتارش از آن بیګانګان انسانیت ستزواهریمن معلوم زمان اند.
به همین دلیل است که از ابتدای نماش مضحک دموکراسي صادراتی وډرامهء ننګین وحقارت بار انتخاباتیش فریاد بر آورده بودیم که ای خلق خدا! اهریمنان را به پیشوایی وامامت نګیرید.در فطرت سرمایه تعهد وشرافت وانسان سالاری وجود ندارد.به ګفتهء کارل مارکس سرمایه داری نه تنها امکان رهایی انسان را دریک کل نمیدهد بلکه طبیعت وانسان را از خود بیګانه وویران می سازد.
اجیران سرمایه درین زمینه ذلیل تر از باداران خود اند.تقاضای عهد ووفا وصداقت و پایداری در امر خیروصلاح عامه در اختیار آنها نیست.هرچه بادارش دستور دهد همان آویزهء ګوش وهوشش است. در طی یکسال که ډرامهء مضحک انتخابات ریاست جمهوری آغاز وادامه یافت شیطان بزرک با مهارت آمیخته با سیاه کاری وسیاه دلی توانست که جبهات جدید ی از صف آرايي های تشنه بخون هم را ایجاد، تغذیه وبه اوج بهم افتادن برساند. پایان ډرامهء انتخابات قبل از همه توهین وتحقیر درد بار ی را تحویل مردم افغانستان داد.
رأی مردم هیچ ونسخهء فاجعه در آستین جان کیري وثیقهء قابل عمل شد.چه صدا ها ونعره ای وژستهای که نه شنیدیم ونه دیدم که میګفتند: به هر کاری تن خواهیم داد ولیک هیچګاهی از موازین قانون اساسی عدول نمیکنیم. کسی نپرسید که در کجای قانون اساسی آن وثیقهء دیګران ساخته اجازت داده شده است که سرنوشت رآي مردم را جان کیری رقم زند؟درکجای قانون اساسی مقامهای «مشر وزیر»،رئیس اجرائیه،رئیس اپوزیسیون،سه معاونیت ریاست جمهوری به تقسیم قوم وزبان ومذهب تسجیل یافته است؟
انتخابات بدون برد وباخت را در کجای قانون اساسی و حتی دموکراسی اشغال یافته اند؟ تقسیم قدرت به حساب پنجا ه فیصد در کجای قانون اساسی است؟ رئیس کابینه ورئیس شورای وزیران ،این دیګر چه مضحکه است؟
یافتن تعریف به این ګونه تشکیلات مرموزوتعمیل آن در جامعه وسیاست چګونه خواهد بود؟ از اینها که بګذریم یک محاسبهء ساده نشان میدهد که با حفظ تشدید بی سابقهء بحران اعتماد که طبعاً به قیمت غیر قابل حساب برای مردم ما تبدیل خواهد شد، بزرګترین بازندهء این بازی آقای متفکر وتیمش است. چرا؟ پاسخ روشن است:او با قبول جعل ودستکاری در پروسهء انتخابات نه تنها مشروعیت انتخابات را به صفر ضرب زدبلکه مشروعیت خودرا نیزبصورت قطع به سوال برد.کمیسیون شکایات انتخابات در خبر نامهء تذګر داده بود که آنعده کارمندان کمیسیون انتخابات وشکایات که در جعل و تقلب ودستکاری پروسه و نتائیج انتخابات مسئول شناخته شده اند ،از کار بیکار ودر لست سیاه ګرفته خواهند شد.این کمیسیون به این امر توجه نکرده است که کارمندان جعل کاردر تبانی مستقیم وغیر مستقیم با نامزدان ریاست جمهوری دست به این جنایت ضد ملی زده اند.
چرا صاحبش را نمیزنند که بر اسپش چسپیده اند.مګر جعل کاری های شرم آوری که قریب یک ملیون آرای جعلی ساخته اند مسئولیش به شخص اشرف غنی وعبدالله عبدالله بر نمیګردد؟ اګر پاسخ منطقاً بلی باشد،پس هردوی این نامزد جعل کار، متقلب وبه دور از شرافت وصداقت در برابر ارادهء مردم بوده اندولذا هردو از هرګونه مشروعیت محروم وباید در لست سیاه ګرفته میشدند.
این چه عدالت است که سر بر آورده ګان جعل وتقلب و ساخته کاری به ریاست جمهوری و صدارت میرسند و مامورین زیر دست شان از نام ونان محروم وبه لست سیاه میروند؟ ګفتیم شکست از آن اشرف غنی وتیمش بود.زیرا عبدالله عبدالله وتیمش مواضع کاملاً روشن ضد کتابچه بنام قانو اساسی داشتتند.
آوردن نظام صدارتی بجای نظام ریاست جمهوری، تصاحب مقام صدارت بخود، تحمیل تغییر قانون اساسي به سود خواسته های خودش،درامان نګهداشتن تشکیلات نظامی،پولیسی واستخباراتی خود ساخته وخود پرداخته اش ودر نهایت تبدیل رئیس جمهور به یک عنصر تشریفاتی محض .
متن توافقنامهء امضا شده بین سران این دو تیم نشا ن میدهد که « پیروز» در همه عرصه ها از آن عبدالله عبدالله است. او مواضع بدست آورد که میتواند به زودی نخست تیم حریفش راکه بیشتر متشکل از روشنفکران «مزاحم وبی فایده »است تار ومار کند وبعد به صاحب این مقام تشریفاتی نیزرخصت سیاسی دهد.
در یکې از نوشته های این قلم عنوان شده بود که « دغلو جنګ په ویش دی» (جنګ دزدان بر سرتقسیم است)، حال فرصت آن پیش آمده است که دزدان نخست بر تقسیم چوکیها به جان هم افتد وبعد ره به سر بریدن ها ببرند. اینها باشه ها ولاشخور های در ظاهر پر تنه وپردانهء هستند ولیک سیل بازان در راه اند.
اګر غرب ودر رأس امریکا پنداشته است که با این بازی های مرګ آفرینش نفوذ وجای پایش را در افغانستان نګه خواهند داشت ، به یقین کور خوانده است.آنچه روشن است اینست که امریکا ،ناتو وآیساف ناتو آنچه رادر ۱۳ سال اشغال، بنام حکومت داری در دست داشتند با ین بازی از درون فروریخته است.امیدواریم باشه های دست پرور غرب زود تر از تصور، وهمرا وهمپا با اشغال جل وپوستک خود را ازین مرز وبوم آزاده ګان تاریخ برچیند وپروسه های زندګی با همه زایمان سختش رنګ ورخ حد ممکن ملی خود را دریابند.
رسوایی وبه پایان بردن ننګین نتائیج انتخابات وپایان حجت این رسوایی بسیار عجیب وسوال بر انګیز است. کمیسیون مستقل؟! انتخابات، آقای اشرف غنی را نه برنده بلکه فقط رئیس جمهور اعلام داشت. معلوم نه شد که در انتخابات با آن همه هیاهوی تبلیغاتی رای پاک وناپاک در کدام حد بودند.برد اشرف غنی وباخت آن دیګری برویت کدام تفا وتهای عددی قرار داشت. متن موافقتنامه ء امضا شده ء دوطرف معامله، نیز از قرار معلوم بدستهای بیرونی وبازبان بیرونی تسوید ګشته بود. برخی رسانه ها خود نوشته اند که متن آنرا از انګلیسی ترجمه کرده اند.
این سخن حامد کرزی که میګوید «من از متن این موافقتنامه نه خبر دارم ونه با آن کاری دارم» خود نشان میدهد که متن موافقتنامه را منابع امریکایی نوشته وقبول آنرا با دستور وحکم وفرمان بر اجیران خود هدایت داده اندودور از تصور نیست که امضا کننده ګان خود از متن ومحتوی آن بی خبر بوده باشند.
معاملهء ننګین وفاجعه زای که صورت عمل یافت،قبل از همه از دعوت لویه جرګه بخاطر تغییر قانون اساسی خبر میدهد.این لویه جرګه را کی فراخوانده وسازمانده وګردانندهء سناریوی آن در عمل کدام تیم خواهد بود.وضعیت نشان میدهد که ابتکار عمل بدست تیم عبدالله عبدالله است،این تیم با مهارت وپشت کار وسیزده سال تجربهء حاکمیت توانسته است که جبههء شکست یافتهء تنظیمی را دوباره پینه دوزی کند،لویه جرګه طبق معمول از «لویان» جامعه تشکیل میشود، لویان موجود بیشترینه همان محافل از ریشه مخالف با دموکراسی وحد اقل عدالت اجتماعی اند. روسا وخوانین وومتنفذین تنظیمی بدون شک قسمت اعظم این «لویان » لویه جرګه را تشکیل خواهند داد.
خصومت ودشمنی وعداوت کور آنها با هرچه روشنفکر وروشنګرایی است به همه ګان روشن است.این لویه جرګه اګر امکان تدویر خود را دریابد قبل ازقانون اساسی قلب امید های جامعه را نشانه خواهد ګرفت.درست همانند لویه جرګه ء ۱۹۲۴ پغمان که کمر نهضت امانی را درهم شکست.
تصور نشود که این قلم وضعیت بار آوردهء اشغال را رنګ وروغن میدهد. اصل اینست که با همه داد وبیداد اشغال وبازیهای دردبار وسایل ناطق اشغال هنوز آرمانهای روشنفکری انسان سالارانه بکلی نه خشکیده بود.اشتباهات، خطاها وانتخاب های ناثواب اندک نبود ولیک جامعه در یک کل از تحرک وآینده نګری باز نمانده بود.برګشت توطئه آمیز قدرت تنظیمی بدون شک آخرین امیدها را جاروب خواهد کرد.
سالهای اشغاله بخش اعظم از روشنفکر جامعهء بلاکشیدهء ما را از متن تارین وپیوندش با توده های مردم بدور ساخت.درجبههء مقابله با اشغال ودست ساخته های آن جای پایی برای روشنفکر آګاه ومتعهد به آرمانهای انسانی به وجود نیامد.ژست دموکراسی برای رنګینی شو ونمایشش روزنه ء تنګ وتاری برای روشنفکر شهری ګشوده بود.
توان روشنفکر درین روزنه به جایی نرسید که بر پروسه ها اثر کند وشخصیتش در یک کل به محاسبه در آید.ګرویدن کورکورانه به ظواهر اشغال ودل بستن به ترحم آن روشنفکر را هر چه بیشتر از متن تاریخ جدا ساخت. در پروسهء انتخابات یک تقلای ناکامی صورت ګرفت وبسیاری بدنبال صرابی افتادند که زوالش قبل از طلوع آفتاب روشن بود. روشنفکر افتاده بدنبال صراب همه تجارب وآزمون های تاریخ را به هیچ ګرفته فکر کردند فرشتهء نجات از ترحم اشغال زاده شده ورهایی از تنګنای زندګی در چند قدمی قرار دارد.
غافل ازینکه این بازی همسان با همه بازیهای دیګر سیاسی شبکه یی، زوال روشنفکررا هدف ګرفته است.امضای موافقتنامهء «حکومت وحدت ملي» که اثری از حکومت ووحدت وملی بودن در آن نیست تنها شکست اشرف غنی وحامیانش را نه بلکه شکست جبههء نا ساختهء روشنفکری را قطعی ساخت.میګویند روزګاری درکنفرانس بن اشرف غنی ګفته بود که «نام مرا صدر اعظم بنویسید» ، اینک اوبه این آرزویش رسید ونامش رئیس جمهور شد.رئیس که جمهوری که در کنارش وجود ندارد.دیوار بین او وجمهور کشیده شده است.کیها ګل وکاګل این دیوار را آماده ساخت ؟
پاسخش روشن است: آنهائیکه رئیس جمهور بر آمده از معامله های مرموزبر حمایت قاطع آنها حساب میکرد وچه بسی که بسیاری ها را با همین ادعا با خود به بیراهه برد.شکست اشرف غنی را حامیان امریکایی اش رقم زدند، الی غیر با همه جعل وتقلب ودستکاری در انتخابات برنده او بود ولیک چنان ذبون ګشت که جز نام رئیس جمهور دیګر هیچ چیز بخود نګذاشت. جنګ بر سرتقسیم به زودی نشان خواهد داد که او وریاستش به تاریخ سپرده شده است.