اثرات مکتب ها و اندیشمندان بزرگ، نصب العین بسیاری بوده اند، اما این تاثیرگذاری، فقط منوط به مکتب ها و اندیشمندان نبوده است. رفتار، گفتار یا برداشت از افراد نه چندان مهم و نه هم هوشیار، در تعیین خط مش یا دیدگاه ها، کمتر از مکتب ها و اندیشمندان بزرگ نیستند. حالا که تعصب طرفداران بچه ی سقو را می بینم، یقین می کنم که جهال نیز اثرگذاری کرده اند. تحت تاثیر سطح پایین اندیشمندان، از دوستی یادآوری می کنم که در این اواخر، ما را متاثر کرده است.
هرازگاهی که بر اثر شدت مشکلات، دست به پاسپورت و ویزا می بریم، دوست ما ظاهر می شود: من که نمی روم! اصرار ما به همراهی او به جایی نمی رسد. در پاسخ به ما می گوید: شما را دل تان!
روزگار این دوست سر به خود، بهتر از ما نیست، اما اصرار او برای ماندن را بالاخره کشف کردم.
پیاده رویی در جاده های کابل، مواجهه با ساختمان ها، خانه ها و مجتمع هایی ست که شماری تکمیل، بعضی ناتکمیل و تعدادی با استخوان بندی سیخ و سمنت برپا شده اند. در این میان، ساختمان ها و خانه های تکمیل شده و گرانبها، دوستم را به شوق می آورد و با خودش به شمارش می پردازد: خانه ی 12 و مرکز تجارتی 20.
بر اثر اکتشافی که صورت دادم، در اول کمی جا خوردم، اما دوستم، خون سردی اش را حفظ کرد. او با مشاهده و شمارش خانه ها، مراکز تجارتی و ساختمان های بزرگ، همه را جزو اموال غیرمنقولی محاسبه می کرد که روزی به او و نزدیکانش خواهند رسید. باری به وی هشدار دادم: صاحبان این مکان ها، از زورگویانی اند که از بروت های شان خون می چکد. نباید به اموال آنان نظر داشته باشی! این طایفه از زمان ظهور در کوه ها و دشت ها، برنامه و اجندا ساخته بودند تا به چنین روزی برسند. دوستم با پوزخند و شماتت به من پاسخ گفت: تو با این همه جسارت تاختن به خاینان، چرا ملاحظه داری؟ اینان مگر کیستند؟ از هفت ثور تا هشت ثور، از سقوط طالبان و تا حکومت فعلی، زورگویانی نیست شدند که وقتی در جمع رفقا جمع می شدند، از انقلاب برگشت ناپذیر صحبت می کردند. بنابراین مصادره ی اموال غصب شده به نفع مردم، چه گپ دارد؟ صاحبان این مکان ها، دزدانی بیش نیستند. اگر قبول نداری، سراغ فرزندان و خودشان را بگیر! تعدادی از دوبی، تهران و تاجیکستان به وظیفه می آیند و پس از وخامت اوضاع، به نام عیادت فامیل، فرار می کنند. به دوستم گفتم: قبول که برای اینان نمی ماند، اما مردمان اطراف شان که در روز های 8 و 18 سنبله بیرون می شوند، نشان داده اند که اگر زمان چور برسد، چیزی باقی نمی مانند. او با خنده گفت: این ولگردان، گوشت دهنه ی توپ اند. خواهی دید که چه گونه در کوه ها و صحرا ها، به نسل دیگر می رسند.
به هر حال، استدلال دوستم، بد نبود. راستی اگر ورق عوض و تحول دیگری رونما شود، شاید به ما نیز چیزی برسد. چند منطقه ی مهم را به یاد آوردم. در این مناطق، مکان هایی خوبی ساخته شده اند که اگر به فرهنگیان برسند، بد نمی شود. با این خیال، فکر کردم اگر فقط یک مجتمع را غصب کنم و بفروشم، در نخست پول چاپ دوباره ی کتاب ها، کتاب هایی که چاپ نشده اند و حق الزحمه ی کُل سال هایی جبران می شود که مفت و رایگان، قلم زده ایم. این مسرت، مرا به فکر انداخت که اگر خدا بخواهد و مال دزدی (جایداد های زورگویان)، به مردم برسد، با فروش چند منطقه ی دیگر، کتاب های سایر نویسنده و بزرگان را نیز چاپ کنیم و حق الزحمه ی کُل فرهنگیانی را تامین کنیم که در خارج و داخل، مفت و رایگان زحمت می کشند. این خیالات را با دوستم شریک کردم. مثل این که از اثرگذاری اش روی من، خوش شده بود، گفت: مناطق دیگری را نیز دیده ام که بهتر است فرهنگیان مفلسی مثل تو، مصادره کنند. از صفت مفلس، خوشم نیامد. گفتم: دستم به دهانم می رسد، اما پول های دالری و چند میلیونی، مثال روی نازک کباب بره را دارند. ممکن نیست رد کنم! فقط خدا کند تا زمان مصادره ی اموال دزدان، در حملاتی تلف نشویم که مخالفان شان برای نابودی آنان نقشه می کشند. آنان به جای تعمیرات قوی و محکم، حالا موانع و حصار های سمنتی می سازند تا در برابر حملات انتحاری، آسیب نبینند.
شیرینی مزایای اقتصادی خیالاتی که رد و بدل می کردیم، اما مرا از عواقب مال حرام، بیرون نمی کرد. به فرض این که مال دزدان را مصادره کنیم، مال دزدی، دزی به شمار می رود. می گویند یک توته حرام، صد توته حلال را نابود می کند. ما که چیز زیادی نداریم، نشود که کتاب ها و نویسنده گی را از دست بدهیم.
به هر صورت، بحث مصادره ی اموال دزدان، مرا نیز را با دوستم همنوا کرد که به سایر دوستان بگویم: «شما را دل تان!» ما مردم طالع نداریم. اگر مهاجر شویم، ورق تغییر می خورد. به والله که یک خانه یا مرکز تجارتی به ما برسد. پیش از آن که دیگران بخورند، بهتر است از همین حالا، جا هایی را مشخص کنیم. قول می دهم پس از فروش اموال دزدان، وعده هایم به منظور چاپ کتاب ها و کمک به خودم و سایر فرهنگیان را انجام دهم و پس از رفع این مشکل، با پول های باقی مانده به خارج می رویم و به تبلیغات ضد دزدان رو می آوریم. نباید اجازه بدهیم در زمانی که آرامی می شود، دوباره به افغانستان برگردند. در افغانستان ما، فرهنگ احترام به دزدان نیز تاریخ دارد. اینان از این فرهنگ استفاده می کنند و بار دیگر به گردن مردم آویزان می شوند. خوب است از پول های مصادره شده، چند دوسیه ی جنایی ترتیب بدهیم و اولاد خاینان را آرام نگذاریم.
از روزی که برای نخستین بار از مکتب ها و اندیشمندان مشهور دور شده ام، یک لحظه راحت نیستم که مبادا از غصب اموالی غافل بمانیم که از هفت ثور تاکنون، دست به دست می شوند، اما صاحب دایمی ندارند.
شرح تصویر:
نمونه ای از شوخی های هموطنان در شبکه های اجتماعی.