ش،حصین
عوامل ګسترش فساد اخلاقی درشمال کشور
در آغاز سخن باید ګفت که افغانستان کشور واحد وهستی تقسیم نا پذیر همه خلقهای وطن ماست.شمال وجنوب وشرق وغرب معرف موقعیت جغرافیایی ګوشه های از یک تن واحد است.خط این قلم از آنهائیکه باهزار درد ودریغ! این مفاهیم راسیاسی، ووسیله ای غرضها ومرضهای خود ساخته اند از ریشه جداست.برای من رنج وعذاب ومصیبت وسیاه روزی در هر ګوشه ای کشور که باشد درد وطن وانسان وطن است.
افغانستان کشور اشغال شده توسط جهان سرمایه برای اهداف درازمدت منطقوی وجهانی آنهاست.اشغال یک کشور توسط یک یا چندین کشورهای دیګر جهان، اشغال همه ګوشه های هستی کشور اشغال شده است.سیاست ،اقتصاد،نحوه ای زندګی اجتماعی ،فرهنګی ،دینی واخلاقی همه درچنګال اشغال است.اشغالګران با فرهنګ دیګر واشغال شده ګان صاحب فرهنګ مختص بخود اند.وقتی تجاوز نظامی صورت میګیرد وکشوری در اسارت اشغالګران می افتد جنګ ومقاومت به عرصه های تنها سیاسی ونظامی محدود نمی ماند.همزمان با تجاوز، اخلاق ،فرهنګها وعقایداز هم جدا نیزدربرابرهم قرار میګیرند.متجاوزین واشغالګران با برنامه های از قبل طرح ریزی شده ای خودهمه هستی کشورهای به اسارت افتاده را هدف قرار داده ،پیوست با سرکوب خونین، اګر توان شان برسدهمه دیوار های عقیدتی،اخلاقی ،سنتها وباورهای مردمان تحت اسارت رافرو میریزند.
فرهنګ ستیزی غرب در جهان سوم بیشترینه بر بنیاد در هم ریختن باور های عقیدتی ،سنتهای ملی اخلاقی ودر بدل تعمیم فساد در کشور های تحت اشغال استوار است.فساد اخلاقی که روابط نا مشروع جنسی دررأس آن قرار میګیرد زاده ای فطرت سرمایه است.از استعمار کهن تا نو استعمار «متمدن» جاری ،همه با اندک تفاوت لفظی وشعاری همواره بر غرور وخود بینی ومتمدن بودن خود و کم زدن وبه هیچ ګرفتن داشته ها وسنتها وباورهای دیګران حساب کرده اند.شرق مظلوم ومحروم درذهنیت های ماشینی غرب همواره «وحشی»، «بربر»، «بی فرهنګ» ومحکوم به مرګ وبرده سازی بوده است.غرور ومنفعت جویی فرا مرزی دنیای سرمایه که زور وفتنه وفسادهمراه وهمزاد آن بوده است تنها بر آدم کشی وبرده سازی ملتهای ازطریق زورنمی اندیشد بلکه دنیای خون وآتش وکینه ونفرت، در تجارب تاریخی خود دریافته است که نابودی فزیکی انسان شرق آنها را به کمال پیروزی نمی رساند.آنچه میتواند ضامن پیروزی جهان سرمایه محسوب شود،کشتن روح فرهنګ پر بار شرق در همه عرصه های آنست.فرهنګ داشته های مادی ومعنوی ملتهاست. وابستګی فرهنګ مادی با فرهنګ معنوی درشرق ازعقاید،باور ها وسنن ماندګار ودیر پای آن آب میخورد.هرکه این چشمه های حیات شرق راهدف قرارداد ونابودش کرد،پیروزی ازآن آنهاست.
اشغال افغانستان در جنب اغراض آزمندانه وعطش تحقق خوابهای جهان سالاری که ماشین جنګی وجاسوسی سرمایه آنرا بدوش می کشد، درهم شکنی هستی معنوی مردم مارا نیز قویاً هدف قرار داده است.
یک نګاه بسیار زود ګذر نشان میدهد که ساختار های اجتماعی واخلاقی دریک جامعه ای عمدتاً قومی وقبیلوی با اتکا به عقاید دینی وسنتهای ماندګار ملی تاریخی، چار چوب های اخلاقی معین ومورد قبول عامه رابګونه ای ریخته است که برهم زدن آن در توان افراد جامعه نیست.در واقعیت اخلاق جامعه را در همه موارد نه قوانین اساسی یا ضمایم آن ونه هم حکام ودولتهای وقت کنترول کرده میتواند.نیروی که این نظارت بر اخلاق جامعه را در عمل تمثیل میکند در ګرو افراد نه بلکه در ګروساختار های اجتماعی، از خانواده تا قوم وقبیله وخیل وتبار است.
آنچه را جامعه شناسی در مورد شرق وبخصوص افغانستان «حکومت های خود ګردان» محلی عنوان کرده اند نیزاشاره به حضور فعال همین ساختار های قومی وقبیلوی با فرهنګ وسنتهای مختص به خودش بوده است.هم استعمار کهن وهم اشغالګران انسانیت ستیز موجوده آنچه در توان داشتند ودارنددر خط فرهنګ ستیزی آرزوی شیادانه ای بر اندازی ای هستی اخلاقی وباور های عقیدتی خلقهای ما بود وهست.نمیګوییم که درجامعه ما در ګذشته ها از فساد اخلاقی به ګونه های مختلف آن خبر واثری نبود. نه! انسان در هرګوشه ای جهان موجودی است با نیاز ها،خواسته ها وتمایلات معین نفسانی .هرګاه این نیازها، خواسته ها وتمایلات با موانع روبروشود ورفع آن موانع به دشواری های حل ناشدنی برسد، بد رفتاری ها وبد اخلاقی ها خود بخود جان میګیرد.جامعه ای افغانی درجمع محرومیت های اقتصادی بنا بر چګونګی ساختار های دینی ،سنتی واخلاقی محرومیتهای شدید جنسی را نیزبراتباع خود تحمیل داشته است.همین محرومیتها عامل بزرګ انواع مفاسد در جامعه بوده است.با اینهم نه فساد توان عام شدن را درخودداشته است ونه فساد پیشه ها مورد تحمل جامعه شده میتوانستند.درواقعیت خوار ترین افراد جامعه از لحاظ شخصیت آنهایی بودند که اخلاق وسنن اجتماعی جامعه را زیر پا می کردند.وجود همچو افرادچه زن چه مرد در قریه وده وروستای وطن زیاد محسوس نبود.فقط با رشد شهر نشینی بود که مناسبات اجتماعی به سوی دیګر ګون شدن کشیده شد.مناسبات شهری بتدریج ولیک با قوت، خود را ازسنتهای ساختاری قومی وقبیلوی ونیز باور ها وسنتهای آن جدا میکرد.حضورروسپی خانه ها وخود فروشی زنان ودست اندر کاران این عرصه ای فساد، در دهات وقریه جات ممکن نبود ولیک در شهر ها رفته رفته به نوع پدیده ای قابل تحمل رسید.شهر با حضور بازار وداد وستدتجارتی قابل تعریف بود.بازاردر جوامع شرقی چون افغانستان استخوان بندی خود را از بیرون میګرفت وخون آن داد وستد در رګهایش جاری می شد که بیشتر از آن دیګران بود.در واقعیت شهر وبازارتنها مناسبات بورژوایی رانقل نمیکرد بلکه اخلاق آنرا نیزبه کاپی میګرفت.
دنیای غرب بیشتر از برکت غارت چندین قرنه ای مستعمرات خود ثروت های تمام نشدنی را نصیب شده بود. این ثروت ها با نیروی ارزان انسانی ،منابع سارشار طبیعی وبازار های مساعد کشور های تحت استعمار،نظام سرمایه سالاری غرب رابه غول مبدل ساخت که افسانه های ابدی شدنش بر سر زبانها بود.غول سرمایه با غرور وبلند پروازی که داشت نه تنها ریشه های هستی معنوی از جمله اخلاق فردی واجتماعی را در جوامع خودبرکند بلکه آنچه به دیګران هدیه کردنیزآن پادزهری بود که درخت هستی رابی برګ وبار می ساخت.
سرمایه داری ورشد پدیده ای شهر نشینی در غرب بدون شک برای دنیای غرب دست آورد های مادی بلندی داشته است ، ولیک قیمتی را که جوامع غربی به این رفاه وآسودګی مادی پرداخته است سخت سنګین وانسانیت بر انداز است.معیار زندګی در غرب پول وثروت ومقام ومنزلت است.این همه از چه را هایی بدست می آید، فرقی نمی کند.معنویت انسان نخستین قربانی این معامله است.اګر امروز زن در غرب با وضوح تمام به امتعه ای بازار مبدل شده است،بنیاد مادی آن همین عطش پول وثروت ومقام ومنزلت بدست آوردن است.از هم پاشی کانون خانواده که تنهاسنګ بنای جامعه نه بلکه سنګ بنای اخلاق وفرهنګ جامعه نیز هست خود نتیجه ای همین روند معنویت براندازبدست آوردن پول وثروت وجاه ومقام به قیمت از دست دادن معنویت انسانی است.دنیای سرمایه خودوداشته هایش را یکسره تمدن عنوان میکند.درین تمدن بدون شک ارزشهای بشری بیشماری نیزوجود دارندولیک درتمدن غرب بارشد سریع فساددر همه عرصه های زندګی چنان بی ارزشی های هستی سوزی جان ګرفته وبه قوت رشد می یابد که بار معنوی جامعه واخلاقیات ومعیار های سالم زیست آدمی رابه نابودی ګرفته است. آنهایکه با تکیه بر توان اقتصادی،نظامی وتخنیکی خودادعای تعمیم جهانی تمدنها را زیر نام دموکراسی ولیبرالیزم وجهانی سازی در پیش ګرفته انددر عمل خونخوار ترین دیکتاتوران وشناخته ترین نمایندګان منافع آزمندانه ای بزرکترین کمپنیهای غارت هستی ملتها اند.ګلوبالیزم وجهانی سازی آنها نیزچیزی جزدست یافتن به غارت آزاد هستی دیګران نیست.اتکا به زور وباز ساختن راه بسوی غارت هستی ملتها به صورت طبیعی به نیروهایی نیاز دارد که جزکشتن وغارت وترویج انواع مفاسد اخلاقی پیشه ای دیګری ندارند.
تمدن غرب با همه ظاهر پررنګش از حد اقل برابری اقتصادی در زندګی اجتماعی بر خوردار نیست.ګستره ای فساد وجبر اقتصادی دوعامل بزرګ تغذیه انسانی اردوها وشبکه های جاسوسی غرب ګردیده است.اردو ها وشبکه های اطلاعاتی غرب بیشتر از همین مجموعه ای انسانها شکل می ګیرد.این اردوها وشبکه ها وقتی به تجاوز واشغال سرزمینهای دیګران میرسند آزادی بیشترکشتن وغارت وفساد پیشه ګی را نصیب می شوند.به همین دلیل اردو ها وشبکه های متجاوز واشغالی دنیای سر مایه به هر جایی که رسیده اند،در آنجا ها منبع اساسی وبزرک فساد ومعنویت بر اندازی شده اند.
غرب همه جنایات وفتنه وفساد خود را خدمت به مدنیت سازی جامیزند وزیر پوشش تعمیم مدنیت برای خود جامه ای مشروعیت می دوزد .دنیای سرمایه دنیای فساد وفرو افتادګی درد بار اخلاقی است .افغانستان در آغاز امر توسط دوکشور غربی :ایالات متحده ای امریکا وانګلیس اشغال شد.این دوکشور درجمع بزرګترین کشورهای دارای بیشترین فساداخلاقی، در صف مقدم قرار دارند.یک احصایه ای جهانی مشعر است که امریکا ، انګلیس ،فرانسه،المان ،روسیه وسوئد از جمع کشور هایی اند که میزان تجاوزات جنسی درآن در بالاترین حدش قرار دارد.برای اختصار مطلب تنها ایالات متحده ای امریکا را برویت آمار ثبت شده یاد آور میشویم :به استناد ګزارشهای پولیس آنکشور تنها درسال ۲۰۰۶ در امریکا ۲۳۲۰۰۰مورد تجاوز جنسی صورت ګرفته است.در همین سال در هر چهار روز یک پسر بجه ای جوان به دلیل تجاوز جنسی کشته شده است وبازدرهمان سال ۱۳۵هزار مورد تجاوز جنسی بر کودکان به ثبت رسیده است.آمار رسمی نشان میدهد که مردم امریکا در سال ۲۰۰۷میلادی شاهد تولد یک ملیون وهفتصدو چهارده هزار وچهل وسه کودک نا مشروع بود.این وضعیت با اندک تفاوت در تمامی آنکشورهای غربی حاکم است که مشترکاً به اشغال افغانستان ادامه میدهند .بګونه ای مثال در جمهوری اتحادی المان جذب اتحادیه ها همجنس بازان ومراکز پرعدد فحشا وانحرافات جنسی قویترین فکتورپیروزی در انتخابات پارلمانی ،شاروالیها وسایر نهاد های دولتی است.درانګلستان کشور بسیار متمدن غرب بنابرګزارش های تازه منتشر شده ای دستګاهای پولیسی آن کشور همه ساله بیش از یکصدو هفتاد مورد تجاوز جنسی صورت میګیرد،نیمی ازین تجاوزات به دلایل معینی به محاکم ورسانه ها نمیرسند.به تازه ګی یک اسقف کلیسای انګلیس را به جرم تجاوز جنسی بر اطفال خوردسال دسګیر ویک کشیش نیز به همین سرنوشت دچار شد.رسوایی مسئول برنامه های کودکان در بی بی سی که دها کودک را مورد تجاوزجنسی قرار داده بودهنوز از رسانه ها نیفتاده است.اینها نمونه های کوچکی بود که از آن یادی کردیم. اردوها وشبکه های کشورهای متجاوز بر افغانستان ازهمین اخلاق وفرهنګ پرورش یافته اند وقاعدتاً از افرادی شکل میګیرد که یا فاسد ترین موجودات جوامع خود اند ویا فقر وتهیدستی آنها را وادار می سازد تا برای اندوختن پول وثروت به جبهات مرګ بروند. دموکراسی غرب برشانه های همین اردوهای خون وغارت وفساد استوار است.
درد ودریغ درین است که از درون جامعه نیز همانهایی با این تجاوز واشغال همدست وهمکار وهم معامله میشوند که کوچکترین اعتنا به عقاید،سنن واخلاق جامعه ای خود خودراندارند.برای این پادو های با مزد وبی مزد که بعضاً ازنیت وفطرت دنیای سرمایه نیز بی خبر اند، اخلاق یک بازی کهنه ای از یاد بردنی است.برای اینها دموکراسی غرب با هرفساد ومعنویت ستیزی که داردکمال مطلوب است.بیشترین آنهائیکه تجاوز واشغال را به دعوت ګرفته ویا بعد درخدمت اشغال ومشروعیت آن همت کذاشته اند نیزیا آنهایی اند که مدتها در غرب بوده وظواهر فریبنده ای غرب شخصیت شان را دیګر ګون ساخته است، که شمار جواسیس نیز درین جمله کم نبوده است،ویا هم آنهایی بوده که روزګاری زیر نام جهاد وغنیمت به نام ونشانی رسیده وبرای بقای خود واندوخته های ناروای شان به پیاده ګان اشغال مبدل شده اند.هردوی این دسته ها همان فرهنګ واخلاقی را درپیش ګرفته اند که حامیان غربی شان بدانها رسانده است.
همه میدانند که مدنیت ومدنیت خواهی غرب تا سطح بدویت سقوط کرده است.بدترینها ومفسد ترینهای همین لجنزار های فساد وفتنه را بنام اردو هاوشبکه ها ودسته های اجیر جنګی به تجاوز واشغال فرا میخوانند.حاصل این اشغال آن هم در جوامع جنګ زده ومحکوم به جبر اقتصادی چه خواهد بود؟اینها نه تنها به زودی به عمل انسان کشی معتاد می شوند بلکه زور واسلحه ای در دست داشته وعدم باز پرسی از هر جنایت ،دایره ای فساد وجنایت را چنان عمق وګستره وپهنا میدهد که،فاسد ساختن جامعه نیزبه سرنوشت محتوم تبدیل می شود.
مضمون اشغال موجود با ګذشته های آن اندکی متفاوت دیده میشود.درګذشته های استعماری متجاوزین ،امیروشاه وپیر وپیرخانه ای معینی رابه خدمت میګرفته وبه قدرت و مقام ومنزلت حساب شده ای خود میرساندند. دراوضاع واحوال کنونی بیشتر با احزاب،تنظیم ها ،سازمانها وګروه های اغلب پرعدد معامله می کنند وآنها رابرده وار به قیمت همه هستی وطن به پیاده ګان شطرنج وستراتیژی های خود مبدل می سازند.اشغالګران درین معامله به حکومتها ودولتها های مرکزی ومقتدر نیازی ندارند زیرا معاملات پولی آنها درهر ګوشه ای کشور اشغال شده، پایه های عمل آنها ګردیده ودوام عمرش را تضمین میکند.هر جائیکه این معاملات آشکار یاپشت پرده قوت میګیرد در همانجاها اشغال احساس آرامش نموده با فراغت خاطر به ګسترش فساداخلاقی فردی و اجتماعی دامن میزند.
توسعه ای درد بار فساد اخلاقی ،تجاوزات جنسی وتجاوز بر کودکان در شمال کشورشاهد روشن این واقعیت است.حوادث ثبت شده تجاوزات جنسی توسط مراجع مربوط داخلی وخارجی در طی سالهای اشغال نشان میدهد که بیش از نود در صد این تجاوزات در مناطق با امن ترودرایا لاتی صورت ګرفته است که حکام آنها با معاملات سری با اشغال ګران وانجیو های مربوط شان در واقعیت به حکام وسلاطین خود کامه ومستقل تبدیل شده اند. در مناطق داغ جنګ ومقامت، یافتن ګروه ها ،حلقه هاو حتی افراد منفرد که وسیله ای تعمیم آرزوهای شیطانی اشغالګران شوند به ساده ګی ممکن نیست.یازده سال عمر اشغال در افغانستان بیشتر بر آن پایه هایی استوار بود که زیر نام الیانس شمال در دعوت ،همراهی استقبال ومشروعیت بخشی به اشغال همت ګذاشته وبه بزرکترین ثروتها وکرسی ها رسیده اند.بدون شک حساب خلقهای ما در شمال کشورچیزی غیر ازآنهایی است که ادعای نمایندګی از شمال کشور مارا برای خودساخته اند.همه میدانیم که عقاید،باور ها،سنن واخلاق وشخصیت بزرګ معنوی خلقهای وطن ما در شمال وجنوب از هم متفاوت نیست.شرف، ناموس، عزت وحرمت مردم ما به شمال وجنوب قابل تقسیم نبوده است.جنایات درشمال کارهمان دسته های مزدورووطن باخته ای است که ناموس وطن را فروخته اند ودر بدل به حفظ وګسترش ثروتهای قارونی خود که آنهم محصول غارت ومعامله است دست یافته اند.
در یک هفته سه جنایت راشاهد بودیم تجاوزجنسی بر یک طفل پنجساله درمربوطات بلخ،مورد تجاوز جنسی قراردادن یک طفل سه ساله در تخاروتجاوز جنسی بر یک دخترک سیزده ساله وبعد به قتل رساندن آن در هرات. شاید ګفته شود که هرات در شمال نه بلکه در جنوب قرار دارد.این درست است ولیک ګروهکها وآدمکهای مزدور بیشماری ازین ولایت باستانی درجمع الیانس شمال در دعوت واستقبال اشغال سهیم بودند، با قوت اشغالګران وهمکاری آنها آرامش نسبی امنیتی در آن ولایت محسوس است به همین دلیل همانند شمال کشور فساد وتجاوزات جنسی درآن به بیماری مزمنی مبدل شده است.جالب اینست که قریب هر بار در کزارشها میخوانیم که بیشترین تجاوزات جنسی بر زنان ،اطفال ونوجوا نان وحتی پیرمردان اغلب توسط آنهایی صورت میګیرد که دیروزبنام جهاد ودفاع از اسلام ووطن خون میریختند وامروز در حمایت اشغال یا درخدمت کمپنی های خصوصی امنیتی داخلی وخارجی قرار دارند،یا از عقارب بلند پایه ترینهای دولت اند ویاهم درصفوف پولیس همه کاره اند.منابع دولتی ګاه ګاه این مکروب های اجتماعی را افراد مسلح غیر مسئول عنوان می کنند.این افراد به اصطلاح مسلح غیر مسئول خوداغلب از جمع همان جهادیانی است که ګویی مدافع راستین دین واسلام بودند.این مسلمانان آتشین چګونه منبع همه هوس های شیطانی ضد اسلامی شدند.پاسخ روشن است اشغال اثرش را ګذاشته است،اینها دین به دنیا فروخته ، اخلاق اشغالګران راجاګزین اخلاق ملی ودینی خود ساخته اند.وقتی بزرکترین های شان دربرابر اشغال زانو زده ودین به دنیا فروخته اند ،ازین ها شکوه ای نباید داشت.آنچه باید مسئو لانه بدان تو جه کرد اینست که درجنګ ومقاومت انسانها میمیرند،به ثروتها وداشته های مادی یک کشور صدمات سنګینی وارد می آیند،ولیک اراده ای انسان آزاد اینهمه را میتواند جبران کند آنچه جبران ناشدنی است مرګ ونابودی فرهنګ ومعنویت اخلاقی یک جامعه است.دوام اشغال این مرګ ونابودی را حتمی می سازد.امروز شمال کشور غرق فساد است اګرعمر اشغال به درازا کشیده شود ومقاومت مردم ما در جنوب نیز از پا در آید واین موجب آرامش اشغال شوددایره ای فساد اخلاقی وتجاوزات جنسی در جنوب نیزکمتر از شمال نخواهد بود.