ارمغان اشغال برای افغانستان

 ش، حصین
یازده ای سپتامبر۲۰۰۱ میلادی تراژیدی  خونین واسرار آمیزی به وقوع پیوست.اداره ای جورج دبلیو بوش القاعده به رهبری اسامه بن لادن را مسؤل این فاجعه عنوان کرد.اسامه بن لادن درگذ شته های بسیار نزدیک در مقابله با آنچه کمونیزم جهانیش میخواندند از جانب غرب قهرمان آزادی عنوان یافته بود.او در امریکا آموزش دیده وسرمایه هایش نیز در همان کشورتجمع یافته بود.چرا واز کدام تاریخ مشخص با کدام دلایلی از خط امریکا برید وظاهراً درمقابله با آن قرار گرفت ،هنوز در جمع اسرار است.اسامه هنگام فروریختن دو قلو های نیویورک درافغانستان ودرحمایه ای طالبان میزیست.ایالات متحده ای امریکا پیهم بررژیم طالبان فشار وارد می کرد تا اسامه را یا تحویل آنها داده ویا از افغانستان اخراجش کنند.وضعیت بگونه ای دیده می شد که رژیم طالبان اگر اسامه بن لادن را به جانب امریکایی هم می سپردند ، بهانه های حمله بر افغانستان منتفی دیده نمی شد.برای طالبان هم به دلیل پیوند های اسلامی وعقیدتی وهم به دلیل رسم قبول شده ای افغانی سپردن مهمان یا پناه آورده ، به دشمن جان اونهایت نامردی محسوب می شد. باینهم آنچنانکه از اسناد ونوشته های ومصاحبه های متعدد پیداست رهبری طالبان قبل ازوقوع تراژیدی خونین ۱۱سپتامبر  از روی مجبوریتی که داشتند به تصمیم  اخراج اواز افغانستان رسیده بود واین قضیه را با مراجع امریکایی نیز در میان گذاشتته بودند.چون پلان هجوم نظامی بر افغانستان مدتها قبل ریخته شده بود وحضوراسامه بن لادن در افغانستان بهانه ای بیش نبود.حادثه ای یازده ای سپتامبرکه گفتیم هنوز در پرده ای اسرار است بهانه ای شد برای هجوم نظامی امریکا انگلیس بر افغانستان. .

با پیروزی غرب درجنگ سرد و یک قطبی شدن جهان ،خوابهای جهان سرمایه برای تعمیم حاکمیت گلوبالیستی از نوع نظامی  آن جان گرفت.کمپنی های غارتگر جهان سرمایه ودر پیشاپیش آن کمپنی های نفتی وکمپنیهای تولید مخربترین جنگ افزار ها، فرصت ها را غنیمت دانسته هجوم برشرق با آغاز تمرین بر افغانستان را از حرف به عمل آوردند.          

از یازدهم سپتامبر هنوز یک هفته ونیم نه گذشته بود که به تاریخ ۱۹ همین ماه رسانه های جهانی افشا کردند که عملیات وسیع ومخفی سازمانهای اطلاعاتی امریکاو انگلیس در افغانستان آغاز یافته است.پیوست با این خبر یک نیروی ششصد نفری امریکا وانگلیس از خط نامنهاد دیورند گذشته به لشکر گاه رسیدند.درهمین زمان تونی بلیربدون آنکه به حضور نیروهای انگلیس در افغانستان اشاره ای داشته باشد ازموضع ایالات متحده در قبال افغانستان اعلان حمایت وطالبان را دشمن خود اعلام داشت. از اعلام تونی بلیرهنوز دو روز نه گذشته بود که محمد ظاهر،شاه سابق با کلمات حساب شده از موقف امریکا وانگلیس در قبال افغانستان اعلان حمایت کرد.اینها وده ها دلیل دیگر نشان داد که هجوم نظامی بر افغانستان سالها قبل از یازده ای سپتامبر طرح ریزی وبا منابع مورد نظرکوردنه شده بود.    

به تاریخ اول یا دوم اکتوبر ملا محمد عمر رهبر طالبان قندهار را رها وبه سوب نا معلومی فرار کرد.دوروز بعد به تاریخ چهارم اکتوبر همین سال یک اردوی هفتاد هزاز نفری امریکا وانگلیس زیر چتر پنجصد طیاره ای جنگی بی ۵۲ ،آپاچی وغیره بر افغانستان هجوم آوردوآنچه را الیانس شما ل عنوان کرده بودند باخود به سوی قدرت کشیدند.بنابرتخمین یک منبع باصلاحیت امریکایی در همان نخستین هفته های این هجوم وحشیانه روزانه حدود ۳۶۰ انسان بیگناه ملکی جان باخته ودر طول یک ماه شمار جان باخته گان ملکی به چهار هزارتن رسید.درین زمان بود که سر وصدای هجوم نظامی بر افغانستان ومظالمی که بر خلق افغانستان روا داشته بودندبلند شده، امریکا وانگلیس ومتحدین اروپاییش که در خفا هجوم بر افغانستان را حمایت وزندانهای مخفی سیا را درخود جاداده بودند مجبور به آن کردند که هجوم نظامی بر افغانستان را بگونه ای مشروعیت دهند.

به تاریخ ۲۱ دسامبرحدود سه ماه وچند روز بعد از هجوم نظامی امریکا وانگلیس بر افغانستان شورای امنیت ملل متحد به خواست امریکا وانگلیس قطعنامه ای محتاطانه ای صادر وگویی هجوم بر افغانستان رامشروعیت بخشیدند.ازهمین تاریخ به بعد سرمایه گذاری های غرب بر بخشی از روشنفکران افغانستان به ثمر نشست واز هرسوصدا ها بر آمد که افغانستان مورد تجاوز قرار نه گرفته واشغال نیست بلکی نیرو های تا دندان مسلح بیگانه بنا به خواست ملل متحد واز روی همبستگی بین المللی درمبارزه با القاعده وتروریزم به افغانستان وبرای خدمت به مردم افغانستان آمده اند.!!!؟ هیچ کس از هیچ رقاصه ای غرب نه پرسید که هجوم نظامی برافغانستان چه وقت صورت گرفت وشورای امنیت چه زمانی قطعنامه ای صادر وبعد آن ناتو وآیساف که این بعدی خود ناتو است بر نیروهای ائتلاف تحت رهبری امریکا پیوستند. 

شعارهای فریبنده ای دموکراسی،حقوق بشر،حقوق زن،مبارزه با تروریزم، القاعده وتولید وقاچاق مواد مخدر ونیز وعده های اعمار مجدد افغانستان آن نغمه های جادو گری بود که روشنفکرافتاده در آغوش توطـۀ های اشغالگران را هزار ویک زبان داده بود.

درست همین وضعیت دیگران پرداخته، یک کتله ای بزرګ روشنفکر مارااز متن تاریخ کشور به دور کشیده وفاصله های آنها با خلقهای وطن شان چنان شدت گرفت که اگر بسیار بدبینانه نه باشدروشنفکر ازین دست تا یک قرن دیگرره به آغوش تاریخ وخلقهای وطن خود نخواهد برد.این اولین ودرد بار ترین ارمغان اشغال دروطن ما بود.                            

ناگفته  پیداست که روشنفکر یک جامعه با همه تفاوتهای فکری وآرمانی اش، با نقش رسالتمندانه ای که دارد مرجع امید توده های مردم در رهایی از مصیبتهای زمان است.اگر روشنفکربا خود فروشی،منفعت جویی شخصی وخانواده گی یا سیاسی وسازمانی بیشتر با مصلحت جویی های موزی ومزمن، محاسباب جامعه وتاریخ را کنار گذاشته ،خود عامل دردبارترین مصیبتها ی سیاسی،اقتصادی، اجتماعی ،فکری ،اخلاقی وفرهنگی وطن وهموطنانش گردد،بدون شک فاجعه ای درد بار انسانی شکل گرفته وقبل از همه سنگ یأس وناامیدی شیشه امید توده های مردم را در هم می شکند.این مصیبت که قلب تاریخ را نشانه میگیرد هنگامی پرعمق ومرگ آفرین میگرددکه روشنفکر نه تنها به قبول خطا واشتباه خود نمی اندیشد، بلکه با هرخطای هستی سوزش،خطا واشتباه را با خطا واشتباه تازه تری دنبال میکند.سیالیت روشنفکر در یک کل مادر این  همه بیماریهای مهلک وشخصیت براندازاست.فاصله روشنفکر وتاریخ وهستی مردمش نیز از همین جا به مرزی میرسد که برگشت از آن دشوار وگاه ناممکن میگردد.این وضعیت از همه اولتر به همه بیگانگان حریص و مغرض امکان میدهد که به آسانی از نسل روشنفکر به حیث پیاده گان سطرنج بازی های جهانی ومنطقوی شان استفاده برند.

ظواهر دنیای سرمایه زیبا وفریبنده است.شعار های دموکراسی،مدنیت خواهی ،حقوق بشروصدا های بیشمار ازین دست به دل هر روشنفکر بی خبر از ماهیت درونی دنیای سرمایه چنگ میزند.در جمع دها عامل دیگر این یکی موجب تمایل روشنفکر به ظواهر این دنیاست. گرایش به ثروت وقدرت این تمایل را به جایی می کشد که دستگاهای جهنمی دنیای سرمایه بسیار به ساده گی وبا پرداخت حد اقل مزدمیتوانندبهترینها را شکار کنند.شکارآدمها  وشخصیتها برای اهداف دراز مدت وکوتاه مدت پدیده ای تازه ای نیست.از دوران استعمار کهن تا شیوه های نو استعماری هزار ویکرنگ کنونی ،بیشترین سرمایه گذاری ها برشکار انسانها وشخصیت ها متمرکز بوده است.اشتباه است اگر بگوییم که این چند دهه پسین است که ما با این بدبختی وسیاه روزی انسان وبه ویژه روشنفکر خود روبرو هستیم.تاریخ ما شاهان جاسوس ومزدور ودیگران آورده وپادو های همرنگ وهمکاسه ای آنها را کم نه دیده است. اگر مردم ما بر روشنفکر خود دست کم از دوران آمدن سایه ای شوم استعمار در منطقه بی باور بوده اند عاملش را باید در همین وضعیت به تجربه رسیده ای زمانه ها دید یک زمانی بود که توده های مردم کمتر با سیاست وقدرت آشنا ودرجریان حوادث روزگار خود بودند.در آن زمانه هاجاسوسی ومزدور منشی اگربه رسوایی  عامه نمیرسید ،توجه مردم را به خود جلب نمیکرد.در همان زمانه ها هم جاسوسی وبیگانه پرستی ومزدور منشی عیب شنیع ومایه ننگ وشرمساری  بود ولیک با کم بودن یا نا شناخته ماندن  کتله های بزرگ ازین دسته ها،توده های مردم تا آن حد تحریک نمی شدند که بر هرچه سر وسردار جامعه است خط بطلان بکشند.در زمانه های ما وضعیت از ریشه دیگر است.سیلی از جواسیس، خود فروخته ها،وطن فروشان شخصیت باخته ومزدور منش نه تنها وسیله ای در دست بیگانگان اند بلکه اینها با قلم وزبانی که دارند خود برای هر عمل شنیع خودطومار مشروعیت مینویسند.این کار اکنون بجایی رسیده است که جاسوسی هوشیاری سیاسی، ووطن فروشی مهر خدمت به مردم میخورد. با این وضعیت شناخت آنهائیکه ازتاریخ ومتن هستی ملی خود بریده ودر عمل به دشمنان مردم خود تبدیل شده اند، کار دشوار ونیازمند تحقیق وپژوهش های سخت وسنگین نیست.وقتی به زبان خود از مشروعیت تجاوز واشغال وطن سخن میگویند وبا آن همدست وهمکاسه اند ضرورت تحقیق چیست.واما حاصل این کارتنهامرگ شخصیت آن کتله های جاسوس شده ومزدورنیست که به قمیت هستی وطن درخدمت بیگانگان قرار گرفته اند.داغ این شخصیت سوزی به همه ای روشنفکر وطن به حیث یک کل بر میگردد. زیرا در نزد توده ها این روشنفکر است که مایه ای سیاه روزی مردم وعامل بر اندازی شخصیت وهویت ملی تاریخی ای وطنش شده است.

به یک واقعیت دردبارکاملاً محسوس زمان ما نگاه کنید.همین اکنون شمار احزاب ، سازمانها،نشرات درونی وبیرون مرزی ،تلویزیونها،رادیوها، سایت هاوپرتال های انتر نتی از صد ها گذشته سر به هزار ها میزند،اگر بد بینانه نباشد بیش از نود درصد این وسایل بگونه ها وژست هاورنگ های مختلف در خدمت اشغال ومشروعیت آن قرار دارند.در آغاز تجاوز بر افغانستان بخش قابل ملاحظه ای روشنفکروفعال سیاسی وقلم بدست وطن برین باورپا فشاری داشت که شکست دنیای سرمایه ممکن وعملی نیست،گلوبالیزم مورد نظر دنیای سرمایه یک سرنوشت برگشت ناپذیر است،دوران استقلال، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی افسانه های قرون پیشین بود،دنیای ما به یک دهکده ای کوچکی  تبدیل شده است، این دهکده رایک قدرقدرتی باید رهبری کند، این قدرت ایالات متحده ای امریکاست، پس اشغال (البته اشغال نمیگفتند وهنوز هم دودل اند)افغانستان توسط دنیای سرمایه یک خوش چانسی ویک سرنوشت محتوم است. 

با همین دید وباور از چپ تا راست ومیانه وحتی آنهائیکه سخت بر ناسیونالیزم خودمی بالیدند یکسره در خدمت خدای این دهکده ای مورد نظرشان کمر بستند.به ترکیب دولت گونه ای موجود در کشور نگاه کنید.کدام نیروی آشتی پذیر وآشتی ناپذیر دیروزی ازین شرکت سهامی به دور مانده است.این چه معجزه ای بود که همه مرزهای سیاسی،سازمانی،فکری وآرمانی دیروز ناگهان ذوب شدند.آنکه در خدمت اشغال اند،دین وآیین واندیشه وآرمان شان همه یک سان است.نه کفر وجود دارد نه الحادی،نه چپی وجود دارد نه راستی ،ازاخوانی(تنظیمی)،شعله ای (دموکراتیک نوین) ،افغان ملتی(ناسیونال سوسیالیست افغان)،«ستمی»پرچمی،خلقی وهزار ویک رنگ دیگر چکیده هایی بهم پیوند زده اند. در میان حلقه های در خدمت اشغال هیچ کس از دیروزش مسؤل نیست.جالب هم اینست که برخی ها همانند حزب اسلامی هم بر میخ میزنند وهم بر نعل میکوبند.بیشمار مقامات دولتی از حکومت تا قضا وپارلمان را در اختیارداشته واز دالرهای سوغات امریکایی بلند ترین معاشات را صاحب اند ولیک در بیرون با همان امریکائیان ومتحدانش می جنگند وهرروز خون وفاجعه راه می اندازند.

  آنهائیکه با درجات مختلف بر خوان اشغال نشسته اند بزرگترین دلایل شان برای توجیه موقعیت شان همواره این بوده است گویی اینها طرفداردموکراسی،حقوق بشر،مدنیت خواهی،گلوبالیزم،تساوی زن ومرد، ومخالف بنیاد گرایی،تروریزم ،القاعده وکسب وکارمواد مخدراند . عمران وباز سازی ومصؤنیت استقلال وتمامیت ارضی را دردوام اشغال می بینند.اگر اینها برای دموکراسی مفهوم دیگری نه تراشیده باشند،دموکراسی حکومت مردم توسط مردم است.دموکراسی باسرنیزه ای اردو های وحشی وفاسد وخونخوار معنیش چیست؟درطی نزدیک به یازده سال اشغال ،بیش ازدوصد هزار انسان وطن کشته شد،صدها هزارمعلول معیوب برسیل معلولین اشغال اردوهای شوروی وقت افزود گردید،نه تنها ملیونها انسان مهاجرشده چانس برگشت به وطن را نیافتند بلکه ملیونهای دیگر بر شمار آنها افزوده شد.حد اقل زمینه های کار وزندگی مردم از میان رفت ودرنتیجه ای آن فقر وسیاه روزی مردم ما به جایی رسید که پدران ومادران وطن مجبور به فروش جگر گوشه های خود شدند

بدون شک قصر های  بزرگ وبا شکوه وبلند بالای در شهر کابل وچندمرکزولایتی سر بلند کردند، سیمای ظاهری شهر ها تغییر یافت.ولیک این همه ثروت ها از کجا وبا چه قیمت وچه معامله های سنگینی دردست مشتی از غارتگران حرفه یی قرار گرفتند.این ثروتهای آغشته به خون از کجا آمد.غارتگران معامله گر ووطن فروش که همه کرده های شان برای ثروت اندوزی ومنزلت خواهی بودند چگونه میتوانند دموکرات وطالب حقوق بشر ومدنیت سازی باشند.چه کسی میتواند ازبقایای ربانی ،خالص ،مسعود،وزنده های ازین دست چون سیاف وقسیم وخلیلی ومحقق و دوستم ،اسمعیل وده های دیگر ازین قماش طالب دموکراسی شوند؟ شاید بگویند کرزی ،احدی ،اشرف وغنی ،سپنتا ودیگران امید دموکراسی اند. این دیگر مضحکه ای بیش نیست.فساد که سرا پای این دستگاه جهنمی دیگران ساخته را فرا گرفته است ، صرفاً فساد اداری نیست،اداره موجود سیاسی است. فسادش نیز سیاسی است.در کشور ما ازبرکت اشغال این فساد ریشه های عمیقاً اخلاقی وفرهنگی یافته است.وقتی اداره فاسد،سیاستش فاسد،اخلاق وفرهنګش فاسد،فرسوده وبدنام باشد،سخن گفتن از آزادی ودموکراسی مگر ممکن است؟بیچاره معلمی که شاگردش را گوشزد میکند که صنف وساعت درسی جای رقص وقرسک خوانی نیست تا حد مرگ کوتگ میخورد، چون شاگرد از خانواده ای قسیم فهیم  است، معاون رئیس جمهوربه وزیر معارف اخطار میدهد که وا به جانت اگرصدای این معلمه به رسانه ها رسید.این یک نمونه است.ماهیت همه گردانندگان حکومت دست نشانده همچنین است. در چنین وضعیتی سخن از دموکراسی ،مدنیت،مصؤنیت،حقوق بشر وامثال آن مگر یک دروغ ،یک فریب ویک نیرنگ نیست؟ 

ازرسانه ها ،کثرت ،وفرت وآزادي واستقلال آن سخن می گویند؟!! مگراین نمایش مضحک دموکراسي استوار بر سرنیزه ای اشغال را، میشود دموکراسی خواند؟ مگر اینها قریب همه، وسایل تبلیغ برای حقانیت اشغال ومشروعیت دادن به آن نیستند؟ بار بار از همین هزار ویک زبان رسانه یی خبرې هایی میشنویم که:

دراین یا آن ولایت ده وبیست وسی طالب ومخالف دولت در عملیات مشترک آیساف ودولت به قتل رسیده اند.هنوز چند سا عتې از چنین خبرې نمیگذرد که رسانه های بیرونی خبر میدهند که این ده وبیست وسی نه طالب ومخالف دولت، بلکه افراد بیگناه ملکی به شمول زن ومرد وطفل ریش سفیدان وپیره زنان بوده اند.برخی رسانه های به اصطلاح آزاد همین خبر را با احتیاط اززبان رسانه های بیرونی بادست وپا وگوش وبینی بریدنش به نشر میرسانند،مگردر بیش از ده سال یکباری هم توان آنرا نیافتند که از خبر دروغین اولی خود از مردم افغانستان وخانواده های قربانیان بیداد خونین اشغال معذرت بخواهند.چرا؟زیراعذر خواهی آنها اعتراف به جنایت آیساف ومزدوران خانگیش است واین از توان رسانه ها نیست.شمار انگشت شمارژورنالیستان با احساس که صدا بلند کرده اند،سر شان زیر بال شان رفته است.این نمونه ها کم نیست.

ازانکشاف معارف در کشور سخن میگویند،از روی گزارشها وآمار دهی های رسمی این انکشاف رنگ هندسی بخود گرفته است.این گرافهای هندسی تا چه حد درست وقرین به واقعیت است بدان کاری نداریم.دروغ همراه با تبلیغ وفریب فطرت دولتهاست. وقتې دولت ها دست نشانده ای بیگانگان باشند این دروغها وفریبکاری ها صد چندان میشود.با اینهم هیچ کس نه نمی پرسد که اگرمعلمی نیست، ازتعمیر وکتاب وقلم وکاعذخبری وجود ندارد سویه ای تعلیمی این انکشاف هندسی چه خواهد بود.گذشته از این دولت دست نشاده ای که در سوال مرگ وزندگی اتباع وطنش از کوچکترین صلاحیتی بر خوردار نیست،واردوهای هزار ویکرنگ بیگانگان جمع دستگهای جهنمی جاسوسی ومزدوران آدمکش وجنایتکا ر جنگی بیگانه در هر گوشه ای کشور خون میریزند وجنایت وفساد می کارند چه کار دارند جز آنکه درپشت پرده انکشاف!!! معارف وصحت خود را پنهان کنند. دولتی که نه اردو در اختیارآنست،نه پولیس ،نه امنیت ونه هم گروهای رنگارنگ از آدمشان معتاد به مرگ وغارت ،  ومنابع ملی نیزهمه  درگروقرارداد های خصوصی غارتگران داخلی وکمپنی های بیرونی گیر افتاده است، برای نمایش حضور خود ناگزیر به آنست که عرصه های کوچکی را در حدافسانه ها پر وبال دهند.نزدیک به نیمی از ولایتها صاحب پوهنتونها وموسسات عالی وتخنیکی شده ا ند ولیک نمی گویند که برای این همه پوهنتونهاوموسسات عالی تعلیمی چند تعمیر جدید ودرکجا ساخته اند.استادان این مراکز علمی را ازکجا بکار گماشته اند.پوهنتون وپول تخنیک کابل در بهترین حالاتش با کمبود استادان ماهر ومسلکی روبرو بودند.صد ها استاد ورزیده ای وطن مجبور به ترک وطن شدند،آنچه از خارج به وطن برگشته اند شمارشان در حد کمبود یک پوهنځی پوهنتون کابل نیست. این  همه پوهنتونها را کیها با چه امکانات ووسایلی تدریس میکنند؟ 

صحت عامه ای وطن در آرامترین وبهترین شرایط آن توان رسیدن به یک فیصدی نا چیز بیماران در سطح کشوررادر خود داشت. حال که تنها معتادان به موادمخدر ونیشه آور از حد دوملیون انسان می گذرد ودر کشوری که ازایدس وحتی سرطان خبری چندانی نبود اکنون این بیماری های مر گ آفرین سرا پایش را گرفته است، با امکاناتی که وجود دارد چه گونه میتوان از صحت وسلامت مردم سخن گفت.مگر فقرواعتیاد وفساد جمع بیکاری وافزایش روز افزون بیماری های روانی ناشی از وضعیت جاری در کشورمسأله ای صحت وسلامت مردم راتاحد یک فاجعه پیش نبرده است؟در مقابله با این فاجعه ای انسانی اشغال چه امکاناتی در اختیار مردم ما گذاشته است.چند شفاخانه ای همانندچهارصد بستر ووزیر اکبر خان و علی آباد وزایشگاه وصحت طفل وغیره درکشور جدیداً ساخته شد؟با چه تعداد دکتوران ونرسان جدید واز کجا به خدمت گرفته شدند؟ درست که شهر کابل وچند مرکز ولایتی باهوتلها وقصر های ساخته شده از مال منال به غارت رفته ای مردم ویاهم ثروتهای دالری معامله های ننگین وطن فروشی رنگ ورونقی یافته است.ومزدوران سرمایه با مباهات میگویند که کابل دیگر آن کابل دیروز نیست!!!ولیک اینها قصر هارا می بینند ولیک در پای این قصر ها به آنهایی توجه ندارند که به چه فقر وتهیدستی مرگباری دست وپنجه نرم میکنند.مگر چهارراهی قمبروده تراژیدی همانند آن در هر گوشه ای کابل رونق کابل است

کشوری که در نتیجه ای سیاستهای اقتصادی پلان شده ای اشغال، همه زیر بنا های کلیدی اقتصادی را از دست داده ومنابعش همه یکسره در چنگال غارتگران آشکار وپنهان درونی وبیرونی قرار گرفته است ،رونق آن بر کدام پایه های محکم اقتصادی استوار بوده میتواند؟مگر همه داشته های فابریکاتی ومعدنی وطن به فروش نه رسیده است. به گفته ای خود شان ده سال تمام نفت وگاز شبرغان ملکیت شخصی دوستم بود،دوستم خود میگوید: نه این تنها دراختیار من نه بلکه سهمداران از بلند ترین پایه های دولت درآن سهیم اند.همچنان فروش پنهانی فابریکه ای قند بغلان رسواییش به جایی رسید که جان چند وکیل پارلمان وده ها معلم وشاگرد را از آنها گرفت.با اینهم با گذشت چندین سال ازین تراژیدی دولت وحامیان بین المللی آن با همه امکاناتی که در اختیار دارند نتوانستند که عاملین این قضیه را شنا سایی کنند.چرا؟ پاسخ روشن است:غارتگران هستی های ملی ودولتی ما هیچ پلان را بدون سهم دادن غارتگرانی ازبیرون به منصه ای اجرا گذاشته نمی توانند.آنچه بیرونی ها میکنند هیچ بازرس وقاضی ای صلاحیت تعقیب ومحاکمه آنها را نمیتواند داشته باشد. زیرا عمال اشغال به هررنگی ونام وعنوان که آمده اند،بر اردوها ،شبکه های جاسوسی مرگ آفرین،دسته های ده ها هزار نفری اجیران جنگی خود اتکا دارند،آنها حاکم اصلی وطن ما اند،دها زندان معلوم ونا معلوم چون شکنجه گاه بزرگ بگرام را در اختیار دارند،کدام څارنوال وقاضی را یارای آنست که ازین باداران حاکم برگشور اقامه ای دعوی کنند؟میگویند قانون اساسی وآنهم از بهترین هایش را داریم.دریک کشور اشغال شده مفهوم داشتن قانون اساسی چیست؟ درکجای همین قباله ای دیگران نوشته  تصریح شده است که اشغال حق دارد که زندانهایی مربوط به خود را دردرون کشور ما داشته باشد؟        

همه از فساد می نالند.از کرزی تا اوباما همه فریاد میزنند که فساد به اوجش رسیده است.اینکه منبع فساد درکجا وگستره ای فساد درچه حد است.اینرا حسابی نیست.ملیارد ها دالر به نام کمک به باز سازی افغانستان از سراسر جهان به کشور سرا زیر شد.به همه روشن است که بیشترین این پولهای باد آورده دوباره به بانکهای امریکایی برگشت.درسطح افغانستان به جای باز سازی این کشور جنگ زده ،جنگسالاران وگماشته های خود فروخته ای خود را باز سازی کردند.از خانواده ای کرزی تا معاونین ووزرا وخانواده های شا نرابه ثروتهای قارونی رساندند. یک نمونه ای کوچکی مثال میزنیم. نزدیک به یک ملیارد دالر سرمایه ای کابل بانک را عمدتاً برادران کرزی وفهیم قسیم معاونش ربودند.مگر بار آنرا بر یک گماشته ای خود یعنی رئیس کابل بانک گذاشتند، آن آقای رئیس خود به امریکا فرار کرد، یعنی اینکه او سهم خود را به بانکهای امریکایی رساند. امریکای  که این همه اردوهای مرگ آفرین خود ومتحدین ناتوییش را مامور قتل مردم ما ساخته است واین همه از فساد اداره ای دولتی خود ساخته اش شکایت میکند چرا رئیس کابل بانک ،برادران کرزی وفهیم رابه محاکمه کشانده نمیتواند.واقعیت اینست که نه امریکا نه کدام کشور دیگر غربی قصد تعقیب غارتگران بزرگ هستی مردم مارا ندارند بلکی با آنها شریک ومشوق آنها اندوباز هم چرا؟ بخاطر آنکه غرب باور داردکه این همه غارت ها در نهایت به بانکهای خود شان بر میگردد.همانگونه که ثروتهای قارونی بن علی ومبارک وقذافی ودیگران  مال آنها شد

درین مختصری نه جایش هست وقصد آنرا داریم تا مفصل با ارائه آمار ازدزدی ها وغارت های غارتگران معلوم درونی وبیرونی پرده برداریم،امید است کتابی اندرین زمینه به رشته تحریر در آورده شود.قصد ما ازین اجمال اینست که به آنها ئیکه این همه عاشق اشغال وعمر دراز آن هستند بگوییم که.خیال تان به حال تان. با آن دعوی ای نیست.مگربه لحاظ خدا وخلق خدا! درشهری که جزدزد وغارت وقتل وفسادچیزی دیگری بازار ندارد، از دموکراسی،حقوق بشر،آزادی واستقلال وانکشاف وآبادانی افسانه ها نسازید.

اشغال واشغالگران میراث چنان سنگین ودر باری گذاشته است که قلم نه بلکه استعداد یک نسل قلم از بیان آن عاجز است.چه نعره های که سر داده بودند که امریکا وناتو وآیساف از استقلال، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی ما ضمانت میکنند ازینروباید به پایش زانو زد.همان ضمانت دهندگان استقلال وتمامیت ارضی ما اینک خود رسماً اعلان میکنند که افغانستان فقط اینسوی خط دیورند را به رسمیت میشناسند ودرین امر نیز مکلفیت دفاع از همین سرحدات را نیزدر برابرهمسایه های افغانستان ندارند.

حال اگر بپرسیم که یازده سال اشغال صدها هزار انسان وطن را به قربانی گرفت.حیثیت ، اعتبار وهویت ملی تاریخی وطن قربانی توطئه ها ومعاملات وطنفروشانه شد،از دموکراسی جزفرهنگ ستیزی وفساد پیشه گی وبه باد فنا دادن هست وبود وطن حاصل دیگری بدست نیامد،جامعه درفقر،بیکاری وبیماری وفساد فرورفت.با این همه چگونه وبا چه وجدانی به دعای دوام اشغال کمر بسته ایم،پاسخ چه خواهد بود؟ما بااژدهای جهان خوار پیمان ستراتیژیک بسته ایم برای چه؟ از همین حالا معلوم است:

برای اینکه برده وار پذیرفته ایم که اژ دهای دم آهنین هرگاه ودر گوشه ای وطن که خواسته باشد تا دنیا هست حق دارد که انسان وطن ماراشکار کند.به وضعیت سومالی،یمن،وخلقهای پشتون آنسوی خط تحمیلی دیورند نگاه کنیم.کدام قرار ومدار کشوری وکدام حقوق وموازین جهانی به اژدهای امریکایی حق داده است که هر صبح وشام ده هاوصدها انسان را در زیرآتش طیارات بی پیلوت خود به خاک وخون بکشد؟کجاست ملل متحد؟کجاست حقوق بشر؟کجاست محاکمه جنایات جنگی؟ مگر جنایات جنگی که طی بیش از ده سال در افغانستان وحدود شش سال درعراق صورت گرفت در تاریخ بشریت نظیری دارد؟   

میگویند زور ما با اژ دها برابر نیست.این درست است ولیک به معنی حقانیت اژدها نیست.وجودش واقعیت است ولیک خمیدن به پایش مرگ انسان وبشریت است.امپراطوری های در نوع خود بسیار بزرگ ووحشت آفرینی در تاریخ آمده ورفته اند.علت افتادن آن امپراطوری ها در تسلیم بشریت نه بلکه در مقاومت بشریت بوده است.این یکی که منفور ترین تاریخ هم هست نیز با تسلیم نه بلکه با مقاومت جهانیان که خلقهای ما نیز جز آن اند ممکن وعملی است.

 ده سال وبیست سال لحظه های ای از تاریخ اند ،نه همه ای تاریخ. جهان خون ریزوخون آشام سرمایه از هم اکنون افت خود رایافته است.هیچ معجزه ای را توان آن نیست که اززوال ستم سرمایه جلوگیری کند.جنون سرمایه ممکن است در آخرین فرصت فاجعه ای بر جهان تحمیل کند ولیک جان بدر بردن سرمایه از همان فاجعه ای خود آفرینش ممکن نیست..درست است که جهان سرمایه ومقدم بر همه غول سرمایه ای امریکایی با دو جنگ جهانی جان گرفت وبه عمر خودافزود ولیک عصر ما با زراد خانه های اتومی معلوم ودر پرده  اسرار نگهداشته شده موجودبه جایی و به منزل و موقعیتی رسیده است که نه غول اژ دها ونه گله های همراهش هیچکدام از نابودی به دور نخواهد ماند.اینراجهان سرمایه خوب می داند.  

 اگرمقاومتهای مردم افغانستان را در برابراشغال بیگانگان که آنرا به غلط در دیروز جهاد تنظیمی ودر امروزمقاومت صرفاًطالبی عنوان میکنند ،دیروز یک فکتور مورد حساب در سقوط توتالیتاریزم روسی بود، در فردا به یقین وبه حق یکی از عوامل فروریزی امپراطوری مغرور سرمایه شناخته خواهد شد.این  باور من وبه یقین باور ملیونهای انسان آزاده ای وطن منست.با این باور است که این قلم سرنوشت وطن را در اراده ای مردم خود می بیند، برآن حساب میکند ومایه بالندگیش نیز همین است.بگذار فردا های تاریخ زیستن در ترحم اشغال وزیستن درکنار اراده ای ملی ملیونها انسان وطن را به محاکمه بکشد.آنهائیکه میگویند اشغال است وبد هم است ولیک از ناتوانی باید قبولش کردوبجای اشغال همبستگی اش خواند ایمان باخته گانی اند که فردای جز خجلت وشرمساری حاصلی نخواهند داشت. همین شخصیت شان نیز ارمغان اشغال است که مبارک شان باد!! 

دنښترویبلاګ یادښت:

دحصین صاحب داریالستیکه لیکنه به دډیروبې ایمانو اوپلورل شویو روڼ اندوپه ینه لمبې بلې کړي دوی خو دې همداسې وسوځي همداسې دې شپه اوورځ دخپل وجدان تر څپړولاندې او تل دې  زموږ مظلومو هېوادوالو او دنړۍ هرمظلوم انسان ته همداسې سرټیټي وي لکه چې دا دي.