داکتر عبدالله به مصداق گل مرجان و فرزند حقیر ملا ربانی مشهور به چترالی، از درون تهی نقاره ای صدا می کنند که از مبدا تا انتها، اصل تضاد و تناقض است. تنظیم بدنام جمعیت به اصطلاح اسلامی از دامان آی.اس.آی تا ظهور در زمینه ی افغانستان، حالا به تابلویی می ماند که با زدایش گرمای آفتاب از سیاهی، نوبت به رنگ ریزی دیگری برسد. در این تابلوی مسخره، از همان آغاز، دروغ هایی نوشته بودند که در عمر ننگین آن، به هیچ کجای واقعیت نمی رسید. تنظیمک جهادی دست پرورده ی پاکستانی ها، از مبارزات سوراخ نشینی تا ائتلاف با روس ها، روی پیمان بدنام جبل السراج، روسیاه می شود و در آن کمیدی شوم حکومت، با پشتاره ی خیانتی به نام «شر و فساد»، رنگ نحس خویش را گم می کنند.  

ما، در شگفتی های روزگار از زمانه شکوه می کنیم که در این جفا، مردمان سرزمین های دور، چه نیازی داشتند تا گروهک خاینی را از میانه ی کوه ها بیرون کنند و اما به نام شرکای دولتداری و مردمسالاری، جزو ستون های نظام بسازند.  

افراد یک تنظیم میان تهی پاکستانی که به نام جهاد فی سبیل الله و دفاع از افغانان و افغانستان، در تمامی جریان های مکتب سوزی، تخریب تاسیسات عمرانی، قتل عام و بالاخره تراژیدی حکومت ننگین سقوی دوم، نقش بارز و مقام اول داشتند، حالا در مقام اول گرایش های مذموم قومی، بر اثر هیچ مداری، همانند مرغانی که بی جا اذان می دهند، به نماینده گی از جمعیت به اصطلاح اسلامی که با تحریف تاریخ، به نام دفاع از مردم و کشور، عضو نحس حکومت است، یکی با منطق گل مرجان و دیگری از وزارت مفتضح و غیرقانونی تا مجهوله ی هویت پدری، بانگ مخالفت سر می دهند.  

داکتر عبدالله، هرچند بی اصل و نسب نیست، اما زنده گی در حیات گل و لای فساد،   ریشه ی او را در خاستگاهی وصل می کند که سیاهی لشکر های آن، پشتوانه ی این ارز ناچل اند.  

پسر ملا ربانی در رقابت با برادر ناخلف تر از آبایش که با پا گذاشتن روی پاسپورت افغانستان، شبکه ی تویتر را نجس کرده بود، در برابر انجمن صدها عالم و دانشمند وطن که عمری را برای اثبات اصالت افغانیت، روسفید کرده اند و از این روشنگری، منابع ما برای درک تاریخی افغان بودن، هزاران برگ نوشته دارد، از «هویت کاذب»، بحث می کند. 

 بار دیگر با نفرین بر تواریخ سراسر مبتذل نصاب درسی تا مجامع فرهنگی که در نقش مبتذل تر آریایی، خراسانی و فارسی، کراهت دارند، توجه مردم را به این حقیقت جلب می کنیم که بهتر است روزشمار فاتحه ی تجربیات ننگین تنظیمی، به ویژه از قماش جمعیتی را کوتاه تر کنیم.  

گروهک میان تهی، روی اصلیت دروغین داعیه ی دفاع از وطن و مردم، با هر گام و هر کلام بقایای شوم تاریخ، عطف توجه به آن جنبه های تاریخ را بیشتر می کنند که در چهل سال اخیر، مار های دم آستین، چه گونه به نام برادران اخوانی، مجاهد و هموطنان، حتی در کسوت اسلامی نیز اصلیت نداشتند.  

بازیگری های گروهک جمعیتی در نقش ستمی گری، ریشخند تر از آن اند که مهم شمرده شوند، اما حقیقت تلخ این روسیاهی ها نشان می دهد که برپایی ستون های بیگانه به وسیله ی بیگانه، چه گونه سقف سرمردم را باز می کند. 

 بدترین دشمنان این ملت در سیمای موتلفان دولت در تمام تار و پود مملکت، تحمیل شده اند، آنگاه در 17 سال اخیر، با بانگ وحدت، اتحاد و منافع ملی، قدقد مرغانی می سازند که به قول مردم، دانه را در این جا می خورند و تخم را در جای دیگر می گذارند.  

موضع اخیر اعضای باند شر و فساد از گل مرجان تا بقیه ی ذلالت پیشه گان، آخرین رمق های بدترین تجربیات سیاسی افغانستان را نشان می دهد. اینان با تمام وجود خالی، با خنیاگری، پیشه ی اغیار را پسندیده اند. دیری نشاید که در تشکیلات تحمیلی موتلفان حکومت، پرده ی اول ساز محلی را جزو اصالت های فرهنگ های هاریایی یا عاریایی، خر- آسانی یا پارسی (عوعو)، پیشنهاد کنند.  

از زمان رقابت های انتخاباتی تا طفره در برابر انفعال ناشی از نبود تجربه، بخشی از بدنه ی نظام را با عبدالله ها و ربانی ها، به نمونه هایی مبدل می کنند که فقط جای رفقای خلقی و پرچمی را پُر کرده اند. اینان روزگاری در حسرت درون خراب ارگ، در کوه ها با پاکستانی ها و روس ها قمار می زدند تا حاکمیت مسخره ی سقوی دوم، مشهورترین سجل بدنامی شود. حالا در سایه ی حیثیت، اعتبار، نام و نشان تکنوکراتان، جامعه ی بین المللی، افغان و افغانستان، از تار های جهالت، ساز می زنند. پرسشی درمانده می کند که اگر در عقب تشت رسوایی قوم گرایی نلغزند، چیزی برای گفتن دارند؟ تمام مجموعه ی دور و نزدیک عبدالله و کُل مجموعه ی افغان ستیز، کمترین شان کاری برای ثبوت موثریت عمرانی، انکشافی، اقتصادی و تسکین روانی مردم ندارند. 

پنهان شدن در عقب خواسته های مذموم قومی، در حالی که وضع زار ظرفیت بشری از استحاله ی اهل زبان بیرون می شود (به اصطلاح فارسی زبان)، درک ما از گروه ها، افراد و جریان های افغان ستیز را فقط با مجموعه ای از نقاله های تف دار و گندیده هایی آشنا می کند که از ستمیان ناقل تا ناقلان تنظیمی، یک سره هتاکی می کنند و در توهم این جهالت، تحریک عقلی می شوند. جسارت های بدون شعور، شبیه حرکات حیواناتی ست که در سرکس ها، برای خاطر چند لقمه، حتی در جلد شیر، برای مردم بازی می کنند و اسباب تمسخر و ضیاع وقت را فراهم می آورند.  

آن چه ما می دانیم، این است که توزیع تذکره ی الکترونیک با نام مقدس افغان، آرای جمیع ملت افغان برای اختیار این هویت است. مجوز رسمی این پروژه ی خیر از سوی جناب رییس جمهور، در واقع مُهر تایید بر خواست اکثریت مطلق این مملکت است. در این اکثریت مطلق، تاجیک، پشتون، اوزبیک، هزاره و ... پله ی سنگین وزن هویت ملی شمرده می شوند. این که تصمیم رییس جمهور، صدور جواز است، روی منطق حمایت مردم، رسمیت می یابد. 

 جلالتماب دکتور محمد اشرف غنی احمدزی، به آرای اکثریت ملت، احترام گذاشته است. بنابر این منطق، ستیز با اصل افغانیت، رخ جسارت، تهدید یا هتاکی در برابر رییس جمهور نمی ماند. هر نوع تقابل و خصومت با اصل افغان بودن را دشمنی مستقیم با خود، محاسبه می کنیم. کافی ست تا حضور خارجی، مساله ی خارجی شود، آنگاه تسویه ی حساب با جیره خواران بیگانه که تاریخ پیدایش آنان، لابراتوار های زاد و ولد آی.اس.آی اند، فرصت مناسب تسلیخ برای جدا کردن سره از ناسره می شود.  

به نماینده گان فساد تاریخی، هشدار می دهیم: صبر ما را آزمایش نکنند! 

شرح تصویر: 

داکتر عبدالله و مجیب الرحمن رحیمی، پُست های پسران ملا ربانی در فیس بوک و تویتر که در یکی در نقش جاهلی ظاهر شده اند که با شعور زیر صفر، از تنوع می گویند، اما به اصل اتحاد تقیه می کنند. این که چه عناصری اصل وحدت اند، اگر افغانیت و اسلامیت را منفی کنیم، تنوع قومی را با چه نام موجه ای توحید می کنند؟ پسر دیگر ملا چترالی در پُستی که قبلاً رسانه یی شده است، لنگ خر-آسانی خویش را روی پاسپورت افغانستان، گذاشته است.