آنچه در جاریِ روزگار، سود ذاتی زادگاه ما و هستی باهمی افغانها را به دستِ شبخون چند قومبارهی مزدبگیر درون و بیرون مرزی سپرده و در رویای خیالپردازی های شاعرانهی افسون برتری جویی قومی، تبار ها و تیره ها را به سنگ بدگمانی و حتی نفرین می بندد، بیشترینه، از درون ناجور آدمها و چهره هایی سرریزه میکند که گسترهی آگهی و دید شان در چهاردیواری منافع کوچک ایل و خیل خود شان محصور بوده و زمانِ دگرگون شدهی ما را با سنجهی کهنهی سده ها و هزاره های سپری شده تول و ترازو میکنند. در پرخاشِ شرم آورِ تباری و برپایی نامیمونِ جنگ قوم ها، شماری تاجیک تبارانِ به «آگاهی رسیده» و آموزش یافته برازنده گی ویژه نمایش داده و در آزمونِ افغان ستیزی، مرکز گریزی و جدایی خواهی، از دیگران، به فرسخ ها پیشی گرفته اند. این گروه تاجیک تباران مکتبی، از «چپ» افراطی تا «راست» افراطی، از «پرچمی» و «خلقی» و «شعله یی» و «جمعیتی» تا «اخوانی» و «ستمی» و «جهادی»، «افغانستانی» یا «خراسانی» و یا «آریایی»، دولتی و یا غیر دولتی، فرا ویا فرو افغانی، در یک سمفونی واحد و پناه بردن به سخیف ترین اسلوب ها و نازل ترین فرهنگ گفتمان و زبان چرکین، استناد های پایداری حاکمیت و یگانه گی افغانستان را مورد هجوم قرار داده، کتله های گستردهی باشنده گان زیستگاه ما را آماج نکوهش و سرزنش قرار میدهند.
پشتون ستیزی متعرض و کینه جو جوهر اصلی پویندهگی های همین بدنهی گمراه و فاسد شدهی مکتبی های تاجیک تبار را میسازد که با تولید و بازتولیدِ پندار های سقیم و جعلی و به راه اندازی ترفند های عوام فریب، تأریخ، معنویت و سربلندی های باشنده گان سرزمین ما را مسخره میسازند. ستیهنده های تاجیک تبار و اندیشه پردازانِ پشتون زدایی رسوا، با چنگ انداختن به تردستی های تأریخ و گسست ها در پیوسته گی پیشآمد های پیشینیان، بالنده گی ها و گردن فرازی های تاجیک ها را نیز به دادِ بی آبرویی می سپارند و میان تاجیک ها و تبار های دیگر کشور «دیوار چین» برپا میکنند. کنش و منشِ این گروه در بسترِ پشتون ستیزی لجام گسیخته، بیگمان، آژیر هوشدار را در گوشهای تمام قوم های غیر پشتون این سرزمین به صدا درآورده و نخبه ها و برگزیده های آنها را به نتیجه گیری های بایسته وادار میسازد. این بازی گندیده، سنت دوستی و برادری میان اقوام را زیر پرسش میبرد.
گمراه شده های تاجیک تبار، همین هاییکه به ناجوری مدهشِ پشتون ستیزی سردچار اند، در فیشنِ عمامهی دانایی های مدرن و فرهنگ فروشی روزمره، از هستی و تأریخ کمترین پند و عبرت فرا گرفته، باور دارند که فرآیند های طبیعی گذار به آدمانه زیستن را با تازیانه ی زبان و ادبیاتِ آلوده و کثیف، در پناه فریب و خدعه، به بهای هویت همه گانی، به سودِ کوچه و بازار محل خویش سمت و سو می بخشند. در کنشِ جاری این گروه، جای درکِ قانونمندی های زنده گی و گذارِ عقلایی به دولت مدنی و ضمانت سالاریت مردم را شیوه های نازل و بدوی سر به سنگ زدن، خشونت مآبی و گریز از گفتمان سازنده و هدفمند تسخیر نموده و در لحظه های کوتاهی در فرنودآوری، به فحش و دشنام و تحقیر دگر اندیشان چنگ می اندازند. قانون گریزی و لجاجت در برابر راستینه گی های جامعهی افغانی و زیاده خواهی و اضافه ستانی در وهله های ناچاری های حاکمیت ها، سرشتِ چنین آدمها و خمیرِ ضمیرِ گنهکار شان را میسازد.
در پیشینه ی نه چندان دور، از صبحدمِ هجوم نیرو های نظامی ناتو به سرکردهگی ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ تا همین امروز، چهره های بدنامِ وشناخته شدهی تاجیک تبار، همگام با یورشِ دیوانه وار بر سنت ها، ارزش ها، تأریخ، ثقافت و سربلندی های پشتونها و در همچشمی کینتوزانه با آنها، گهشماری، چبود، فرهنگ و معنویتِ شریف و بلند پایه ی تاجیک ها را در پای رهزنان «سقاوی» با سخاوت ریختند و از کیشِ ننگینِ حبیب الله کهدامنی، آن خصم آدم و آدمانه زیستن، فقط به پاداشِ عقیم ساختن «حاکمیت سه صد سالهی پشتونها»، هیکلِ «خادم دین رسول الله» تراشیده و در «اعزازِ» روی سیاه وی، سنتِ پرستشِ باغی ها و یاغی ها را رونق تازه بخشیدند. چنین چهره ها و باند ها، در آگاهانهگی عمل و اندیشه، سرگذشتِ پر غرور و با فرهنگِ تاجیک های افغانستان را با ابزارِ جانبداری لجوجانه از دزدان و آدمکشانِ شهرهی «جهادی» و قارون های مافیاییِ تبار خویش لکه دار ساخته و به تاجیک های سربلند افغانستان ذلت و شرمساری بار میآورند. اینها، ابهت و عظمتِ تاجیک تبار های زادگاه ما را تا سطح حقیرِ و فرومایه ی چند چورگر و چند دزد حرفوی سقوط میدهند.
تاجیک زده گی لجام گسیختهی چند مکتبی ناکام، در پناه ماهیتِ پشتون ستیزی خشن و جنگجو، چبود و شاخصه های غرور آفرینِ مادی و معنوی مشترک باشنده های سرزمینِ واحد ما و نیز دستآورد های هویتی آن ها را با بیباکی زخم زده بدون اندکترین اندیشه از برآیندِ چنین برخورد، به پیش میتازند. آنچه در کردار و گفتارِ ستیزه گران مکتبی تاجیک تبار، تنها در برهه ی سه ساله ی «حکومت وحدت ملی»، در خصومتِ دیوانه وار با باشنده گان کشور، منجمله پشتون ها، حاکمیت و تمامیت افغانستان بر شانه های وطنداران گذاشته شده اند، مایه سرافگندهگی و شرمساری است. فهرستِ درازِ تپنده گی های مرکز گریز و جدایی طالبانه ی اهل شر و فساد، از برپایی بغاوت علیه رییس جمهور کرزی در پایانِ دور نخست انتخابات اخیر ریاست جمهوری در زیر چتر «خمیه ی جرگه ها» تا کارزار قانون ستیزی و یاغی گری معلم عطا در بلخ، جای دودلی باقی نه میگذارد حکم شود که چنین حرکت ها، سازمان دهندهگان و مجریان آن، خواسته و یا ناخواسته، بار بار حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و سود و ثبات افغانستان را به نفع خصم بیگانه به چالش کشیده، دسترسی به صلح را عقیم ساخته و سببِ وا زده گی و بیزاری تمام قوم ها، قبیله ها و تیره های باشنده ی زادگاه ما می گردیده است.
بغاوتِ عقبگرای قوماندانیت «جهادی» در بلخ و جست و خیزِ چند مکتبی منگ وسرگشتهی تاجیک تبار بر ضد یگانهگی و سلامت افغانستان، بیدریغ، مذاق چهره ها و ساختار های مافیایی سائر تبار های کشور را ترجمانی نموده که در گسترش نافرمانی ها و شرارت ها، ایمنی ثروت های غارت شده و دوامِ زد و بند های قاچاق مواد مخدر، لیلام گنجینه های زیر زمینی و آثار باستانی افغانستان را مینگرند. دزد و جنایتکار پشتون، هزاره، ازبیک و دیگر گروه های اتنیکی، یکجا با جدایی طلبان و غارتگران تاجیک، در ستادِ بغاوت، هنوز پرچمِ سیاه اغتشاش و قانون ستیزی را برافراشته نگهمیدارند. بیجا نیست که شورش جاری بر ضد حاکمیت را چهره های خشن و جنایت پیشهی قوماندانیت «جهادی» از اُستان های چون خوست، قندهار، ننگرهار و محلات دیگر، همراهی نموده و هر دٓم دلگرمی می بخشند. آنها، غایلهی در بلخ را به مثابهی آزمونِ نهایی در زنجیره ی گروگان نگهداشتنِ کرسی های دولتی به غرضِ امانتِ جان و ثروت های حرام خویش خط اندازی کرده اند.
یکی از برآیند های سرراستِ جنبش های جاری افغان ستیز و مرکز گریز و سرکشی در برابر حاکمیت به بهانه ی ناروای پشتونیزه سازی ساختار قدرت، بیگمان، در بستر سازی برای دوام دست اندازی های خارجی و دنباله دار شدن و گسترش جنگ در ابعاد تازه تر، بازتاب ویژه دارد. میانِ پهنای دخالتِ زمامدارانِ کشور های آزمند همسایه و کارزار هستریک وطن ستیزانه ی گروه های لج بازِ تاجیک تبار به ساده گی میتوان همسانی هم کیشی ها و هم سنگی ها را برجسته ساخت. مدعیانِ برتری جویی تاجیک تبار، زیر تاثیر کیفِ تپش های اپوزیشنی، مسیر تأمین هژمونی یک جانبه ی تاجیک تباران را، آنهم به یاری پول و نیروی نظامی بیرونی ها، خیلی به غلط محاسبه نموده اند. هیچ نیروی بیرونی قادر به برهم زدن معادله ی جاریِ قدرت در افغانستان نه بوده و بالاتر از این، چنین نیت واهی را در سر نه می پرورانند. تجربه به کرات نشان داده است که هر گونه شتابزدهگی در راه شکستاندنِ ضریب های اصلی قدرت در افغانستان، بیگانه از گذار طبیعی و رشد قانومند جامعه، محکوم به زوال است و هیچ دار دار و به راه انداختن هیاهو به تندی و یا کندی فرآیند ها کمک نه میکند. چیزیکه امروز در ذروه ی سیاست های جهانی در پیوند با سرنوشت خاستگاه ما و پرسمان جنگ و صلح سببِ سرگشتهگی چهره ها و ساختار های ناجور جدایی طلب و مرکز گریز میگردد، بیانِ ساده ی همان راستینه گی انکار ناپذیر است که بافتِ قومی کشور و جوهرِ جامعه ی افغانی پیوسته آنرا فرمان میدهد.