د موضوعګانو سرپاڼه

نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ

افغان، افغاني يا افغانستاني؟

Laraway
01.01.2003

سلامونه او نيکي هيلي ومنی!
دلاندينۍ مقالې په اړوند ستاسو نظرونه کوم دي؟

افغان، افغاني يا افغانستاني؟------------------------------------------------------دكتر ناصرالدين پروين
افغان نام قومي ست كه دست كم زبان آن قوم از خانواده‌ي زبانهاي ايراني ست، افغانان را در هند «پاتان» و در آثار دهه‌هاي اخير افغانستان و ديگرجاها «پشتو» مي نامند. تا پيش از ذكري كه ابوريحان بيروني در «تحقيق ماللهند» از آنان كرده است. تنها در يكي دو اثر هندي از اين قوم كوه نشين ياد شده بود و آن هم بدين سبب كه هنديان با افغانهاي قديم پيوند‌هاي مذهبي و سياسي داشته اند. اما قديمترين نوشته به اين زبان، در كتاب چند زبانه ي «خيرالبيان» ديده مي شود كه تنها پانصد سال از تاليف آن مي گذرد.
نام افغان و افغانستان، از دو قرن پيش به سهو به مجموعه يي از سرزمينهاي خاوري فلات ايران داده شد كه در اثر سستي و انحطاط صاحبان پيشين آن سامانها، يعني تيموريان هند و صفويان ايران كم كم و گاه به دخالت انگليسي ها به زير سلطه ي قبيله هاي پشتو زبان در آمد و چنان كه مي دانيم، آنان از نگاه فرهنگي بسي عقب مانده تر از مردم كابلستان و تخارو بدخشان و سيستان و خراسان بودند.
البته خطاي تعميم نام يك قوم يا خانواده ي حاكم بر كشوري بر تمامي آن كشور يا ملت، چيز تازه يي نيست، يونانيان و به پيروي از آنان اروپاييان ديگر، در عصر مادها همه‌ي ايرانيان را «ماد»، در عصر هخامنشي و ساساني «پارسي» و در عهد اشكانيان «پارت» ناميدند و عربها هم به تقليد از يوناني و رومي يا به سبب تماسهاي نزديكتري كه با ساسانيان و ايالت پارس داشته اند، ما را فارسي و كشورمان را فارس مي خواندند. ايرانيان نيز خود چنين خود نامگذاري هايي كرده اند: نام قوم هلني «ايوني» را به تمام يونان دادند و نام «تازي» كه از دوره ي ساساني به عربها اطلاق مي شود، از نام قبيله ي «طي» گرفته شده كه در همسايگي بي واسطه ي ايرانيان مي‌زيستند.
همه ي نمونه هايي كه ذكر كردم، ناشي از سهل انگاري بيگانگان در نامگذاري اقوام و كشورهاي ديگر است وتصور مي كنم دولتي كه حدود دو قرن پيش به نام افغانستان بنياد گرفت. تنها كشور در جهان باشد كه خود عامل عمدي چنين نامگذاري نادرستي بوده است. از دولت سخن رفت؛ زيرا دولت در چنگ قوم پشتون بود و اكثريت مردم اين سرزمين نظر و دخالتي در افغانستان ناميدن آن سرزمين نداشتند. حال هر گونه تغيير در اين نامگذاري نادرست مربوط به خود آنان است. اما تنها چيز كه سهم ماست اين است كه مردم آن سرزمين را «افغانستاني» بخوانيم و نه افغان كه منحصر به يك قوم خاص است. مشابهش هم فراوان است: پاكستاني، لهستاني و مانند آن.
حال كه صحبت به اين جا كشيد، بي مناسبت نمي دانم پيشينه يي هم از خاستگاه و زيستگاه اوليه قوم افغان - به معني امروزي «پشتون» - ذكر كنم.
اگر از «تحقيق ماللهند» كه اختصاص به اهل علم داشت بگذريم، اين در آغاز عصر غزنوي ست كه نخستين بار نام قومي به نام «افغان» كه در كوههاي دور دست مي زيسته، «كافر» بوده و به دست سبكتكين و فرزندش سلطان محمود و ديگر غزنويان به مرور سركوب شده و اسلام آورده اند، به ميان آمده است . حال آنكه، امروزه غزنين پايتخت غزنويان وزادگاه و پرورشگاه سنايي و عنصري و حسن غزنوي و هجويري و برخي ديگر از نامداران ادب فارسي، در اختيار افغانان - به معني پشتو زبانان - است.
درباره ي اينكه سرزمين افغانان واقعي محدود به شمال پاكستان كنوني و منطقه‌ي بسيار كوچكي در افعانستان فعلي بوده است، منابع متعددي در اختيار ماست. حتا، شادروان عبدالحي حبيبي دانشمند افغانستاني كه تا حد جعل منابع تاريخي در مورد افغانان و زبان پشتو پيش رفت (نجيب مايل هروي، تاريخ و زبان در افغانستان، ص 90 به بعد) مي نويسد كه در دوره‌ي مغول «كلمه افغانستان به سرزمين بين قندهار و غزني تا درياي سند اطلاق مي شد» (حبيبي، تاريخ مختصر افغانستان، ج 2، ص 10). از نوشتارهاي كهن هم كه در آنها به افغانها و مقر اصل‌ آنان، يعني كوه سليمان، اشاره كرده مردم و سرزمين قسمت اعظم افغانستان امروزه را غير از آنان دانسته اند، چند نمونه ذكر مي كنم:
- ابوريحان بيروني در «تحقيق ماللهند» مي نويسد: «قلعه لاهور (...) به سه فرسنگ از آن، ولايت راجاوري است (...) و اين است حد هند از شمال و بر كوههاي باختر آن، اصناف فرق افغان ساكنند تا برسد به حوالي زمين سند».
- نويسنده ناشناخته ي «حدود العالم من المشرق و المغرب» كه به سال 372 قمري تاليف شده است در فصل « سخن اندر ناحيت هندوستان و شهرهاي آن» مي نگارد: «سول. هيست بر كوه و با نعمت و اندر او افغانند (...) راهيست با مخاطره و بيم».
- هندو شاه در «تاريخ فرشته» از سركوب افغانان چنين ياد مي كند: « چون نوبت حكومت غزنين به آلبتكين رسيد، سبكتكين كه سپهسالار او بود، اكثر تاخت بر لمغان و ملتان ]امروزه در خاك پاكستان[ آورده افغانان از مقاومت عاجز شده جيپال راجه پنجاب را از تسلط سبكتكين پيغام دادند (...) ازآن تاريخ، افغانان به امارت رسيده صاحب جاه گرديدند (...) سلطان محمود، به خلاف پدر قبايل افغانان را مقهور و مخذول گردانيده سركشان ايشان را به قتل رسانيد و مطيعان را ملازم ركاب ساخته مانند نوكران به خدمت گرفت».
- در قرن نهم هجري نويسنده ي «مطلع السعدين و مجمع البحرين»، كابل و غزنين و قندهار را از افغانستان، يعني نشستگاه كوهستاني افغانان جدا دانسته مي نويسد: «تمام ولايات كابل و غزنين و قندهار و افغانستان با اعمال هند و سند كه تعلق به ميرزا قيدو داشت...».
- در حالي كه عنصري ملك الشعراي محمود غزنوي اورا «خسرو ايران»، «شاه ايران»، «خسرو آزادگان ] =ايرانيان[»، «سالار خراسان»، «شاه خراسان»، «خدايگان خراسان»، «خدايگان عجم«، «كدخداي كشورايران» مي خواند؛ گويندگان نام آور دربار غزنوي از «افغان» نيزياد كرده اند و اين به معناي قومي خاص است كه به سختي منكوب غزنويان شد. عنصري در مدح محمود مي گويد:
شه گيتي ز غزنين تاختن برد
بر افغان و بر گبران كهبر
و بارز، زاوست:
خدايگان خراسان به دشت برشاور[=پيشاور]
به حمله يي بپراگنده جمع آن محشر
مسعود سعد سلمان درستايش علي خاص از سرداران غزنوي مي گويد:
شكسته گشت به تيغ تو لشكر كفار
خراب شد به سپاه تو كشور افغان
وي، در جايي ديگر و در مدح همان سردار گفته است:
گهي شتابان اندر قفاي اغغانان
چو اژدهاي دژآگه ميان غار، تويي
در شاهنامه نيز اين دو بيت نشان مي‌دهد كه افغانان به مانند كرد و بلوچ و لاچين از كوچندگان بوده اند:
نشسته در آن دشت بسيار كوچ
ز افغان و لاچين و كرد و بلوچ
من ايدر بمانم، نيابم به راه
نيابم به افغان و لاچين سپاه
از آثار ادبي و تاريخي عصر غزنوي چنين را مي آيد كه پس از منكوب كردن افغانان، برخي از آنان به خدمت غزنويان درآمدند و چون كوه نشين بوده و شيوه ي رزم در كوهستان‌ مي دانسته و به خونريزي معروفيت داشته اند، سلطان غزنوي آنان را در پاره‌يي از جنگها به كار گرفته است. عتبي در «تاريخ يميني»، درباره يكي از آن جنگها مي نويسد: «و ملك هند از نهيب آن لشكر با پناه كوهي حصين نشست (...) سلطان (...) رجاله ديلم و عفاريت افغانان را بر ايشان آغاليد تا نشيب و فراز ايشان فراگرفتند». همين تاريخنگار در جاي ديگر درباره ي كارهاي نامه‌الدين سبكتكين پدر نوشته است: « و جماعت افغانيان و خلج كه صحرا نشينان آن بقاع بودند، در جمله حشم ناصر الديني منحصر شدند». مسعود سعد سلمان، در قصيده يي كه آن هم در مدح علي خاص است، از جمله‌ي سپاهيان «غير خودي» افغانان را نام برده است:
از لشكر ترك و هند و افغانان
بر باره هزار شير نر كرده
همچنان كه نامهاي آبادي هايي چون «كرآباد» و «كرد محله» و مانند آنها در شمال و مركز ايران و صدها فرسنگ دورتر از كردستان، نشاندهنده ي كوچ اختياري يا اجباري كردان به آن به جاها و جاگرفتن در كنار ساكنان اصلي منطقه است، در سرزميني كه افغانستان كنوني را تشكيل مي دهد، نامهاي مشابه ديده مي شود. بيهقي، در تاريخ خود از محلي به نام« افغان شال» در نزديكي غزنين نام مي برد كه قبر سبكتكين آن جا بوده و امروزه نيز يكي از محله هاي مشهور شهر كابل « ده افغانان» ناميده مي شود. پيداست كه خانوارهايي از قوم افغاني، يعني پشتونها، به اين دو منطقه كوچيده مردم فارسي زبان محل، آن مناطق را به نام قوم تازه رسيده و غير خودي موسوم كرده اند.
آنچه را كه نوشتم، مي توان به شرح زير خلاصه كرد:
1- افغان نام قومي خاص است كه مسكن اودر حاشيه‌ي شرقي افغانستان كنوني - بسيار باريكتر و كوچكتر از آنچه امروزه هست - وشمال پاكستان كنوني بوده و بعدها به جاهاي ديگر نيز كوچيده اند.
2- تعميم نام اين قوم در پي چيرگي سياسي و نظامي آنان بر سراسر واحد سياسي كنوني « افغانستان» صورت گرفت و جديد و نادرست است. ولي با توجه به اين نام رسمي و پذيرفته شده كه حق تغيير آن با مردم خود آن سامان است، بهتر است تابعان اين كشور را « افغانستاني» بناميم.
3- به همان دليلها، بزرگاني چون ناصر خسرو، مولوي، دقيقي، شهيد بلخي، خواجه عبدالله انصاري، هجويري، ابونصر فراهي و عنصري و فرخي .... را «افغان» يا «افغانستاني» دانستن خطاست و اين خطا متاسفانه در نووشتارهاي مردم افغانستان و برخي از شرقشناسان و روزنامه نگاران بيگانه ديده مي شود. بديهي است كه افغانستان در روزگار آنان وجود نداشته و عنوان « افغان» يا «افغانستاني» هم شاملشان نمي شود. بهتر است آنها را - چنانچه خود به روشني و يا به تلويح گفته اند - «ايراني» و يا با توجه به شهرو ديارشان «خراساني»، «سيستاني» و مانند اينها خواند.


نقاد
03.01.2003

يو شمير غلطۍ او تيرايستنې په ګوته کول غواړم:

1- د افغانستان نوم د دولت د رامنخته کيدو سره نږدې ايښودل شوی ، څنګه چې ددې نوم په ټاکلو کې بهرنيو قدرتونو څه اغيز او لاسلرنه نه درلوده ، نو د مضمون د ليکوال څېړنه چې پرديو قدرتونو تل د يو او بل هيواد نومونه غلط يا ديوه قوم په نامه ياد کړي، بيخي بيځايه او او بې اړونده بريښي او د خصمانه انګېرنې بدبويي لري . که د پروين هدف داوي چې بهرنيو، صفوي يا هندي طاقتونو ولې ددې نوم ايښودلو ته اجازه ورکوله ، نو دا انګيزه يې له نوموړي خصومت او خصمانه ارمان پرته نور هيڅ په اثبات نشي رسولای ، بايد پوه شي چې هيڅ حق چاته کله هم ورکول کيږي نه ، بلکې اخيستل کيږي او افغان اولس د خپل دولت او هيواد درلودلو او نوم ټاکلو حق درلود او هغه يې په زارۍ او مباحثو نه، بلکي د قومي اکثريت او د نورو سني مذهبو قومونو او اقليتونو د پلوۍ او ځان پسې د کشولو په برکت او د يوې بې درېغه قربانۍ او بې سارې تورې په زور تر ﻻسه کړی دی .
2 - افغانستان له امونه تر اباسين پورې د غزېدلي هيواد نوم دی او له هرات او قندهار نه نيولې تر اټکه پور
په افغانستان کې د پښتنو د ستر اکثريت په بالفعله تاريخي ابتکار منځته راغلی او ساتل شوی دی، نو د يو اقليت نوم نه دی چې په کوم اکثريت تحميل شوی وي . تر پرونه پورې ايران ځان ته فارس وايه او مستعمره هم نه وه چې ېا دغه نوم پرې تحميل شوي او يا خو بيا په زور سره ساتل شوی هم وي ، حال داچی فارسيان لا اوس هم په ايران کې له 50٪ څخه لږ دي او يواځې يو نسبي اکثريت لري ، نو پخوا له دې چې ټول خراسان هم ورسره و او نور قومونه يې لکه پښتانه ، تاجک ، بلوڅ ، ازبک او نور..... فارسيان نه وو، نو فارسيان بالکل يو اقليت وو. کله چې بيا ايران پرې نوم کيښول شو چې د يوې تپې نوم ؤ، هغه هم د فارسيانو د سيمې يوه تپه وه او ددوی په اراده په ټول ايران تعميم شوه، بيا هم د شاه په تصميم ، نه د يوې ټولپوښتنې او ريفرندم په بنسټ ! خو دا ټول پروين ته مشروع او بر حق بريښي، ولې د پښتنو د 85 فيصده اکثريت په مشرۍ چې افغانستان جوړ او نوم يې افغانستان کيښودل شو ، دا ورته د سترګو اغزې ښکاري . نور پښتنو ټولو هيوادوال قومونو ته د ورورۍ غيږه خلاصه کړې او په يوه سترګه ځان او دوی ټولو ته يو ډول افغان وايي ، که څوک بياهم ځان افغان
نه بولي او صرف افغانستانی ځان ته وايي ، وايي دې ، له پښتون څخه دافغان نوم څوک نشي جلا کولی او نه يې د افغان پر ځای تش افغانستانی بللی شي . نور بيا


OK
This site uses cookies. By continuing to browse the site, you are agreeing to our use of cookies. Find out more