نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
جهاني او د سیه سنګ غوندي نامرده افغانستانيانو دسیسه
ميوندي
23.08.2010
سیدموسی عثمان هستی
گفتندکه صبورالله سیاه سنگ پشه رابه توپ قلم بست
در کانادا بودم که دوکتورصاحب صبورالله خان سیاه سنگ به کانادا آمد. قبلاً از طریق نوشته هایش با ایمیل وتیلفونی با اوآشنا بودم این بار اورا از نزدیک دیدم مرد خیلی آرام کم سخن ، طنز پرداز ،پخته گوی وپخته نویس یافتم. عکسی از من گرفت تا در آشپزخانه خود آويزان کند ولی آن عکس را تاحال به من نفرستاده تا دیگران از ارتباط آن با من خبر نشوند. ان شب تاریخی مختصرا با او دیدم فرصت زیادی بخاطر اطرافیان اش پیدا نکردم که بادانشمندقلم نان ونمک شوم .
نظربه گفته سایت کابل پریس که لطف کرده وبه من القاب افتخاری نویسنده ، طنزنویس ،شاعر دوره گردداده ومن که در کانادا زندگی می کنم ولی کمتر درکانادا می باشم ، تنها از پاسپورت ودالر آن بیشتر استفاده می کنم و مسافرت برمن آب حیات شده است. اینجانب بعد ازدیدن داکترصاحب صبورالله سیاه سنگ در محفل ادبی که گرداندگان کاروان شعر بااودرشهر بزرگ کانادا گرفته بودند از تورنتو عازم امریکا شدم.
درورجینیا امریکا بودم که محفل دیگری به داکترصاحب از طرف افغانهای ورجینیا گرفته شده بود. با وجودیکه دعوت شده بودم نسبت مریضی اشتراک کرده نتوانستم. بطرف ایالت مشیگان رفتم. در میشگان بودم که سروصدا درمطبوعات افغانی بلند شد وهمه منابع اطلاعاتی حرف های خصوصی را دامن زدند.
ایمیل ، تیلفون ، فیس بوک ها ، در فضای مطبوعات این حرفها را گره زد تا به گوش من چنین حرفای رسید : کسی گفت که باری جهانی یک شاعر" انقلابی روسی " بود وزمانی با حزب دموکراتیک خلق روابط نیک داشت ، کسی گفت که با ظاهر افق استاد باری جهانی ومعصوم هوتک شمشیرسیاسی بروی تره کی کشیدند واز حزب دموکراتیک خلق دوری جستند ولی آن راه را باری جهانی رها نکرد بامشاورین روس وسفارت روس در تماس بود و تره کی تا آخر عمر از سفارت روس بخاطر ارتباط باری جهانی آزرده بود و روابط باری جهانی با کاجی بی باقی ماند ، کسی گفت که باری جهانی تا امروزشاگرد کاجی است ولی سیا او را به قیمت خوب تر خرید وسرود ملی را که یک پول ارزش نداشت نوشت تابه باری جهانی شهرت کاذب دهد ، کسی گفت که جهانی کار های نو رادر یک زبا ن عقب مانده بکار برد وقتیکه با ملاعمر همراه هاشمیان دید اورا ملا عمر ملک الشعرای خود خواند از آن راه شهرت کاذب بخود بازرنگی کسب کرد ، کسی گفت مغرضین قلم حوصله ادمه کار های ادبی آن را نداشت سر انجام پانگ ترازوی قلمی آن را داکتر صبورالله سیاه سنگ برملا ساخت. گرچه این نوع روابط سالها در دولت های افغانستان موجود بوده از نادان ترین انسان ها بخاطر ارتباط شان ملک الشعرا ساختند. مثلیکه در این روز ها شنیده می شود که بدستورمارشال بینی فهیم یک خانم پنجشیری راکه فامیل آن سابقه پرچمی دارد وخودش در سازمان جوانان حزب دموکراتیک خلق بود ، یک روز کار دولتی نکرده وسواد فارسی خواندن را ندارد حتی از نگاه سواد وشخصیت نمی تواند که کاتب آرشیف یک وزارت مقرر شوداما دولت استعماری فحشا کرزی اورا دريک پست مهم دولتی مقرر نموده است. بناء باری جهانی حق دارد که در دربار ملا عمر ملک الشعرا شود وهم حق دارد که ملک الشعرای کرزی بخاطر نوشتن شعر سرودملی گردد . اگر دولت کرزی حمامچی است آب گنده کار دارد چرا یک زنیکه دانش سیاسی دارد ،تحصلات عالی هم دارد وسابقه کار دولتی هم دارد وباسواد ترین زن است وهم در حزب دموکراتیک خلق مانند خانم پنجشیری سابقه حزبی دارد در سایت ها هم نوشته های زیبا دارد وبا خانواده داکتر نجیب ازدواج کرده است و عمرش را در سیاست گذشتانده، چرا وی را درچنين پوستی مقرر نمی کنند.؟! که گاو سر گاو میش شهزاده باشد .خدا کند که همان طوریکه صبور الله سیاسنگ را به توپ ملامتی نقد بستند مرا هم بخاطر این چند جمله نبندند.
کسی صبورالله سیاه سنگ را باپلخمان ملامت احمقانه بست که سالها به نفع نویسنده وشخصیت های سیاسی پشتون نوشت با قلم توانا حتی از کاه کوه ساخت وسرانجام روزه قلمی خودرا با آب تلخ باز کرد ، کسی گفت صبورالله سیاه سنگ خواست تا با افزايش سر وصدادر مطبوعات شهرت خود رادوچند سازد ، کسی گفت صبورالله مرد سیاست وقلم بوده واست ضرورت به شهرت نداشت ، کسی گفت وقتیکه صبورالله از دولت حزب دموکراتیک خلق نترسید از فاشیستان قلم هرگزهراس ندارد وهم دوستان با منطق ووطن پرست را با سابقه نیک در پهلوی خود دارد یک نفر آن با هزار نویسنده بی منطق بی هراس روبرو می شود چون حق با صبورالله سیاه سنگ است .
طرف داران سردارمحمد داوود خان گفتند کاش که صبورالله سیاه سنگ زبان قلم در قسمت سردار "عالی نسب"سردارمحمد داوود خان دراز نمی کرد اگر کرده بود حرمت آن را حفظ می کرد وباری جهانی)را به باد قلم نمی گرفت وخرمن بی دانه باد نمی نمود .
کسی گفت که آقای نصیرجان سهام با نقد جانانه خود همه سر وصدا هارا خواست هوشیارانه خاموش کند که واقعاً خوب وزیبا بیطرفانه هم نوشت ولی به اذان ملای غریب کس گوش نداد . حقیقت نویسی وبی طرفی نصیر جان سهام نویسنده چیره دست وشناخته شده وطن ما هم نتوانست تا سر وصد هارا خاموش سازد .
ولی کسی نگفت که ملیت های افغانستان امروز وخراسان دیروز نقد پذیرنیستند وما نمی خواهیم که یک ملت واحد شوم وهم کسی نگفت که جامعه ما جامعه عاطفی است نقد پذیروانتقاد پذیر نیست.
روح مطلب در کجاست چرا من هم در این بستر پچیدم وزبان قلم درازکردم وخواستم بخاطر خاتمه این ماجرا چیزکی در سایت وزین آریایی بخاطر گله های دوستاران این قلم بنویسم اگر دردناک هم باشد ملک الشعرا شدن مرا وادارساخت تا چیزی بنویسم که ملت ما باید این نوع نابسامانی هارا بی رحمانه دوراز عاطفه نقد کنند.
در حوزه فارسی نویسی وپشتو نویسی همیش مغرضین ومتعصبین قلم کوشش کردند که چوب وپخته کشی بخاطر آتش زدن کنند تا تبعض قلمی ، زبانی ، نژادی ، منطقوی وملیتی را به نفع باداران استعماری شان دامن بزنند ،خصوصاً مجلات ، تلویزون ها جراید ، روزنامه ها ، هفته نامه ها وماهنامه ها وسایت های فروخته شده حزبی وغیر حزبی که یا در گرو آیدیالوژی ویا در گرو دین ومذهب ویا در گرو دالر بودند وهستند. ولی دردناک وواقعیت این است همه درد ها دوا می شود درد عاطفی بودن دوا نمی شود. انسان باید عاطفی فکر کند وعاطفه داشته باشند و عاطفی بودن ازخود شرایط دارد اگر عاطفه در قلم بکاربرده شودگناه بزرگ است، نقد وانتقاد مسخ می شود واگر برده نشود گل روی دوستان زرد میگردد. بایدقبل از این که با این سوال پاسخ گفت سوال شود که آیا ملت افغانستان می خواهد که از این گرداب مانند جهان مترقی وآزاد برآیند ویا میخواهند بدورخود مانند سالهای گذشته در یک دایره ناپایان پیچ بخورند. اگر میخواهد پای از حلقه نقد بیرون نکنند وملت بسازند تن به نقد بدهند دنبال عاطفه نگردند بی رحمانه نقد کنند سره را از ناسره جدا سازند واگر خواسته باشند نوکرخانجان وبادنجان باشند وباری جهانی بگویند ودنباله رو این وآن با شنداز این ملت چیزی ساخته نمی شودوتا کمرزرین نقد را شیر مردان وشیر زنان قلم بدست سخت ومحکم بسته نکنند ملت واحد ساخته نمی توانند. شاه پرستان وداود پرستان ، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد ، طالب ، دولت استعماری کرزی چپ وراست خود فروخته مانند گرگسان دست از سر کل ملت برنمی دارند. بد بدتر می شود وادامه پیدا می کند . ملتی که نقد سالم نمی پذیرددر مسیر مرگ تدریجی قرار میگیرد
صبورالله سیاه سنگ راکه این وآن خواسته بود که بی پول بخرد ومال خود فکرکند ولی صبورالله سیاه سنگ با این نقدزیبای خود ثابت کرد که صبورالله سیاه سنگ نه خریده می شودونه فروخته. باید یک نویسنده شهامت قلمی داشته باشد وهمین طور هم باشد. اگر صبور الله سیاه سنگ روزی نتواند این شهامت خودرا حفظ کند با او هم محاسبه می شود مثلیکه او با شاعر توانا باری جهانی کرد.
وباری جهانی کوشش کند که مایوس نشودو در کارهای ادبی پخته تر گردد که کور گره های ادبی آن بدندان نقد هم باز نشود . باری جهانی یک شاعر خوب وتوانا است. از نگاه دانش ادبی قابل احترام است ولی ازنگاه سیاسی بد نام ترین فرد افغانستان است که این دو باید جدا شود وباری بخاطر سابقه سیاست نادرست خود از ملت افغانستان معذرت بخواهد .
مبلغین باری جهانی ویا از دیگر نویسندگان حق ندارند که ازکاه کوه بسازند آنچه که است باری جهانی مبلغین اش اورا معرفی کنند تا در آینده اورادرنقش پسته بی مغزحریفان قلمی آن نقد نکند
دشمن دانا بلندت می کنند
برزمینت می زند نادان دوست
میگویند وقتیکه نطاق فارسی زبان درمحفل جهانی زبان به گویندگی باز می کرد فاشیستان زبان زیبای پشتو از مجلس بیرون می شدند وقتیکه نطاق پشتو برمی گشت مانند گوسفندان گرگ زده سراسیمه برمی گشتند. این نوع حرکت های غیر انسانی الهام به داکتر صبورالله سیاه سنگ شد تا این نقد را باعجله بنویسد ودرآن محفل "در حضور خود بت تراشیده شده" با شهامت قرائت کند وبگوید که احمق ها چه خورده اید که هضم کرده نمی توانید . دوستان نادان باری جهانی سبب شد تا گره های بسته وپنهانی قلمی باری جهانی را صبورالله سیاه سنگ در آن مجلس که قابل پیش بینی نبود بازکند ومانند پرقو بطرف مبلغین اش پف نمایدولرزه بر اندام دیگر نویسندگان افتاده باشد ومو برتن شان بايستد واولین جرئت نقدی که عاطفه در آن نقش نداشته باشد زیرکانه بکار برده شود. سبحان الله
نقد داکتر صاحب صبورالله سیاه سنگ را من فال نیک می گیرم امید است که ملت سرکوب شده وآوره ما از جهان دیگر بیاموزند وتن به نقد سالم وبی کینه بدهند. حتی نقد را نقد کنند تا رهنما به نسل های بعدی گردند . میگویند خصلتی که در شیر درآید تا روزمرگ نمی برآید . راست گویی وبی پرده نویسی وبی ترسی در خوی من است. حتی دوستان من با بی پرده نویسی من از من دلخور شده اند مثلیکه خانم ملا لی نظام نویسنده چیره دست روزی از یک خاین بدنام تاریخ زده دفاع وصفت درسایت افغان جرمن آنلاین کرده بود من بر نوشته خانم انتقاد سالم کردم او از من ناراحت شده من به ملال جان نظام محترمانه می گویم ، مادرم مرا درگهواره سخت بسته که تن به پستی ها نمی دهم سره را از ناسره ،نه به نرمی با خشونت جدا کی کنم چاره چیست ؟ گوشش کنید که از خاینین سه ده که نقش در ویرانی وکشتار داشتند اسطوره نسازید که شاهنامه سازی دیگر بازارندارد.
بهتر است که هرکی چیزی می نویسد وقلم بدست می گیرد مسوولیت وجدانی خودرا مدنظر گرفته باشد ورنه قلم من دوست ودشمن ماند صبورالله سیاه سنگ نمی شناسدقبر سردارمحمدداوود خان را دوباره بلرزه می آورد.
از سایت آریایی تشکر می کنم با وجود مخالفت های زیاد این وآن نوشته های مرا بنشر می رساند ومرابه حیث یک نویسنده درد سرآفرین در سایت وزین آریایی قبول کرده است. مسوولیت نوشتۀ خود را من دارم نه گرداندگان سایت وزین وپُرخواننده آریایی. ایمیل من در زیر هر نوشته بنشر رسیده ، فیس بوک ندارم ولی روزی نیست که در فیس بوک ها به خوبی ویا به بدی ازمن نام برده نشود. دوستان ومخالفین این قلم با من در تماس شوند ومن هیچ ایمیل را بی پاسخ نمی مانم وبه زودترین فرصت جواب شمارا محترمانه در حدتوان قلمی خود می دهم. از شرافت آزادی مطبوعات کار بگیریدمزاحم سایت وزین آریایی نشویدبگذارید که سایت آریایی تا آخرعمرش در آزادی نویسی بماند و سرمشق به نسل های بعدی در نقد نویسی شود
سیدموسی عثمان هستی مدیرمسووول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی کانادا
banamnewspaper@hotmail.com
سایت نشریه بینام طنزی وانتقادی در تورنتو کانادا
http://www.benamonline.com
pattang
23.08.2010
دا مهاجر مخلوق پښتانه بد نامه وي او خپل ړوند فاشيزم په پښتنو ورتپي
الله دې طالبان موفق کړي٠
بدر
23.08.2010
په داسي بې سره او پايه د ذهني اتهامه ډکه لیکنه کي د ليکوال نیت ښه ترها څرګنديږي . نوموړی ښاغلی ته کوم چا سبق ورکړی دی دغه شاني شیان د جهاني په هکله وليکي او ګويا دهغه د ټولنیز لوړ مقام ته ضرر و رسوي . خو دغه ناځوانه په دې نه پوهيږي چي په داشاني اوتو بوتو د جهاني صاحب منزلت لا نور هم اوچتيږي . هغه په دې نه پوهيږي چي دا دېرش کاله کيږي د پښتو ژبي خواخوږي او د پښتنو په منځ کي وتلي څهرې همدغسي نامردانه ځپل سوي دي، خو اوس داشاني منترونه کار نه کوي . ددغه بدنامه عناصرو څو بعدي هویتونه د افغانستان خلکو ته څرګند سوی دی . پښتانه او ټول افغانان اوس خپل دښمنان ښه پېژني او د تبلیغاتو په ماهیت يې هم ښه پوهيږي .
دغه شاني ليکني و افغانانو ته د خبردار علامه لا نوره هم اوچته وي چي هغه لاسونه لنډ کړي کوم چي د نفاق د پاره کار کوي او زموږ پياوړي په دې يا هغه نامه بدناموي .
په درناوی
24.08.2010
ميوندي صيب ښه به داوه چې ددغې ليکنې مو صرف لېنک ورکړی وای !
که چا پرې د ارزونې مفصله ليکنه نه کوله يا يې نشوه کولای ، نو ددغسې دوه درې جذباتي ټکو ليکل به ورسره بد نه برېښېدۀ، سر بيره پردې
[color=yellow:b7ac0cc0f7]دسند په توګه هم د نوموړي لېنک ورکول اړين دي چې هر لوستونکی پوه شي دغه ليکنه له کوم ځای څخه راخيستل شوې ده [/color:b7ac0cc0f7].
همدارنګه ميوندي صيب که ددغې ليکنې خپله ارزونه هم وړاندې کړي بده به نه وي !
ميوندي
24.08.2010
پتوال صیب سلام او ستاسو د پرځای يادوني نه مننه په رشتیا هم زما څخه د پورتنی لیکنی لینک پاتي شوی وو . لیکنه په دغه لاندی لینک کي لوستلای شی .
http://www.ariaye.com/dari7/farhangi/hasti.html
تېره اوونۍ هم په همدې پاڼه کي د سیاسنګ په نامه کوم چا د جهانی صیب د اشعارو په هکله يوه د غرض نه ډکه لیکنه کړی وه او د هغه اشعار یې بې ارزښته ښودلي وه .
پتوال صیب ما په واقعیت کي د موضوع د عنوان په ټاکلوکي خپل نظر څرګند کړی دی ، زه هم ددغه لیکنی محتوی ظالمانه او يوه دیکټې شوې لیکنه بولم او هغه د نفاق اچوني او د پښتنو سره ددښمنۍ بر الا هڅه ده . د داسی لیکنو هدف د پښتو ترټل او د جهاني صاحب غوندي د پښتنو د پیاوړي شخصیتو ځپل دي . خو په پورته ليکنه کې ليکوال په يوه شي څرګنده اعتراف کړی دی او هغه دا چې د رښتينو افغانانو او پښتنو ځپل چې نوموړی هغه ته د میاشی ( پشه) خطاب کوی، د هغه غوندی اشخاص مجبوره دي په توپ يې مړ کړي ، نو چې زموږ يوه میاش په توپ وژني ، افغانان به کله مري .!
پښتانه ډېر درانه او با ادبه خلک دي ددغه شانی سپک او اجاره ای لیکوالو و کچې ته ځانونه نه راټيټوي .
په درناوی
larghonay laraway
28.08.2010
سلامونه!
هيله ده چې بې ځايه شعاري ليکنې ونه کړو لکه ښاغلي بدر چې ليکلې ده؟
د جهاني صيب شعر په رښتيا چې ډېر کمزوری دی او ښه مثال يې د افغانستان ملي سرود دی چې د سيه ييزو نزاکتونو له مخې ده ته دا دنده ورسپارل شوې وه او ملي سرود يې په شرمو وشرماوه. نه شعر دی او نه معر!
پاتې شوه د جهاني صيب نوره شاعري:
که څوک سم نقد پرې وکړي نو جهاني صيب بايد ترې مننه وکړي.
که څوک له انصافه کار واخلي نو د جهاني صيب په څېر امکانات که هر چاته ورکړل شي نو شهرت به يې اسمان ته ورسېږي.
ځکه جهاني صيب ته په کلونو کلونو د امريکايانو له خوا د امريکا غږ راډيو د (يارانو ديره)ورسپارل شوې وه چې هره شپه به يې په کې خپل شعرونه لوستل.
زه خو وايم بدر چې زمونږ تر ټولو کمزوری شاعر دی که په کلونو کلونو داسې امکانات ورکړل شي نو باور دی چې شهرت به يې تر جهاني صيب هم زيات شي.
که نه يې منئ نو د جهاني صيب يو لس شعرونه همدلته نقد ته وړاندې کړئ چې له تعصب، کينې او دښمنۍ پرته پرې خبرې وکړو او سالم نقد پرې وکړو.
مننه
ستاسو لاروی
کريم
28.08.2010
لاروی صیب ، ماچي يوازي په همدې پاڼه کي ستاسو ابليسي کردار ليدلی دی نو تاسو هيڅکله زموږ لاروی نشي کېدلای، ته دي خپله دنده اجراکوه ! خو راغلو د جهاني په شعر باندي د تبصرو په هکله، ته ښاغلی خو اصلاً دومره جاغور نلرې چي د جهاني د شعر و نړۍ ته ور ننوزې . هغه د شیطانانو سره د شعر په دنيا کي اکبرجهاد را شرو کړی دی !!
larghonay laraway
29.08.2010
کريم خانه په دې روژه کې خو څه چې په اختر کې هم زه ستا غوندې کچه او سپکه خوله نه شم خوځولی.
ولې د ښاغلي جهاني د شعر په اړه بيا هم وايم چې که په شعر يې څوک خبرې کول غواړي نو د نوموړي لس شعرونه دې راميدان ته کړي چې په شعريت، هنريت او ټوله منځپانګه يې خبرې وکړو.
که جهاني صيب له دې خبر شي چې داسې خدايي خدمتګاران هم شته چې په شعر مې وړيا خبرې کوي نو مننه به هم وکړي.
(دا يې ګز او دا هم ميدان)
ستامخکښ او لرغونی لاروی
29.08.2010
لاروی صيب که جهاني صيب پخپله درباندې خپل شعرونه ارزوي هغه بېله خبره ده ، خو شخصا ماته د جهاني شعرونه ډير خوند راکوي او ډير ياغي او انقلابي
رنګ په کې وينم ، که څه هم د لوړخيالاتو ،ژور فکرونو ، فلسفي افکارو، معرفتي او حکمتوال اندونو تمه کول به ترې هم پرځای نه وي ،
خو د ځوانانو له پاره په پښتنې روحيه د اورلمبه لمبه شعرونه دي چې سړی تودوي او هڅوي ، پد ې برخه کې يې ساری نه وينم!
کريم
29.08.2010
د ښاغلي عبدالباري جهاني دغه لاندي حماسي شعر، هم شعر دئ، هم جاذبه لري، هم ښايست لري ، هم خپل قوي پيغام او هم يو لوکوموتیف دئ چي ټولنه په حرکت را ولي.
دغه شعر زموږ د وطن د نن ورځي انځور بيانوي او ددې خاوري افغانانو باندي ږغ کوي د خپل وطن په باره کي نه د لاروي غوندي بلکه د مسؤلو افغانانو په حيث کردار اداء کړي :
زما چمن چمن وطنه !
پـر ټوټـې ټوټـې بـدن دي ډلـي ګــرځـي د کــارګـانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
بيا دي اوري په لـمن کـي له آسمـانـه سـره اورونـه
بيـا دي وسپـړل پـر مـځـکـه په چينو کي تنورونه
پر ګلڅانګو دي خپاره دي د باروتو تور دودونه
پورته کيږي دي له کلو سوي ساندي فـريـادونـه
بيا ميدان سوې د تاختونو د قدرت د لېـونيـانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
نن دي بيا د کور واکدار دئ چي ستا نيل يې سوځولي
نن هغه سړی سردار دئ چي يې ويني بهولي
چي پرون به يې لوټلې هغه نن هم دي ښاغلي
چي تباه يې کړه ستا مينه هغه بيا درته راغلي
بيا يې واغوستلې زغري د ازل ډاره مارانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
چا په نوم د عدالت کړې بنديوان د زندانونو
د جهاد په نوم دي جوړ سول منارونه د سرونو
د اسلام په نوم دي لوټ سوې خزانې د تاريخونو
د ورورۍ په نوم سوې لاندي د پرديو تر تېغونو
لا ترڅو به په دوعايې د زړو کفن کښانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
دا د تورو شپو مزلونه وايه کله به ختميږي
دا ورک سوي کاروانونه وايه کله را رسيږي
د طالع تور سوی لمر دي وايه کله به ځليږي
ورځ به کله کورته راسي شپې به کله سبا کيږي
لا تر څو پر پله روان يې د ازل د ګمراهانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
يو په سپينو جامو غل دئ چي قاتل دي د خپل پلار دئ
هغه بل د پردي زوی دئ د لښکرو چي سالار دئ
دا غــلام درتـه راغلی ستا پر مېنه چـي بــادار دئ
ستا شمله يې ده لوټلې چي په ښار کي دي واکدار دئ
لا بـــه څــو ژونــدی پــه ګــور يې د لستـوڼي د مــارانــو
زما چــمــن چمن وطــنـه څــنګــه کـور سـوې د زاغانــو
لا قسمت بـه دي تـر کـلــه د تيــارو غېـږي تـه ځــغـلي
لابه ولي دي هغه خلک چي يې شمعي لګولې
لا تر کله ډېر به باسې له خپل ښاره له خپل کلي
مدرسې به سي تر کله په تيارو کي وي ساتلي
قاتلان دي د نيکونو خپل انګړ ته را بللي
زوړ دښمن درته راغلی په بدن ناموس يې وزي
لا تر کله به دي وژني نوکران د پرنګيانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
چي ستا خور يې کړه سر توره نن په ښار کي کوماندان دئ
چي پوړني يې لوټله هغه نن د کلي خان دئ
چي يې خاوره خرڅوله هم واکدار هم نګهبان دئ
چي لالونه يې پلورله په وطن کي قهرمان دئ
ستا پر پال به کله مات سي تور منتر د ټګمارانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
راسه پورته دي ناره که راسه پو که په شپېلۍ کي
لمبې يوسه تر دښتونو اور دې بل که په ګېټۍ کي
يو آواز آسمان ته ورکه بل دي پورته که نړۍ کي
دا زندان که دړي وړي خير دي نسته په بېړۍ کي
سترګي غبرګي ور ړندې که د روڼا د غليمانو
زما چمن چمن وطنه، څنګه کور سوې د زاغانــو
راځه وړونه سره خپل کوکور به خلاص کړو له پرديو
پر يوه کاسه به ټول سوطلسم مات کو د پېړيو
له تربور سره جوړه سولښکر جوړ کو د بګړيو
ساندي وشړو له مېني راته مخ سي د ښاديو
مرور سره جرګه سو اتڼ جوړ کړو د خوښيو
اوښکي وچي کو د سترګو ويني پرېولو له کاليو
لا تر کله به يې پاته د کاروانه د سيالانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
ته بيده يې په رباط کي قافلې تر تا تيريږي
جرسونه د وختونو له کلو څخه شرنګيږي
چي بيده په درانه خوب کي اوس پر مړي حسابيږي
د خيالونو په کنډو کي سر و مال به دي لوټيږي
وخت روان لکه سيلاب دئ نه تميږي نه ستنيږي
که نن سترګي روڼي نه کې سبا هم در نه پاتيږي
ته به کله روانېږې په ټولۍ کي د خپلوانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
له يوه دامه خلاصېږې په بل دام کي يې لوېدلی
جهان ټول درته صياد سو ته لا نه يې پوهېدلی
د هر غشي په نښان يې په سينه کي يې ويشتلی
دا د چا للو ويده کړې کوم جادو يې غولولی
زلزلې دي پر کور کيږي ته لا نه يې پاڅېدلی
جهان ټول د نور وطن سو پر چاړو يې لمر ختلی
تا په تورو کنډوالو کي زوړ رباب ته غوږ نيولی
دا انګړ ستا د غليم دئ ستا بابا يې دئ وژلی
وايه کله به پر لار سې د نصيب د هوښيارانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
پر ټوټې ټوټې بدن دي ډلي ګرځي د کارګانو
زما چمن چمن وطنه څنګه کور سوې د زاغانــو
larghonay laraway
30.08.2010
کامران خانه تا ايله بيله د جهاني صيب په شاعرۍ کې يو نظم راوړی دی . د شاعر تلل او زور ازمايل په غزل کې کېږي.
کوشش وکړه چې د جهاني صيب لس غزلې راوړې چې هر اړخيزې خبرې پرې وکړو!