نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
آیا واقعا پای امریکا را یازده سبتامبر به افغانستان کشانید؟
موفق افغان
11.01.2010
آیا واقعا پای امریکا را یازده سبتامبر به افغانستان کشانید؟
(نقش شورای نظار وائتلاف بدنام شمال در اشغال افغانستان)
اکثرا جهانیان ودر رأس آنان افغانان معتقدند که امریکا به یکبارگی وبدون برنامه ریزی قبلی بعد از حادثهء یازده سبتامبر به افغانستان یورش برد واین کشور را تحت اشغال ویغماگری قرار داد. اما اندک کسانی اند که بر حقیقت این موضوع پی برده اند وآن را از نگاه سیاسی، اقتصادی ونظامی تحلیل وتجزیه کردند تا بدانند که آیا ممکن است کشوری با چنین جنگ افزارها، این تعداد از خون آشامان (عساکر)، گردهم آوری همه تشنه لبان خون مسلمانان (کشورهای اروپایی وائتلافیان امریکایی) به یکبارگی ودر مدت کمتر از یکماه چنان دور هم گرد آیند که منجر به تصمیم گیری وحتی هجوم بر کشوری که هزارها میل از آن ها به دور افتاده است شده بتواند.
در لابلای این پس منظر سیاسی، اقتصادی ونظامی عنصر عمدهء این اشغال که همکاری شورای نظار وائتلاف بدنام شمال با این اشغال است نیز به نظر میخورد.
من در این نوشتار نمیخواهم که قضیه را از زاویه هایی بررسی کنم که ذکر شد، بلکه تنها میخواهم واضح سازم که شعارهای میان تهی یی که فعلا از جانب بعض جهت های ذیدخل در اشغال افغانستان از جمله «اگر آمر صاحب زنده میبود چنین نمیشد»، «اگر عبد الرسول سیاف در افغانستان وخصوصا در پارلمان نباشد دامن اسلام از این کشور برچیده میشود»، ویا چنانچه حضرت استخاره میگوید: «چهل روز در افغانستان نبودم چون بازگشتم دیدم که این کشور بسوی کفر والحاد روان است، از برای خدا اگر من نباشم چه خواهد شد، من برادران امریکایی خودرا گفتم که هر کاری که میکنید برای ما قابل قبول هست اما اگر در دین ما غرض گرفتید باز ما سکوت اختیار کرده نمیتوانیم» ( ) وغیره تا چه حد حقیقت دارد وآیا حقیقتا اگر آمر صاحب زنده میبود چنین رخ نمیداد؟ ویا اینکه اگر امروز عبد الرسول سیاف به جزای اعمالش برسد آیا اثری بر بقای اسلام در کشور دارد؟ ویا اینکه اگر حضرت برای برادران امریکایی خود استخاره نکند آیا این کشور به کفر والحاد مبدل میگردد ویا خیر؟
از موضوع بعید نمی بینم که قبل ازینکه به اصل موضوع بپردازم نظری بر گذشتهء شورای نظار بیاندازیم تا در وقت بیان رابطه شورای نظار ومتحدین شمال با اشغال افغانستان توسط امریکائیان بتوانیم قضیه را با گذشته آنان ربط داده ونتیجه گیری کنیم که آیا ممکن است کسی که ادعای اسلام ومسلمانی را دارد دست به چنین فاجعه یی بزند ویا خیر؟
شورای نظار در اوایل جهاد در مقابل اشغال شوروی در وادی پنچشیر تأسیس گردید، در حقیقت این دلقکی از جمله دلقک های بیشمار جمعیت به رهبری ربانی بود. دیری نگذشت که این دلقک بدست شکارچیان «کی جی بی» افتاد وتوسط آنان نقشه جنگ بدست آورد ومورد رهنمائی قرار گرفت. همان بود که بعد از جنگهای متعدد دراموی در وادی پنچشیر وطبق پلان آماده شده قبلی نام این دلقک به گوش افغانان در سراسر کشور ودر محیط هجرت رسید ومسعود به صفت بچه فلم شهرت یافت ومردم دل فریفتهء دست آورد های دراموی وی شدند. چون باداران روسی اش دیدند که این شبکهء جاسوسی جایگاهی در قلب های مردم ثبت کرد آنان را به معاهده ننگین حیرتان خواندند وبی درنگ آمر خودفروختگان به آنجا رفت وانگشت خبیث خودرا بر آن صفحهء ننگ وعار که با رنگ سرخ خون شهیدان نوشته شده بود گذاشت. سال های سال گذشت ودلقک نظاری بر تعهد با باداران خود باقی ماند، وبه اساس آن عساکر خودرا به سوی جبهات مجاهدین سوق داد وبا پشتوانه نیروی هوایی روسی ورژیم مزدور آن دوران توانست که با خاک وخون آغشته ساختن مجاهدین ومردم مسلمان وبیگناه لانه خودرا بر چند ولسوالی دور وپیش پنجشیر مستحکم سازد.
شورای نظار آنقدر پاسدار این تعهد باقی ماند که در تاریخ بردگان مثیلی ندارد. بعد از شکست اشغالگر سرخ این گروهک خونخوار مسئولیت خروج پر امن این نیروها را از افغانستان بدوش گرفت، همان بود که بیشتر از دوصد هزار عساکر سرخ بدون اینکه با ریختن خون بینی مواجه شوند با بدرقه وامنیت گیری بی سابقۀ شورای نظاری سرحدات افغانستان را عبور کردند وجای خودرا به شورای نظار ورژیم دست نشانده سپردند.
آمر خائنان ووطن فروشان علاوۀ بر این تعهد میثاق های گوناگون دیگری نیز با «کی جی بی» و«خاد» داشت وهمین سبب شد که به اساس معاهده ننگین جبل السراج به مجرد داخل شدن عساکر شورای جزار (قصابان) به شهر کابل، نظاریان قبل از همه به فرمان آمر جاسوسان وتحت فرماندهی فهیم وقانونی به دوایر وزارت داخله و امنیت ملی سوق داده شدند تا همه رکاردها ووثایق تاریخی را که شامل معاهدات ومیثاق های آمر خائنین با شوروی ورژیم کابل بود حریق ویا بگونه یی از میان برند که اثری از آن باقی نماند، اما مشیئت الهی بر آن بود که بعضی از این اسناد ووثایق تا بحال باقی بماند تا عبرتی برای مزدوران وخود فروختگان باشد.
بعد از اجرای این عملیهء دفن کردن اسرار غلامی وبردگی عساکر شورای نظار رو به خانه ها ودفاتر کردند وهمه را چنان به تاراج بردند که حتی کیبل های برق را از داخل دیوارها خارج کرده وبه فروش رسانیدند. دروزاه ها وکلکین های خانه ها وعمارت ها را به بازار چوب سوخت عرضه کردند، مال ومتاع مردم بیچاره را به پنچشیر انتقال دادند (بنده شاهد موجودیت یکی از کلکین های هوتل کابل در یکی از رستورانت های حصه اول پنچشیر در آن زمان بود).
به یغما بردن مال ومتاع مردم یگانه هدف شورای نظاریان نبود بلکه آنان عزت، عفت وناموس آنانرا نیز مورد تهاجم سفاکانهء خود قرار دادند که نمونه های بیش از حصر دارد اما اینجا به مثابه مشت نمونهء خروار واقعه دختر با عفت وشجاع «ناهید» که خودرا از منزل چهارم مکروریان به پائین انداخت ذکر میکنم، این پیکر عفت تن به مرگ داد اما نگذاشت که آبرو وعزتش به دست شورای نظاریان به باد فناء داده شود.
این همه علاوه بر آن جلادی وخونخواری های بود که روزانه مردم ما در کوچه های کابل وشبانه در خانه های خود ویا همسایگان خود به چشم سر تماشا میکردند.
قابل یاد آوریست که در ویرانه تبدیل کردن وبه خاکستر مبدل ساختن کابل جناح های دیگری نیز دخیل بودند، اما درین شکی نیست که هرگاه پرخاشی بالای ویرانه های کابل صورت گرفته است شورای نظار بشکل حتمی در یکی از جناحها قرار داشته است. شورای نظار گاهی با حزب حکمتیار، گاهی با دوستم وگاهی هم در پهلوی عبد الرسول قرار گرفته با حزب وحدت، وگاهی هم در مقابله با طالبان به اصطلاح در جغل کردن کابل سهیم بوده است، چنانچه چندین بار با بعضی از این جهت های متخاصم سر از یک یخن بر آورده وبر سر قبرهای شهدای این جنگها جشن گرفتند ودر جمجمه های آنان با هم آش خوردند.
البته وفاداری وتعهد شورای نظار به بادار اصلی (روسیه) نتوانست آنرا از بر گردن آویختن زنجیرهای بردگی فرانسه، هندوستان، گاهگاهی پاکستان وحتی اسرائیل مانع شود، وهمان بود که این بنیاد بردگی سر خودرا چندین بار وبه نوبه های مختلف برای آویخته شدن زنجیر های ذلت در برابر کشور های ذکر شده خم کرد.
شاید بعد از مشاهده کردن شواهد ودلایل زنده در کشور ضرورتی باقی نمانده باشد که حجت بیشتری مبنی بر بردگی این گروه برای فرانسه، هندوستان وپاکستان تقدیم گردد، البته تنها اغماضی که شاید وجود داشته باشد در رابطه با بردگی اسرائیل خواهد بود که پرده این سر را یکی از فرماندهان مشهور واز مقرب ترین افراد مسعود (نا مسعود) بنام ملا قربان پنچشیری در یکی از مجالس ضمن یاد بود از افتخارات وتاکتیک های جنگی واستخباراتی آمر صاحب برداشت وگفت که آمر صاحب شهید در زمان حکومت ربانی یک تعداد از افراد استخبارات را برای تربیه استخباراتی به اسرائیل فرستاده بود. آنان درانجا برای چندین ماه باقی ماندند وتربیه شدند، وهمان تربیه وتاکتیک های آنان بود که در جنگ بر علیه طالبان خصوصا در مناطق شمالی کار آمد ثابت شد.
امروز هرگاه سخنی از جهاد وحقوق مجاهدین از زبان این قصابان میشنوم یاد آن روزها در ذهنم تازه میگردد که قانونی به صفت رئیس سیاسی وعقیدتی وزارت دفاع ایفای وظیفه میکرد وبناء به اوامر خاص جناب آمر صاحب ودر حقیقت به تأسی از فرمان های باداران روسی خود مجاهدین ویا منتسبین به جهاد را که در این وزارت جابجا شده بودند به بهانهء اصلاحات وسپردن وظایف به اهل وصاحبان تجربه از وظایف شان برکنار ودر عوض کمونست های پرچمی که دست شان به خون هزاران هزار مجاهد، اطفال، زنان، مردان وبزرگ سالان بیگناه آلوده بود به این مناسب گماشته شدند. دیری نگذشت که این بی «قانونی» به وزارت داخله فرستاده شد تا این عملیات ضد اسلام ومسلمانان را درانجا نیز انجام دهد وچنین هم شد. ریاست امنیت ملی ضرورت به چنین اصلاحات نداشت زیرا طبق معاهده ننگین جبل السراج مامورین خاد باید در پست ها ووظایف شان بدون دست خورد باقی میماندند که چنین شده بود وتنها بعضی پنچشیری ها بطور سمبولیک در رأس قرار گرفته بودند اما سائر امور توسط همان خادست های قبلی به پیش برده میشد.
بطور خلاصه این حکومت بنام اسلامی شورای نظاری در جریان پنج سال حکومت خود دست آوردهای آتی را داشت:
1- چور وچپاول دارایی های شخصی وملکیت های حکومتی،
2- تجاوز بر عفت وناموس مسلمانان،
3- قتل وغارت وشکنجه تجاران وکسبه کاران،
4- ویرانی شهر کابل،
5- به خاک برابر کردن شهرک «افشار» طوریکه اثری از زندگی دران باقی نماند، وتجاوز به زنان، کودکان وبه برده گیری آنان،
6- انتقال اشیای مورد ضرورت به پنچشیر وپغمان،
7- دوستی با روسیه کمونست، ایران شیعه، هندوستان گاو پرست، اسرائیل صهیونست، فرانسه اشغالگر وغیره کشورهای دشمن اسلام،
8- در گزری از ملیون ها دالر خساره یی که روسیه باید به اساس فیصله شورای امنیت ملل ملحد در بدل تجاوز وویرانی در جریان اشغال افغانستان به این کشور میپرداخت،
9- عفو عمومی کمونستان، این اژدهارهای خونخوار وتعیین آنان در مناصب مهم حکومتی،
10- از بین بردن اسناد جنایات روس ها، کمونستان، وغلامان آنان که در صف جهاد قرار گرفته بودند،
11- فتنه انگیزی وتقسیم مردم افغانستان به اساس رنگ، نژاد وزبان.
درینجا خارج از موضوع نمیدانم که مختصرا از حضرت استخاره کن نیز یاد آوری صورت گیرد، زیرا وی نیز در جریان دو ماه حکومت خود توانسته بود که کمونستان را عفو کند، جنرال دوستم آن خونخوار حیوان صفت را به خالد بن ولید ملقب سازد، پول ودارایی حکومت را برای افراد خود وخریداری قوماندانان توزیع نماید، رتبه های نظامی را بدون درنظر داشت معاییر آن بطور رشوه به قوماندان اهداء نماید، ذخایر ده ساله مواد خوراکی کابل را به غارت ویغما ببرد وغیره جنایات دیگری را مرتکب شود که تاریخ شاهد آن میباشد.
حالا بعد از این تعارف مختصر مبارزین به اصطلاح خود شان جهاد ومقاومت بر موضوع همکاری آنان با امریکا در اشغال وویران کردن کشور عزیز ما می پردازیم.
در حقیقت وقتی که بر جبهه بدنام شمال که مرکب از شورای نظاریان چپاولگر ونژاد پرست، ستمیان، شیعه های میخ کوب وسینه بر، عبد الرسول مکار ودارای چهره های مختلف وگوناگون، دوستم گلم جم وکمونست، وبعضی از افغان ملتیان وپای لچان ننگرهار وقندهار، ساحه تنگ وتنگتر شد وباداران شان نتوانستند به داد وفریاد آنان برسند ویا رسیدن آنان نفعی به ایشان برساند وهیچ سوراخی نماند مگر آنکه یکبار به آن سر زدند، وهیچ کشوری نماند مگر آنکه فامیل ها واولاد خودرا بدانجا فرستادند ومردم بیچاره را برای خود سپر ساختند، ناگزیر آنان خودرا در حالت غرق یافتند ودست وپاچه شده به هر خس وخاشاک دست انداختند، آنان به لینن وستالین پناه بردند ولی نفعی نیافتند، از گور نانک مدد خواستند مگر به وقت نرسید، یا علی ویا حسین گفتند وخمینی را امام وپیشوا دانستند لکن مددگاری ثابت نشد، به حاخامان دست نیایش بلند کردند آنان هم نشنیدند، همان بود که از دنیا وما فیها مایوس وخسته شدند، درین وقت ندایی از دره های کوههای هندو کش بلند شد که ای پیروانم مرا پیروی نمایید ومن برای تان چاره جویی میکنم، چون متوجه شدند دیدند که هیکل دیو مانند وبد هیبتی به نظر میاید وپرسیدند که ای ناجی ما تو کیستی؟ گفت که من آنم که تا شما برایم خدمت کردید، برایم قربانی دادید، برای خوشنودی ام دوست را دشمن ودشمن را دوست پنداشتید، جهت رضایت من با وجود مخالفت های عقیدوی، دینی وسیاسی گرد هم جمع آمدید، به اساس اوامر وفرمانهای من خون بیگناهان را ریختاندید وفساد بر پا کردید، بلی من پیشوای تان شیطان مردود هستم، دیروز شما برای من زندگی تان را وقف کردید وامروز درین وقت حساس ومشکل من مددگار شما خواهم بود، من برای تان حتما چاره سازی وکارسازی میکنم.
بلی شیطان چاره سازی کرده وزمینه رفتن آمر جلادان را به پاریس مساعد ساخت، آمر جلادان وقصابان درانجا برای جامعه کفری سوگند یاد کرد وتعهد سپرد که بخاطر ریشه کن کردن اسلام ومسلمانان ورسیدن به اریکه بردگی وغلامی حاضر به هر نوع خدمت است. آمر جلادان گفت که اگر امروز جامعه اروپایی وامریکایی داد وواویلای مرا بشنوند واین زنجیر بردگی را بر گردنم بنهند وبر من وهم کیشانم منت بگذارند برای همیشه در امن خواهند ماند، ورنه این اسلام دینی است که سرحدات را نمی شناسد، اسلام دین جهانی است، اسلام دینی است که امروز در آسیا فردا در اروپا وپس فردا در امریکا خواهد بود، پس بیایید از این فرصت طلایی استفاده نهایی کرده وبنده را برای بردگی تان بپذیرید، من از برادرم بوش نیز استدعا دارم که آوازم را قبل از اینکه صدای اسلام به گوشش طنین انداز شود بشنود، ورنه اگر صدای اسلام به کاخ سفید رسید دیگر راهی بجز تسلیمی ندارد، وآنگاه نه من کاری کرده میتوانم ونه پشیمانی سودی را ببار میاورد.
بعد از این دعا با چشمان پر اشک، نیایش های تکراری وسجود طولانی که هفته ها را در بر گرفت، دست ترحم وشفقت باداران اروپایی وامریکایی بلند شد وسر خم، زخم آلود وگوش بریده یی سردارن جلادان را مسح کرد وبوسه یی از چهره کلفت اش گرفت واورا وعده هر نوع همکاری برای از بین بردن بنیاد اسلام ومسلمانان داد. سپس این دست به ظاهر لطیف ونرم ودر حقیقت خشن وکلفت بر جیب فرو رفت واز آنجا دالری چند کشیده شد ودر کشکول سوراخ برده انداخته شد.
سردار جلادان بعد از بازگشت همه قصابان وصاحبان مسلخ ها را گردهم جمع کرد ونوید همکاری اروپا وامریکا را مبنی بر بیخ کنی اسلام ومسلمانان واشغال کشور عزیز افغانستان برای آنان بشارت داد، همه برخاستند وسر به سجود به بارگاه ناجی شان گذاشتند وگفتند که حقا تو نجات دهنده یی مایی ودرین شکی نیست که آنهمه خونی که ریختانده ایم وفسادی که در راه تو بر پا کرده ایم به هدر نرفته است وسپس به رسم احترام وتقرب به پیشوای خود وصالتا دست وپای سردار جزاریان (نظاریان) را بوسیدند ووی را وسیله نجات از اسلام دانستند.
بلی بعد از این واقعه چه گذشت آنرا از زبان قاضی داود فارغ جامعه مدینه منوره، معین وزارت عدلیه در زمان حکومت ربانی، یار سوراخ های مقاومت علیه اسلام در شمال کشور وفعلا یکی از روسای ستره محکمه افغانستان میشنویم:
«به مجرد مراجعت آمر صاحب از اروپا روح جدیدی در جبهه متحد که در آن زمان خواجه بهاو الدین ولایت تخار را بخود مرکز گزیده بود دمیده شد وسلسله مذاکرات آغاز گردید. بزرگان جبهه متحد در یکی از مکاتب جا گزین شده بودند وآمر صاحب در تپهء نزدیکی که بیشتر از پنجصد متر فاصله نداشت در یک تعمیر که بالای آن تپه اعمار شده بود رهایش پذیر بود. اطاق من روبروی اتاق استاد سیاف بود.
بعد از مرور زمان، مذاکرات وملاقات ها جدی تر وبیشتر گردید، شب هنگام طیاره هلیکوپتر در عقب این مکتب نشست میکرد وچند فرد امریکایی که بعضی آنان در لباس نظامی میبودند همراه با ترجمان شان وارد اتاق استاد میشدند. این ملاقات به ساعت ها طول میکشید، سپس همه از آنجا به معیت استاد، که در جامه برزو وپیراهن نیمه بازو میبود، نزد آمر صاحب میرفتند وتا قریب فجر در آنجا باقی میماندند. قریب فجر طیاره به پرواز در می آمد ومهمانان بر می گشتند. این سلسله برای شب های بیشمار جریان داشت.
بالاخره برای اولین بار استاد ما را مژده حمله امریکا بر افغانستان را داد اما تاریخ دقیق آنرا مشخص نساخت. بعد از اعلان استاد ما نسبت به گذشته ها پر امیدتر شدیم. دیری نگذشته بود که واقعه 9 سبتامبر واقع شد وآمر صاحب به قتل رسید ومتعاقبا واقعه 11 سبتامبر رخ داد وامید ما به نا امیدی مبدل گردید وما منتظر نتایج آن بودیم، اما این انتظار به درازا نکشید، تنها چند روز بعد از واقعه 11 سبتامبر داکتر عبد الله ما را مژده داده وتاریخ دقیق اشغال افغانستان را برای ما افشاء کرد، همان بود که تاریخ موعود رسید وحملات بالای افغانستان آغاز گردید».
بلی، همه شاهد بودند که در اوایل تجاوز کشورهای کفری بر افغانستان گرچه عساکر مرتزقه شورای نظار ومتحدینش در خدمت اشغال قرار داشتند اما در ظاهر چنان وانمود میگردید که امریکا نمیخواهد که از آنان در فتح قلعه های شامخ اسلام استفاده نماید، همان بود که آنان به فغان وناله آغاز کردند واز بادار خود خواستند که تعهدات بردگی بر جا مانده وبه آنان موقع خدمت وشرف یابی عسکر بودن صلیبی ها داده شود، داکتر عبد الله همیشه از طریق رادیو ها تعداد عساکر مرتزقه وآمادگی های آنانرا اعلان میکرد. در همان زمان که مردم پنچشیر وشمال توان پوشیدن لباس عادی را نداشتند عبد الله در شبکه تلویزیونی CNN در حالی هویدا شد که بالای کوههای پنچشیر قدم میزد ولباس اروپائی (که صدها یورو قیمت داشت) به تن داشت تا نشان دهد که وی حتی در پوشش لباس اطاعت وفرمانبرداری را فراموش نمیکند. چنانچه وی وربانی بارها در مصاحبه های خود خصوصا با رادیوی BBC از قلت وعدم شدت بمباردمان شکایت میکردند واز باداران خود میخواستند که بم های بزرگ وباصطلاح عبد الله «غت غت بمونه» بیاندازد زیرا با این بمب های 5000 و 7000 پاوندی نمیتواند مسلمانان را بطور کلی از بین برد.
این نهایت خدمت های صلیبی این گروه نبود، بلکه آنان دسته جمعی بر کابل یورش بردند، اموال مردم را یکبار دیگر چور وچپاول کردند، خون صدها بیچاره را به بهانه های مختلف ریختاندند، ملکیت های حکومتی وشخصی را غصب کردند ودارایی واموال عامه را به سرقت بردند.
امریکا چون دید که نوکران وچاکرانش خدمات ارزنده یی در بربادی اسلام تقدیم کردند آنانرا به «بن - جرمنی» خواست وبه اساس یک معاهده شرم آور یکبار دیگر این سفاکان وگرگان را شبان بر گوسفندان تعیین کرد، وزارت های دفاع، داخله، امنیت، معاونیت ریاست جمهوری ومقامات مهم دولتی را به آنها سپرد تا یکبار دیگر جگر پاره پاره این ملت مظلوم را با پنجه های انبورین خود بدرند وچنان هم شد.
چرخ فلک طوری چرخید که تعداد غلامان وبردگان روز به روز بیشتر گردید ومسابقه تقرب، نزدیکی وتقدیم خدمات زور گرفت، باداران خواستند تا گروه دیگری از مزدوران وخود فروختگان را موقع خدمت دهند، همان بود که برای مدتی این گروه خونخوار را از صحنهء سیاسی بیرون ساختند، اما به اساس مصالح خونخواری نخواستند که آنان را از صحنه نظامی وعسکری نیز دور سازند، زیرا بردگان جدید شایستگی خدمات نظامی را نداشتند.
چون قوهء نظامی با آنان باقی ماند، آنها کما کان بر چور وچپاول خود ادامه دادند، ملکیت های مردم را غصب کردند، پول های تجار را به تاراج بردند، ذخایر دولتی را خالی کردند، امنیت را بدست خود گرفته وبازار خون را گرم نگهداشتند، دزدان جدید ونا تجربه همچو جیحون پنجشیری وجنرال جرأت را به صحنه آوردند تا تجربه کاری حاصل کنند، قاچاق مواد مخدره را ترویج بیشتر بخشیدند وجنرال داود را مسئولیت سرپرستی آنرا سپردند، وبخش دیگری را که عبارت از تعمیر بلند منزل ها، قصرها، مغازه ها ومارکیت ها است به دزد بزرگ واگذار شدند. اما با وجود این همه تشنگی شان در مقابل خون آشامیدن ملت بیچاره رفع نشد، حَشَر اعلان کردند و یورش جماعی برده وساحه شیر پور را غصب نمودند، مردم را از کاشانه های آنان به کوچه ها وراه رو ها کشانیدند ودر آنجا قصرها آباد کردند ونامش را چور پور گذاشتند.
دیری نگذشت که آنان را دوباره نشهء قدرت سیاسی به یاد آمد واز بادار خویش خواستند که اگر موقع دیگری برایشان داده شود. اما چون مصلحت اشغالگر ایجاب نمیکرد قضیه آنان را به مستقبل نا معلوم موکول ساخت که این امر قابل تحمل نبود، سپس غوغای آنان به آسمان بالا شد که امریکا در امور ما مداخله میکند ونمیگذارد که مجاهدین در حکومت سهم داشته باشند.
امریکا چون دید که باید استخوانی به دهن آنان انداخت تا این غوغا را تا حدی کم ساخت، درامه یی را بنام انتخابات وپارلمان آغاز کرد وزمینه سازی کرد تا همه خونخواران، تجاران عزت وعفت، درندگان وفروشندگان ناموس کشور، دزدان وچپاولگران املاک ودارایی های عامه، به تاراج برندگان ذخایر کشور، مافیای مواد مخدر وجاسوسان شبکه های مختلف جهانی دور همه تحت این سقف به اصطلاح ملالی جویا «طویله» مشغول شوند وگرگان بزرگی را بحیث گله بانان اختیار کرد وهمان بود که آنان در غوغا وسب ودشنام یکدیگر در آن مجمع مصروف شدند تا آنکه دعوا کردند که اینجا تنها تیکه داران به اصطلاح جهاد حق نشست را دارند نه دیگران. واین امر باعث شد که یکی از زنان از ریش عبد الرسول بر گیرد وبپرسد که برای آن جهادی که کرده اند قیمت بگذارند که با تادیه آن ملت بتواند به یکبارگی از شر آنان رهایی یابد واین بار منت از شانه های خستهء این کشور دل شکسته برای ابد کاهش یابد.
از جانب دیگر این سنت زندگی است که اگر حقیقت مرده یی را ارزیابی میکنند کارکردگی او وبقایای اورا بررسی میکنند، حالا اگر ما حقیقت آمر جلادان را ارزیابی کنیم در می یابیم که در زندگی خود جز آنچه گذشت خدمتی نکرده است که آنرا در میزانش گذاشت، واگر به بقایایش دید دیو ها ونهنگ های همچو فهیم، قانونی، عبد الله، بسم الله خان، ضیاء مسعود، جنرال جرأت، جنرال داود، جنرال عطاء، امر الله طالح وغیره به نظر میخورند که سیرت وصورت شان آنقدر روشن وهویدا است که در باره آنان هیچ ضرورتی بر نوشتن احساس نمیشود.
[color=darkblue:dcc0a3579d][/color:dcc0a3579d]
عادل عادل
12.01.2010
سلامونه
وروره دا چې حق او حقیقت دې ویلئ نو الله دې په ګوتو او قلم کې برکت واچوه.
زه هم په دې نظر یم چې زمونږ د ګران وطن اشغال له مخکې نه پلان شوئ وو، د سپتمبر 11 یې هسې بهانه ونیوه، د ننیو یرغلګرو د ولایتي PRT ګانو کارکوونکي اکثریت هغه کسان دي چې د طالبانو په وخت کې یې د NGOs ګانو تر نامه لاندې د شمالي ټلوالې تر ولکه لاندې سیموکې ددوی سره اوږه په اوږه فعالیت کاوه، او په هر لحاظ سره یې د شمالي ټلوالې د لنډغرو ملاتړ کاوه، نن چې ورسره مئ او پئ دي او د موردګاوئ تر حده یې خیال ساتي سبب یې همغه ددوی په اصطلاح سختې شپې ورځې دي چې په غارونو کې یې سره یو ځای تیرې کړې دي.
د بلې خوا د پیښور په جهانګیرآباد کې د رحیم وردګ په مالي مرسته یوه حویلئ نیول شوې وه، چې په حقیقت کې د افغاني منصبدارانو او پخوانیو نظامي افسرانو د بیا انسجام او ثبت چارې یې پر مخ بیولې، د دفتر مسوول یې د حربي پوهنتون پخوانئ استاد وو چې په ورته وخت کې یې د یوه بایسکل په لرلو سره د یونیوریټي ټاون نه نیولي تر تمبوانو پورې افغاني دوکاندارانو ته سګرټ رسول ( اوس ګومان کوم چې د په پکتیا کې د لاسپوڅې ادارې په چوکاټ کې جنرال دی) په ورته وخت کې دوی پخپله داسې شکونه هم زږول چې ګواکي دوی او طالبان د یوې برنامې موازي او همجهته عناصر دي تر څو د خلکو په منځ کې د طالبانو اعتبار تر سوال لاندې راولي؟؟
دا چې د طالبانو په راتګ سره درواغجنې جهاني ټولنې خپلې مشروطه مرستې د یوه سره په ټپه ودرولې چې ددې سره د افغاني موسساتو او انجوګانو بازار هم خورا سوړ شو، او همدغه ټکي او د خیټې غم د موسساتو سپین پوښه پخواني مجاهدین د طالبانو څخه متنفره کړل چې ګواکي طالبانو سره قحطي او بې روزګاري راغله.
د افغاني او بهرنیو انجوګانو د هماهنګئ دفاتر د بهرنیو هیوادونو د جاسوسي شبکو د مالوماتو د راټولولو اهم مراکز وګرزیدل، هلته به یې سروې ګانې کولې ، ورکشاپونه به یې دایرول ، د دوی د سروې اساسي سوال دا وو چې طالبانو سره د ولس ملاتړ څومره دئ ؟؟ زمونږ سپین پوښه روڼ اندیو به د جیب او خیټې له غمه غلط او غیر مسوولانه مالومات ورکول چې ګواکي دوی د ولس اصلي نمایندګان دي او ولس د طالبانو سره یرغمل دی او هیڅ ډول ملاتړ یې نکوي !!!
همدا او دې ته ورته ډیر نور ټکي دي چې نړیوالو یرغلګرو د افغانستان د پاکې خاورې اشغال ته زړه ښه کړ او دا دی نن د خپلو غلطو سروې ګانو اوچته بیه پرې کوي او سپین پوښه روڼ اندي د دموکراسئ په فکر او ذکر مست دي، نه یې ولس ته مخ پرې ایښئ دی او نه هم خپلو بادارانو ته.
د ګران او واحد افغانستان د خپلواکئ او ازادئ په هیله