د موضوعګانو سرپاڼه

نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ

تاریخ نگاری یاجعل اسطوره های تاریخی؟

pattang
12.06.2009

[color=brown:d98ea1fb50]وروڼو ايا دافغانستان تاريخ ريښتيا غلط ليکل شوی ?
اوکه دفغانستان نور قامو نه يې لکه دا لاندې غلط بولي ?[/color:d98ea1fb50]

تاریخ نگاری یاجعل اسطوره های تاریخی؟
جعل اسطوره و مشاهیر تاریخی درافغانستان پیشینهء طولانی دارد. بسیاری از اسطوره ها ومشاهیرتاریخی که امروز درفهرست افتخارات مردم افغانستان قرار دارند، دربستر علایق سیاسی حاکمیت وبه منظور تغذیه فرهنگ حاکم جعل شده اندو بصورت تحمیلی درفهرست افتخارات تاریخی قرار گرفته اند.

به اعتقاد تاریخ شناسان افغانستان، آقای عبدالحی حبیبی ازجمله کسانی اند که بیشترین جعلیات را درتاریخ افغانستان ابتکار ومدیریت کرده است. پته خزانه یکی از ابتکارات آقای حبیبی میباشد که درآن به جعل مشاهیر واسطوره های تاریخی پرداخته است. هرچند که این جعلیات به منظور نجات ازفقر فرهنگی صورت گرفته است، اما درحقیقت عوامل بسیاری از معضلات و ناهنجاریهای امروز را بستر سازی کرده است(1).

متاسفانه تاهنوز تاریخ افغانستان درمعرض نقد علمی قرار نگرفته است تا صحت وقایع تاریخی بامعیار های علمی تثبیت شود. به همین دلیل است که جعلیات آقای حبیبی مرجع وماخذ قضاوت خیلی از تاریخ نگاران خارجی قرار گرفته است که درمورد رخدادهای افغانستان نگاشته اند. آقای حبیبی با استفاده ازامکانات حاکمیت تلاش ورزیده است که فرهنگ وزبان حاکم را غنای تاریخی بخشیده و فقرتاریخی این زبان را درعرصهء ادبیات و شهکارهای حماسی باجعل مشاهیر واسطوره های تاریخی جبران نماید. اما به این واقعیت توجه نکرده است که غنامندی یک فرهنگ را تولیدات روزمره ی آن درمعرض تماشا وقضاوت میگذارد.

سنت جعل سازی را عمدتا آقای حبیبی وارد عرصه تاریخ نگاری کرده است که هنوز هم از آن استفاده میشود وچهره های مانند اعظم سیستانی ازاین سنت پاسداری مینماید. آقای سیستانی که سخت درحصار عصبیت قومی پیچیده است متاثر از رفتار واندیشهء آقای حبیبی به جعل وتحریف رخدادهای تاریخی می پردازد و ستم گریها و ارزش ستیزیهای استبداد را باپرداخت مدرن توجیه می نماید و جعلیات آقای حبیبی را نیز بازسازی می نماید. خانم ملالی میوند یکی ازاین اسطوره های جعلی می باشد که آقای سیستانی طی یک نگارش درسایت افغان جرمن، به بازسازی آن پرداخته است(2). کشف خانم ملالی به عنوان یک اسطوره حماسی از ابتکارات آقای حبیبی می باشد که بخاطر کمبود سوژه های حماسی به آفرینش آن مبادرت ورزیده است. اما آقای سیستانی به عنوان وارث افکار ورفتار آقای حبیبی، این جعلیات را باز آفرینی می نماید. اما جالب این جا است که این ملالی چرا این همه بی قوم وبی اقارب و بدون تعلق خانوادگی بوده است که تاهنوز کسی نتوانسته است نسبت خانوادگی او را کشف نماید. انگار که تمام اقارب نزدیک و اعضای خانواده ملالی درجنگ میوند هدف بمب خوشه ی قرار گرفته و نابودشده اند که هیچ اثر ونشانی ازآنها باقی نمانده است تا نسبت خانوادگی ملالی را ثابت نماید!

اسطوره ی که ازملالی جعل شده است او را شاعر وباسواد به نمایش میگذارد (3). اگر فرض را براین بگذاریم که ملالی شاعر بوده است حتما اشعار بیشتری را سروده است. پس اثری دیگری از اشعار ملالی دردست نیست که فقط همین یک تکه باقی مانده است که او درگرمای نبرد سروده است؟

که په ميوند کې شهيد نه شوې خدايږو لاليه بې ننګۍ ته دې ساتينه
ترجمه:
اگردرجنگ ميوند شهيد نشدى، خداوند ترا براى بى ننگى حفظ کند

چگونه میشود باورکرد که درگرماگرم نبرد احساس وعواطف خانم ملالی گل کرد و این یک تکه شعر را نوشت؟ درآن گرما گرم نبرد که آدمها میان مرگ وزندگی قرار دارند چه کسی پیدا شد که این شعر را یاد داشت کرد؟ مگر خانم ملالی قلم وکاعذ باخود همراه داشت که درآن هنگامه ء تلخ توانست شعرش را یاد داشت نماید و به حافظه تاریخ بسپارد؟ نظر به شواهد تاریخی دربستر سنت های قبیله آموختن سواد برای زنها جرم محسوب میگردید واصلا شاعری به نام زن وجود نداشته است. مگر چگونه میشود که ازمیان آن همه زن فقط ملالی شاعر شد و آن هم تمام هنر شعری اش را درجنگ میوند به نمایش گذاشت؟ اینها وخیلی از سوالات دیگر، بیانگر این واقعیت است که کسی به نام ملالی حضور فزیکی نداشته است تاچنین اتفاقی درجنگ میوند صورت بگیرد. آقای سیستانی دربازسازی اسطوره ملالی، تنها چیزی که درمورد شناسنامه قومی او می نویسد، اورا ازقوم خوگیانی میداند و سرانجام محل دفنش را هم کشف میکند. اما بیشتر ازاین هیچ سندی درمود شناسنامه ملالی وجود ندارد که حضور فزیکی چنین کسی را ثابت نماید. اما آقای سیستانی برای کسی دیگری به نام غازی سرداره که ظاهرا سهمی درجنگ داشته است شناسنامه مفصل ومکمل صادر میکند(4). پس خانم ملالی اگر وجود خارجی میداشت باتوجه به ساختار قبیله ی زندگی اجتماعی در افغانستان، شناسنامه مفصل ومکمل از آن ارائه میگردید. اما واقعیت این است که ملالی ساخته وپرداخته ذهن قبیله گرای آقای حبیبی میباشد که برای جبران فقر فرهنگی وکمبود مشاهیر واساطیر تاریخی به جعل کاری گسترده مبادرت ورزیده تا سلطه فرهنگ حاکم را توجیه پذیر نماید.

واقعیت این است که تاریخ افغانستان مملو از اساطیر ومشاهیر جعلی میباشد که برای توجیه سیادت قومی جعل شده و بصورت تحمیلی درفهرست افتخارات تاریخی مردم قرار گرفته اند. رفتار تاریخی فاشیزم افغانی نشان میدهد که جعل اساطیر ومفاخر تاریخی بصورت یک جریان سازمان یافته وارد تاریخ افغانستان گردیده است که فرایند آن را درتنش ها، عصبیت های قومی وناهمگونی امروز مشاهده می نماییم. جعل سازی به عنوان یک رفتار تاریخی هنوز هم ادامه دارد واسطوره های جعلی بازتولید میگردد.

همانگونه که اشاره شد، جعل این گونه اسطوره ها برای جبران فقر فرهنگی میباشد که درحقیقت ماهیت بی روح آن فرهنگ را به تماشا میگذارد. فرض میکنیم که نبرد میوند یکی ازافتخارات مردم افغانستان است اما ازکنار این واقعیت نباید بی تفاوت گذشت زمینه های هجوم انگلیس ها درافغانستان توسط همین سرداران قبیله فراهم شده است! همین ها بوده اند که جاده های جنوب را برای ورود انگلیس ها به افغانستان هموار کرده اند وچنانچه که این سنت هنوز هم ادامه دارد و درعصرما طالبان جاده های جنوب را برای ورود القاعده و پاکستانیها هموار کرده است. تاریخ دوصد وپنجاه سال افغانستان با فقر، استبداد، قتل وغارت گره خورده است. اگر قرارباشد که این تاریخ به دور ازعلایق قومی درمعرض نقدعلمی وقضاوت منطقی قرار بگیرد، موردی درآن به چشم نمیخورد که افتخار برانگیز باشد. اگر قرار باشد که تمدن ستیزیهای احمدشاه درانی درهند(5)، دستور قتل عام هزاره ها توسط عبدالرحمن (6) رقابت های خونین سرداران محمد زایی وسدو زایی (7) قابل افتخار باشد، پس نازیهای جرمن حق دارند که بیشتر ازما بر هلوکاست و کوره های یهود سوزی افتخار نماید (8).

همین جعل سازی سیستماتیک وتحریف واقعیت های تاریخی سبب گردیده است که درک ودریافت امروز از رخدادهای تاریخی بر مبنای افتخارات جعلی وغیر واقعی بنیان گذارده شود. جعل سازی وتحریف تاریخ، روی اول سکه می باشد، اما روی دوم سکه تخریب اماکن تاریخی، لوایح تاریخی ونمادهای تاریخی متعلق به اقوام دیگر میباشد که محمدگل مومند انرا دراوج خشونت آغاز کرد و طالبان با فروریختن بت های بامیان آنرا به اکمال رساند. محمد گل مومند، بسیاری ازنمادهای تاریخی را که متعلق به اقوام غیر پشتون بود نابود کرد وحتی شنیدن فارسی را برای خود دشنام میدانست (8). درزمان طالبان نیز، بسیاری از لوایح وسنگ بناهای زیارتگاه ها درشمال ودرمرکز افغانستان نابود شدند ومهم ترازهمه بت های بامیان فرو ریختند. انفجار بودای بامیان که ظاهرا با انگیزه سیاسی صورت گرفت، درحقیقت تمثیل همان نیت وباورهای فرهنگ ستیزانه بود که محمد گل مومند برای تمثیل آن تا آخرین نفس تلاش کرد و آقای عبدالحی حبیبی آن را با جعل آفرینی های تاریخی تمثیل کرد وسرانجام طالبان آن را با فروش استخوان های مردگان و فروریختن بت های بامیان درمعرض نمایش گذاشتند (9).

واقعیت این است که مصیبت های امروز مردم افغانستان ریشه درهمین اندیشه های فرهنگ ستیز دارد که ازیک سو مفاخر وارزشهای تاریخی دیگران را به نابودی میکشاند وازسوی دیگر خود به جعل مفاخر و اسطوره های تاریخی می پردازد. این نوع رفتار هرچند که ظاهرا ساده به نظر میرسد اما دریک چشم انداز عمیقتر، بخشی از بحران امروز افغانستان را بستر سازی کرده است. تدوین تاریخ یک ملت براساس اساطیر جعلی وفرضیات خیالی، بیش ازهر حادثه ء معنویت و معرفت آن ملت را ازهم پاشیده و درنهایت درمعرض نابودی قرار میدهد. اما فاجعهء سنگینتر این است که این رفتار هنوزهم ادامه دارد وبرتداوم این حماقت تاکید میشود. متاسفانه تاهنوز این دسته از جعل کاران درنیافته اند که به جای جعل اسطوره های تاریخی، تحریف تاریخ و تخریب مفافر تاریخی دیگران، بهتر است که بانقد وپالایش فرهنگ موجود، آن را بستر پرورش وتولید اندیشه های ماندگار انسانی بسازد تا ملالی های واقعی را تولید وباز تولید نماید


رښتینی
12.06.2009

[code:1:df18c72582]سنت جعل سازی را عمدتا آقای حبیبی وارد عرصه تاریخ نگاری کرده است که هنوز هم از آن استفاده میشود وچهره های مانند اعظم سیستانی ازاین سنت پاسداری مینماید. آقای سیستانی که سخت درحصار عصبیت قومی پیچیده است متاثر از رفتار واندیشهء آقای حبیبی به جعل وتحریف رخدادهای تاریخی می پردازد و ستم گریها و ارزش ستیزیهای استبداد را باپرداخت مدرن توجیه می نماید و جعلیات آقای حبیبی را نیز بازسازی می نماید. خانم ملالی میوند یکی ازاین اسطوره های جعلی می باشد که آقای سیستانی طی یک نگارش درسایت افغان جرمن، به بازسازی آن پرداخته است(2). کشف خانم ملالی به عنوان یک اسطوره حماسی از ابتکارات آقای حبیبی می باشد که بخاطر کمبود سوژه های حماسی به آفرینش آن مبادرت ورزیده است. اما آقای سیستانی به عنوان وارث افکار ورفتار آقای حبیبی، این جعلیات را باز آفرینی می نماید. اما جالب این جا است که این ملالی چرا این همه بی قوم وبی اقارب و بدون تعلق خانوادگی بوده است که تاهنوز کسی نتوانسته است نسبت خانوادگی او را کشف نماید. انگار که تمام اقارب نزدیک و اعضای خانواده ملالی درجنگ میوند هدف بمب خوشه ی قرار گرفته و نابودشده اند که هیچ اثر ونشانی ازآنها باقی نمانده است تا نسبت خانوادگی ملالی را ثابت نماید!

اسطوره ی که ازملالی جعل شده است او را شاعر وباسواد به نمایش میگذارد (3). اگر فرض را براین بگذاریم که ملالی شاعر بوده است حتما اشعار بیشتری را سروده است. پس اثری دیگری از اشعار ملالی دردست نیست که فقط همین یک تکه باقی مانده است که او درگرمای نبرد سروده است؟

که په ميوند کې شهيد نه شوې خدايږو لاليه بې ننګۍ ته دې ساتينه [/code:1:df18c72582]

ښاغلی پتنګ باور وکړه که دا لیکنه په نقد ارزی دا لیکوال په لوی استاد
حبیبی رد کوی او دهغه علمی شهکارونه او موندنی جعل او اساطیر بولی
خو دمثال له پاره یی یوآځی د مجاهدی ملالۍ ټپی ته اړم ده چی ګواکی دا
له ځانه جوړه شوی ده !!!
ګومان کوم لیکوال دافغانستان بیخی دی نه ځکه دافغانستان پاړسو ژبی
په دی پوهیږی چی دپښتو ټپه اصلا شاعر نلری او داد نارینه او ښځمنو یو
ګډ مال دی او هر پښتون نر وی که ښځه کولی شی ټپه ووایی او دا ښاغلی
په اپلتو سر شوی چی حبیبی صیب ملالۍ یوه باسواده شاعره
معرفی کړی ده !!!

ګومان کوم ښاغلی د ملالۍ ټپی سوی دی او ځکه ی هڅه کړی چی دملالۍ
ټپه او ان دملالۍ شتون اسطوره ثابت کړی زه وایم ځه ! ملالۍ به له خپلی
پرتمینی ټپی سره اسطوره وبولو ایا داد میوند له برمه ډکه میدان او هلته د
شهیدانو هدیره هم اسطوره ده !!؟؟

متاسفانه داډول اند لرونکی خلک موږ پلاران بللی دی خو دوی مو په خولو او
آن تاریخ پوری خندا او ملنډی کوی زموږ پلرونه او دهغوی کارنامی اسطوری
بولی او موږ یی ان د غدارانو په قبرونو هم طوافونه کوو !!!!

ددوی دیوه شاعر له لومړی بند سره خپله ټپه تړم

من از بیګانه ګان هرګز نه نالم
دهیواد مل ، کرزی له لاسه راپیښ دینه


pattang
12.06.2009

قدرمنده ورور حامد صيب سلا مونه !
دغه سړی چې دا مضمون يې ليکلی او يايې راوړی دی په افغانستان کې يې دحقوقو پوهنځی لوستلی هلته پيدااو لوی شوی دی ، دده له خولې چې دی
د استادعثمان ترکې شاګرد وو او زه يې دا لس کاله په جالي سيستم کې دليکونو
د خپرولو په اساس په پټ نوم پېژنم ٠

ځينې خلک اول ملي وي بيا مداري شي او په اخر کې ستمي شي٠
د لېوو زوی نه زوی کېږي٠

دنورو قامونو، اکسريت روڼ اندي د افغانستان تاريخ جعلي او پښتانه فا شسيتان
بولي ٠ لکه اوس يې چې اشغالګر خوشې تېروريستان بولي او وژني يې ، همداسې
دغه خلک د فاشيسي تر نامه لاندې دپښتون کلتور او تاريخي قدامت  ټول ناروا
او جعلي بولي ٠
ددغې ناروا او دمعنوياتود وژلو تاريخ خپله پښتنو ايښی دی چې مفعول نسله
کاکو کرزي يې يو ساری دی٠
پښتانه اول بايد اشغالګر وباسي او بيا د خپلو حقوقو د ساتلو واک کلک په لاس کې واخلي٠
پښتانه په هر قيمت چې وي خپله ازادي له اشغالګرو او دايران له کلتوري يرغل
څخه وساتي٠
ستاسو پتنګ


کريم
13.06.2009

سلام!
ددې بې هويته ليوه ليکنه په يوه بې ادبه د هرجلو په پاڼه کي خپره شوېده . نو داسي پاڼي خو هم ايرانيانو ، هم روسانو، هم پدراميانو ستميانو، دوستميانو، نظاريانو سقاويانو، غلو او حراميانو په درځن درځن را ايستلي دي . پتنګه پرېږده چي هغوی پر خپلو غلو شخوند ووهي، په هر سپي پسې به نه ځغلو، مهمه داده چي د پښتنو روان کاروان و نه دريږي او د معرفت او پوهي خوا ونيسي او ددې مسير نه وانه وړي پخپلو کي زيات د يووالي کار وکړو . پرېږده چي دغه هرجله بې وطنه اوباشان چي څومره غاپي و دي غاپي، زموږ کاروان بايد پر مخ ولاړ شي او د بادرده پښتنو په مټو د سبا و روښنيو ته ورسي .
په درنښت


mehman
13.06.2009

دوستان گرانقدر سلام بر شما

نویسندۀ این چرندیات هر کس که باشد یا دچار بیماری روانیست و یا از چشمه های تغذیه میگردد که بر ضد وحدت ملی ماست. هدف اصلی مردمان بی مسئولیت ازین قماش ایجاد نفاق بین اقوام برادر سر زمین ماست و قسمیکه آقای حامد فرمودنداین عقده کشایی ارزش تبصره را ندارد.

با تقدیم حرمت


larghonay laraway
14.06.2009

د ستميانو خبرې خو بايد هيڅ بحث ته وړاندې نه شي ځكه بحث له هغه چا سره كيداى شي چې غواړې يوې نتيجې ته ورسره ورسېږې. له ستميانو سره بحث داسې دى لكه يو څوك چې له كافر سره د قراني احكامو په اړه بحث كوي. كافر له سره قران نه مني نو د حكمونو په اړه بحث يې د وخت ضياع ده.
خو بايد له دې سيستاني صيب څخه هم پوښتنه وشي چې دى ولې ټوله ورځ په سمتي او وړو وړو خبرو كې ښكېل دى؟
اكثره ليكنې يې د يوې سيمې پر بنسټ وي چې نه كومه علمي ريښه لري او نه تحقيقي او تاريخي. د بېلګې لپاره يې زه د (قندهار وليکو که کندهار؟ ) په نامه يوه ليكنه چې زمونږ يو بې خبره ځوان ژباړلې هم ده بې له دې چې ځان پوه كړي چې سيستانى صيب څه وايي.
دا ليكنه يوازې د سمتي تعصب پر بنسټ ليكل شوې ده. كنه زمونږ د گران وطن د وياړلي ولايت (كندهار) او ګندهار تر منځ د ځمكې او اسمان توپير دى. د كندهار هيڅ لرغوني اثار د ګندهارا له اثارو سره اړخ نه لګوي او دا د نړۍ ټولو لرغونپېژندونكو ته پته ده خو سيستانى بېچاره چې ټول عمر يې په پاړسو شخوند وهلى اوس نو د پښتو او پاړسو او تر ټولو ډېر سيمه ايزو تعصبونو ته لمن وهي.


Ghairat
14.06.2009

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰سیستانی صیب ته

په پښتو چې دې خوله نه وای خوځیدلې
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سیستانی صیب ستا شخوندونه په فارسي ښه و

چې کندار اوګندارا بیلوی نشې
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ خیر نو ستا معلوماتونه هسچټي ښه و؟

په پښتو کې تعصب کرل ښه نه دي
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ په فارسي کې دې ګلونه شړ شمي ښه و


OK
This site uses cookies. By continuing to browse the site, you are agreeing to our use of cookies. Find out more