د موضوعګانو سرپاڼه

نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ

دامرصاحب پروتوکول

ډوکتر څپاند
02.10.2007

" مناسبات باهمی بین زعامت قوای شوروی مقیم درافغانستان
وقوای مسلح مخالف مقیم پنجشیر
در مورد شرایط روابط دوجانبه بین رهبری قوای ښوروي درافغانستان ومخالفین پنجشیر بانیات نیک وبه آرزوی تحکیم صلح درافغانستان، طرفین عاقدین با پذیرش وجایب ذیل معاهده را امضاء می نمایند.
١_ گروه مسلح پنجشیر کلیه عملیات نظامی خود را درسالنگ جنوبی ومناطق همجوار متصل به شاهراه کابل_ حیرتان، بشمول استعمال هرگونه اسلحه درمناطقی که بدست قوای مسلح پنجشیر قراردارد، علیه مواضع قوای شوروی، قوای افغانی، محافظین سرحدی(MGB ) وسارندوی(Tsarandoi ) متوقف سازد.
٢_ گروه مسلح پنجشیر مسئولیت حفظ خطوط مخابراتی بین تاجیکان(Tadzhikan ) وچاگانی( Chaugani ) رابدوش گرفته ومانع حمله، قطاع الطریقی وسایر اعمال خصمانه علیه قوای شوروی وافغانی گردد.
٣_ طرف شوروی طبق موافقه دوجانبه مسولیت تهیه تدارکات، ضروریات فوری وسایرمواد مورد احتیاج رابرای تقویه ونگهداری پنجشیر وسایر مناطق متعلقه برحسب وقت تعیین شده بدوش میگیرد.
٤_ به سایرگروه ها ودسته جات مسلح اجازه داده نخواهد شد تا در مناطق مربوطه داخل شده وعلیه قوای شوروی وقوای افغانی دست به حملات تروریستی وتخریبی زده وپایپ لاین را منهدم نمایند.
۵_ تبادله معلومات ومساعی مشترک درجهت پیداکردن اتباع شوروی وافغانی که درمنطقه مورد بحث مفقودشده اند صورت خواهدگرفت.
٦_ درصورت خلق واوج تشنج، مشاوره لازم درمورد اجتناب عملیات جنگی وبرقراری صلح در منطقه مورد نظر بین دوجانب بعمل خواهدآمد.
٧_ ساحۀ این پروتوکول در سرتاسرقلمرو٣٠ کیلومتری در هردوسمت خطوط مواصلات بین تاجیکان وچاگانی امتداد واعتبارخواهد داشت. در ماورای این قلمرو، قوای شوروی وقوای مسلح پنجشیرحق دارند تا عملیاتی به منظور امحای گروه ها وقطعات مسلح مربوط به تنظیم های دیگر که عملیات نظامی را علیه هردو جانب متعاقدین متوقف نساخته است، انجام دهد.
٨_ پروتوکول حاضر از لحظه امضا وصحه گذاشتن به آن مرعی الاجرمیشود.
منبع: عملیات گروه_MOSSSR _ درافغانستان، دسامبر ١٩٨٨
( این سند بوسیله جنرال گروموف، جنرال تنی واحمدشاه مسعود امضائ گردیده) (Shebarshinشبارشین١٧٧_٢١٤) "

در نتیجۀ امضای این پروتوکول جنرال بوریس گروموف، مولف کتاب «ارتش سرخ درافغانستان» در این مورد مینویسد:
« درسال ١٩٨٢ ماتوانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم. ما توانستیم با احمدشاه مسعود تماس های بس پایدار برپا کنیم که تا پایان خروج نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان تداوم یافتند.
کاپي از سايت فارسي رو


Bahram
12.11.2007

در جنگ ها هميشه آتش بس وجود داشته و اين يك پديدهً عادي است. در قسمت آتش بس آمر صاحب شهيد با قواي شوروي سابق تبليغات زياد منفي صورت گرفته و كوشش شده تا به شكلي از اشكال به شخصيت محبوب و مستقل احمد شاه مسعود كه حاضر نبود در همچو موارد از پاكستاني ها فرمان بگيرد، صدمه وارد كنند كه خوشبختانه ناكام بوده است. منبع اين تبليغات در خارج از مرز هاي كشور بوده و اين به همه معلوم است.

والسلام


ډوکتر څپاند
15.11.2007

اتش بس درمقايسۀ همکاری و اتلاف با دشمن عليه ساير همرزمان دو نوع
 طرز ديدوعملکردهای کاملا متفاوت اند٠
اګرشما ملطفت شده باشيد در اين پروتوکول امر صاحب با وضاحت تمام تعهد 
کرده است که در جهت تامین منافع جانب شوروی حاضر است با نيروهاي ساير
مجاهدين بجنګد،وطوريکه تاريخ شاهد است امر حاحب چنان نيز ميکرده است٠دهها تن از قومندانان ارشد حزب اسلامي وساير ګروهها به هدايت مستقيم 
امر صاحب هلاک ګرديدند و نتیجه ان شد تا نيروهاي شوروی باخاطر ارام در 
در سمت جنوب  مخالفين شانرا سرکوب کنند ٠اګر اتحاد شوروی سقوط نميکرد
امروز امرصاحب يکجا با کارمل ودوستم اداره کشور رادردست میداشتند٠


Bahram
16.11.2007

اين يك دروغ بزرگ است كه گويا يك شرط آتش بس همكاري با قواي شوروي در سركوب ساير مجاهدين بوده. شما بايد سند اصلي را بخوانيد نه اين سند دروغي كه اينجا نوشته شده. آمر صاحب هيچگاهي آغازگر تشنج نبوده و هميشه خواهان روابط حسنه به همه جناح ها بوده است ولي مردم مناطق مختلف خاصتآ شمال افغانستان به خاطر دارند كه افراد حزب اسلامي همواره و بدون موجب دست به ترور قومندانان وكشتن مجاهدين ديگر احزاب مي زدند كه نهايتآ باعث تضعيف جبهه مجاهدين مي شد. مثال ها زياد اند و بهتر است در مورد تحقيق نماييد تا از موضوع بيشتر آگاه شويد.

آتش بس در آن مقطع زماني به نفع مردم آن منطقه بوده و به همين دليل شخص قومندان احمد شاه مسعود ترجيح دادند تا آنرا قبول نمايند. ولي پاكستاني ها و امريكايي ها و انگليس ها به فكر مردم و زنده بودنشان نبودند. آنها ادامه جنگ با روس ها و خونريزي بيشتر را مي خواستند ولي آمر صاحب حاضر نبود به فرمان ايشان به هر قيمت و بدون شرط عمل كند. او كه قومندان بود و نماينده مردم، مسوليت داشت تا در عين حال مردم خود را هم حفاظت كند و ايشان را از بمباران ها در امان كند و هر راهي را بجويد كه به نفع مردمش ختم شود.


ډوکتر څپاند
16.11.2007

[color=white:8864ac2a5f]. آمر صاحب هيچگاهي آغازگر تشنج نبوده و هميشه خواهان روابط حسنه به همه [/color:8864ac2a5f]جناح ها بوده است ولي
چه يک واقعيت بزرګی را نوشته فرموده ايد٠
واقعا امر صاحب هرګز اغازګر تشنج نبوده است٠ 
بعد از سقوط داکتر نجيب وانتقال قدرت به شوای نظار ،شهادت حدود ٨٠ هزار 
مردم شهر کابل و مهاجرت صد ها هزار ديګر،ازباعث اغاز تشنج توسط همين
 شهريان بدبخت بوده است٠
امر صاحب با هيچ کس نجنګيد٠شهر کابل را هرګز بمبارد نکرده وچنداول راخود
چنداولیها جهت بدنامي امر صاحب به اتش کشيدند٠
امرصاحب با هيچ ګروه ديګری دګمه تشنج را نفشرده بود،اين خودحزب وحدت 
مزاري،جنبش دوستم وسايرين بودند که جهت تباهي خود بر نيروهاي شورای 
نظار حمله ور شدند.مسوليت ويراني شهر کابل نيز بدوش خود شهريان کابل 
است چون اوشان جناب امر صاحب را در انتخابات ازادو دموکراتيک عهده دار
امنيت شهر کابل توظيف نموده بودند٠
و راستی اينکه اين داود خان بود که امر صاحب رامجبور به فرار از کشور نموده
و او را وادارساخت تا نوکری دستګاه استخبارات پاکستان را قبول کرده وجهت
ويرانی کشور لشکرکشي کند.

در اخير اګر شما متن راستين پروتوکول امر صاحب را با روسها در اختيار 
داشتهباشيد،انرا در اينجا نقل کنيد تااذهان ديګران نيز تنوير شود!


Bahram
16.11.2007

به همه روشن است كه بعد از سقوط نجيب چه اتفاقاتي افتاد. بخست در اينجا به مصاحبه مسعود و حكمتيار گوش دهيد، بعدآ قضاوت كنيد.
[/url]http://www.youtube.com/watch?v=XVMdc_2R6LY[url]
از باران راكت هاي حكمتيار هيچ حرفي نزديد. چرا؟ مرگ هزاران نفر از بركت همان راكت هاي كور بود.

هزاره ها نيز فريب حكمتيار را خورده بودند و به بيراهه روان بودند. جنگ، جنگ است. وقتي از مكتب، خانه، و دانشگاه حمله مي كني، بايد بلاخره انتظار ويراني آنجا ها را داشته باشي و مسولت اش را هم به دوش. در اوايل مسعود بسيار حوصله كرد و با وجودي كه از داخل تاسيسات تعليمي و مسكوني بالاي بقيه بخش هاي شهر كابل راكت پرتاب مي شد، مسعود كوشش مي كرد تا ايشان را متقاعد كند تا از اين نوع جنگ دست بكشند ولي راكت باران ها از جنوب و غرب شهر ادامه يافت تا اينكه راهي به جز جواب دندان شكن نماند.

بدون شك شهر ويران شد ولي اين آرزوي مسعود نبود. برعكس اين آرزوي مزدوراني بود و هست كه در جنوب اقامت دارند و در غار ها خزيده ان و تا امروز به فرمان خارجي ها و به نام اسلام كشور را ويران دارند. تا ديروز به نام كمونست دست به آدم كشي ميزدند ولي امروز به نام هاي ديگر.

تا زماني كه پشتون در قدرت باشد، اين مملكت صلح و آرامش را نخواهد ديد. اين را به ياد داشته باشي![/url]


Bahram
16.11.2007

من كوشش مي كنم كاپي از سند آتش بس را دريابم و اينجا بگذارم. تا آنزمان اين ويديو را تماشا كن:

http://www.youtube.com/watch?v=XVMdc_2R6LY


Bahram
16.11.2007

آتش بس 1362-1363 (1983-1984) از زبان ميرداد

«در تابستان سال 1361 (1982) شوراي انقلابي دولت كارمل مرا۱ موظف كرد تا در راس يك گروه دو صد و چند نفري كه از كارمندان پنجشيري تبار حكومت تشكيل شده بود، به پنجشير بروم.
در آن زمان قواي شوروي مشغول يك عمليات هجومي در دره پنجشير بود و جنگ شديدي جريان داشت (حمله پنجم شوروي ها- 1982). وظيفه داده شده به ما اين بود، كه مردم دره را به طرفداري دولت تشويق كرده، كمك هاي را براي شان توزيع کنيم.
با شنيدن اين خبر نگراني زايد الوصفي براي من روي داد، زيرا هرگز انتظار توظيف شدن به چنين مسئوليتي را نداشتم، به ويژه كه جنگ در دره بشدت جريان داشت و من جز مسلك خودم از ابتدائيات جنگ و تفنگ چيزي نمي دانستم، ناچار جهت توضيح بيشتر نزد دستگير پنجشيري۲ رفته و از وي جوياي علت شدم. او گفت شما آدم مسن و مردمدار هستيد و مي توانيد به مردم كمك كنيد. چاره‌ي جز رفتن نداريد، زيرا اين فيصله شوراي انقلابي است.
ناچار به طرف كميته شهري حزب كه محل تجمع اين افراد تعيين شده بود، رفتم. در آنجا با ديدن صحنه توزيع اسلحه به آن عده كارمندان كم بختي كه مانند من به درد نظامي گري نمي خوردند، پريشاني ام چند برابرشد. جمعاً 260 نفر بودند. به مشكل توانستم 160 نفر آنها را به بهانه اين كه از سلامتي لازم براي اجراي اين وظيفه برخوردار نيستند، كم كنم. روز بعد توسط چند هليكوپتر به منطقه گسيل گرديديم و در آن جا به چهار قسمت تقسيم شديم. من در منطقه اعنابه۳ جا گرفتم. در منطقه اعنابه يك گارنيزون قواي شوروي وجود داشت، ضمناً عده‌ي از مردم منطقه هم برخلاف ساير نقاط پنجشير به كوه ها متواري نشده و در همانجا باقيمانده بودند. سر و كار من بيشتر با همان ها بود.
من چهار ماه و نيم در آنجا ماندم، در همين مدت شوروي ها جهت هماهنگي امور ملكي يا نظامي گاهگاهي ما را به داخل گارنيزون شان دعوت مي كردند. فكر مي كنم فرمانده گارنيزون كس ديگري بود، اما شخصي كه با ما صحبت مي كرد كسي به نام جنرال اناتولي بود كه احتمالاً رئيس كشف بود يا در همين بخش كار مي كرد. من هيچگاه او را نه آن وقت و نه بعد از آن در لباس نظامي نديدم.
در جريان همين رفت و آمد ها بود، كه من با جنرال اناتولي آشنا شدم. نمي دانم در چندمين ملاقات بود كه هر دو حس كرديم با زبان انگليسي مي توانيم تفاهم نماييم. اين بود آغاز آشنايي من با جنرال اناتولي۴.
اناتولي شخص قدبلند، خوش مشرب و موقر بود. خيلي زود با هم دوست شديم و اغلب باهم نشست و صحبت داشتيم، او حتي وارد بحث هاي سياسي هم مي شد اما من هميشه محتاط بودم و از وارد شدن در بحث هاي سياسي مخاطره انگيز اجتناب مي كردم.
بسياري اوقات هر دو شاهد انتقال مجروحين و مقتولين نيروهاي شوروي بوديم كه از قسمت بالايي دره مي آوردند.
يكي از روزها كه باهم گرم صحبت بوديم يك نيروي زرهي بزرگي وارد دره شد، كه مي خواست به طرف بالاي دره جهت مقابله با مجاهدين برود، اناتولي رو به من كرد و با خنده گفت: ميردادخان مي بيني شوروي چه قدرتي دارد؟ من برخلاف عادت احتياط كاري گفتم: اگر اين نيرو هزار برابر هم شود، نمي تواند يك سانتيمتر از قله كوه ها را كم كند. او خنديد ولي هيچ چيزي نگفت.
روز بعد كه با هم روبرو شديم گفت: ميردادخان، گفته ديروزتان مرا به تفكر انداخت، منظورتان از آن چه بود؟ من در جواب گفتم: منظور من اين بود كه مقاومت در برابر نيروهاي شما مقاومت مردم است و مردم چون كوه اند، راه حل ديگري بايد پيدا كرد. او چيزي نگفت، اما گفته من بعدها براي وي ضرب‌المثل شده بود، هرگاه حادثه‌ي رخ مي داد و يا جنگ و مقاومتي از طرف مجاهدين صورت مي گرفت، به من مي گفت: تو راست مي گويي، قله كوه مشكل است. آن روز كه آن جمله را گفتم هرگز راه حلي نظير آن چه بعداً اتفاق افتاد در خيالم هم نمي گذشت. آن جمله مبين مافي‌الضمير من بود، كه از ديدن جنگ و كشتار عميقاً متاثر مي شد.
روزها مي گذشت و جنگ همچنان در دره ادامه داشت. يكي از روزها اناتولي نزد من آمده مرا به صرف چاي صبح دعوت كرد، از سيمايش پيدا بود، كه گپ مهمي براي گفتن دارد. هنگام صرف چاي رو به من كرده گفت: "كلان ما مرد!" من گفتم: منظورت را نفهميدم، گفت: "منظور من برژنف است." من كه از خرسندي اش متعجب شده بودم و اين سخن را باور هم نمي كردم، سراسيمه گفتم، خوب نشد كه يك رهبر كمونيسم جهاني مرد، كار خوبي نشد و سخناني از اين قبيل. او كه متوجه نگراني من شده بود خنديد و گفت: "نترس به من اعتماد كن، برعكس، كار بسيار خوبي شد، زيرا اينك دوستان ما كه در رأس آن آقاي اندروپوف قرار دارد به قدرت خواهند رسيد."
اين خبر را وقتي به من گفت كه هيچ اطلاعي در رسانه ها در مورد مرگ برژنف وجود نداشت، حتي فرداي آن كه من به كابل رفته موضوع را از دستگير پنجشيري پرسيدم، او نيز هيچ اطلاعي نداشت.
با روي كار آمدن اندروپوف وظيفه اناتولي در افغانستان تمام شد. او به مسكو برگشت و من قبل از آن به وظيفه اصلي ام يعني شركت تخمهاي اصلاح شده در كابل برگشته بودم.»


Bahram
16.11.2007

[b:529ae0b2a5]بخش اول كتاب (مسعود و آزادي) كه به قلم صالح محمد ريگستاني نوشته شده، در مورد اين آتش بس به جزئات حرف زده. لطفآ بخوانيد. اينك قسمتي از اين كتاب كه در مورد آتش بس پنجشير است:[/b:529ae0b2a5]

علت آتش بس از زبان احمدشاه مسعود

چنان که در مقدمه نيز آمده، نگارنده به تاريخ 27/11/2000 در شهر دوشنبه در خانه مسعود روي موضوع آتش بس صحبت کرد. مسعود در باره آتش بس به تفصيل سخن گفت و نگارنده سخنان او را روي نوار ثبت کرد. اين سخنان با حفظ امانت از نواري که نزد نگارنده موجود است، پياده شده و تنها تغييري که در آن صورت گرفته تبديل متن گفتاري به نوشتاري است. اين نکته را هم بايد اضافه کنم، که متن پياده شده را در زمان حيات مسعود از نظر وي گذرانده ام، که مورد تاييد او قرار گرفته بود. هنگامي که مسعود متن پياده شده را مطالعه مي کرد، عبدالودود ذره معاون اتشه نظامي سفارت افغانستان در دوشنبه (1997-2000) نيز حضور داشت، وی در اين مورد چنين گفت:
«براي فهميدن علت آتش بس بايد كمي به عقب بر گرديم:
شوروي ها در سال 1361 (1982) دو حمله وسيع به پنجشير كردند، كه فاصله زماني چنداني بين دو حمله وجود نداشت. مي توان گفت، حمله دومي به ادامه همان حمله اولي كه دستاوردي نداشت صورت گرفت.
ما از حمله دشمن خبر داشتيم و بنابر تجربه از حملات قبلي آنها من قسمت اعظم قواي خود را در قسمت پايين دره جابجا كرده بودم و مي خواستم جنگ در همان قسمت محدود مانــده به قسمت هاي بالايي دره كشانده نشود. راه تنگي را، كه در مدخل دره قرار داشت، قطع كرده مي خواستيم با نيروي پياده‌ي دشمن روبرو شويم، ولي دشمن خلاف پيشبيني ما بعد از ضربات هوايي در قسمت بالايي دره (رخه و آستانه۱) نيروهاي خود را از طريق هوا ديسانت كرد. هرچند منابع ما دو روز قبل از حمله، از چگونگي تاكتيك دشمن مرا مطلع كرده بودند، اما قاصد به گمان اين كه از حمله قبلاً ما را خبر داده در رساندن نامه دومي كم توجهي كرده بود، بنابراين ما قسماً غافلگير شديم.
با وجود آن كه آمادگي كامل در پائين دره گرفته شده بود، قواي ديسانت شده دشمن در رخه و آستانه به مقاومت جدي مواجه شد و در رخه ده ها تن آنها كشته شدند. ضمناً سه هليكوپتر آنها سقوط داده شد و بيش از چهل ميل اسلحه سبك مختلف‌النوع به غنيمت گرفته شد. دو دستگاه راكت سبك زمين به هوا نيز در جمله اموال غنيمتي بود، كه معلوم مي شد جزء تشكيل قطعات مهاجم بوده و بي هيچ نيازي آورده شده بود، زيرا ما در آن وقت طياره نداشتيم.
آن چه در آن حمله براي ما تازگي داشت چهار چيز بود:
1. استفاده وسيع از هليكوپتر ها.
2. ديسانت از طريق هوا.
3. ضربات وسيع هوايي.
4. طولاني شدن جنگ.
حملات گذشته آنها هيچگاه به يك ماه نرسيد، ولي در آن سال جنگ در طول بهار و تابستان ادامه داشت. در اواسط تابستان قواي دشمن حالت دفاعي اختيار كرده، عساكر افغاني را در سه منطقه بالاي دره (بازارك، بهارک و برجمن۲) جابجا كرده، خود در قسمت رخه و اعنابه مركز گرفتند. عساكر داخلي تحت فرماندهي شهنواز تني قرارداشتند كه بعدها وزير دفاع شد.
با وقوف بر اين كه دشمن حالت دفاعي اختيار كرده، ما عمليات هجومي را آغاز كرديم. قواي عساكر داخلي مستقر در برجمن اولين هدف بود. اين قوا به سختي تلفات ديد، مي توانم بگويم نود درصد آن تلف شد، صدها نفر اسير گرديدند، عده‌ي از عساكر جهت نجات خود را به درياي پنجشير انداختند، اما همه در دريا غرق شدند، براي اولين بار تعدادي اسلحه سنگين و زره‌پوش به دست ما افتاد، عمليات برجمن بر روحيه نيروهاي دشمن به ويژه عساكر داخلي سخت صدمه رساند، جالب آن كه شوروي ها هيچ كمكي به آنها نكردند، يا نتوانستند.
حال نوبت دو گارنيزون ديگر داخلي ها در بهارك و بازارك رسيده بود، آنها دريافته بودند، كه مقاومت چه نتايجي به بار مي آورد، تا زمان هجوم بر اين دو گارنيزون خطوط تداركاتي هوايي آنها قطع شده بودند و خط زميني پي در پي آماج عمليات ها بود.
در مسير جاده پنجشير بين رخه و پايين تر از آن نيز عمليات بر قطارهاي اكمالاتي، پوسته ها و گارنيزون هاي شوروي ادامه داشــت.
دو گارنيزون عساكر داخلي در بهارك و بازارك ناچار به عقب نشيني شده با قبول تلفات، بهارك و بازارك را تخليه و به رخه و اعنابه عقب نشيني كردند، بدين ترتيب ثلث دره بعد از يك جنگ شش ماهه آزاد گرديد و براي ما فرصت آن به دست آمد تا فشار را بر دو مركز شوروي ها متمركز نماييم.
در چنين اوضاع اخطاريه‌ي از ببرك كارمل به من رسيد كه هنوز نزدم موجود است. او ضرب‌الاجل را تعيين كرده بود، كه اگر تا فلان وقت تسليم نشويم و اسلحه خود را به زمين نگذاريم، چنين و چنان خواهدكرد. واضح بود كه يك بار ديگر كارمل بر توانمندي ارتش شوروي تكيه كرده، اطميناني از جانب آنها براي جبران شكست عساكر داخلي دريافت كرده بود. در غير آن براي عساكر داخلي چنان روحيه‌ي نمانده بود كه كار مهمي را به انجام رسانند.
به نامه ببرك كارمل جواب لازم داده، به فكر آمادگي جهت دفاع در مقابل حمله بعدي آنها شديم، حمله‌ي كه كارمل از آن ياد كرده بود. حمله توسط نيروهاي شوروي انجام يافت و با عمليات اول آنها تفاوت چنداني نداشت. صرف تلفات مردمي بيشتر و سوختاندن خانه ها در پيمانه وسيعتر به آن اضافه شد. ضربات شديد هوايي، ديسانت از طريق هوا، حمله زرهي از طريق زمين شاخص هاي عمده عمليات را تشكيل مي دادند. البته دستگيري من نيز شامل اين برنامه بود، اما آنها به هيچ يك از اهداف نرسيدند. قواي شوروي با تجربه از دفعه قبلي بعد از ختم عمليات در جايي مستقر نشده دو باره به دو منطقه قبلي رخه و اعنابه عقب نشيني كرده حالت دفاعي اتخاذ كردند.
شكست اولين حمله وسيع شوروي ها در قسمت هاي بالايي دره و عقب نشيني آنها به دو منطقه رخه و اعنابه ضرورت تصفيه آنها از پنجشير را براي ما دو چندان كرد. زيرا دوام آنها در دره براي ما زيانبار بود كه بعداً به آن خواهم پرداخت، حال ببينيم كار را از كجا آغاز كرديم.
گارنيزون شوروي ها در رخه قسمتي از قواي داخلي را نيز در كنار خود داشت، اما در اعنابه اكثر عساكر شوروي بود. گارنيزون رخه در زمين هاي مردم و اراضي بالنسبه از شمال و جنوب محصور با كوه هاي مرتفع قرار داشت. دشمن براي دفاع دو تا سه پوسته هاي كمربند امنيتي در ارتفاعات شمال و جنوب جابجا كرده بود و براي دفاع حملات نزديك، در اطراف رخه مواضع سرپوشيده و كشتزار هاي مين ايجاد كرده بود. ما سه هدف را جهت حمله انتخاب كرديم: حمله بر پوسته ها و اشغال موقتي يا دايمي آنها؛ حمله بر خطوط تداركاتي زميني و هوايي آنها؛ حمله توسط سلاح هاي سبك دور برد، كه در آن هنگام ما در اختيار داشتيم، مانند خمپاره انداز 82 ملي متري و ماشيندار دهشكه 12.7 ملي متري۳ و غيره.
جهت اجراي اين تاكتيك دو تن از فرماندهان خوب، يعني قوماندان گدا و قوماندان پناه را در رخه موظف كردم. هر دو ابتكارات خوبي كردند. قوماندان گدا با آتش دوامدار از دور عساكر دشمن را به دادن تلفات و عدم تحرك در ساحه گارنيزون مجبور كرده بود (جنگ فرسايشي)، چنان كه انداخت مؤثر سلاحهاي دوربرد، آنها را چنان زمينگير كرده بود، كه حتي گشت و گذار از طريق خندقها نيز براي شان بي اذيت و تلفات نبود. و قوماندان پناه هــم در گرفتن پوسته ها، حمله بر قطارها و عمليات نفوذي در داخل گارنيزون دشمن كارهاي تحسين برانگيزي را انجام داد. حمله بر پوسته ها به علت موجوديت كشتزارهاي ماين براي ما خالي از تلفات نبود. فكر مي كنم بيش از صد نفر از افراد ما پاهاي خود را در اثر انفجار ماين ها از دست دادند و عده‌ي هم به شهادت رسيدند، زيرا دكتران مجرب و ادويه لازم در جبهه به ندرت در دسترس بودند.
ارتباط زميني بين دو گارنيزون رخه در قسمت بالايي دره و اعنابه در قسمت پايين دره متواتر توسط حملات ما قطع مي شد و قطارهاي اكمالاتي بعد از هفته ها تلاش به مشكل مي توانستند به رخه چيزي برسانند. حتي در مواردي يگانه مسير جاده را در قسمت هاي تغيير نيز دادند، مگر فايده چنداني براي آنها نداشت.
با آغاز برف باري ها و سفيد شدن كوه ها، حمله بر پوسته ها به مشكل مواجه مي شد، زيرا امكان رويت ماين ها و خنثي كردن آنها را از بين مي برد. من به فكر تاكتيك جديدي از حملات بودم، كه شرايط جوي براي ما اجازه مي داد، با قوماندان پناه امكان يك حمله نفوذي به گارنيزون رخه را ارزيابي كردم. معلوم شد كه امكان آن وجود دارد، اين حمله در زماني سازماندهي شد، كه آتش خمپاره انداز و ماشيندار هاي 7،12 ملي متري و 5،14 ملي متري، افراد دشمن را در گارنيزون به شدت خسته كــرده بود.
قرارشد قوماندان پناه چهل تن افراد داوطلب را، كه مجرد باشند، جمع كرده، يك حمله نهايت غافلگير را انجام دهد. چون ساير مجاهدين قوماندان پناه اطلاع يافتند، تعداد داوطلبان به يكصد و پنجاه نفر رسيد. بناً به خاطر احتياط در غافلگيري موقتاً از اجراي آن صرف نظر كرديم.
بالاخره فرصت لازم فرا رسيد و دستور دادم عمل نمايند. در بين گارنيزون رخه درياچه كوچكي از دره "كرباشي" مي گذرد، كه قواي شوروي و عساكر داخلي را از هم جدا مي كرد. دشمن از ماين گذاري اين درياچه كوچك كه يك زانو بيشتر آب نداشت غافل مانده بود. قوماندان پناه در تاريكي شب از مسير درياچه استفاده كرد و داخل گارنيزون رخه گرديد. در آنجا بر مواضع دشمن آتش گشود. مركز سوق و اداره آنها نيز هدف قرار گرفت. شوروي ها كه غافلگير شده بودند، به گمان اين كه نيروهاي افغاني بر آنها آتش كرده اند، قواي افغاني را زير آتش گرفتند. بالمقابل نيروهاي دولتي افغاني نيز به آتشباري شوروي ها پاسخ دادند. اين آتشباري بيش از يك ساعت ادامه يافت، گروه نفوذي ما با دادن يك نفر تلف موفقانه از ساحه خارج شد، در حالي كه دشمن تا لحظه‌ي كه صداي تكبير مجاهدين را نشنيده بود، نمي فهميد حمله از طرف ما صورت گرفته است. دو روز قبل از عمليات براي ارعاب مركز آنها در كابل نيز دست به يك بازي اطلاعاتي زدم.
به يكي از افراد اطلاعاتي ما كه غلام سخي نام داشت، نامه‌ي دادم تا ظاهراً به يكي از قوماندان هاي ما به نام صوفي رسول در فرزه۴ برساند. غلام سخي از طرف ما در دستگاه KGB شوروي ها نفوذ كرده بود، طوري كه توانسته بود نزد آنها اعتبار كسب كند. من گاه گاه به خاطر اين كه نزد شوروي ها اعتبارش تامين گردد، اطلاعات درستي را كه ضرري به ما نداشتند، به او مي دادم و اين كار در واقع اعتبار او را نزد شخصي بنام آزادخان كه در دستگاه KGB شوروي در كابل كار مي كرد، بلند برده بود. من آزادخان را نمي شناختم و شايد اين نام مستعارش بوده باشد. اين غلام سخي بود، كه به من مي گفت، اطلاعات را به آزاد خان مي برد.
در نامه به صــوفي رسول نوشته بودم، كه ما فصل تازه‌ي از حملات فيصله كن را آغاز خواهيم كرد. اين حملات را صدها نفر داوطلبان مرگ انجام خواهند داد. مهمات و اسلحه كافي هم رسيده و گارنيزون هاي دشمن در پنجشير و ساير نقاط اهداف عمده ما هستند. نامه را هنگامي به غلام سخي دادم كه پيش از آغاز عمليات به دست آنها نرسد.
به او گفتم به مامور KGB بگويد نامه را بعد از مطالعه قسمي بسته نمايند، كه وقتي به صوفي رسول مي رسد، بر وي بدگمان نشود، ولي به غلام سخي از محتواي نامه قبلاً چيزي نگفتم و نامه هنگامي به دست آنها رسيد، كه عمليات صورت گرفته بود. بعد از فراغت از عمليات نفوذي رخه، گارنيزون اعنابه را زير كار گرفتيم.
در اعنابه قواي دشمن برخلاف رخه بيشتر در خيمه هـا قرارداشتند. ضمناً ترتيبات دفاعي آن نسبت به رخه ضعيفتر و كشتزار هاي ماين كمتر بود، بعد از مشورت با مجاهدين محل يك ذخيره مهمات را كه در آن اواخر در قلعه‌ي قرارداشت، با تعدادي از خيمه هاي اقامت آنها هدف تعيين كرديم. براي نفوذ باز هم افراد داوطلب و مسير دريا را انتخاب كرديم. درياي پنجشير در جنوب گارنيزون اعنابه نقطه خوبي براي نفوذ و اجراي عمليات تشخيص گرديد.
با فرارسيدن شب، مجاهدين دريا را عبور كردند و از طرف جنوب وارد اعنابه شدند، سپس به دو قسمت تقسيم شده اكثريت به طرف خيمه ها رفتند و يك گروه با يك توپ سبك 82 ملي متري كه تازه به ما رسيده بود، به طرف ذخيره مهمات رفت. با بلند شدن فشنگ، كه نشانه آغاز عمليات بود به طرف اهداف آتش گشودند، جالب آنكه هنگام نفوذ به داخل گارنيزون حتي با پهره‌داران نيز بر نخوردند، كه معلوم مي شد همه خواب بودند. اين عمليات هم با موفقيت انجام شد و بر خلاف عمليات رخه يك نفر هم تلفات نداشتيم (فرمانده اين عمليات حاجي بهلول بود).
براي اجراي عمليات دوم باز هم بازي اطلاعاتي را فراموش نكردم. نامه‌ي از طريق غلام سخي عنواني كسي فرستادم و در آن از عمليات دوم و خصوصاً عمليات سوم كه آنرا خطرناك توصيف كرده بودم، ياد كردم. اين نامه نيز به موقع رسيد و يقين دارم كه مسئولين امور را به شدت نگران ساخت.
فكر مي كنم تلفات آنها در اعنابه بيشتر از رخه بود، بدين ترتيب فشار دوامدار بر دشمن ادامه داشت و ما مي كوشيديم هر روز به نحوي به دشمن تلفات وارد نماييم.


ډوکتر څپاند
17.11.2007

در اين نوشته ها بجز لاف و ګذاف از زبان مسعود وتني چند از پيروان
 بلاقيدوشرط او که کور کورانه تا هنوز هم او را پيمبر خود ميدانند،چيزی ديګري 
به ملاحظه نميرسد٠وبخصوص چيزي در مورد پروتوکول ګفته نشده است٠
ولي بهر صورت،دراين شک نيست که او يکمرد جنګي بود و تاکتيک هاي جنګ چيريکي را خوب اموخته و بکار می انداخت٠ولي استعداد ومهارتهاي او در اخر امر بنفع دشمنان کشور تمام شد٠
بدبيني و دشمني که امر صاحب در برابر سايراقوام باشنده اين سر زمين داشت 
تا هنوزهم مانند اتش در قلبهاي برخي از هموطنان بشمول شخص خود تان زبانه
ميزند٠
دراين شک نيست که مردم شرق و جنوب کشوربتناسب شمال و غرب فقير تر ونادار تر اند،ولي معني اين ان نيست ک ګويا اين يا ان قوم براين يا ان قوم برتري دارد٠
شما از راکت باران حزب اسلامي بر شهر کابل ياد اوري کرده ايد،در اين شک نيست که همه ګروهاي جنګي در خرابي کشور سهم فعال ګرفته اند و هيچ يک شان نميتواند برات داشته باشد٠همه قومندانان ازهمه جهات جنګي قاتلو ادمکش حرفوي بودند٠
مګر بايدفراموش نکرد که ګروه حکمتيار ديروز و امروز با روس و امريکا جنګيده وميجنګد.
مسلما که جنګ و انانکشی در هر شکل و لباس ان قابل تايد نيست ولي اين امر صاحببود که قتل سربازان افغان را جهاد و پروتوکول با روس ها را مهارت تاکتيکي 
ميناميد


Bahram
17.11.2007

اگر احمد شاه مسعود هم زنده مي بود اولآ آمريكايي ها اين جرآت را نمي داشتند تا به افغانستان لشكر كشي كنند و اگر مي كردند، به جز مخالفت مسعود چيز ديگري را مقابل نمي شدند. به همين سبب او را اول كشتند.

آقاي حكمتيار خاين ترين شخص در افغانستان است. او بار ها مورد استفاده سياسي پاكستاني ها قرار گرفته و هميشه به ضرر منافع ملي كشور عمل كرده. او اگر افغان باشد، بيشتر در فكر سرنوشت مردم خويش مي باشد. ولي برعكس او در لباس مبارز اسلامي از سرزمين هاي اشغالي سخن ميگويد و از فلسطين نام ميبرد. تو را به فلسطين چه؟ تو به فكر مردم فقير خود باش كه از فقر مي ميرند. فلسطين هر چه باشد عرب است و چهل كشور سروتمند عرب را در كنار خود دارد. تو(اقاي حكمتيار) اگرافغان باشي، به فكر بهبود مملكت خود مي باشي نه به فكر اناني كه غمخور زياد دارند. افغان ها نان خوردن ندارند و ضرورت به مكتب و خانه و آرامش دارند. ما را چه به فلسطين. ما را چه به اسراييل؟ حكمتيار هميشه در نقش يك مخرب بازي كرده و تا توان داشته به زخم هاي اين ملت افزوده. ما كدام اقدام عالي انساني و افغاني از جانب حكمتيار و پيروانش نديده ايم. او اگر امروز عليه امريكا به اصطلاح مبارزه مي كند، باز هم به هدايت پاكستاني ها و احزاب تندرو شان است. حكمتيار بيشتر به منافع خود مي انديشد و مبارزه اش جنبه شخصي دارد. او مي كوشد چهره خود را ترميم كند و به نام هاي اين و آن خود را يك مبارز اسلامي جلوه دهد. اما همه مي دانند كه او هم با كي-جي-بي ارتباط داشت و هم با سي-آي-اي.


Nawabi
17.11.2007

راستش این است که مسعود تنها در میان تاجیکها ومزاری در میان شیعه ها وبابای ملت در میان بعض پشتونها قهرمانان صحنه های سیاسی ونظامی اند وهیچ کس در افغانستان تاهنو ملی نیستند چون هنوز اندیشه ملی شدن در کشور مانهادینه نشده اند واین هم یک واقعیت است که مسعود جز از مناطق مربوط به ملیت برادر تاجک از هیچ جای دیگر افغانستان دفاع نکرده است تا قهرمان ملی نامید وهمین طور دیگران وهزاره ها هیچ وقت جنایات ولشکر کشی های او را در بامیان وتا یکه ولنگ وقتل عام افشارو..... را فراموش کرده نمی تواند وهمین طور دیگران ولی ممکن به خاطر مصلحت بعض چیز ها را در شرایط کنونی پذیرا باشند.


Bahram
17.11.2007

درست است كه مسعود از مناطق تحت ادارهء خود دفاع كرده و حضور فزيكي در كندهار و پكتيا نداشته است ولي در طول مبارزاتش، به خصوص سال هاي اخير كمك هاي مالي و نظامي به تعدادي از گروه ها در كنر، لغمان، ننگرهار و به مردم هزارجات در مناطق مركزي و جنوبي افغانستان ارسال داشته است و در مبارزه مردمان آنجا عليه طالبان (اين مزدوران بيگانه پرست) كمك هاي زياد سياسي، رواني و نظامي نموده كه به همين لحاظ اگر او را قهرمان ملي بناميم اشتباهي نكرده ايم چون او از سنگر خود عليه دشمن مشترك همهء ما مي جنگيد.


Bahram
18.11.2007

در مورد آتش بس سال 1983 يك موضوع به سرم گشت و خاستم براي تان بنويسم. آن اينكه مسعود به دلايل خاص و مجبوريت هاي خاصي كه داشت پيشنهاد اتش بس از سوي روس ها را قبول كرد. يك از اين دلايل نرسيدن اسلحه كافي و امكانات لوژيستيكي از منابع تمويل كننده بود. از همان اواييل دولت هاي غربي به مشوره پاكستان، بيشتر كمك هاي نظامي را به گروه هايي ميداد به حرف جنرالان پاكستاني گوش ميدادند و فرمان برداران خوبي بودند ولي مسعود چنان نبود. او حاضر نبود صلاحيت هاي جبهه را به دوش جنرالان پاكستان بگذارد و همين اختلافات باعث شد تا پاكستان مسعود را با ارسال نكردن اسلحه، پول و مواد درماني مجازات كند. در كنار اين چون آمريكايي ها در آنزمان وقايع افغانستان را از دهان پاكستاني ها دنبال مي كردند، پاكستاني ها تا توان داشتند به ضد مسعود تبليغات منفي مي كردند تا جايي كه امريكايي ها و انگليس ها هم باور كرده بودند و به سوي مسعود به چشم بد مي ديدند. در همين زمان بود كه كمك ها به مسعود كم و كمتر شد. مسعود هم راهي نداشت و هر مرمي را حساب كرده آتش مي كرد. به همين دلايل او بلاخره آتش بس شش ماهه را با روس ها معقول دانست تا بتواند خود را سر و سامان دهد. در مقابل احزاب ديگر به خصوص حزب اسلامي حكمتيار بيشترين كمك ها را بدست مي آورد و كمترين موثريت نظامي را از خود نشان ميداد.


ډوکتر څپاند
18.11.2007

مرغ بعضی از مردم يک لنګ درارد٠
مسعود و حکمتيار هردو ظالم و ادمکش بودند٠
در حاليکه صد در صد پيروان مسعود از ورود امريکايها بکشور پشتيباني کردند
چګونه امکان دارد تا در صورت زنده بودن مسعود او مخالفت ميکرد٠اين حرف منطق ندارد.
درحاليکه مسعود در لافنامه اش که شماانرا فوقا تحرير داشته ايد از کمبود سلاح
هيچ يادهاني نکرده است،شما از کجا اين نبده را پيوند کردید?


Bahram
18.11.2007

من نمي توانم و احتياجي هم ندارم تا آن همه حرف ها را كه قبلآ در بالا نوشتم، از خود خلق نمايم. بايد در موارد بالا تحقيق نماييد و بخوانيد. به زودي متوجه خواهيد شد كه گفته هايم صحت دارد.
مسعود بار ها به تكرار گفته بود كه به هيچ شكلي حضور نيرو هاي خارجي را در كشور قبول نكرده و ضروري هم نمي داند. مسعود هميشه ميگفت كه مردم افغانستان خود مي توانند مشكلات داخلي خود را حل كنند و از سرحدات خويش مانند گذشته ها حفاظت كنند ولي به شرطي كه كشور هاي همسايه و قدرت هاي خارجي از مداخله در امور داخلي افغانستان دست بكشند . مسعود به اين عقيده بود كه مشكل افغانستان مشكل داخلي نيست. مسعود ميگفت طالبان و بنيادگرايي و اين همه لشكر كشي ها پديده هاي ساخته شده توسط خارجي هاست.


Nawabi
21.11.2007

،امريکاتمام توجه خودرا بر بن لادن وهمکاران وی متمرکز ساخته در حالی که معضله وسيعتر ازاين است که شما فکر ميکنيددر موردطالبان چه ؟ در مورد حاميان طالبان دردستګاه جاسوسی پاکستان چه ؟ وبالاخره درمورد کشورهای کمک دهنده آنها يعنی عربستان سعودی وامارات متحده عربی چه ؟ حتی اګر مادر اجرای اوامر تان موفق ګرديم اين همکاری معضله را حل نخواهد کرد ٠ مامورين ( سی آی ای ) به احمدشاه مسعود از طريق عبدالا وزير خارجۀ فعلی که ترجمانی ميکرد ګفتند ما با انتقادات شما موافق هستيم ،لاکن ما دساتير ديګری داريم که بائيست عملی نمائيم ٠ امريکا هرګونه رويارويې نظامی را باطالبان ويا حمايت از يک ګروه خاص رادرافغانستان رد مينمايد٠

پاليسی امريکا فعلا صرف به ګرفتاری وکشتن بن لادن وهمکاران وی متمرکز است٠ همکاری مسعود دراين ساحه زمينه را برای حمايت سياسي وی درآينده مهيا خواهد ساخت٠ مسعود وياران وی موافقه کردند که درهمکاری با امريکا وجاسوسی به ( سی آی ای ) چيزی را ازدست نخواهد داد واميدوار بودند که امريکا بدينوسيله بتواند شناخت بهتر نسبت به افغانستان پيدا نمايد ( سی آی ای ) باراول درسال ١٩٨٤ به مسعود کمک نمود اما رابطۀ انها نسبت اتکای ( سی آی ای ) بر پاکستان در جريان جنګ های آنها عليه شوروی برهم خورد ٠ سازمان جاسوسی پاکستان ( آی اس آی ) از مسعود نسبت اينکه وی عليه ګلبدين حکمتيار بجنګ اقدام کرده نفرت عميق داشت ٠

ګروه تندروان حزب اسلامی حکمتيار از حمايت خاص پاکستان درآنوقت برخوردار بود٠ رابطۀ مخفی ( سی آی ای ) با احمدشاه مسعود در سال ١٩٩٠ درمورد مبلغ (٥٠٠٠٠٠ ) دالر به سردی ګرائيد( ګری شرون ) يکی از مامورين ( سی آی ای ) مستقر در اسلام آباد اين مبلغ پول را به برادر مسعود تحويل داد باين اطمنان که احمدشاه مسعود بايد قوای رژيم مارکسيستی افغانستان را درامتداد شاهراه سالنګ مورد حمله قراردهد٠

اما قوای مسعود از جا تکان نخورد ٠ ګری شرون وساير مامورين ( سی آی ای ) معتقد شدند که مسعود و برادرش مبلغ پنجصد هزار دالر را ماهرانه دزديدند٠ اما حين ايکه ( ګری شرون ) درسال ١٩٩٦ به کابل آمد،مسعود بوی ګفت که او پنجصد هزار دالررانګرفته است يعنی پول را که ( ګری ) به برادر مسعود تحويل داده بود بدست احمدشاه مسعود نرسيد٠ حقيقت را خداميداند٠( ګری شرون ) دوبار مسعود را در بهار سال ١٩٩٧ درمرکزجديدش در تالقان ديد ٠دراين وقت طالبان کابل را متصرف شده واحمدشاه مسعود قهرمان شورای نظار جبرأ به مناطق شمال افغانستان فرارنمود ٠ غرض جلب توجه امريکا درمجادله عليه طالبان احمدشاه مسعود حاضر به هر نوع همکاری با ( سی آی ای ) شد وشروع به خريداری راکت های ستنګر از( سی آی ای ) درشمال کشور کرد ٠

وهمچنان موافقه نمود که ازمحل اختفای بن لادن به ( سی آی ای ) اطلاع دهند٠ تيم های خفيۀ ( سی آی ای ) به آلات جاسوسی واعطای مبلغ (٢٥٠٠٠٠ )دالر درهر ملاقات بديد وبازديد مسعود در درۀ پنجشير آغاز کردند ٠ نام رمز دسته اول ( نالت – ١ ) بود که درسال ١٩٩٧ ذريعۀ هليکوپتر مسعود ازدوشنبه بسوي پنجشير پروازنمودند ٠ سه تيم ديګر هم تا تابستان ١٩٩٩ داخل پنجشير ګرديده وآلات جاسوسی را غرض تعقيب مخابرات تليفونی طالبان دراختيار مسعود قراردادند٠ علي الرغم شک وترديد ادارۀ کلنتن در مورد احمدشاه مسعود ،رابطۀ خودرا با وی عميقتر ساخت با وجود احمدشاه مسعود ،ادارۀ کلنتن آماده شد تا به مسعود در مسايل مربوط به جاسوسی همکاری نمايد٠ اماحاضربه مسلح کردن ائتلاف شمال نګرديد٠ بعضی از اعضای ادارۀ امنيت ملی قصر سفيد بايادآوری ازعمليات نا اجراه شاهراه سالنګ ،ازاين هراس داشتند که احمدشاه مسعود چندبار ديګر پول را ګرفته اما کاری انجام ندهد٠ درنهايت اداره امنيت ملی همکاری با مسعود را تصويب کرد ٠ چند ماه بعد از پرواز های متناوب تيم ( الاشه شکن – ٥ ) مرکز ضد جاسوسی ( سی آی ای ) اطلاع بدست آورد که بن لادن در يکی از کمپ های القاعده دردرونته رسيد٠


Nawabi
21.11.2007

مسعود بکمک کارکنان يک محل مشاهداتی را برای نظارت کمپ بن لادن تاسيس کردند ٠ مسعود يک تعداد از راکت های کاتوشای روسی را برقاطران بارنموده وکوماندوهای خود به تپه های مافوق کمپ بن لادن دردرونته فرستاد ٠ احمدشاه مسعود طورفريب آميز به ( سی آی ای ) اطلاع داد که کمپ بن لادن را به آتش راکت خواهد کوبيد٠ با وجود مخالفت باين ماموريت نظر بدلايل مختلف مسعود ادعا نمود که کمپ درونته را مورد حمله راکتی قرارداد،اما ( سی آی ای ) بعدا فهميد که چنين اتفاقی نه افتاده ومسعود حتی يک راکتی هم بسوی کمپ بن لادن پرتاب نکرد٠( سی آی ای ) يکبار ديګر به مکر وفريب مسعود آګاه ګرديد ودراين ضمن احمدشاه مسعود سعی نمود تا عمليات نظامی خودرا عليه طالبان وسعت بخشد٠ستراتيژی وی اين بودکه در قدم اول اسمعيل خان ودوستم را تطميع نموده تادر مقابل حکمروايې طالبان در شمال افغانستان قيام نمايند٠ مسعود ميخواست که عين ستراتيژی را درجنوب افغانستان در قلب سرزمين طالبان هم تعقيب نمايد٠ وی اميدوار بود که بتواند پشتون های همانند خودرا مثلی حامد کرزی که قبلابحيث معين وزارت خارجه دورۀ ربانی ايفای وظيفه ميکرد عليه طالبان بشوراند٠ هردوی اين افراد يعنی احمدشاه مسعود وحامد کرزې يک نقطۀ اتصال داشتند٠ سی آی ای درسال ١٩٩٩ حامد کرزی بمخالفت خود عليه طالبان آغاز نمود ه ويک شورش را برضد ايشان رهبری نمود ،بعد ازاين روابط کرزی ومسعود نزديکتر شد وکرزی ذريعۀ مکالمۀ تليفونی به احمدشاه مسعود ګفت که به قندهار داخل نشويدوبجايې برويد که بتوانيد پايګاه تان را نګاه داريدمن حاضرم که داخل افغانستان شده وبجنګم ٠ بعد از حملۀ تروريستی برکشتی امريکايې ( کول ) دراکتوبر سال ٢٠٠٠ دربندر عدن دريمن اتفاق افتاد وبه اثر آن ١٧ تن سرنشينان وکارکنان آن کشته شدند،تيم ( سی آی ای ) پنجشير سعی نمود تا با احيای پلا ن ګذشته کمکهای وسيعتر وکشنده تری رادر اختيار احمدشاه مسعود قرار دهد٠

برعلاوۀ پول نقد غرض اعطای رشوه به قوماندانان ومقابله با ثروت روزافزون طالبان به پول عرب مسعود به لاري ها هليکوپتر ها،اسلحۀ خفيفه ،مهمات ،لباس ، غذا وشايد هم ګلوله وتوپخانه ضرورت داشت مسعود به طيارات جنګی ضرورت نداشت وتانک هم مطرح نبود قيمت تمام شد اين نوع کمکهای مخفی بين (٥٠ – ١٥٠ ) ميليون دالر تخمين ميشود مربوط به اينکه قصر سفيد تا کدام اندازه ازخود اشتياق وحرارت از خود نشان ميداد٠ طبق اين پلان ( سی آی ای ) يک مرکز دايمی در درۀ پنجشير تاسيس کرده و ( ريچ ) آمر شعبه بن لادن مناقشه نمود که مامورين ( سی آی ای ) بائيست طور دايمی درآن منطقه بوده وبا عمال مسعود همکاری نمايند٠ سی آی ای ميخواست بدګمانی وبې اعتمادی را که نسبت به احمدشاه مسعود درموردپول خوری اش خلق شده بود ازبين برده وروی اين منظور درنظرداشت که کارکنان ( سی آی ای ) مستقيما داخل صحنه شده وبا ائتلاف شمال دربدست آوردن معلومات ازمحل اختفای بن لادن همکاری نمايند،آنهاميخواستند که اينبارهم فريب احمدشاه مسعود را خورده وبيک حالت خجالت آور ديګری مانند قضيۀ درونته مواجه ګردند٠

حينيکه ادارۀ جورج بوش دراوايل سال ٢٠٠١ قدرت رادر دست ګرفت احمدشاه مسعود يک مدافع ( لوبيست ) را درواشنګتن استخدام نمود مسعود طی نامۀ عنوانی چينی معاون رئيس جمهور تقاضا نمودکه امريکا بائيست پاليسی خودرا درقبال افغانستان موردارزيابی مجدد قرار دهد مسعود به مشاورين خود ګفت تا زمانيکه طالبان ازحمايت بن لادن وپاکستان برخوردار هستند وی نميتواند طالبان را شکست دهد،لذا وی درجستجوی ائتلاف جديدسياسی ونظامی بود تاطالبان را تحت فشار قراردهد برای رسيدن به اين هدف دير يا زود حمايت امريکا حتمی بنظر ميرسيد ،با وجود يکه تماس ( سی آی ای ) با مسعود دراين جريان کمتر ګرديده بود ،اماهردو جانب با يک ديګر پيغام تبادله ميکردند دراين ضمن احمدشاه مسعود به فرانسه دعوت شده بودتادر پارلمان اروپايی صحبت نمايد٠

ګری شرون و( ريچ ) به پاريس مسافرت کردند تا به مسعوداطمينان دهند که با وجود مشکلات درواشنګتن ( سی آی ای ) مشتاقانه مايل است تا مبلغ چند صد هزار دالر را طور منظم درقبال تبادله معلومات جاسوسی به احمدشاه مسعود اعطا نمايد٠ مسعود با پذيرش اين پول وعدۀ همکاری جاسوسی با آهستګی به مامورين ( سی آی ای ) ګفت که اګر امريکا کاری برای وی انجام ندهد وضعش کاملا خراب شده ومقاومتش هم بزودی درهم خواهد شکست٠

احمدشاه مسعود همچنان به خبرنګاران درشهر ستارزبرګ فرانسه ګفت که اګر جورج بوش مارا کمک ننمايد اين تروريستها امريکا واروپارا صدمه خواهدزد٠ درسپتمبر ٢٠٠١ مامورين امنيتی مسعود به مرکز ضد تروريستی ( سی آی ای ) اطلاع دادند که دوژورنالست تلويزيونی عرب ازسوی کابل خطوط ساحوی ائتلاف شمال را عبور نمودند تبادله معلومات بين مسعود و ( سی آی ای ) متمرکز به اعراب وخارجيان درافغانستان بود اما اين دوژورنالست عرب موردعلاقه شعبۀ ضدتروريستی ( سی آی ای ) واقع نشد ادارۀ جورج بوش مصروف پاليسی جديد نسبت به القاعده ،افغانستان ومسعود بود،پاليسی جديد امريکا همچنان طرح قبلی( سی آی ای) رادرموردکمک به مسعود احيا نمود اين طرح جديد از ( سی آی ای ) خواست تا يک مبلغ عظيم پول بخاطر جنګ عليه طالبان دراختيار مسعودګذاشته واورا با لاري ها ،لباس ،مهمات ،ګلوله ،هليکوپتر ها وساير وسايل مورد ضرورت مجهز سازد،ادارۀ بوش اين پلان را منظور نمود امادرمورد مسعود به ( سی آی ای ) هدايت داده شد که حداقل کارهای اداری وکاغذبازی را درجهت بکاربرد يک پاليسی مخفی آغاز نمايد ٠ دردرۀ پنجشير احمدشاه مسعود نا آګاه از چنين انکشافات بتاريخ ٩ سپتمبر ٢٠٠١ اجازۀ مصاحبه رابه دو ژورنالست عرب اعطا نمود،يکی از ژورنالستان کمرۀ تلويزيونی را عيار مينمود وديګری به آواز بلند سوالات را قرائت ميکرد٠

نصف اين سوالات دربارۀ بن لادن بوديک بم که پنهانی درکمرۀ تلويزيونی جابجا شده بود بدنۀ کمره را شکافت کلکين های اطاق رادرهم شکست ديوارهای اطاق را شعله های خودګرفت وبالاخره سينۀ مسعودرا با انفجاری ازهم دريد ٠ يک ساعت بعد ازاينکه جسد مسعودرا به تاجکستان بردند امرالا صالح معاون امنيتی وی که فعلا بحيث آمر سازمان امنيت نظام انتقالی ايفای وظيفه ميکند ګريه کنان با ( ريچ ) درمرکز ضد تروريستی در ( سی آی ای ) صحبت نمود ه وبه وی از وقوع حادثه اطلاع داد ( ريچ ) مامور سی آی ای از امرالا صالح پرسيد مسعود کجاست ؟ امرالا صالح جواب دادمسعود دريخچال است امرالا درجستجوکلمۀ انګليسی سردخانه برای مرده ها بود احمدشاه مسعود در همان دقايق اول مرده بود اما حلقۀ اول حاميان وی حاضر به پذيرش اين خبر نبودند ،آنها همه درتشنج واضطراب قرارداشتند وبه عجله درصددطرح ستراتيژی جديد بودند ايشان خبر کاذب راپخش کردندکه ګويا مسعود زنده بوده وصرف زخمی شده بود امرالا صالح بمامورين ( سی آی ای ) ګفت که ائتلاف شمال غرض آمادګی دررويارويی با القاعده وطالبان بکمک ( سی آی ای ) ضرورت مبرم دارد ٠

بتاريخ ١٠ سپتمبر ٢٠٠١ ادارۀ جورج بوش مرګ مسعودرا به ارتباط جنګ عليه القاعده ونتايج آنرا برای امريکا موردارزيابی قرارداد ،مامورين امنيتی درمرکز جاسوسی ( سی آی ای ) هنوزهم اميدواربودند که بتوانند در شمال افغانستان جای پای داشته باشند تا ازآنجا بن لادن را موردحمله قراردهند ٠ واشنګتن ميخواست که راه سراغ ګرددتابا بقايای ائتلاف شمال قبل از انحلال کامل شان کمک شود ،مشاورين ومدافعين ( لوبيست ) مسعود اين تصور رادرآغاز ترويج دادند که ګويا مسعود هنوز زنده بوده اما طور خصوصی ودرمکالمات پی درپی تليفونی فهميدند که وی ديګر درجهان وجودندارد ٠ حامد کرزی درپاکستان بود که برادرش باوی تماس حاصل نمود ٠

حامدکرزی چندروزقبل بامسعود صحبت کرده بود وی درنظرداشت بسوی قلمرو مسعود پرواز نموده وازآنجا بسوی جنوب وبه قول خودش باو يا بدون کمک امريکا بر ضد طالبان قيام نمايد ٠ برادرحامدکرزی ګفت که مرګ احمدشاه مسعودتائيد ګرديدطوريکه برادرش بخاطر دارد حامدکرزی صرف به اظهار يک جمله عکس العمل نشان داده و ګفت چه يک کشور بدبختی٠


Nawabi
21.11.2007

http://www.28-asad.com/Masood.htm

مقاله بالا از این site ګرفته شده


Bahram
22.11.2007

در افغانستان چنان آدم سياسيي نيست كه سي-آي-اي يا سازمان هاي ديگر با آو تماس نگرفته باشند ولي مهم اينست كه همچو شخصي يا اشخاصي تا چه اندازه با داشتن همچو تماس ها منافع كشور و مردمش را در نظر مي گيرد.


Nawabi
22.11.2007

خوب Bahram جان
حالا خود شما فکر کنید ، در صورتی که یک شخص X باشد یا Z با چندین سازمانهای استخباراتی رابطه داشته باشد, چطور میتوانید قهرمان بنامید ؟
اګر شرط قهرمانی جاسوسی , کشتن , غارت کردن مال دولت بودن باشد پس 50% مردم افغانستان قهرمان است


Bahram
22.11.2007

تماس هاي مسعود با منابع اطلاعاتي غرب دلالت به مزدور بودن يا جاسوس بودن مسعود نمي كند چون مسعود در هيچ موردي با ايشان بر سر سرنوشت افغانستان معامله نكرده و همواره جلو مداخلات شان را گرفته است. مسعود يگانه همكاري كه با امريكايي ها داشته بر سر بن لادن بوده و آن هم به دليل حمايت بن لادن از طالبان، بيشتر جنبه سياسي و ظاهري داشته است چون هيچگاهي مسعود عملآ دست به نبرد مستقيم عليه بن لادن نزده است و نمي خواسته چنين كند. دليلش هم اينست كه القاعده و خود شخص لادن يكي از پيچيده ترين پديده هاي قرن بيست و يكم است كه تا هنوز بسياري سوالاتي در مورد وجود دارد كه بي جواب مانده است. هيچ سياستمدار عاقل و هيچ ملت آگاه خود را درگير جنگي با بن لادن نخواهد كرد و در عين زمان با او كنار هم نخواهد آمد تا مانند طالبان به او پناه دهد. اگر به سياست كشور هاي همسايه دقت نماييد، مي بينيد كه هيچ يك از كشور هاي همسايه واقعآ خود را در رويارويي مستقيم با بن لادن نمي گذارد و نه طرفداري مي كند. مسعود هم همچو سياستي داشت ولي همواره از طرف غربي ها تحت فشار قرار مي گرفت تا عليه بن لادن بجنگد ولي در مقابل طالبان خاموش اختيار كند. اين سياست دوگانه غرب مسعود را متعجب و خشمگين كرده بود. او نمي دانست كه غرب چي مي خواهد و چرا تنها دنبال شكار خود است و به ملت افغانستان و سرنوشت كشور هيچ پروايي ندارد. امريكا زماني عليه طالبان قرار گرفت كه برج هاي دوگانهء نيويارك به زمين خورد.


Bahram
24.11.2007

http://jawedan.com/massoudosama.htm


Nawabi
24.11.2007

مسعود به سياست دست می زد ٬ تا جبهه نظاميش را به پيروزی برساند . به تبليغات می پرداخت تا منطقه جديدی را فتح نمايد . تن به مذاکرات سياسی می داد تا خود را برای جنگی ديگر آماده سازد . جنگ و پيروزی در جنگ ٬ تمام تلاش و کوشش او بود . کشتن ٬ کمين کردن و خلاصه همه چيز را برای جنگ خواستن ٬ خصيصه اصلی مسعود بود . مسعود ٬ قهرمان جنگی بود که با امکانات بی حد و مرز شرق و غرب در افغانستان شعله ور گشته بود . جنگ و شورش در فکر او پايانی نداشت .

پيروزی ها و توفيق های نظامی مسعود ٬ تنها بنگاه های تبليغاتی غرب را مجذوب نمی ساخت ٬ بلکه تاجيکان تاجيکستان ٬ پان فارسيست های ايرانی از قبيل چنگيز پهلوان و ... را نيز در حلقه ستايشگرانش قرار می داد . در شهرت احمد شاه مسعود ٬ خبرنگاران غربی پوشش دهنده جنگ ٬ بخشی از شخصيت های فرهنگی - سياسی جامعه تاجيک و پان فارسيست های ايرانی نقش مهمی داشتند . قهرمانی مسعود نيز زادهء همين قلمرو جغرافيایی و فکری بود و تنها در همین قلمرو ارزش ٬ اهميت و رسميت دارد . مسعود ٬ چهره ای گوناگون از خود به يادگار گذاشت . حتی در شهر کابل ٬ چهره ای چندگانه دارد . در غرب کابل از منفورترين چهره های سياسی - نظامی سال های اخير می باشد . خانواده های قربانيان انحصار طلبی او ٬ هنوز داغ زخم های سه و نيم سال جنگ تحميلی مسعود عليه مردم غرب کابل را خوب به ياد دارند . قساوت و ستم شير پنجشير و پلنگی پوشان پنجشيری را تا هنوز هم در ويرانه های غرب کابل ٬ می توان به وضوح احساس نمود . ولی در همين شهر کابل ٬ برای عده ای او چهره ای ديگر دارد . آنان از او به عنوان قهرمان تکرار ناپذير تاريخ خويش ٬ ستايش می نمايند .

احمد شاه مسعود ٬ جنگسالاری بود که با تير و تفنگ ٬ انديشه هايش مفهوم می يافت . اما عده ای تلاش می ورزند تا از او به عنوان قهرمانی برای ديموکراسی ٬ عدالت سياسی ٬ ميهن پرستی ٬ استقلال طلبی و ... تجليل نمايند و هويتی برای او جعل سازند که در وجود او نبود . احمد شاه مسعود نه تنها برای تحقق ديموکراسی در کشور کاری نکرد ٬ بلکه يکی از انحصاری ترين حکومت های تاريخ کشور ٬ يادگار او می باشد و تا هنوز بازماندگان او ٬ به عنوان بزرگ ترين موانع در برابر ديموکراسی ٬ عدالت سياسی و ... در ادارات نظامی و امنيتی کشور سنگر گرفته اند و عملا مانع پيشرفت امور می باشند . عدالت سياسی ٬ مردمسالاری و ديگر ارزش های جامعه مدنی ٬ در انديشه جنگجويانهء او جايی نداشت . بر همين اساس سه و نيم سال ٬ هزاره های غرب کابل را از کوه های اطراف شهر زير آتش گرفت تا صدای حق خواهی آنان را خاموش سازد .

از مسعود به عنوان جنگسالار فوق العاده ٬ بايد تجليل نمود ٬ به توانايی های نظامی او بايد اعتراف کرد ٬ اما پيوند دادن مسعود با ديموکراسی ٬ پلوراليسم سياسی ٬ عدالتخواهی سياسی و ... به مسخره گرفتن مسعود و اين مفاهيم انسانی خواهد بود

به هر صورت ٬ خدا بیامرزیش


Bahram
24.11.2007

[quote:e29198f1d2="Nawabi"]مسعود به سياست دست می زد ٬ تا جبهه نظاميش را به پيروزی برساند . به تبليغات می پرداخت تا منطقه جديدی را فتح نمايد . تن به مذاکرات سياسی می داد تا خود را برای جنگی ديگر آماده سازد . جنگ و پيروزی در جنگ ٬ تمام تلاش و کوشش او بود . کشتن ٬ کمين کردن و خلاصه همه چيز را برای جنگ خواستن ٬ خصيصه اصلی مسعود بود . مسعود ٬ قهرمان جنگی بود که با امکانات بی حد و مرز شرق و غرب در افغانستان شعله ور گشته بود . جنگ و شورش در فکر او پايانی نداشت .[/quote:e29198f1d2]
بلي مسعود درميدان جنگ و در سرزميني كه به او به جنگ حرف زده مي شد، قهرمان جنگي بود. افغانستان كشوري صلح آميز نبود و تا هنوز هم نيست. در همچو كشوري اگر در مقابل زورگويي، از زور استفاده نكردي، عقب مي ماني و همه داشته هايت از دستت مي رود. مسعود كمين نميگرفت و كمين گرفتن در فرهنگ او و همرزمانش نبود. او اگر جنگ ميكرد، واضح ميگفت و نامردانه نمي جنگيد.

[quote:e29198f1d2="Nawabi"]پيروزی ها و توفيق های نظامی مسعود ٬ تنها بنگاه های تبليغاتی غرب را مجذوب نمی ساخت ٬ بلکه تاجيکان تاجيکستان ٬ پان فارسيست های ايرانی از قبيل چنگيز پهلوان و ... را نيز در حلقه ستايشگرانش قرار می داد . در شهرت احمد شاه مسعود ٬ خبرنگاران غربی پوشش دهنده جنگ ٬ بخشی از شخصيت های فرهنگی - سياسی جامعه تاجيک و پان فارسيست های ايرانی نقش مهمی داشتند . قهرمانی مسعود نيز زادهء همين قلمرو جغرافيایی و فکری بود و تنها در همین قلمرو ارزش ٬ اهميت و رسميت دارد .[/quote:e29198f1d2]
مسعود از مردم خود دفاع كرد و مردانه دفاع كرد و به دشمنانش جواب هاي دندان شكن داد تا تاريخ بياد بسپارد. اگر چنگيز پهلوان به او مي بالد، اگر امام علي رحمان ريس جمهور تاجكستان به او افتخار مي كند و يا اگر محمود احمدي نژاد او را قهرمان افسانوي سرزمين فارس مي داند، نبايد باعث خشم خودت و ديگران شود. هر كس حق دارد در قبال هركس برداشت خودش را داشته باشد. اگر مسعود به چشم خودت جنگسالار است اين نظر خودت است. اگر به چشم من قهرمان است اين نظر من است. بلي قهرماني مسعود در قلمرو خودش اهميت بيشتر دارد. ما هيچگاهي نگفته ايم كه او مدافع قوم احمدزاي يا اچكزاي و باقي زي ها بوده. ما هيچ گاهي نگفته ايم كه مسعود از شهر خوست در مقابل پاكستاني ها و عرب ها دفاع كرده. آنچه كه ما و ديگران مي گويند همين است كه او در قلمرو خود قهرمان بوده و در ميان مردم و طرفداران خود ارزش و مقام والا را دارد.

[quote:e29198f1d2="Nawabi"]مسعود ٬ چهره ای گوناگون از خود به يادگار گذاشت . حتی در شهر کابل ٬ چهره ای چندگانه دارد . در غرب کابل از منفورترين چهره های سياسی - نظامی سال های اخير می باشد . خانواده های قربانيان انحصار طلبی او ٬ هنوز داغ زخم های سه و نيم سال جنگ تحميلی مسعود عليه مردم غرب کابل را خوب به ياد دارند . قساوت و ستم شير پنجشير و پلنگی پوشان پنجشيری را تا هنوز هم در ويرانه های غرب کابل ٬ می توان به وضوح احساس نمود . ولی در همين شهر کابل ٬ برای عده ای او چهره ای ديگر دارد . آنان از او به عنوان قهرمان تکرار ناپذير تاريخ خويش ٬ ستايش می نمايند .[/quote:e29198f1d2]
من به اين متعجب ام كه خودت به صفت پشتون چطور و چرا اينقدر علاقمند بحث روي جنگ هاي افشار هستي. به نظرم خودت تلاش مي ورزي تا با اين كار وحدت و همكاري دو ملت تاجك و هزاره را كمرنگ نمايي كه اين عملت را نفاق و ايجاد عداوت نامند.

درحادثهء افشارحزب اتحاد نقش اصلي را بازي كرده است و نيرو هاي مسعود تنها در چند عمليات نظامي شركت داشتند و بس.

[quote:e29198f1d2="Nawabi"]احمد شاه مسعود ٬ جنگسالاری بود که با تير و تفنگ ٬ انديشه هايش مفهوم می يافت . اما عده ای تلاش می ورزند تا از او به عنوان قهرمانی برای ديموکراسی ٬ عدالت سياسی ٬ ميهن پرستی ٬ استقلال طلبی و ... تجليل نمايند و هويتی برای او جعل سازند که در وجود او نبود . احمد شاه مسعود نه تنها برای تحقق ديموکراسی در کشور کاری نکرد ٬ بلکه يکی از انحصاری ترين حکومت های تاريخ کشور ٬ يادگار او می باشد و تا هنوز بازماندگان او ٬ به عنوان بزرگ ترين موانع در برابر ديموکراسی ٬ عدالت سياسی و ... در ادارات نظامی و امنيتی کشور سنگر گرفته اند و عملا مانع پيشرفت امور می باشند . عدالت سياسی ٬ مردمسالاری و ديگر ارزش های جامعه مدنی ٬ در انديشه جنگجويانهء او جايی نداشت . بر همين اساس سه و نيم سال ٬ هزاره های غرب کابل را از کوه های اطراف شهر زير آتش گرفت تا صدای حق خواهی آنان را خاموش سازد .

از مسعود به عنوان جنگسالار فوق العاده ٬ بايد تجليل نمود ٬ به توانايی های نظامی او بايد اعتراف کرد ٬ اما پيوند دادن مسعود با ديموکراسی ٬ پلوراليسم سياسی ٬ عدالتخواهی سياسی و ... به مسخره گرفتن مسعود و اين مفاهيم انسانی خواهد بود

به هر صورت ٬ خدا بیامرزیش[/quote:e29198f1d2]
باز هم بايد يادآور شوم كه احمد شاه مسعود اگر براي جناب شما عدالت خواهي نكرده براي مردم خود كرده است. بدون شك او كمي ها و كاستي هاي هم داشته كه هيچ انساني بي اشتباه نمي باشد.
تحقق دموكراسي در كشوري كه 200 سال را زير ظلم و استبداد گذشتانده است، كار آساني نيست. تحقق دموكراسي در كشوري كه مردمش به نام طالب صد ها جنايت و و حشت را روا ميدارند، وقت كار دارد تا مغز هاي اين ميمون ها انكشاف كند و به حدي برسد كه معني دموكراسي را بدانند. آنوقت است كه حرف دموكراسي را بايد زد و سلاح را به زمين گذاشت و از زور كار نگرفت و به حقوق انساني فكر كرد....


OK
This site uses cookies. By continuing to browse the site, you are agreeing to our use of cookies. Find out more