نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
ښاغلی بابک ته یو دوستانه نصيحت
Aftab_khan
22.04.2006
[size=18:1e271e736d]پوهنیار بشیر مؤمن
مارکسیستی که سراز آستین اخوانیت بدرکرد؟!
تاریخ نشان میدهد که درجهان پس از هر تحول سیاسی قهرآمیز ، مانند:انقلاب، کودتا و شورش واغتشاش که باعث سرنگونی حکومت برسرکار میشود، همزمان منجر به تغییرات ودگر گونی هایی در عرصه های سیاسی واجتماعی نیز میگردد.
یکی از خصایل بارز ودر خور توجه تمام انقلابات جهان جوش وخروش مملو ازاحساسات انقلابیون است. اگر به برخی انقلابات بزرگ جهان نگاه کنیم، دیده میشود که تمام دگرگونیهای قهرآمیز وانقلابها با عملکردهای افراطی توأم بوده اند وبا طرزتفکر، «هرکه با ما نیست دشمن ماست» عمل میکردند. بطور مثال درانقلاب کبیر فرانسه هنگامیکه زندان باستیل توسط انقلابیون فتح گردید وحکومت شاهی سقوط کرد، دوران عملکرد وحشت آور بر سراسر فرانسه سایه انداخت. انقلابیون فرانسوی هر کسی راکه به سلطنت واشراف ارتباط داشت بدون چون وچرا اعدام میکردند وآن قدرآدم کشتند که خودشان نیزاز این همه کشتار خسته شدند. این دوران وحشت ودهشت بالاخره با محاکمه واعدام انقلابیون افراطی به پایان رسید. چنین عملکردها را میتوان در انقلاب اکتبر، انقلاب سرخ چین، انقلاب اسلامی ایران وغیره انقلابات جهان مشاهده نمود که باعث قتل میلیون ها انسان گردیده است، و این سرشت وکرکتر اکثر انقلابات جهان بوده است. سال های نخست انقلاب، دوران شور وشعف انقلابی است. یعنی عقلانیت ومنطق در اوایل انقلاب ها جایگاه متعلق به خودرا از دست میدهد. در عوض آن اعمال ورفتار تند، دیوانه وار وقهرآمیز مورد توجه انقلابیون است. در سال های اول هر انقلاب شعور ذاتی انقلابیون جای خود را به شور و افراط گری میگذارد. این صفت بر جسته تمام انقلاب ها است که کنترول این شور وهلهله یکی از هنر های رهبران است که میتوا نند ، انقلابیون را به چپ و راست بچرخانند.
در کشور های عقب مانده اکثرا این تحولات بمنظور مبارزه با ظلم وبی عدالتی وکسب آزادی صورت میگیرد ودر نخست از پشتیبانی مردمی بر خوردار میباشند، از این رو ازقدرت فوق العاده برخوردار است، وهرکاری که دلشان بخواهد میکنند، مگر معمولاً عملکردهای شان در مطابقت با اقتضای جامعه نمیبا شد. یعنی که هرمقام وهر رفیق وآشنا وقوم وخویش کودتاچی و انقلابی، دست به اقداماتی میزنند که مطابق به شوق و ذوق حکومت جدید است.
بهرحال میدانیم که تمام انقلابات قرن گذشته در سطح جهانی چه در اروپا، چه در امریکای لا تین وآسیا وافریقا شکست خورده اند، وبر خلاف آن دوران « روند انقلابات بر گشت ناپذیر است» همه برگشت پذیر گردیده اند. این مسله بیانگر آن است که اصلا انقلاب راه درستی برای گذار جوامع نیست، شاید آخرین و جبری ترین آن باشد. به عباره دیگر تا وقتی که جوامع بتوانند از راه ها طبیعی ایولوشن (Evolution) به تحولات وپروگرس دست پیدا کنند، دست بردن به عمل انقلابی و قهرآمیز، مورد نخواهد داشت، زیرا سخن انقلاب سخن عقلی نیست بلکه شور وهیجانی ناشی از روانهای آشفته است .
مهم ترین نکته که در بسیاری از کشور های تیپ افغانستان توجه را بخود جلب میکند، این است که نو به قدرت رسیده گان هر آن چیزی که به حکومت قبلی ارتباط داشته، نابود میکنند و از همین جا اشتباهات بزرگ آغاز میگردد.
یکی از این حوادث، کودتا یا تحول یا« انقلاب 7 ثور» است، که به قول قوماندان آن « این انقلاب در نوع خود بی نظیر وتیپیک بود ». شاید به این خاطر که در این جا انقلابیون به عاشقان «جزبه ئی» رهبران مبدل شده بوده اند، وهر بی احترامی نسبت به رهبران وانقلاب را خیانت به وطن تلقی می کردند. از تیپیک بودن انقلاب یکی هم صف بندی تمام نیروها، به دو اردوگاه بود، باین معنی که تمام نیروهای چپ وراست یا بر له «انقلاب ثور» ویا بر علیه آن بودند، نه آن طوریکه که امروز عده ای، یکتعداد را بنام نوکران روس و تعداد دیگری را بنام نوکران پاکستان و ایران یاد مینمایند. در این مطلب هیچ جای شک وتردید وجود ندارد ، ولی حرف برسر این است که نیشخوار کننده گان چنین مسایل خود نیز در این حلقه شامل بودند. به قول معروف«نمیشود که در مرداب غوطه ور شد وآلوده نگردید». نه تنها گروهک های داخلی بلکه، قدرت های بزرگ جهان نیز تمام سلاح های مدرن خود را در این جا به آزمایش گذاشتند. فقط از همین نقطۀ نظر میتوان پذیرفت که «انقلاب ثور» واقعاٌ بی نظیر بود، مشکلات مهمی که دامنگیر این تحول گردید: عبارت ازیک مشت وعده ها و شعارهایی بود، که خارج از توان وقدرت حکمای وقت بود. و فقط در همین جاست که شعار ها وعملکردهایشان باعث تخریب دیدگاه مصلحت اندیشی در وطن گردید. وزمانیکه نشۀ انقلابی از سر شان پرید وچشمان را باز کردند، دیدند که دنیا به ایشان به چشم دیگری می نگرند. اکثر رهبران انقلاب واقعاًٌ در حالت سکر حکومت میکردند ودر هوا میزیستند.
اگر اعضای حزب (که بدون شک اکثریت آنها دلشان بخاطر خدمت به وطن می تپید و هزاران کس ایشان بخاطر همین هدف مقدس جان های شیرین خود را از دست دادند و یاد شان گرامی باد) از بالائی ها در مورد عملکردهای عجیب وغریب شان سوال میکردند، جواب میگرفتند که: رفقا درتمام انقلاب ها چنین بوده، لذا این گپ نو نیست و باور داشته باشید که رفقای شوروی وضعیت را خوبتر درک میکنند، سوالات باین نوع پاسخها خلاصه میگردید، رفقا !! تشویش نکنید !!! به قول داکتر نجیب الله فهم اکثر رهبران در سطح بسیار نازل بود و حد اقل درکی که از جامعه و مارکسیزم داشتند آن هم ناقص بود. این حرف بسیار دقیق بود، زیرا همه حرف شان مرگ بر امپریالیزم و زنده باد دژ تسخیر ناپذیر صلح و سوسیالیزم بود. به عباره دیگر به عامل درونی چندان وقع گذاشته نمیشد. به باور من روند تحولات سیاسی را قبل از هر چیز روابط داخلی تعیین میکند، اینکه نیروهای خارجی چگونه و چرا از آن استفاده مکنند، امر بعدی است. در این هم تردیدی وجود ندارد که خارجی ها به تعقیب منافع خود استند.
از لحاظ سیاسی هر قدر حکومت عقبتر مانده و ضعیفتر باشد، امکان رخنه کردن عامل خارجی در آن بیشتر است. حکایت میکنند که روزی گروه مدافعین انقلاب با گروهی از« مجاهدین » در زد و خورد بودند و از طریق بلند گوها به آدرس رهبران یکد یگر دشنام میدادند، دراین میان از طرف مجاهدین صدای شنیده شد که زن بریژنیف تان را چنین وچنان ... کنم ، یکی از مدافعین روی خود را بطرف دیگرش دور داده پرسید که: « دا بریژنیف زموږ دی که دهغوی؟».
خلاصه احساسات به اوج خویش رسیده بود و در مقابل انقلابیون بی باک هیچ کس را مجال گپ زدن نبود. آرام آرام اوضاع قسمی شد، که دهقانان و زحمتکشان سلاح بدست گرفتند وعلیه مدافع خویش قرار گرفتند، به دلیل اینکه شعارها وعملکرد انقلابیون متناسب به شرایط جامعه افغانی نبود. و رهبران هم رفته رفته مصروف انتقام گیری ها و ترکاندن عقده های شخصی خویش گردیدند.
بعد از سال ها وقتی اوج شور انقلابی به پایان رسید و کم کم عقل و شعور جای احساسات انقلابی را گرفت، عده ای متوجه شدند که کوهی عظیم از مشکلات و نابسامانی ها (که بدست خود خلق کرده بودند ) در برابر شان قرار دارد.
با فرا رسیدن چنین روزهایی لا زم است یکبار از روی وجدان به گذشته خود نگاه کنند که چه کارنامه های از خود بجاگذاشته اند؟. اینان بعد ازآنکه با دو روئی همه میدان ها را باختند، خود را به آغوش امپریالیزم انداختند و اینک به سفسطه بافان سیاسی امروز مبدل گردیده اند. اینان تصور میکنند که مردم از بازی های دو پهلوی شان آگاه نیست. خیال میکنند که مردم این انقلابی نمایان وطن باخته و حزب و آرمان حزب فروخته را نمی شناسند و باز فریب سفسطه های میان خالی آنها را خوهند خورد. برخی ازاین رهبران و تئوریسنهای ح. د.خ.ا، از مدتی بدینسو ارکستر قوم پرستی و پشتون ستیزی را براه انداخته و آهنگ«خراسان» بجای «افغانستان» را سر داده اند و گمان میکنند که با تغییر نام افغانستان به خراسان، همه چیز گل و گلزار میشود، و مسایل ملی که یک پروسه تاریخی است، به یکباره حل میگردد، گرسنه ها شکمشان سیر میشود، بیخانه ها صاحب خانه میگردند، بیسوادان با سواد و بیماران شفا می یابند و بی خانه ها صاحب خانه میشوند وآنانی که مال و دارائی خود را در رژیم غارت و تجاوز و خون و آتش (دوران ربانی، مسعود)از دست داده اند، دوباره بدست می آرند و عِرض و آبروی برباد رفته مردم اعاده خواهد شد. اینان با این تصورات خام خود میخواهند بازهم یک گرۀ دیگر برکور گره های اجتماعی جامعه افغانی بیفزایند و کشور را بسوی جنگ داخلی و تجزیه سوق دهند.
از جمله رهبران حزب از هم پاشیدۀ دموکراتیک خلق که درهنگام سخن رانی های آتشین و پر شور خویش، هرگز نام شوروی بزرگ را درآغاز و در پایان کلامش فراموش نمیکرد و پس از هر نطق و خطابه اش، گروهی از جوانان پاک دل منسوب به حزب .د.خ.ا. را برای دفاع جان بازانه راهی میدانهای جنگ با «اشرار بی فرهنگ» میکرد، مگر درفرجام کار خود با این اشرار بی فرهنگ ساخت و بر خانه و شهر ما تاخت و جوانان پاکدل صفوف را قربانی یک معاملۀ دیگر سیاسی نمود و خود را برای احراز مقام در رژیم همان «اشرار بی فرهنگ» ساخت، یکی هم آقای نجم الدین اخگر کاویانی است که اکنون بنام های«برمک خراسانی» و«کاوه» به سایتهای انترنتی ونشرات برون مرزی مقاله میدهد.
ازآن میان دو سه مقاله اش در باب «زبان فارسی دری» و « حوزه تمدنی» و «نوروز» جالب اند. در هریکی ازاین نوشته ها اهداف سیاسی خاص خودش نهفته است و هرکدام ازآنها مانند خود آقای کاویانی، یک رخ و چندین پهلو دارد. همان طوریکه کاویانی دیروز نمیدانست و شعار انترناسیونالیزم پرولتری سر میداد، امروزهم مردم را نادان تصور میکند و از نام نوروز میخواهد تابو بسازد و دیگران را به سجده به آن وادارد. ویا آنچه در مورد «حوزۀ تمدنی » مینویسد، میخواهد گام درجای گام چنگیز پهلوان کارمند اطلاعاتی ایران بگذارد و ایران خواهی آخندی را به مردم ما عرضه نماید. عین راه را آقای بشیر بغلانی نیز طی میکند و هدف غائی هردویشان یکچیز(پشتون ستیزی ونابودی افغانستان) است. کاویانی حتی در مقالۀ «نوروز» خود نیز هدف سیاسی (پشتون ستیزی) را دنبال میکند و به پشتونها طعنه میزند تا هم خود را تسلی داده باشد وهم توجه دیگران را بخود جلب نماید که براستی آقای کاویانی درغم فرهنگ فارسی است. او در مقاله نوروز خود مینویسد:
«درعقب نوروز ستیزی وفرهنگ بر اندازی طالبان و متحدین تروریست آن چه نیت وغرض سیاسی و فرهنگی خوابیده است؟... چرا شماری از دولت مردان سعی کرده اند که آئین نوروزی را کم رنگ سازند وحتی به جای کار برد واژه تاریخی و جا افتاده نوروز کلمات « میله دهقان » و« میله نهال شانی » وغیره بکار ببرند».
آقای کاویانی در مقاله طویل وعریض نوروز خویش مینویسد که شماری از دولت مردان دیروزی، یعنی پشتونها نوروز را به «میله دهقان» عوض کردند، اما او همان طوریکه دیروز جامعۀ خود را نمی شناخت، و شعار انترناسیو نالیزم پرولتری میداد، امروز هم یا نمیشناسد و یا میداند و خود را بکوچۀ حسن چپ میزند؟ او باید این را بداند که اسلام با جشن نوروز سرسازگاری ندارد و وقتی دانشمندانی چون امام غزالی نوروز را نکوش کنند وآنرا مردود بدانند، پس از طالب بیسواد چه توقعی میتوان داشت؟ اگر دولتمردان پشتون تبار، جشن نوروز را «میله دهقان» خوانده و آنرا تجلیل کرده اند، هدفشان جزاین نبوده که با نامیدن «میلهً دهقان» یکطرف سوء برخورد روحانیت مسلمان را از تخریب ونکوهش نوروز برطرف کنند واز سوی دیگربا اینکار خود باعث دلخوشی اکثریت قاطع جامعه زراعت پیشه مانیز شوند؟ واقعا ًاگر ما بتوانیم روزی را به نام این طبقۀ محروم و زحمتکش کشور نامگذاری کنیم، بهتر از روز اول سال که هم نوروز است وهم روز شادمانی دهقانان وهمه ساکنان کشور، چه روزی بهتر ازآن خواهد بود؟ اصلاً این نام گذاری از سوی هرکسی که صورت گرفته باشد، چه ازطرف صدراعظم یا منسوبین وزارت زراعت افغانستان، واقعاً من دراین کار عیبی نمی بینم بجز حسن ونیت خیر. در این کار فقط کسانی عیب می بینند که عینک عیب جوئی در چشم گذاشته اند وهر حرکت ولو از سر نیت خیرهم صورت گرفته باشد، تحمل دیدن آن را ندارند. اگر شاهان وامیران پشتون گویا از روی ضدیت با نوروز آنرا «میله دهقان» نامیده باشند، کاویانی بگوید که امیران وامیرالمؤنین های غیرپشتون در دوران حاکمیت خود چه گلی برسر نوروز زده اند؟
کتره وطعنه زدنهای آقای کاویانی به طالبها و بالنتیجه به پشتونها ما را به یاد نکته بسیار مهم وجالبی از جناب میرعبدالوحد سادات می اندازد که دریک مقاله محققانه در مورد ذهنیت قوم پرستانه و پشتون ستیزی آقای کاویانی زیرعنوان «کیها قوم پرستی را دامن میزنند» مینویسند: «ضرور خواهد بود تا توضیح گردد که چه کسانی میخواهند به اصطلاح قومیت را دامن زده و میخواهند نقش «مدعی العموم» این یا آن قوم را "بازی" نمایند. کتگوریهای متعدد و باانگیزه های مختلف این مسایل را دامن میزنند که یکی از آن جمله "سیا ستمداران " و یا "سیاست بازان" شکست خورده اند. حوادث سالیان اخیر نشان داد که چگونه عده ئی از بلند پایگان "چپ" و "راست" ومدعیان انتر ناسیونالیزم پرولتری و انتر ناسیونالیزم اسلامی در سطح قوم پرستان تنزل کردند و تلاش نموده و مینمایند تا "مصرف بازار سیاست" را بقول خودشان با" کارت اقوام" تمویل نمایند. یکی از دوستان صادق القول که در دنمارک تشریف دارند درباره چنین قصه نمودند که: آقایان مزدک و نجم الدین کاویانی معاونان حزب دمو کراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) بعد از آنکه با دیگر شرکاء کار حزب و دولت را یکطرفه ساختند در شمال افغانستان شروع به کار سیاسی کردند و روزی درمجلسی در منزل آقای صد باشی در تاشقر غان، آقای کاویانی ضمن صحبت مخاطبین را بخاطر سقوط حاکمیت سه صد سالهً پشتونها تبریک گفته و آنانرا به مقاومت و حفظ دستاوردهای تاریخی شان فرا خواند، هنوز این صحبت ها تمام نشده بود که یک هموطن تاجک و وابسته به تنظیم جمعیت اسلامی، به آقای کاویانی گفت که :« ما حاضر نیستیم با برادران پشتون بجنگیم ودر دشمنی با آنها قرار بگیریم، سالها ما در کنار هم در شمال افغانستان زنده گی کرده ایم و نمی خواهیم چند سال دیگر بنام قوم خون بریزیم...» هیهات، افسوس و صد افسوس!!!»( مقاله موجودیت افغانستان درگرو وحدت ملی آن است، سایت های مهر، ژواک، افغان_جرمن آنلاین،وغیره)
آقای کاویانی که قبل از بقدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق، مدتی به عنوان مربی حزبی حوزۀ پروان وکاپیسا برای اعضای حزب د.خ.ا. اصول فلسفۀ مارکسیزم ودیالکتیک تدریس میکرد وبا تاکیدمیگفت: کسی که دیالکتیک نداند مارکسیزم را هضم نکرده است، و در خطابه هایش دم از انسان وانسانیت میزد وداشتن ذهنیت قومی وقبیلوی را بدترین نشانه عقب ماندگی انسان میدانست، چگونه شد که قبل از فروپاشی حاکمیت دولتی آن حزب خود به اخوانیت که نقطه مقابل فلسفۀ مارکسیستی است گرائید وبدتر ازآن در گودال قومیت گرائی سقوط نمود و تاجیک پرستی را شعار اصلی خود ساخته است؟
نمیدانم به چنین انسانهایی چه نامی میتوان گذاشت؟ او با چنین رنگ بازیها میخواهد مردم را بازهم فریب بدهد و نقاضت های قومی را که خواست دشمنان تمامیت ارضی کشوراست فربه تر کند. او بجای اینکه خپ خود را بگیرد تا کسی او را در جملۀ مجرمین بلند پایـۀ حزبی به محاکمه نسپارد، میخواهد با اینکارها گمان صفوف حزب را در مورد سقوط حاکمیت آن حزب از سر خود پس کند. من متیقنم که اگر روزی جناب کاویانی و دیگر همکاران خیانت کار حزبی او که تلاشهای حزب وطن را در تحقق مشی مصالحه ملی ناکام ساختند و بالنتیجه هزاران عضو پاک طینت حزب را بدست دژخیمان اخوانیت تباه و نابود کردند و وطن را به چنین روز سیاه روبروساختند، به پای میز محکمه کشانیده شوند، صدها سند خیانت وجنایت ایشان در معامله با دشمنان وطن افشا خواهد شد. نباید تصور کرد که جنایتکار تنها کسی است که انسان کشته است، بلکه آنانی که زمینه چنین آدمشکی را فراهم ساخته اند نیز جنایتکارتر از آدم کشان اخوانی اند و میباید مورد باز خواست جدی قرارگیرند تا درس عبرتی برای دیگران شده باشد.
آقای کاویانی در جای دیگر از مقاله نوروز شان مینویسند: «در واپسین تحلیل نوروز جشن سیاسی«؟» بوده است و به عنوان جشن سیاسی باقی میماند».
جناب کاویانی صاحب ! خدمت تان عرض شود، تاامروز تحقیقاتی که در باب نوروز انجام گرفته، دال بر اینست که نوروز جشن طبیعت وانسانها است، که بدون اغراض خاص ویا تحمیل شرایط معین از جانب یک گروه، قوم وکشور خاص، بر دیگران تحقق مییابد، وهیچ غایت سیاسی – اقتصادی ونظامی بخصوص را تعقیب نمی کند. نه به کدام قوم و یا مردم ویژه پرستیژ واعتبار میدهد ونه هم کدام قوم ونژاد را تهدید میکند. ما از چنین رهبران مانند آقای کاویانی میخواهیم، که از برای خدا آتشی را که افروخته اید تا هنوز خاموش نشده است، اکنون میخواهید با بحث نوروز یک آتش دیگری را در کشور برافروزید وخود ازآن سود ببرید! بس است، دیگر قطعه تان رخ شده نیاز به این حرفها نیست. آقایون انقلابی «فرهنگی» ! رهبران بزرگوار ! فرزندان شهیدان، مادران داغدیده، شهیدان وبیوه زنان شهیدان از شما میخواهند، وبا بانگ رسا می پرسند: ای مقامات انقلابی، دیروز که پدران، فرزندان وشوهران ما را بخاطر امنیت خود وحکومت کردن تان به جبهات جنگ در مقابل «اشرار بی فرهنگ» میفرستا دید تا در این راه جانها یشان را از دست بدهند، مگر غیرت وشرم ندارید که امروز با همان هایکه بی فرهنگ خطاب میکردید، به معامله گری پرداخته اید وبه قدم گاه آنها سجده مینمائید. با این کارشما در ذهن هر کس این سوال خطور میکند که با فرهنگ کی وبی فرهنگ کی است؟
آقای کاویانی! رفقای همفکر وهمسنگر دیروزی تان در فکر این است که شما را رفیق؟ خطاب کنند یا برادر و یا ابن الوقت؟ از شما میخواهند به عوض زبان دری که کار پژوهشگران این رشته است وبه عوض نوشته های طویل وعریض نوروزی که تکرار در تکرارهم است و با روح گله ئی عجین است، توضیح بدهید که از کجا به شما وحی نازل گردید که شما اصیل ومسلمان وقابل عفو هستید و صرف دو برادر گنهکار وکافر هستند و کفاره همه حوادث بر گردن این دوبرادر است ؟ بجای نوشتن نوروزنامه ویا زبان دری وحوزهً تمدنی که دیگران خیلی بهتر ازشما مینویسند ونوشته اند، بهتر است در بارۀچگونگی قتل غلام فاروق یعقوبی، شهباز، شادان، جنرال باقی و( یا در مورد قهرمانان چون پهلوان احمدجان شهید و روان شاد جنرال احمدالدین و دیگران) بنویسید که به کدام جرم وبه فرمان کدام محکمه « دره ئی» سربه نیست شدند؟
بد بختانه «انقلابیون»؟ ما فاقد این کرکتر هستند که با گذشته های خود بر خورد انتقادی نمایند. حتی چیزیکه خود انجام داده اند، شهامت وجسارت نقد آن را ندارند، بر خلاف در صدد آن استند تا برای آن توجیه های تیورئیکی پیدا نمانید. واگر چنین چیزی میسر نگردید خود برایش می تراشند. وسر انجام اگر وجدان خویش را قا ضی بسازید، به این حرف اعتراف خواهید کرد، اینکه نسل ما با مقدس ترین آرمانها در استقرار حکومت ممد واقع شده اند که در نتیجه جنگهای درونی وانتقام گیری های شخصی رهبران و در نهایت آن حتی به سر نوشت ملت بازی شد و فاجعه آفرید. آهسته آهسته آرمان مردم فراموش گردید. به ارمان مالیخولیائی پناه بردند وبه میل استخبارات کشورهای همسایه ها، به شکل تراژیک با دستان خویش نظامی را سقوط دادند که بهترین فرزندان وطن برای بقا و استقرار آن قربان شده بودند. روح آن جوانان پاکباز و پاک طینت توطئه گران ومعامله گران سیاسی را نفرین خواهد کرد و نسل های آینده نیز عناصر ناشریف ووطن فروش را نفرین میکنند.
ختم
[/size:1e271e736d]
25.04.2006
بر حسب يک تصادف چند روز قبل چشمم به سايت آينده خوردوفکر کردم گروه روشنفکر چپي گذشته بادرنظرداشت اشتباهات وخيانتهاي گذشته عده اي از رهبران انگليسي خود که جزيک مشت آدمکهاي خودخواه واستثمارگر وشياد چيزي بيش نبودند درس تاريخي گرفته واين جوانها حق ابراز نظريات خودرا داشته وهدف انساني ومبارزه براي چيزي ويا پديده ي نوي در سر دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[color=white:3a86a2f980]اقای (( ملا)) خيل (؟ ) !!
چون راجع به خيانت ها ی ملي کارمل و کارملي ها حرفې ننو شتېد و صرف جاګزين وی نجيب را زير تحريف ګرفته ايد، بايد درک نماييد که چنين تبليغات درونحزبي و فرکسيوني تان در( (ټول افغان)) جای ندارد.
وطنمل[/color:3a86a2f980]
نيلی
26.04.2006
این مزخرفات و این یاوه سرایی ها که در اینجا و آنجا پخش میشود همه برای مغشوش ساختن اذهان به اصطلاح آنهاگله های گوسفندی اند که از فکر تجزیه طلبانه محمود بریالی و باندبدنام کودتاچی او طراوش میکند و بابک هم جارچی این باند تجزیه طلب است . گپ های خراسان سازی و اریانا سازی و فدراسیون سازی که از پدرامی ها بغلانی ها محتاط ها و گلم جمها بالا میشودهمه از طرف محمود بریالی ( سلطان محمود) سازماندهی میشود که به دستور روس و ایران توسط همین تجزیه طلبان در سایت های مختلف نشر میشود . این گروه تجرید شده حالا برای گریز از جنایات خود راه دیگر غیر از تفتین و شر اندازی ندارد.
گرداننده گان محترم سایت تول افغان باید این زهر پاشی ها را از صفحه خود پاک کنند . این باند اکنون هیچ جا جای ندارد و ازصفحه شما بحیث تبلیغات خود استفاده میکند .