نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
06-10-1358
Anonymous
29.12.2005
نگارنده: پوهنمل حاجي محمد نوزادي
ششم جدي، حقايق و لاطائلات
صفحات تاريخ کشور باستاني ما شاهد هرج ومرج ها، آشوبگري ها، بهم ريختگي ها و درهم آميختگي ها، درهم و برهم شدني ها، بي نظمي ها و سر انجام مصلحت ها، راه يابي ها، خودگذري ها، تن دردادني ها و نتيجتا مصالحه، برادري و همزيستي با همي است. چنين کشمکش ها عمدتا ناشي از مخالفت هاي خانداني، خود خواهي ها و قدرت طلبي هاي اشخاص بوده و با تاسف بايد گفت که بعضا با خشونت هاي شديد همراه و باعث خونريزي هاي فراوان گرديده است. با مسرت کامل ميتوان از يک واقعيت عيني يادآوري نمود که در تاريخ پر افتخار ما نه جنگ هاي قومي و نه هم جنگ هاي مذهبي ثبت گرديده است.
کشمکش هاي داخلي درين کشور گاهي کوتاه مدت و با ميانجگيري ها ي اشخاص مصلح و خير خواه بزودي ختم و گاهي هم ساليان دراز را دربر گرفته است. اکثرا بمشاهده رسيده است که دشمنان در کمين نشسته خارجي ازين نا آرامي هاي وطن ما استفاده وسيع نموده، روغن را بر آتش نفاق هاي داخلي ريختانده و ازين طريق جوانب درگير را زياد تر بجان هم انداخته و در نتيجه هر دو را تا آن درجه تضعيف ، بيچاره، ناتوان و زبون نموده است که در صورت موفقيت هر جانب مجبورا آله دست و مطيع آن قدرت خارجي ميگرديد.
تاريخ کشور همچنان نشاندهنده آنست که بسي اوقات قدرتهاي خارجي که اهداف شان از طريق نفاق افگني هاي داخلي بصورت کامل بر آورده نشده است و با انکشافات حوادث در مسير مخالف مراد آنها پيش رفته است، اين دشمنان فرصت طلب تنها به نفاق افگني ها اکتفا نکرده و مطابق شرايط وقت به لشکرکشي ها و اشغال مستقيم کشور ما اقدام نموده است. در اکثر مواقع جوانب درگير در ناامني هاي داخلي، مصلحتا از نفاق يا براي دايم و يا هم طور موقت دست برداشته و در طرد و دفع دشمن مشترک برادرانه وار و متحدا آستين بر زده و موفقيت هاي بزرگ را در دفع حملات دشمن نصيب گرديده است. بعضا دشمن توانسته است با استفاده از فريبکاري ها و حملات غافلگيرانه اين مهد آزاده گان را موقتا اشغال و ندرتا هم با کار گرفتن از نيرنگهاي گوناگون توانسته است براي مدت نسبتا طولاني زير يوغ خود نگاه دارند.خوشبختانه دشمنان خاک وطن هيچ گاه نتوانسته است با خاطر آسوده بر مردم ستيزه جو اين مرزبوم حکمروائي نمايد، بلکه دايما در مقابل مقاومت دليرانه آنها روبرو بودند که بخاطر آزاد سازي خاک سرزمين خود مي جنگيدند. بهر اندازه که دامنه نفاق هاي داخلي وسيعتر بوده است بهمان اندازه اشغالگران خارجي امکان آنرا زياد تر يافته است تا بر طول مدت حاکميت نارواي خود بيافزايند. عواقب اشغال افغانستان هميشه براي مردم بلا کشيده کشورناگوار بوده است، باعث تلفات سنگين، نابودي هستي هاي مادي و معنوي و عقبماني براي ساليان متمادي شان گرديده است، زيربناهاي اقتصادي و اجتماعي از هم ريخته ، باور و اعتماد جاي خود را به بي اعتمادي و اتفاق جاي خود را به نفاق خالي نموده است.بازسازي اين همه نابساماني ها بزمان طويل و هزينه هنگفت ضرورت يافته است.
يکي از سياه ترين و فجيعترين وقايع خونبار، نا ميمون و غم انگيز در تاريخ معاصر کشور افغانها فاجعه ششم جدي 1358 است که ارتش خونخوار سرخ شوروي برهبري باند کوتاه بين برژنيف خلاف همه موازين قبول شده بين المللي،حسن همجواري و احترام به قرارداهاي دوستي بر خاک ما حمله وحشيانه و غافلگيرانه نمود که يکي از غم انگيزترين فجايع جهان در قرن بيست ميلادي بعد از جنگ اول و دوم جهاني بشمار مي رود.
رهبري فاسد حزب کمونست شوروي در مقابل افغانان آزادي پرست از شيوه هاي مختلف نفاق افگني و تحريکات عليه يکديگر کار مي گرفت و از صداقت، دوستي و حسن همسايگي شان که خاصه طبيعي آنها است سؤ استفاده نا جوانمردانه مينمود. از زمان جريان ( بازي بزرگ ) گرفته تا امروز اسلاف ( روسيه تزاري ) و اخلاف ( فدراسيون روسيه ) رهبري کمونست شوروي به شيوه هاي گوناگون ازين نيرنگها استفاده همه جانبه نموده و مي نمايند.
جهت اينکه بحث به درازا نکشد، با ارتباط به اين موضوع لازم است از بعضي وقايع اخير طور مؤجز و فشرده ياد آوري گردد: در سالهاي اخير دوران صدارت شاه محمود خان و به تعقيب آن صدارت خلف وي محمد داود خان يکسلسله تلاش هاي جدي جهت جذب کمکهاي دول غربي و امريکا صورت گرفت تا با استفاده از آن تعدادي از پروژه هاي زيربناي روي دست گرفته مي شد. ولي هيچکدام از کشور هاي متذکره وعده همکاري لازم و ضروري را نداد. رهبري اتحاد شوروي که اوضاع را با دقت تعقيب مينمود، با درک نا اميدي و نيازمندي حکومت وقت، کمک هاي سخاوتمندانه خود را عرضه نمود تا از طريق عمران پروژه هاي عام المنفعه اعتماد دولت و مردم افغانستان را بدست آورده و بر اسا س آن زمامداران را قانع سازد که پروژه هاي مودرنيزه ساختن اردو را نيز بکمک اتحاد شوروي و توسط متخصصين و مشاورين آن کشور عملي نمايد.
پلان هاي سياسي که کرملين از طريق کمک هاي اقتصادي درين راستا پيشبيني نموده بود، موفقانه پيشرفت و مسؤلين امور در هر دوکشور ( افغانستان و اتحادشوروي ) از نتايج آن اظهار رضايت مي کردند. زمامداران افغان هميشه از آن قدرداني و سپاسگذاري مينمودند و زمامداران شوروي نيز در هر موقع با استفاده از هر فرصت مناسب آنرا ماهرانه به رخ مردم و دولت افغانستان ميکشيدند.
در عرصه معادن، صنايع پتروشمي، زراعت و مالداري ، راه و ميدان سازي، تعليم و تربيه ، خانه سازي، آب و برق، بلند بردن قابليت جنگي اردو و ساير عرصه ها نتايج عملي کمکهاي شوروي چشمگير بود و رول زيربنايي را در پيشرفت اقتصاد کشور داشت. از همه مهمتر آنست که اين همه کمکها وقتي عرضه و عملي گرديد که دولت افغانستان از هر طرف جواب رد گرفته و در حالت مايوسي و ناتواني بسر ميبرد. ازاينرو رهبري شوروي توانست ازاين موضوع به نفع سياست خود استفاده اعظمي نموده و در بين مردم و خاصتا قشر آگاه روشنفکري آن که درين ايام به سياست علاقه گرفته بود، نفوذ نمايد.
در زمان صدارت محمد داود که تشکل و فعاليت هاي علني سياسي عملا جواز نداشت، تاثيرات نفوذ سياست شوروي در بين حلقات روشنفکري آنقدر محسوس نبودند. اما بعد از سال 1343 ، استعفاي محمد داود، انفاذ قانون اساسي جديد، تثبيت نظام شاهي مشروطه و اعلان دموکراسي با وجوديکه قانون احزاب سياسي هنوز نافذ و توشيح نگرديده بود، يکتعداد سازمان هاي چپ و راست عرض اندام نمودند. درين وقت معلوم گرديد که سرمايه گذاري هاي کرملين همراه با شعار هاي صلح، دموکراسي، آزادي ترقي، همزيستي مسالمت آميز، همبستگي، مساوات و عدالت اجتماعي، مبارزه بخاطر رفاه و سعادت زحمتکشان وطرد استثمار فرد از فرد و بالاخره شعار خانه، لباس و نان براي همه کار خود را کرده و در افکار روشنفکري آنقدر جاي يافته بود که اکثر سازمانهاي کاملا راست و محافظه کار براي جذب و پشتباني مردم از شعار هاي با الکل چپ در بيانيه هاي خود حين برگذاري تظاهرات و ميتنگ ها کار مي گرفت.
بعد از جنگ چهاني دوم، تضعيف استعماربرتانيا و ساير کشور هاي استعماري، آزادي تعداد زياد کشور هاي مستعمره و بالاخيره بوجود آمدن بلاک سوسيالستي و تقويه سيستم دفاعي آن باعث گرديد که شعار هاي چپ بحيث مود روز افکار جوانان روشنفکر با الخصوص در ممالک عقب مانده و رو به انکشاف به خود جلب نمايد.
تنها افغانستان نبود که روشنفکران آن به شعار هاي چپ مود شده رو آورده بودند بلکه در بسياري از کشور هاي آسيا، افريقا و امريکاي لاتين راه رشد غير سرمايداري به حيث سياست هاي رسمي دولت قبول گرديده بود. اين بخاطري بود که مردم بيچاره و ستمديده ايين کشور ها از دست مظالم وبيعدالتي هاي جهان سرمايه به تنگ امده و تا بيني رسيده بودند و از سوي هم بلاک سوسيالستي داشت تازه رشد مينمود و مردم جهان تا آنوقت هنوز هنوز از دست شان آزار و اذيت نديده بودند. حتي در بسياري از کشور هاي اسلامي با الخصوص کشور هاي عربي از قبيل مصر، الجزاير، سوريه، عراق و غيره اين سياست در اوايل موفقيتها و طرفداران چشمگيري داشت. از جانب ديگر کمکهاي اقتصادي بلاک سوسيالستي در آنوقت با شرايط آسانتر عرضه مي گرديد. انجينيران ، متخصصين و مشاورين آنها براي جلب اعتماد مردم در ممالک عقبمانده و روبه انکشاف، بر خلاف متخصصين مغرور و بي پرواي کشور هاي سرمايداري، از برخورد نهايت صميمي و دوستانه کار مي گرفت. بطور مثال استادان پولي تخنيک کابل که بنده نيز در آن استاد بودم، از نگاهي مسلکي خيلي ورزيده و ازنگاه برخورد اجتماعي آنقدر صميمي و مهربان بودند که حتي محصلين ايکه از جمله اعضاي برجسته سازمان اخوان المسلمين بودند، اين استادان را قلبا احترام مي کردند. خلاصه در چنين شرايط داخلي و بين المللي، دولت افغانستان مجبورا پلانهاي اقتصادي خويش را عمدتا بر کمک هاي اتحاد شوروي متکي ساخت. واضح است که مسايل اقتصادي در بين همه مسايل اجتماعي رول زيربنايي را دارند و علماي سياست و اقتصاد بر اين مقوله اتفاق نظر دارند که : " سياست فشرده اقتصاد است. "
با در نظر داشت آن نه دولت افغانستان ميتوانست در سياست خارجي خود اين موضوع را ناديده گيرد و نه هم روشنفکران جوان که تازه بشکل کتلوي طور علني و يا طور نيمه علني به سياست رو آورده بودند، ازين شعار هاي مود شده صرف نظر نمايند. از سوي ديگر در شرايطي که جوانان روشنفکر موضوعات تيوري سياسي را با انگشتان و قلم تکثير و دست بدست ميگشتاندند، کتب تبليغاتي ايکه در آن برتري، رفاهيت و آسايش زنده گي مردم را در جوامع سوسيالستي به نمايش مي گذاشت و کتب سياسي و آثار تيورسنان معروف را درين عرصه به لسان هاي پشتو و دري به تيراژه هاي بزرگ چاپ و سيل آسا از اتحاد شوروي به افغانستان ميرسيدند و طور رايگان و يا به قيمت خيلي نازل بدسترس جوانان روشنفکر قرار ميگرفت. اين همه باعث گرديد که جوانان زير تاثير تبليغات رفته و حتي در بسي موارد خودشان تبليغ کننده آن ميگرديدند.
از جمله سازمان هاي سياسي که در شرايط و احوال متذکره ايجاد و به فعاليت آغاز نموده بودند، يکي هم سازمان دموکراتيک خلق بود که کمک هاي شوروي را زياد تر تاييد و تبليغ ميکرد و در سياست جاري خود از آن پشتباني مينمود. اين حالت اگر از يک سو زاده شرايط بود، از سوي ديگر گماشته گان آگاه و نا خود آگاه شوروي نيز درين سازمان از نفوذ بي بهره نبودند. چنين موضوع باعث گرديد که اين سازمان در داخل و خارج کشور بنام سازمان هوا خواه شوروي شهرت يابد. روي اين اساس مخالفين سياسي خط شوروي، سازمان دموکراتيک خلق را در بين مردم مسلمان و متدين افغانستان بنام حرب کمونست تبليغ مي نمودند ( که هنوز هم ادامه دارد) تا از حمايت مردمي برخوردار شده نتواند، زيرا کلمه کمونست در بين مردم مسلمان مترادف با ملحد و کافر قبول شده است. شکي نيست که درين سازمان مانند ساير سازمان ها بودند کسانيکه به تيوري مارکسيستي دلچسپي داشتند، مگر عموم اعضاي سازمان در مجموع مسلمان زاده و خود مسلمان بودند. پنج بناي اساسي مسلماني را از صميم قلب قبول و از آن پيروي مي کردند.
بخاطر اينکه از اصل موضوع فاصله نگيرم، بر ميگردم به موضوع مورد بحث ما و آن عبارت است از سياست غير منصفانه و ناجوانمردنه رهبري اتحاد شوروي در باره افغانستان . رهبري شوروي که در هر کمک خود به مردم افغانستان قبل از همه منافع سياسي خود را در نظر داشت، جهت تامين آن از هر حيله و نيرنگ کار ميگرفت. بر علاوه نيرنگ نفاق افگني، توصيه سازي و دسيسه کاري براي نيل به اهداف خويش از ميتود هاي استفاده ميکرد که بر طبق آن چندين واريانت جداگانه را با اشخاص مختلف براي هدف مشخص در نظر گرفته مي شد. فايده چنين ميتود را درين مي ديد که اگر احيانا يک واريانت آن بنا بر دلايلي از کار مي افتاد و از صحنه خارج ميگرديد، ساير واريانت ها ميتوانستند کما في السابق به کار خود ادامه دهند و در جريان عادي کار عملا سکتگي رخ نميداد. سازمان نو تشکيل دموکراتيک خلق که از سياست اتحادشوروي طرفداري ميکرد، رهبري شوروي اين احتمال را از نظر نه انداخته بود که در صورت نا کامي و سر کوبي آن بايد يک واريانت الترناتيف ديگر موجود داشته باشد. همان بود که با استفاده از حيله گيري هاي مختلف توانست از طريق مختلف اشخاص مربوط به خود، انشعاب را در سال (1346 ) بر اين سازمان نو بنياد تحميل نمايد. بعد از انشعاب عملا دو سازمان جداگانه ولي به عين نام و عين مرام فعاليت ميکردند و هر کدام شان به پشتباني از سياست شوري در سطح ملي و بين المللي ادامه ميداد. درين صورت دو واريانت بوجود آمد و در حالت سرکوبي ممکنه هر کدام، سازمان ديگر از فعاليت نمي افتاد و اتحاد شوروي پايگاه اجتماعي سياست خود را در افغانستان از دست نميداد.
در سال 1356 ( 1977 ) وقتيکه رهبري شوروي ديد که حزب دموکراتيک خلق افغانستان به رهبري نورمحمد تره کي در بين مردم وارد و آنقدر ريشه دوانده است که ديگر دولت سردارمحمد داود توان سرکوبي آنرا ندارد و در لحظه ضروري قادر به قيام مسلحانه موفقانه است، براي تشويق وحدت دوباره آن اقدامات لازم را روي دست گرفت. در نتيجه ببرک کارمل رهبر جناح پرچم که حتي ده سال قبل نسبت عدم قناعت و رضايت او در مقام معاونيت نورمحمد تره کي انشعاب در حزب بوجود آمد، مجبورا بعد از زحمات، رياضت و رشد ده ساله خود در مبارزه، تن به همان مقام معاونيت تره کي در حزب به اصطلاح واحد داد و وانمود ميساخت که گويا توده ها از وي انتظار گذشت را دارند.
به احتمال قوي رهبري شوروي در تلاش خود به ارتباط وحدت مجدد حزب دموکراتيک خلق دو هدف را تعقيب ميکرد: اول اينکه سردارمحمد داود که در اثر چرخش 180 درجه اي سياست خويش از شوروي فاصله گرفته بود و با مخالفين سرسخت شان طرح دوستي ريخته و وعده کمک هاي بزرگ گرفته بود، بايد توسط اين وحدت مجدد گوشمالي و تهديد ميگرديد. دوم اينکه در صورت بروز احتمالي حوادث که در نتيجه آن حزب مجبور به قيام مسلحانه گردد، جناح پرچم برهبري ببرک کارمل که زياد تر مورد اعتماد کرملين بود بايد از دست آوردهاي اين قيام محروم نمي ماند. رهبران در کرملين از نفوذ جناح خلق در بين مردم وارد و از طريق مشاورين خود آگاهي لازم داشت و در صورت اقدام به قيام، موفقيت آنرا يک امر حتمي ميدانست.قابل ياد آوري است که کميته مرکزي حزب( جناح خلق ) تصميم گرفته بود از دولت جمهوري برهبري محمد داود پشتيباني همه جانبه نمايد و صرف در دو حالت اقدام مسلحانه را تاييد کرده بود: اولا در صورتکه دولت محمد داود توسط نيرو هاي ديگر غافلگيرانه سرنگون گردد. ثانيا در صورتکه خود دولت محمد داود به سرنگوني حزب اقدام ورزد. انکشافات بعدي در کشور طوري پيشرفت نمود که ترور مير اکبر خيبر و نمايش زور آزمايي حزب در تشييع جنازه وي سير نورمال حوادث را دگرکون ساخت . مير اکبر خيبر يکي از چهره هاي پر توان پرچم بشمار مي رفت، رقيب سرسخت ببرک کارمل در مبارزه درون حزبي و بديل قوي محسوب ميگرديد. در مورد قتل وي حدسيات و نظريات مختلف وجود دارد. يکي از اعضاي برجسته رهبري پرجم کرحوم عبدالقدوس غوربندي بود. موصوف در آخرين سالهاي حيات خود کتاب وزيني را تحت نام( نگاهي به تاريخ حزب دموگراتيک خلق افغانستان) به جاپ رساند. مرحوم غوربندي درين کتاب راجع به شخصيت مير اکبر خيبر، محبوبيت وي در جناح پرچم، استعداد و توانمندي وي در تيوري و پراتيک، مناسبات وي با ببرک کارمل ، خصومت ببرک کارمل در مقابل وي، تهديد شدن وي توسط ببرک کارمل و غيره موضوعات مربوط به اين واقعه معلومات مفص ارائه داشته و چشم ديد هاي خود را بيان نموده است. بهر صورت ترور مير اکبر خيبر در ارتباط به جريانات سياسي حوادث يک عمل پلانيزه بود يا تصادفي ، ولي اوضاع نسبتا آرام کشور را به لرزه در اورد. اين قدرت نمايي حزب سردارمحمد داود رئيس ظاهرا پرتوان را در مقابل حرب تحريک و عملا به سرکوبي آن اقدام نمود. از اينجا بود که شرايط واريانت دوم تصاميم کميته مرکزي حزب بوجود آمد که مطابق آن حزب وقتي بخود اجازه ميدادعليه رژيم داود دست به اقدام مسلحانه زند که خود داود اقدام عملي به سرکوبي حزب نمايد. اقدام عملي به سرکوبي حزب از دستگيري و زنداني ساختن هيات رهبري آن آغاز گرديد که در رسانه هاي گروهي رسمي بنام خاينان ملي اعلان گرديد و مطابق به قانون جزا که در کشور نافذ بود جزاي خاين ملي اعدام پيش بيني شده بود. قيام مسلحانه هفت ثور 1357 که که بروز روشن آغاز گرديد ، در نتيجه آن رژيم داود سرنگون و قدرت دولتي بدست حزب دموکراتيک خلق افتاد. اقدام به چنين يک عمل بجا بود يا خطا، قضاوت بر آن در شرايط فعلي امروزه کار مشکل است زيرا اين اقدام بهانه گشت ( نه انگيزه و علت اصلي ) براي بدبختي ها ي که فعلا با آن روبرو هستيم. ولي با در نظر داشت شرايط آن وقت ميتوان اقدام مذکور را يک عمل تحميل شده از طرف خود دولت محسوب نمود. يک حقيقت درين واقعه روشن و هويدا است و آن اينکه اين کار کاملا بدست خود افغانها انجام يافت. قبل از وقوع آن کرملين و کاخ سفيد يک سان بي خبر بودند و هر دوي آن در مقابل يک عمل انجام شده قرار گرفتند. کرملين به دليل ذيل از ان ظاهرا استقبال نمود: اول بخاطر اينکه دولت داود سرکش از اثر آن نابود گرديده بود. دوم بخاطريکه اين عمل بدست يک حزب هواه شوروي انجام يافته بود.
جاي شک وجود ندارد که محمد داود يک زمامدار ديکتاتور و خود خواه بود ولي به عقيده بنده موصوف يکي از جمله وطنپرست ترين زمامداران کشور بود که در تاريخ معاصر افغانستان صاحب قدرت سياسي بودند. وي يک شخص ترقي پسند، آبرومن و داراي اخلاق عالي بود، با عزت و با ناموسي داشت. از معايب اخلاقي که خاصه اکثريت زمامداران در جوامع پسمانده است، منزه بود. براي اولين بار جامعه ما در دوران حاکميت او داراي قانون مدني عصري گرديد. پلانهاي اقتصادي او که عملا آغاز يافته بود وبه يقين کامل موفقانه انجام ميگرديد، گامي مهمي بود به سوي رفاهيت مردم. ولي دريغا که تحريکات اجانب در راس ( کا جي بي ) وي را در مقالب حريف پرتوان شان قرار داد که حزب دموکراتيک خلق افغانستان بود و اين عمل را دشمنان بهانه گرفتند تا بدبختي هاي بي شماررا به ارمغان آورد. اگر چنين يک زمامدار وطنپرست و ترقيخواه بالاي چنين يک تشکل مردمي نيرومند تکيه ميکرد و آنرا پايگاي اجتماعي خود قرار ميداد، چانس اعمار جامعه شگوفان و مرفه در افغانستان به يقين از دست نمي رفت. ولي دشمنان مردم هيچگاه چشم ديدن همچو يک جامعه را در وطن ما نداشته و ندارند.
مي بينيم غليان احساسات از موضوع اصلي دوم دورم مي سازد. بهر حال بعد از بقدرت رسيدن حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، خلاف توقع ( کا جي بي ) ببرک کارمل در مقام قرار گرفت که در تعين سياست رول اساسي را نداشت و بايد به هر وسيله ممکنه صاحب چنين رول مي گرديد. تپ و تلاشهاي پيگير سياسي ( کا جي بي ) که از طريق سفير شوروي پوزانوف ( شيخ السفير ) باين ارتباط صورت کرفت، سودي نبخشيد و قناعت نورمحمد تره کي را حاصل کرده نتوانست. برعلاوه نورمحمد تره کي ، تمام بخش خلقي کميته مرکزي و همچنان تعداد زيادي از بخش پرچمي نيز در مقابل موضوع صلاحيت ببرک کارمل موضعگيري کردند. با در نظر داشت آن ( کا جي بي ) تصميم گرفت طرق مؤثر تري ديگر را بکار اندازد. کودتاي که برهبري جنرال قادر جنرال رفيع و ديگران عليه دولت جوان و تا هنوز تشکل کافي نيافته پيريزي گرديد، يکي از طريقه هاي بود که بايد از آن استفاده مي گرديد. گرچه در اوايل موضوع کودتا را صرف توطيه و دسيسه حفيطالله امين بخاطر بهانه گيري براي سرکوبي مخالفين شان ميدانست، اما در حال حاضر جنرال نبي عظيمي در کتاب ( اردو و سياست ) و ديگران آنرا کاملا تاييد و از فعاليت هاي که درين راستا جريان داشت به تفصيل ياد آوري نموده است.
زمامداران کرملين با وجوديکه تحول هفت ثور را ظاهرا تاييد و پشتيباني ميکرد ولي از نا کافي بودن رول ببرک کارمل در رهبري و تصميم گيري آن شکايت داشت. و سخت نا راض بودند. برژنيف و رهبري ( کاجي بي ) از نورمحمد تره کي و حفيظ الله امين يکسان نفرت داشت و براي نابودي هر دوي شان کمر بسته بود. نگارنده خود شاهد واقعيياتي بودم که تاييد کننده اين ادعا بوده مي تواند: در ماه ميزان سال 1357 کاز لوفسکي وزير جيولوجي اتحاد شوروي به دعوت محمد اسماعيل دانش وزير معادن و صنايع افغانستان به اين کشور سفر رسمي نمود. اينجانب بحيث مسؤل امور سروي معادن و جيولوجي بايد وي را مطابق پروتوکل در ملاقاتهاي رسمي شان همراهي مينمودم. پذيرفتن از طرف حفيظ الله امين و نورمحمد تره کي شامل پروگرام سفر شان بود. در ملاقات تعارفي با حفيظ الله امين، مهمان شوروي نقشه معادن افغانستان را که قرارداد چاپ آن در زمان داود عقد گرديد و تا هنوز در حالت پروف قرار داشت با خود آورده بود، بروي ميز ملاقات هموار نمود و راجع به آنعده معدن افغانستان که به کمک اتحاد شوروي کشف و سروي گرديده بود، معلومات مختصر ارائه ولي در باره معدن مس عينک لوگر با تفصيل صحبت نموده گفت از جمله پنج معادن بزرگ جهان است و در وقت بهره برداري آن اضافه از ده هزار نفر مصروف کار خواهند شد. و در زيربناي اقتصادي افغانستان رول مهم را بازي خواهد کرد بعد از ختم صحبت وي حفيظ الله تمين اظهار داشت که من از زمان داود تمام معلومات نشر شده در مورد اين معدن را با دلچسپي زياد تعقيب و در باره تمام موضوعاتيکه شما همين اکنون ارائه فرموديد، معلومات کافي داشتم و دارم. ما نمي خواهيم دهن خود را به حلوا حلوا گفتن شرين کنيم، بلکه خواهان آن هستيم که هر چه زودتر پروژه بهره برداري آنرا روي دست گريم، و به تعقيب آن از مهمان شوروي پرسيد که بنظر شما چه وقت بهره برداري از آن آغاز خواهد يافت؟ وزير شوروي گفت که صرف کار پروژه سازي و آماده گي براي استخراج، حد اقل در حدود ده الي دوازده سال را دربر ميگيرد زيرا مستلزم مصارف هنگفت است. جانب افغاني توان تمويل آنرا نخواهد داشت و اتحاد شوروي نيز در کوتاه مدت آنقدر سرمايه گزاري را بفکر اينجانب عرضه کرده نخواهد توانست. حفيظ الله امين گفت که براي ما خيلي سخت است به انتظار رسيدن جو لغمان بنشينيم. جوانان ما بخاطر يافتن کار به ايران مي روند، در آنجا يا ساواک ( دستگاه جاسوسي وقت در ايران ) بالاي آنها کار مي کند و يا هم به اعتياد مواد مخدره مبتلا مي گردند. ما مکلفيت داريم هر چه زودتر براي آنها زمينه کار کردن را در وطن خود فراهم سازيم. اگر به نظر شما شوروي امکان آنرا ندارد و يا خواهان آن نباشد، خواهش ما اينست که واضحا جواب دهد و موضوع را به امروز و فردا محول نکند تا ما از ساير کشور هاي پيشرفته جهان که توان آنرا دارد و خواستار آنست، طالب کمک و سرمايه گزاري شان درين پروژه حياتي خود شويم. با شنيدن اين اظهارات حفيط الله امين، رنگ چهره ء مهمان ما ديگرگون گشت، باران نفرت از چهره اش مي باريد و گفت: رفيق امين من فرموده شما را با مقامات با صلاحيت کشورم تقديم خواهم کرد، جواب دادن به اين سوال شما از صلاحيت من بالاتر است. روز آينده نورمحمد تره کي او را در دفتر کار خود پذرفت. در جريان اين ملاقات تعارفي نيز تقريبا ازعين موضوعات ِاد آوري بعمل آمد. نور محمد تره کي کوتاه و تشريفاتي سخن ميگفت. وي نيز راجع به ضرورت استخراج هر چه زودتر معدن مس عينک چند کلمه کوتاه گفت ولي وزير جيولوجي اتحاد شوروي بخاطر اينکه نظر تره کي را پيرامون گفته هاي امين معلوم نمايد برسم شوخي و مزاح اظهار داشت که رفيق امين نيز درين مورد پافشاري مينمود و حتي گفت که .... نورمحمد تره کي مختصرا جواب داد که امين صاحب راست مي گويد، تشويش او ناشي از مشکلات اقتصادي ما است که ما با آن روبرو هستيم. اين بود جريان ملاقاتهاي رسمي . خواننده خود در باره ( صميميت! ) مناسبات بين رهبران اين دو کشور به ظاهر دوست و برادر قضاوت خواهد کرد.
يک واقعه ديگر نيز براي تائيد اين واقعيت در خور ياد آوري مي دانم: در زمستان سال 1357 نگارنده بخاطر تصحيح نهائي پروف هاي نقشه جيولوجيکي افغانستان و نقشه معادن افغانستان مطابق مواد قرار داد به مسکو سفر نمودم. از انجا از مهمانخانهء که در آن اقامت داشتم به استاد دووريانکوف زنگ تيلفوني زدم. استاد پروفيسور دووريانکوف افغانستان شناس معروف اتحادشوروي بود. در هر دو لسان هاي ملي ما پشتو و دري تسلط کافي داشت. چندين نفر افغان نيز تحت رهنمايي وي تيزس هاي دوکتوراي شان را در رشته ادبيات و زبان شناسي دفاع نموده است. در سال 1977 زمانيکه بنده در پوهنتون دولتي مسکو بالاي تيزس دوکتوراي خود کار مي کردم، آخرين قانون اساسي اتحاد شوروي نافذ گرديد . مطبعه پروگرس مسؤليت ترجمه و چاپ آنرا بعموم زبان ها ي مهم جهان داشت و نظر به سابقه همکاريکه در ترجمه کتب و اسناد تقنيني با آن مؤسسه داشتم، ترجمه پشتو قانون اساسِي مذکور رابراي من به اساس يک قرار داد سپرد. با وجود تجاربيکه در امور ترجمه اسناد تقنيني داشتم، لازم ديدم در ترجمه اين سند مهم از وقت بيشتر کار بگيرم. روي اين اساس از استاد دووريانکوف طالب رهنمائي و همکاري گرديدم. موصوف با پيشاني باز قبول و مرا در اوقاتيکه با مشکل تردد در بعضي از مفاهيم و جمله بندي هاي مغلق روبرو ميگرديدم، هم در زبان روسي و هم در زبان پشتو رهنمايي مينمود. من از وي چيز هاي زياد آموخته ام که بر حق بايد ازش سپاسگذار باشم. موصوف مردم افغانستان و عنعنات پسنديده آنها را خيلي دوست داشت. در تاريخ و ادبيات افغانستان مطالعات عميق داشته و صفات آزادي خواهي افغانها را ارج ميگذاشت. وي هميشه ميگفت که تاريخ نشاندهنده آنست که هر کس در مقابل شمشير کشيده، سر خودش توسط آن شمشير قطع شده است، ازينرو خاک افغان را ميتوان برحق گور مهاجمين ناميد. پروفيسور دووريانکوف تقريبا يک هفته از شش جدي 1358 روز تهاجم عساکر سرخ به شکل مرموز و ظاهرا از اثر مريضي که عايد حالش گرديد درگذشت. و اما واقعه که مي خواستم از آن ياد آوري نمايم: بعد از احوال پرسي تيلفوني، او و خانم شان که وقتي در انستيتوت پولي تخنيک کابل استاد زبان روسي بود، مرا بخانه خود دعوت نمودند و بنده با مسرت آنرا پذيرفتم. در جريان گفت و گو در خانه آنها، استاد دووريانکوف جوياي معلومات راجع به اوضاع جاري کشور ما شد و در مورد جزئيات موضوعات مختلف پرسان ميکرد. در مقابل يک سوال وي که آيا گفته ميتواني مناسبات واقعي رهبران افغانستان با رهبران حزب کمونست ما از چه قرار است؟ گفتم با وجود يکه در سطح رهبري حزبي و دولتي قرار ندارم ولي هرکس ميفهمد که مناسبات شان در سطح عالي قرار دارد و خيلي هم صميمي است. باز پرسيد که آيا از طرف افغانها صميمي است و يا از طرف شوروي ها ؟ جواب دادم که بنظر من هيچ طرف در صميميت خود از طرف ديگر کمي ندارد، هر دو جانب بر صميميت مناسبات دوستانه پافشاري ميکنند و دليل نمي بينم که در آن شک داشته باشم. استاد دووريانکوف که درين اثنا سرش کمي گرم بنظر ميرسيد، چهار اطراف خود را ديد، خانمش در آشپزخانه مصروف بود. او سر خود را به طرف من نزديک کرد، به آواز پايين گويا ميترسيد که ديوارش موش و موش گوش دارد، آهسته برايم گفت: اشتباه ميکني، رهبر حزب ما فکر مي کند که رهبري فعلي افغانستان ( نورمحمد تره کي و حفيظ الله امين ) نتنها کمونست نبوده بلکه سويتيست و حتي انترناسوناليست هم نيستند. آنها جز ناسوناليست هاي متعصب بيش نيستند، و به هيچ وجه مستحق اين مقام شده نميتواند و کساني که مستحق آنست و مردم افغانستان آنها را ميخواهند و دوست شان دارد، به زور لوله تفنگ توسط اين رهبران غاصب طرد شده است. گفتم که آنها رهبران حزب دموکراتيک است نه حزب کمونيست و هيچگاه ادعاي کمونست بودن را من از آنها نه شنيده ام. اگر معني سويتيست بودن طرفدار دوستي با شوروي باشد، انها تاکيد ميکنند که دوستي شان با اتحاد شوروي تا سطح برادري است. در مورد انترناسونالستي بودن شان نيز ميتوانيم گفت که آنها دايما از همبستگي بين المللي طبقه کارگر و عموم زحمت کشان در سراسر جهان پشتيباني ميکنند. ازينرو يقين دارم که اين گفته شما ممکن نظر شخصي کدام شخص باشد. او باز آهسته تر در کوشم گفت: اين نظر خود وير خوشکه ( مقام ما فوق ) است.
با ارتباط نفرت کرملين ازحفيظ الله امين جاي براي سوال و ثبوت باقي نمانده است. ولي هستند کسانيکه تا هنوز در رابطه به ريختاندن اشک تمساح کرملين بخاطر نورمحمد تره کي ، باور طفلانه وار دارندبراي فهماندن چنين اشخاص لازم است از يک واقعه براي شان ياد آوري گردد که تمام اعضاي رهبري حزب و حتي کدرهاي آن ازين واقع در وقتش اطلاع داشتند.
در ماه قوس زمستان اول تحول هفت ثور يک هيات وسيع دولت افغانستان که به شمول نورمحمد تره کي و حفيظ الله امين تعدادي از وزرا و کارمندان عاليرتبه ملکي و نظامي در آن شامل بودند به دعوت رهبري اتحاد شوروي به آن کشور سفر نمودند. اهداف اساسي اين سفر تجديد قرارداد دوستي و عقد قرار دادهاي اقتصادي و اجتماعي بودند که در عرصه هاي مختلف بايد پروژه هاي وسيع زيربنائي برمبناي آن پايه گذاري ميگرديد. طبق پروگرام سفر مذاکرات هيات افغاني با سران اتحاد شوروي بايد در دو دور صورت ميگرفت. يعني بتاريخ هاي سوم و چهارم ماه دسمبر 1978 اين مذاکرات در نظر گرفته شده بود. محترم محمد ولي ځلمي که يکي اې محققين سرشناس کشور استِ در کتاب خود (د افغانستان او روسي د سياسي روابطو لنده تاريخچه " تاريخ مختصر روابط سياسي افغانستان و روسيه از سال 1104 ه ش تا 1371 ه ش " ) پيرامون اين موضوع از قول عبدالکريم ميثاق وزير ماليه وقت که نيز عضو هيئت بود مينويسد:
" ..... يک هفته قبل از سفر ما به اتحاد شوروي، نور محمد تره کي برايم گفت که بايد توسط هيات ضروريات عموم وزارتخانه ها و مؤسسات اقتصادي و انکشافي کشور را تشخيص نمايم تا مطابق آن از اتحاد شوروي خواستار کمکهاي مالي گرديم. مجموع ضرورت ها توسط ما تثبيت گرديده در حدود 45 ميليون دالر را احتوا ميکرد. در جريان اولين دور مذاکرات نورمحمد تره کي با برژنف، موصوف از اندازه ضروريات کشور ياد آوري کرد و تقاضاي کمک نمود. برژنف با چنين يک لهجه در مورد قبولي آن تعلل ورزيد که منافي حيثيت و غرور ملي تره کي بود. برژنيف برايش گفت: رئيس جمهور آگاهي دارد که اين پول مال کار گران ما است و نبايد خلاف ميل آنها و بدون در نظر داشت منافع آنها به مصرف برسد. جهت اينکه ضرورت واقعي شما به اين پول تثبيت گردد، بايد يک هيئت شوروي به افغانستان برود و در باره اندازه مورد ضرورت و صورت تاديه ان ابراز نظر نمايد. با شنيدن اين کلمات چهره تره کي ديگرگون شد و به بهانهء از مجلس بر آمد. من ( ميثاق ) به تعقيب او رفتم، تره کي به اصطلاح خودش برايم گفت : اين کفار سرخ ( سره کافران ) نيت کمک را با ما ندارند، بيائيد بر گرديم به وطن و به زور بازوي مردم خود توسط بيل و کلنگ به آبادي آن بپردازيم، ديگر حاجت ادامه دادن به مذاکرات نيست. من و امين برايش گفتيم که اين کار بر مناسبات ما با اتحاد شوروي تاثير منفي خواهد گذاشت. لازم است مطابق پروگرام در دور دوم مذاکرات نيز اشتراک کنيم. تره کي با لجاجت و سرزوري نظر ما را رد ميکردتا بالاخيره او را جهت اشتراک در دور دوم مذاکرات راضي و قانع ساختيم. برژنيف که در جريان دور اول حرکات و سکنات تره کي را فهميده بود، در دور دوم آن سعي نمود تا او را از خود راضي سازد..." مؤلف کتاب متذکره در جاي ديگري مي افزايد" .... نور محمد تره کي با العموم به ديکته و مشوره هاي بيجا روس ها گوش نمي گرفت. يکي از رفقاي نزديک دفتر او سيد محمد مي گويد: وقتيکه پوزانف سفير روس به ارتباط کدام موضوع اصرار مي ورزيد ، يک روز او ( تره کي ) برايش گفت: شما صرف نظريات و مشوره هاي خود را ارائه فرمائيد، در مورد قبول وعملي نمودن آن پافشاري نکنيد... "
توضيح واقعيات فوق به تنهائي مي تواند دال محکم بر ثبوت تنفر و انزجار کرملين از شخصيت هاي اول و دوم ( نورمحمد تره کي و حفيظ الله ) حزب و دولت باشد. بعد ازينکه کرملين متيقن گرديد که توسط تهديد هاي اقتصادي و حتي تحريکات کودتائي خود را به آساني از شر اين دو نفر که در آن وقت يقينا هم گوشت و ناخن بودند، خلاص کرده نميتواند و بر مسند نشاندن رهبري مطابق ميل خود که بفکر آنها مردم افغانستان نيز بي صبرانه چشم براه آنست، کاريست دشوار و حتي در کوتاه مدت نا ممکن. ازينجا است که نيرنگ هاي اساسي و کاري را بکار مي اندازد، و آن عبارت از نفاق افگني، بروز بي اعتمادي و انشقاق بين اين دو شخصيت است که در واقعيت امر لازم و ملزوم يکديگر بودند. بدون شک به غير از حمايه نور محمد تره کي ، حفيط الله امين تا قومانداني ثور رسيده نمي توانست و بغير از زيرکي ، رشادت و قدرت سازماندهي حفيط الله امين، نور محمد تره کي هيچگاه به خانه خلق ( ارگ ) راه يافته نميتوانست. کرملين بخاطر رسيدن به اهداف خود صرف يک راه داشت و آن از هم جدا کردن گوشت و ناخن که تا هنوز سخت با هم چسپيده بودند. اين واقعيت هم از چشم کرملين پوشيده نبود که توازن قوا بين اين دو شخص برابر نيست. اين نا برابري توازن قوا قبل از همه در بين طرفداران آنها در اردو بود که رول قاطع را در همچو حالات بازي نموده ميتوانست و اردو تا آنوقت کاملا تحت قومانده امين قرار داشت. در صورتيکه اردو به همين منوال طرفدار امين ميماند، با ازبين بردن تره کي بازهم براي کرملين مشکل بود خانه خلق را به آساني براي شخص نطيع خود تسليم نمايد. لذا بايد توازن اردو که به نفع امين بود، برهم ميخورد و از بين ميرفت.
محمد اسلم وطنجار، سيد محمد گلاب زوي، شير جان مزدور يار و اسدالله سروري از جمله همراهان نزديک و مورد اعتماد حفيظ الله در اردو بودند. بروز اختلاف و بي اعتمادي بين امين و اين چهار نفر افسر خلقي و حمايه آنها توسط تره کي در مقابل امين و يا بر خلاف بروز بي اعتمادي و اختلاف بين تره کي و امين و حمايه تره کي از طرف اين چهار نفر باعث خورسندي زايذالوصف کرملين گرديد. کرملين خود را به هدف نزديک ديد، در چاق کردن اختلافات از هر وسيله کار گرفت و استفاده اعظمي از ان نمود. جزئيات دقيق دلايل بروز اين اختلافات و بي اعتمادي و جزئيات دخالت شوروي ها در ان تا هنوز بصورت دقيق و مستند طور کامل از دست اول افشا نگرديده است. چيزيکه تا حالا به اين ارتباط بدسترس رسانه هاي گروهي رسيده، گفته هاي دست اول نيست. صرف يک چيز واقعيت انکار نا پذير دانسته شده و آن دست اندر کاربودن ( کا.جي.بي) ميباشد.
نور محمد تره کي، حفيظ الله امين و محمد اسلم وطنجار ديگر زنده نيستند، اما سيد محمد گلاب زوي، شير جان مزدور يار و اسدالله سروري در قيد حيات بسر ميبرند. اميد است روزي آنها و يا يکي از انها بر آن جرات تصميم گيرد تا پرده را از اين راز ها برداشته و جزئيات کامل همه ء اين وقايع تلخ را که خود از شرکت کنندگان آن بودند با امانت داري بشکل بي طرفانه تحرير و براي اطلاع و عبرت نسل آينده به نشر بسپارند. زيرا نسلهاي آينده از ما حقايق ميخواهند نه تراشيدن دلايل براي تبرئه گردن يک و محکوم نمودن ديگر.
پلينوم مورخ 25 سنبله سال 1358 کميته مرکزي حزب و به تعقيب آن جلسه شوراي انقلابي به مرحله اول اين کشمکش هاي درون رهبري خاتمه داد. حفيط الله امين را به حيث منشي عمومي حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رئيس شوراي انقلابي جمهوري دموکراتيک افغانستان انتخاب و شعار ( عدالت، مصؤنيت، قانونيت ) اعلان گرديد. نور محمد تره کي با عملي شدن اين توطئه کرملين از بين رفت.
با تحقق اين کار بخش اول از پلان کرملين بسر رسيد. آن گوشت و ناخن با هم چسپيده را دشمنان خاک وطن ما از هم جدا نمودند، آن جوانه اميد ها که تازه داشت ريشه ميدواند، خشک گرديد و با الاخره تير آن ابليس در کمين نشسته به هدف خورد. هر چند امين شخص دلاور و بي پروا بود ولي از وقوع اين حالت با وجوديکه ويرا در راس قدرت قرار داد، سخت نا راحت بود و شب و روز رنج مي برد.
ازبين رفتن تره کي چانس طلائي بود براي رسيدن کرملين به هدف نهائي ئ با استفاده ازين چانس براي عميق ساختن درز و انشقاق در بين اردو و صفوف حزبي شب و روز کار ميکرد. سفارت شوروي جهت تشديد تضاد ها و بهم اندازي هرچه بيشتر شب نامه ها را با تيراژ وسيع از نام طرفداران تره کي بر ضد امين پخش ميکرد و وحدت طرفداران نره کي را با پرچمي ها شايع مي ساخت و از صد ها وسايل و امکانات ديگر براي نيل باين هدف کار ميگرفت. واقع ريشخور و زنداني شدن تعداد از کادرهاي حزب از اثر دست داشتن در آن ، تضاد هاي ايجادشده را چاقتر ساخت. اشخاص زنداني شده طبعا در آن وقت از دست داشتن خود درين واقعه انکار مي کردند و آنرا توطيهء امين جهت طزد حريفان ميدانستند. ولي اکنون اکثريت آنها از واقعيت دست داشتن شان تائيد ميکنند. مثلا جمغه نوپرور در کتاب خود ( از موج تا طوفان )، با وجوديکه جلو احساساتش را گرفته نتوانسته استاز واقعيت موضوع به وضاحت تائيد مي نمايد. محترم شاه محمود حصين اديب، نويسنده و دانشمند محقق در کتاب وزين خود بنام ( مثلث بي عيب) اين واقعه و نظير آنرا بررسي و تحليل نموده و از ارتباط اعضاي حزبي در واقعه ياد آوري مي نمايد. مانند هر زمامدار ديگر در کشور هاي که نظام دموکراتيک در آن تشکل نيافته و يا هم دموکراسي حاکم باشد، امين نيز در جهت کوبيدن مخالفين خود که عليه او دست به اسلحه برده بودند، اقدام نمود. عکس العمل هر زمامدار چه در افغانستان و چه در کدام کشور ديگر جهان ممکن به عين شکل انجام ميپذرفت. ولي اين ناتواني جامعه ما است که دستگاه هاي جاسوسي دشمن در آن به آساني ميتواند هم در سطح رهبري و هم در سطح صفوف تحريکات خصمانه خود را عملي نمايد.
حفيظ الله امين در حالت بدي قرار گرفته بود. در امور اقتصادي و نظامي از گندم و جو گرفته تا تانک و طياره وابسته به شوروي بود. بايد از زيرکي و مهارت لازم کار مي گرفت. درين مدت آن شرايط ماه ميزان 1357 از دستش بفته بود که به وزير شوروي مي گفت ما مي توانيم از ساير کشور هاي پيشرفته جهان طالب کمک و سرمايه گذاري شان باشيم. جهان سرمايه ديگر افغانستان را از آن شوروي مي دانست. اگر از يکسو بدبيني هاي مسکو از چشم حفيظ الله امين پوشيده نبود، از سوس ديگر الترناتيفي وجود نداشت که بطرف آن رو مي آورد. بر علاوه آن از چرخش 180 درجه اي داود نيز بايد درس عبرت ميگرفتپس چي بايد ميکرد؟ لازم بود همزمان در دو جبهه کار کند. در يک جهت بايد قبل از همه مناسبات خود را با غرب و همسايگان همجوار خود بهبود مي بخشيد و با مخالفين دولت که عمدتا تحت حمايه پاکستان قرار داشتند از ذر آشتي پيش مي آمد و بدين شکل منابع جديد جذب کمک ها را بدست مي آورد. در پهلوي ديگر بايد بر خلل ناپذيري دوستي خود با اتحاد شوروي تا کيد مي کرد.واضح است که چنين تدابير وي ناشي از سنجش هاي منطقي بود ولي اهداف آن از چشم تيزبين کرملين پوشيده مانده نمي توانست. کرملين نيز در دو جبهه مصروف بود. از يکطرف وعده هاي چرب و گرم، چک سفيد را به امين ميداد و از طرف ديگر روزهاي درازي عمر او را انگشت شماري ميکرد و جاه نشين مستحق اش را تعليم ميداد. هر چند حفيظ الله امين پلان هاي خود را از جانب مسکو در خطر مي ديد ولي هرگز تا سرحد مداخله نظامي و اشغال کشور شان توسط شوروي حدس زده نمي توانست. البته حدس زدن آن نه تنها براي دستگاه ناتو ان استخبارات افغانستان که اصلا متکي بر امکانات شوروي بود، کار آسان نبود.بلکه براي دستگاه پرتوان CIA نيز آنقدر آسان و ساده بنظر نرسيد. زيرا بغير از چهار نفر در رهبري حزب کمونست شوروي نيز کسي از آن اطلاعي نداشت.
حفيظ الله از چند جانب تحت فشار قرار داشت: از جانب مسکو و جاه نشينان او که مسکو تحت تربيه گرفته بودند؛ از جانب اسلام آباد و مخالفين دولت که اسلام آباد مي خواست آنها را تنظيم و تربيه نمايد؛ از جانب مخالفين خود در داخل حزب؛ از جانب ستون هاي پنجم مسکو و اسلام آباد که در داخل کشور تخريبات فرسايشي را پيش مي بردند. با در نظر داشت آن امين ناگزير بود براي جلب توجه غرب، احياي روابط با همسايه گان و آشتي با مخالفين دولت، نظام سياسي کشور و وظايف دولت خود را مشزوعيت بخشد.اين کار صرف بر پايه يک قانون اساسي معتدل و تائيدي آن از طرف يک لويه جرگه دموکراتيک امکان پذير بود. روي اين ضرورت فرمان ايجاد کميسيون تسويد قانون اساسي را صادر نمود که حقوق دانان، علما و ساير شخصيت هاي متنفذ سياسي و اجتماعي کشور به نماينده کي از اقشار مختلف جامعه در آن اشتراک داشتند. براي کميسيون مذکور يک کميته کار جهت ترتيب نمودن مسوده اولي و ارائه آن به جلسه کميسيون در نظر گرفته شده بود. اين کميته بصورت عاجل شروع بکار کرد. کميته کار بشمول قانون پوه عبدالوهاب صافي معين وزارت عدليه و پوهاند عبدالسلام عظيمي ( معاون کنوني کميسيون تسويد قانون اساسي دولت کرزي صاحب ) رئيس پوهنتون کابل و بعدا رئيس انستيتوت قانونگذاري ( هر دو نيز غير حزبي ) متشکل از چهار نفر بود. بر علاوه اين چهار نفر دو نفر ديگر پروفيسوران حقوق نيز براي همکاري و مشوره با کميته کار از اتحاد شوروي دعوت گرديده بودند. نگارنده نيز عضويت اين کميته را داشتم. درين جا ميخواهم طور ضمني ياد آوري نمايم که اينجانب در کميته کار کميسيون تسويد قانون اساسي سال 1366 که در زمان زمامداري داکتر نجيب الله به تصويب رسيد نيز از شروع تا ختم همکار بودم.مسوده سال 1358 با اين قانون تفاوت داشتاين قانون که در شرايط کاملا متفاوت تصويب گرديد شکلا دموکراتيک تر بود زيرا که ظاهرا پلوراليزم سياسي را با وجوديکه عملا سيستم تک حزبي حاکم بود، تمثيل ميکرد. در مسوده سال ( 1358 ) ظاهرا و عملا سخن از سيستم تک حزبي در ميان بود و از تظاهر دموکراسي در عمل ديکتاتوري خبري نبود. بر ميگرديم دوباره به سال 1358. کميته کار وظيفه داشت خاکه مسوده را ترتيب و فصل وار جهت بررسي به کميسيون تسويد قانون اساسي بسپارد و بعدا مطابق فيصله کميسيون تعديلات لازم را در مسوده شامل سازد. کار کميته به شدت جريان داشت. در نظر بود مسوده نهائي قبل از يازده جدي 1358 از طرف کميسيون تائيد و بتاريخ 11 جدي پانزدهمين سالگرد تاسيس حزب در رسانه هاي گروهي جهت نطر خواهي مردم نشر و به پيشواز هفت ثور سال 1359 که سالگرد انقلاب بود توسط يک لويه جرگه بررسي و تصويب گردد. پروفيسوران شوروي مؤظف در کميته کار تلاش داشتند تا در نشر مسوده از عجله کار گرفته نشود و دليل مي آوردند که اين سند خيلي مهم است بايد با حوصله و برده باري بالاي آن کار گردد.ولي شرعي جوزجاني وزير عدليه و لوي څارنوال به نماينده گي از رهبري دستور مي دادکه کميته، کار خود را با جديت پيش ببرد. بالاخيره مسوده تقريبا آماده گرديد. کار بالاي مواد اخيري فصل ( احکام نهائي) جريان داشت. در يکي دو روز بايد ختم و به کميسيون سپرده مي شد و به تاريخ 11 جدي امکان نشر ان در مطبوعات عملا وجود داشتبه روز ششم جدي کميته، کار خود را طور نورمال پيشبرد. شام همين روز باران طاغوتي باريد، ابليس لانه زد، تخم غم و نفاق را کاشت و تراژيدي بزرگ افغانها آغاز گرديد. بتاريخ 8 جدي که روز شنبه بود، به اطاق پروفيسوران شوروي که در هوتل کابل اقامه داشتند رفتم در جريان صحبت يکي از آنها گفت که حالا فهميدي که عجله در کار ما و شما ضرور نبود. گفتم بعدش چه خواهد شد، شانه ها را بالا انداخت بطرف آسمان ديد و گفت خدا مي داند ولي رفقاي خلقي ما بايد اين واقعيت را بپذيرد که رفيق کارمل يک شخص مستحق و احزاب برادر ( احزاب کمونستي و سوسيالستي جهان ) رهبري وي را تضمين کرده است و درک اين موضوع خيلي مهم است.
بيانيه ببرک کارمل که از تاشکند به فريکونسي هاي نزديک به راديو کابل پخش گرديد، مرحله دوم پروژه کرملين را نکميل نمود. تحليل گران خود شوروي و بعدا روسيه فدرالي که اکثر شان در فاجعه 6 جدي اشتراک داشتند. راجع به جزئيات زواياي مختلف اين تراژيدي، چکونگي طرز کار و استعداد کاري رهبر تضمين شده کتب زياد به چاپ رسانده است که خواننده گرامي انرا خوانده و مطابق بر داشت خود قضاوت خواهد کرد.بنده با آنعده تحليلگران سياسي کاملا همنوا هستم که معتقد اند اگر در مرحله اول پروژه کرملين برنده شخص نورمحمد تره کي مي گرديد و بازنده حفيظ الله امين، در اخير مرحله دوم يا بايد نور محمد تره کي به رضا و رغبت خود رهبر مستحق ( ! ) را بر تخت مي نشاند و تاح را بر سرش مي گذاشت و يا حاما به سر نوشت حفيظ الله امين دچار مي گرديد. ولي امکان وقوع حالت دومي غالبتر بنظر ميرسيد زيرا که تره کي مانند امين يک رهبر متکي به نفس و آزادمنش بود. . خلاصه کرملين در افغانستان به يک مارشال تيتوي ثاني ضرورت نداشت. به اساس نفرت و انزجار يکه رهبران کرملين در مقابل رهبري آزادمنش و استقلال طلب ( تره کي
06-10-1358
Anonymous
29.12.2005
بيانيه ببرک کارمل که از تاشکند به فريکونسي هاي نزديک به راديو کابل پخش گرديد، مرحله دوم پروژه کرملين را نکميل نمود. تحليل گران خود شوروي و بعدا روسيه فدرالي که اکثر شان در فاجعه 6 جدي اشتراک داشتند. راجع به جزئيات زواياي مختلف اين تراژيدي، چکونگي طرز کار و استعداد کاري رهبر تضمين شده کتب زياد به چاپ رسانده است که خواننده گرامي انرا خوانده و مطابق بر داشت خود قضاوت خواهد کرد.بنده با آنعده تحليلگران سياسي کاملا همنوا هستم که معتقد اند اگر در مرحله اول پروژه کرملين برنده شخص نورمحمد تره کي مي گرديد و بازنده حفيظ الله امين، در اخير مرحله دوم يا بايد نور محمد تره کي به رضا و رغبت خود رهبر مستحق ( ! ) را بر تخت مي نشاند و تاح را بر سرش مي گذاشت و يا حاما به سر نوشت حفيظ الله امين دچار مي گرديد. ولي امکان وقوع حالت دومي غالبتر بنظر ميرسيد زيرا که تره کي مانند امين يک رهبر متکي به نفس و آزادمنش بود. . خلاصه کرملين در افغانستان به يک مارشال تيتوي ثاني ضرورت نداشت. به اساس نفرت و انزجار يکه رهبران کرملين در مقابل رهبري آزادمنش و استقلال طلب ( تره کي و امين) داشتند، ارزوي ديرينه شان اين بود تا به هر وسيله ممکنه بايد راه را براي رهبر مطيع و حرف شنو خود باز کند. بنده عقيده بر اين هستم که برژنيف ترجيحا مي خواست از طريق اقدامات کودتائي و قيام هاي مسلحانه داخلي با امين تصفيه حساب نمايد ولي چيزيکه کرملين را واداشت تا با مداخله نظامي و فرستادن ارتش خود اين کار را تسريع نمايد، همان تصميم امين بود که مي خواست روابط دوستانه را با همسايگان، کشور هاي غربي و امريکا احيا و دولت خود را بر مبناي قانون اساسي و لويه جرگه مشروعيت دهد. کرملين مي دانست که ممکن اين کار در ظرف پنج شش ماه آينده يعني قبل از هفت ثور 1359 صورت گيرد و نظر به محاسباتي که داشت در طي اين مدت نمي توانست از طريق عوامل داخلي کار وي را يکطرفه سازد و تاريخ ششم جدي را نيز غالبا به خاطر آن ترجيح داد که مي خواست از نشر مسوده قانون جهت نظر خواهي مردم در تاريخ يازده جدي جلوگيري نمايد. زيرا که نشر مسوده قانون و خواستن نظريات عامه براي بهبود آن، مقدمه بود براي کسب مشروعيت. بعد ازکسب مشروعيت ادعاي پوچ مستحق بودن رهبر تضمين شده هنوز پوچ تر ميگشت. باور کردن و استناد به شايعات و لاطائلات گمراه کننده ( کا.جي.بي) که گويا ورود ارتش شوروي بنا به دعوت دولت افغانستان در راس حفيظ الله امين ( حتي توسط نورمحمد تره کي نيز ازين دعوت ياد آوري مي کند ) صورت گرفته است، يک تحليل سياسي آگاهانه نبوده بلکه يک عمل کورکورانه و ساده لوحانه است که يا قصدا بنا بر اهداف معين در دفاع از رهبران کرملين بعمل مي آورد و يا هم نا فهميده به اين بيهوده گي دست مي زند. به دليل اينکه:
1 - اقدام به چنين يک عمل خطير به اساس دعوت نمودن توسط اشاره دست يا چشم، خواهش تيليفوني و يا هم با المواجه کدام شخص، کاريست که نتنها قابل قبول تحليلگران آگاه شده نمي تواند، بلکه قبول آن حتي براي اشخاص کم سواد نيز محال است. هيچگونه سند رسمي تا هنوز در زمينه ارائه نشده است.
2 – اگر بنظر کرملين دولت حفيظ الله امين مطابق به حقوق بين الدول يک دولت قانوني بود و دعوت اين دولت قانوني را يک عمل قانوني مي دانست پس اين دولت قانوني دعوت کننده را چرا به چنين يک شکل ظالمانه سرکوب خونين نمود؟
3- در صورتکه به نظر کرملين دولت افغانستان و زمامدارانش حفيظ الله امين از اعتبار قانوني برخوردار نبود، پس کرملين چطور مي توانست به اساس خواهش يک شخص فاقد اعتبار قانوني، يک اردوي يکصدوبيست هزار نفري را خلاف موازين قبول شده بين الدول به افغانستان ارسال نمايد و با همچو خطر بزرگ و جنجال ملي و بين المللي خود را مواجه سازد؟
4- دولت يک کشور چه قانوني و چه غير قانوني باشد، يک کشور ديگر که قرارداد دوستي را با آن بسته و هيچ نوع خطري از طرف آن متوجه شان نباشد، با ساس کدام حق مي تواند در مقابلش لشکر کشي کند و آنرا سرکوب نمايد.
5- در بيانيه ببرک کارمل که از تاشکند پخش گرديد آمده است باساس معامله که امين با امپرياليزم نموده بود تا افغانستان را از از نقشه دنيا محو نمايد، بخش سالم کميته مرکزي از اتحاد شوروي خواستار کمک نظامي گرديد و از جانب اتحاد شوروي پذرفته شد.
بعضي ها بر خلاف ادعا دارند که گويا ببرک کارمل ارتش شوروي را به افغانستان دعوت و از آن استقبال گرم نمود. بنظر اينجانب اين نيز آنچنان ِيک ادعاي ساده لوحانه است مانند لا طائلات اولي که به ارتباط تره کي يا امين شايع نموده است. بنده بر اين عقيده هستم که دعوت رسمي از ارتش شوروي نه تنها از طرقف تره کي يا امين صورت نگرفته است بلکه در دعوت و آوردن عساکر شوروي، کارمل بيچاره نيز هيچگونه رولي نداشته است. و اگر رولي هم داشته باشد، اين رول صرف به وعده همکاري از طرف او و طرفدارانش در مقابل منصب خلاصه مي کردد يعني موضوع معامله و جور آمد در ميان است. مثليکه شاه شجاع در وقت و زمانش نه انگريزها را به افغانستان دعوت نموده مي توانست و نه هم آورنده آن به افغانستان او است. اين انگريز ها بودند که آرزوي اشغال افغانستان را در سر مي پرورانيدند و براي شاه شجاع که در سمله پناه گزين بود، تخت و تاج پدري شان را پيشنهاد و طبق آن معامله و جور آمد صورت گرفت. شاه شجاع بدون آنکه آن نام ونشان پدري، احساس و آبروي افغانيت و آزادمنشي افغانها را در نظر بگيرد، به اين خيانت ملي تن داد و بلا فاصله آستين برزد و در پيشاپيش عساکر اشغالگر انگريز ها حرکت نمود که نفرين تاريخ نصيب اش شد. در مقايسه به موضوع مورد بحث فعلي سه تفاوت عمده در آن به چشم مي خورد: اولا اطنکه براي شاه شجاع تاج و تخت پدري پيشنهاد شده بود، ثانيا او در پيشاپيش عساکر انگريزي حرکت مي مرد، ثالثا انگريز ها فاميل امير دوست محمد خان و بعدا خودش را به هند انتقال و زنده نگهداشتند و اما کرملين و رهبري کمونستي آن، با وجود همه لاف بشر دوستي، حفيظ الله امين را با اطفال معصوم و بي گناه شان از تيغ کشيدند.
مي گويند اگر خانه بسوزد، ديوارهايش پخته مي شوند. سياه روزي مردم ما درين است که از ين همه درس تاريخ پند عبرت گرفته نتوانست . وطن ( اين خانه اصلي) ما را دشمنان آن در شعله هاي آتش سوزان سوختاندند و ذغال گشت ولي ديوار هاي آن هنوز هم خام تر شده ميروند و مغز هاي متفکر در بحر لاطائلات شنا مي کند. باميد اينکه نسلهاي آينده ازين دروس و حقايق تلخ آن بياموزند و بتوانند به زور بازوي خود اين خانه سوخته شان را دوباره آباد و زنده گي آرام را در آن اختيار نمايند.
Anonymous
30.12.2005
http://www.junbish.org/Dari/viewtopic.php?t=591
دفاع از امین
Anonymous
31.12.2005
با اظهار سپاس از نویسنده مذکور،باید ګفت که دفاع از امین به هر شکل و شیوه کاریست ناکام و نابجا .امین صرفنظر از سایر تکسالاری ها و هتلر بازی ،قاتل رهبر خودنیز بود همین یکی بس است در معرفی این چهره .وبدین ترتیب پیروزی را که آن حزب بدست آورده بودبه باد فنا داد .اګر امان الله خان را حبیب الله کلکانی کشت و جلو ریفورم هایش را ګرفت ،ان رادمرد و بنیان ګذار نهضت دموکراتیک کشور را امین جان ناجوانمردانه بقتل رساند و راه را برای سیطره غیر قانونی کارمل جان وتجاوز روسها فراهم نمود .او همه خلقی های شریف را به مردم و حریفانشان کم آورد که تا امروز مورد تعنه هر کس اند .اما خوبست مقامات بلند پایه آن زمان حرف میزند .این کار قابل ستایش است .باید نوشت و حرف زد .ما مردم خلقی ها را دوست داریم ،آنان نیات نیک را داشتند عملی میکرد .انها نمایندهای قشر غریب جامعه خود بودند .چیزی را که بایدبیاد داشت آن اینکه امین قربانی یک تجاوز شد .یک ترور دولتي .و بدبختانه این عمل را کمونستها علیه دموکراتهای افغانی انجام نمود .ترور امین عمل نابخشودنی است و باید پی ګیری شود .
06-10-1358
Anonymous
01.01.2006
وميلمنوته سلامونه اوښې هيلي
غواړم پدي توګه دښاغلي نوزادي څخه مننه وکړم چي پدي هکله ئي دپيل ټکی کښيښود, څرګنده ده چي دابه خوږي خبري نه وي خو که غواړو چي دوګړو په منځ کي په لوړ سر اوغاړه سره وګرځو نو هرومرو بايددغه دخبرواترو لړۍ نوره هم پسي وغځوو ترڅو هغه پخواني خلقيان چي دخپلو ملګروپه استازيتوب ئي دمرغومي ښپږمه نيټه منلي او دپرچميانو سره ئي دتش په نامه يووالي سره مرسته کړيوه, هم خپل دلايل وړاندي کړي.
کله چي زموږپخپل منځ کي ګرم , لږڅه ګرم اوډيرګرم په ګوته شول نو هله به وکولاي شو چي دټول ملت وپوښتنو ته ځواب ووايو او دخپلو تيروتنو, غلطيو او جرم وجنايت سره سم ديوي ناپييلي محکمي په وړاندي له ځانه څخه دفاع وکړو او دسزا ورکولو په صورت کي هغه په ميړانه اوورين تندي سره ومنو.
نورنو پرچم پوه سه اوکار ئي, تنظيمونه پوه سه اوکارئي, هرڅوک به دخپلو کړووړو څخه دخلکو په وړاندي دفاع کوي.
ديوي داسي تاريخي ورځي دليدو په هيله.
په درناوي
ميوند*هلمند*
26ـ10ـ1358
Anonymous
03.01.2006
دنوزادي صاحب ليکنه خو يوه رياليستکه ليکنه ده . له کومه ځايه چې زما برداشت دی نوموړي د امين نه دفاع نده کړې بلکه د هغه د له مينځه وړلو ډول يې هغه هم د شوروي قواو په مستقيمي مداخلې ته ګوته نيولې ده. دا کار که پخپله افغانانو کړی واې نو بيابه شايد هيڅ د سوال ځاې نه پاتي کېدی. خود شوروي د پوځ په وسيله د امين د قانوني يا غيرقانوني دولت ړنګېدل او د کارمل کښېنول دا هغسي تريخ واقعيت دی چې اوس يې هيڅوک نشي پټولاې او نه هم کوم دليل ورباندي راوړلاې شي . حتي پخپله کارمل لا کله چې داټوله په وينو لړلې ماجرا هغه د قدرت د ګدۍ نه ليري کړ ويلي دي چې دبل په زور او پر نورو تکيه ديوه ملت د پاره ستره اشتباه ده! نو ګوره چې په دې ساده اعتراف به هغه د شورويانو تر ګدۍ ﻻندي خپل حاکميت څه ډل توجيه کړاې شي؟
نن خو که ديوې خوا دغه ترخه واقعيتونه د ولس په وړاندي پراته دي دا پوښتنه هم پرته ده چې دنن ورځي دندي د هېواد د روڼاندو عناصرو په مخکې کومي دي او دتيرو د ټولو ترخو تجربو نه نن دغه پاتي په څه پوهه په چا پسې راغونډ شي او کومه ﻻره غوره وګڼي؟
دا وطن د نن ورځي غوښتني خو پدې نه حل کيږي چې امين چا مړ کړ او کارمل چا راووستلئ او د شمال ائتلاف چا د چا پر ضد جوړ کړ او نجيب څه ډول ايسته شو؟. نن خو د هېواد راتلونکې او د هغه هرڅه مطرح دي او د هغوی حل لوی تدبير او کارپوهه مدير ته اړين دئ. دا به د کومه کيږي او دا وطن به په کومو کراماتو او د پوهني په رڼا کې ددې اوسني ګردابونو او سيلابونو نه را وځي او په چا پسې به روانيږي.
نوزادي صاحب چې داسي بحث ته لاره پرانيستېده نو دهغه و ليکني ته نه د خلقي نه د اميني نه د پرچمي او نه هم د نجيبي په روحيه بلکه د هېواد د راتلونکي نوې جوړښت په خاطر بايده چې هغه ته په مسؤليت سره ځواب وويل شي . په ياد دي و ي چې په دې سيمه کې چپه او راسته او مذهبي بنسټ پالنه نوره راتلونکې نلري .
په درناوي
سپاهي