د موضوعګانو سرپاڼه

نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ

افغان ، افغاني يا افغانستاني

Anonymous
09.12.2005

افغان ، افغاني يا افغانستاني
ناصرالدين پروين

افغان نام قومي است كه زبان شان پشتو بوده، افغانان را در هند «پاتان» و در آثار ‏دهه‌هاي اخير افغانستان و ديگر جاها «پشتون» مي نامند. تا پيش از ذكري كه ابوريحان ‏بيروني در «تحقيق ماللهند» از آنان كرده است. تنها در يكي دو اثر هندي از اين ‏قوم كوه نشين ياد شده بود و آن هم بدين سبب كه هنديان با افغانهاي قديم پيوند‌هاي ‏مذهبي و سياسي داشته اند. اما قديمترين نوشته به اين زبان، در كتاب چند زبانه ي ‏‏«خيرالبيان» ديده مي شود كه تنها پانصد سال از تاليف آن مي گذرد.
نام افغان و افغانستان، از دو قرن پيش به سهو به مجموعه يي از سرزمينهاي خاوري ‏قلات داده شد كه در اثر سستي و انحطاط صاحبان پيشين آن سامانها، يعني تيموريان ‏هند و صفويان ايران كم كم و گاه به دخالت انگليسي ها به زير سلطه­ي قبيله­هاي ‏پشتو زبان در آمد و چنان كه مي دانيم، آنان از نگاه فرهنگي بسي عقب مانده تر از ‏مردم كابلستان و تخارو بدخشان و سيستان و خراسان بودند.
البته خطاي تعميم نام يك قوم يا خانواده ي حاكم بر كشوري بر تمامي آن كشور يا ‏ملت، چيز تازه­يي نيست، يونانيان و به پيروي از آنان اروپاييان ديگر، در عصر مادها ‏همه‌ي ايرانيان را «ماد»، در عصر هخامنشي و ساساني «پارسي» و در عهد اشكانيان ‏‏«پارت» ناميدند و عربها هم به تقليد از يوناني و رومي يا به سبب تماسهاي نزديكتري ‏كه با ساسانيان و ايالت پارس داشته اند، مردم ايران را فارسي و كشورشان را فارس مي ‏خواندند.
ايرانيان نيز خود چنين خود نامگذاري هايي كرده اند: نام قوم هلني «ايوني» ‏را به تمام يونان دادند و نام «تازي» كه از دوره­ي ساساني به عربها اطلاق مي شود، از ‏نام قبيله­ي «طي» گرفته شده كه در همسايگي بي واسطه­ي ايرانيان مي‌زيستند.
همه­ي نمونه هايي كه ذكر كردم، ناشي از سهل انگاري بيگانگان در نامگذاري اقوام و ‏كشورهاي ديگر است وتصور مي كنم دولتي كه حدود دو قرن پيش به نام افغانستان ‏بنياد گرفت. تنها كشور در جهان باشد كه خود عامل عمدي چنين نامگذاري نادرستي ‏بوده است. از دولت سخن رفت؛ زيرا دولت در چنگ قوم پشتون بود و اكثريت مردم ‏اين سرزمين نظر و دخالتي در افغانستان ناميدن آن سرزمين نداشتند. حال هر گونه ‏تغيير در اين نامگذاري نادرست مربوط به خود آنان است. اما تنها چيز كه براي ايرانيان ‏مهم است كه مردم اين سرزمين را «افغانستاني» بخوانيم و نه افغان كه منحصر به يك ‏قوم خاص است. مشابهش هم فراوان است: پاكستاني، لهستاني و مانند آن.
حال كه صحبت به اين جا كشيد، بي مناسبت نمي دانم پيشينه­يي هم از خاستگاه و ‏زيستگاه اوليه قوم افغان - به معني امروزي «پشتون» - ذكر كنم.
‏اگر از «تحقيق ماللهند» كه اختصاص به اهل علم داشت بگذريم، اين در آغاز عصر ‏غزنوي است كه نخستين بار نام قومي به نام «افغان» كه در كوههاي دور دست مي ‏زيسته، «كافر» بوده و به دست سبكتكين و فرزندش سلطان محمود و ديگر غزنويان به ‏مرور سركوب شده و اسلام آورده اند، به ميان آمده است . حال آنكه، امروزه غزنين ‏پايتخت غزنويان وزادگاه و پرورشگاه سنايي و عنصري و حسن غزنوي و هجويري و ‏برخي ديگر از نامداران ادب دري، در اختيار افغانان - به معني كلي مال افغان است.
درباره­ي اينكه سرزمين افغانان واقعي محدود به شمال پاكستان كنوني و منطقه‌ي ‏بسيار كوچكي در افعانستان فعلي بوده است، منابع متعددي در اختيار ماست. حتا، ‏شادروان عبدالحي حبيبي دانشمند افغانستاني كه تا حد جعل منابع تاريخي در مورد ‏افغانان و زبان پشتو پيش رفت (نجيب مايل هروي، تاريخ و زبان در افغانستان، ص 90 ‏به بعد) مي نويسد كه در دوره‌ي مغول «كلمه افغانستان به سرزمين بين قندهار و غزني ‏تا درياي سند اطلاق مي شد» (حبيبي، تاريخ مختصر افغانستان، ج 2، ص 10). از ‏نوشتارهاي كهن كه در آنها به افغانها و مقر اصل‌ آنان، يعني كوه سليمان، اشاره ‏كرده مردم و سرزمين قسمت اعظم افغانستان امروزه را غير از آنان دانسته اند، چند ‏نمونه ذكر مي كنم.
ابوريحان بيروني در «تحقيق ماللهند» مي نويسد: «قلعه لاهور (...) به سه فرسنگ ‏از آن، ولايت راجاوري است (...) و اين است حد هند از شمال و بر كوههاي باختر آن، ‏اصناف فرق افغان ساكنند تا برسد به حوالي زمين سند.»
- نويسنده ناشناخته­ي « حدود العالم من المشرق و المغرب » كه به سال 372 قمري ‏تالي شده است در فصل «سخن اندر ناحيت هندوستان و شهرهاي آن» مي نگارد: ‏‏«سول. هيست بر كوه و با نعمت و اندر او افغانند (...) راهيست با مخاطره و بيم.»

- هندو شاه در «تاريخ فرشته» از سركوب افغانان چنين ياد مي كند: « چون نوبت ‏حكومت غزنين به آلبتكين رسيد، سبكتكين كه سپهسالار او بود، اكثر تاخت بر لمغان ‏و ملتان ]امروزه در خاك پاكستان[ آورده افغانان از مقاومت عاجز شده جيپال راجه ‏پنجاب را از تسلط سبكتكين پيغام دادند (...) ازآن تاريخ، افغانان به امارت رسيده ‏صاحب جاه گرديدند (...) سلطان محمود، به خلاف پدر قبايل افغانان را مقهور و مخذول ‏گردانيده سركشان ايشان را به قتل رسانيد و مطيعان را ملازم ركاب ساخته مانند ‏نوكران به خدمت گرفت.»

‏ - در قرن نهم هجري نويسنده­ي «مطلع السعدين و مجمع البحرين»، كابل و غزنين ‏و قندهارا از افغانستان، يعني نشستگاه كوهستاني افغانان جدا دانسته مي نويسد: ‏‏«تمام ولايات كابل و غزنين و قندهار و افغانستان با اعمال هند و سند كه تعلق به ميرزا ‏قيدو داشت...»

- درحالي كه عنصري ملك الشعراي محمود غزنوي او را « خسرو ايران »، « شاه ‏ايران »، « خسرو آزادگان (= ايرانيان )»، «سالار خراسان»، «شاه خراسان»، «خدايگان ‏خراسان»، «خدايگان عجم«، «كدخداي كشورايران» مي خواند؛ گويندگان نام آور دربار ‏غزنوي از «افغان» نيزياد كرده اند و اين به معناي قومي خاص است كه به سختي ‏منكوب غزنويان شد.

عنصري در مدح محمود مي گويد.
شه گيتي ز غزنين تاختن برد
بر افغان و بر گبران كهبر
و بارز، زاوست:
خدايگان خراسان به دشت برشاور(=پيشاور)
به حمله يي بپراگنده جمع آن محشر
مسعود سعد سلمان درستايش علي خاص از سرداران غزنوي مي گويد:
شكسته گشت به تيغ تو لشكر كفار
خراب شد به سپاه تو كشور افغان
وي، در جايي ديگر و در مدح همان سردار گفته است:
گهي شتابان اندر قفاي افغانان
چو اژدهاي دژآگه ميان غار، تويي
در شاهنامه نيز اين دو بيت نشان مي‌دهد كه افغانان به مانند كرد و بلوچ و لاچين از ‏كوچندگان بوده اند:
نشسته در آن دشت بسيار كوچ
ز افغان و لاچين و كرد و بلوچ
من ايدر بمانم، نيابم به راه
نيابم به افغان و لاچين سپاه

از آثار ادبي و تاريخي عصر غزنوي چنين را مي آيد كه پس از منكوب كردن افغانان، ‏برخي از آنان به خدمت غزنويان درآمدند و چون كوه نشين بوده و شيوه ي رزم در ‏كوهستان‌ مي دانسته و به خونريزي معروفيت داشته اند، سلطان غزنوي آنان را در ‏پاره‌يي از جنگها به كار گرفته است. عتبي در «تاريخ يميني»، درباره يكي از آن جنگها ‏مي نويسد: «و ملك هند از نهيب آن لشكر با پناه كوهي حصين نشست (...) سلطان ‏‏(...) رجاله ديلم و عفاريت افغانان را بر ايشان آغاليد تا نشيب و فراز ايشان ‏فراگرفتند». همين تاريخنگار در جاي ديگر درباره ي كارهاي نامه‌الدين سبكتكين پدر ‏نوشته است: « و جماعت افغانيان و خلج كه صحرا نشينان آن بقاع بودند، در جمله ‏حشم ناصر الديني منحصر شدند». مسعود سعد سلمان، در قصيده يي كه آن هم در ‏مدح علي خاص است، از جمله‌ي سپاهيان «غير خودي» افغانان را نام برده است:

‏ از لشكر ترك و هند و افغانان
بر باره هزار شير نر كرده

همچنان كه نامهاي آبادي هايي چون «كرآباد» و «كرد محله» و مانند آنها در شمال و ‏مركز ايران و صدها فرسنگ دورتر از كردستان، نشاندهنده ي كوچ اختياري يا اجباري ‏كردان به آن به جاها و جاگرفتن در كنار ساكنان اصلي منطقه است، در سرزميني كه ‏افغانستان كنوني را تشكيل مي دهد، نامهاي مشابه ديده مي شود. بيهقي، در تاريخ ‏خود از محلي به نام« افغان شال» در نزديكي غزنين نام مي برد كه قبر سبكتكين آن ‏جا بوده و امروزه نيز يكي از محله هاي مشهور شهر كابل « ده افغانان» ناميده مي شود. ‏پيداست كه خانوارهايي از قوم افغاني، يعني پشتونها، به اين دو منطقه كوچيده مردم ‏فارسي زبان محل، آن مناطق را به نام قوم تازه رسيده و غير خودي موسوم كرده اند.
آنچه را كه نوشتم، مي توان به شرح زير خلاصه كرد:
1- افغان نام قومي خاص است كه مسكن اودر حاشيه‌ي شرقي افغانستان كنوني - ‏بسيار باريكتر و كوچكتر از آنچه امروزه هست - وشمال پاكستان كنوني بوده و بعدها ‏به جاهاي ديگر نيز كوچيده اند.
2- تعميم نام اين قوم در پي چيرگي سياسي و نظامي آنان بر سراسر واحد سياسي ‏كنوني « افغانستان» صورت گرفت و جديد و نادرست است. ولي با توجه به اين نام ‏رسمي و پذيرفته شده كه حق تغيير آن با مردم خود آن سامان است، بهتر است تابعان ‏اين كشور را افغانستاني» بناميم.
3- به همان دليلها، بزرگاني چون ناصر خسرو، مولوي، دقيقي، شهيد بلخي، خواجه ‏عبدالله انصاري، هجويري، ابونصر فراهي و عنصري و فرخي .... را «افغان» يا ‏‏«افغانستاني» دانستن خطاست و اين خطا متاسفانه در نووشتارهاي مردم افغانستان و ‏برخي از شرقشناسان و روزنامه نگاران بيگانه ديده مي شود. بديهي است كه افغانستان ‏در روزگار آنان وجود نداشته و عنوان « افغان» يا «افغانستاني» هم شاملشان نمي شود. ‏بهتر است آنها را - چنانچه خود به روشني و يا به تلويح گفته اند - «ايراني» و يا با ‏توجه به شهرو ديارشان «خراساني»، «سيستاني» و مانند اينها خواند.


pattang
10.12.2005

افغانستانيه او خرسانيه سلام !
زه دومره پړ پړو ته وخت او حوصله نلرم لنډ درته ليکم :
ډير تاريخي تورې ، بدنامي او دروغ دې ليکلي دي خودا دومره مهمه ندي چې پښتانه څوک وو او کوم مذهب يې در لود خوپښتانه په عينې تاريخي مسير کې ږوندکوې اوتاريخي افتخارات يې ګټلې دي لکه دنړۍنور قومونه اودمځکې نورجغرافيايې نومونه نو ته پښتانه ولې ملامته وي او پېغور ورکوې .
داچې ترکان ، پارسيان او نور به راتلل ، په پښتنوبه يې حکومتونه کول ، نو پښتنو به  ولي خپله ازادي نه اخستله  او ولې به يې په نورو حکومتونه نه کول.
دنړۍ دملکونو تاريخي جوړښت ته ښه فکر وکړه  ، پښتانه هم دنوروغوندي خپل حق لري ٠
دافغانستان نوم او نور افتخارات مو قانوني در باندې قبول کړل که دخوښه نوي ترک
نژاده او يا تاجک نژاده ملک ته لاړ شه٠
که اروپا يان استرليا ، امريکا او روسان سائيبريا خپلو اصلي اوسيدونکو ته پريږدي نو قسم په خداي دي چې پتنګ به له ټولو له مخه دسليمان غره ته
مڼډې وهي٠
ستاسو ډير بخت بيدار او مونږ خپل حيثيت بايللي دي څکه چې زمونږ بې ناموسو پاچايانو هروخت ستاسوسره دستاسو داقليت په ژبه خبرې کړی او ستا سو کلتور يې روزلی دی ٠
دلستوڼي ماره ستا ليک دلته داسي مانا ورکوي چې پښتانه په راتلونکي وخت کې بايدپه داسي دوو سانو مشرانو پسې لکه : ترکی، نجيب، ملا عمر او کرزی لاړ نشي او يو د ستميانو دروحيې د ځبلو مشر وټاکي .

دستميانو دنابودي په هيله پتنګ


Anonymous
10.12.2005

پتنګ جانه سلامونه !

ولی خپل اعصاب په ښځونکواو نرښځيو خراپوې !

که افغان اولس دومره بې حسه وای نو د نړۍ دوهم ځواک مرحوم اتحاد شوروي ته به تسليم شوې ؤ نوبيا په ميليونوشهيدان ، مهاجر ، معيوب ، کونډې اويتيمان د څه لپاره ؟

د پښتنو تر ټولو ښکاره ثبوتونه دادي :

1 - پکتيا= پکتين = پښتون

(د يوناني ليکوال په ليکنو کی 2000 کاله پخوا ذکر شوي ٠ )

2 - دچنګېز د ير غل نه پخوا بلخ او بخارا د عربو مرکز وو اود دچنګېز د ير غل نه وروسته د بلخ اوخواو شا سيمو اصلي اوسېدونکي خوڅه کوې چې حيوانات يې هم ژوندي نه دي پرېښودل شوي چې د نمو نې لپاره ژوند وکړي ٠نو د کوم تمدن اوميراث چغې چې څوک وه ، هغوی خو د عربو د يرغل څخه پخوا( يونانيان) ؤ ٠ نو کله چې يو يونانې ليکوال د پکتيا ذکر کوي نودغه سيمه په تاريخي لحاظ له بلخ اونوروسره غوټه کېدای شي ٠
٣ - له هراته تر کندهاره او له اټکه تر شغنانه پښتو څنګه خپره شوه ؟ په د اسې حال کی چې مغول ، ترکان ، عرب او فارسيان يې کلک دوښمنان ؤ ؟ ايا دا د قوت اومقاومت تاريخي ثبوت نه دې ؟

نظرخان


Anonymous
10.12.2005

برادري ايراني ! اين اسلام است ٠اګر کفر ؟؟؟؟ 
اين عمل کفر است 
بخوان وبدان عمر اخوندان کم مانده ٠ بخاطري کي عمر ظالم کم است !!!
بسم الله الرحمن الرحيم
جامعهء أهل سنت ايران


أهل سنت ايران كه تقريبا ثلث جامعهء ملى ايران را تشكيل ميدهند از قوميت هاى متعدد ايرانى از كرد وتركمن وطوالش وبلوچ وحاشيهء خليج فارس وبعضى از اعراب وحاشيهء مرزى استان خراسان از سرخس تا بيرجند وبلوچستان يعنى تقريبا سراسر مرزهاى اطرف ايران را تشكيل ميدهند واين علاوه بر اقليت هاى سنى مذهبى است كه درهمهء شهرهاى بزرگ ايران وجود دارد ليكن با وجود مساحت وسيع مناطق سنى نشين وبا اينكه از نظر جمعيت دومين جمعيت ايران بعد از شيعيان ميباشند نه اينكه حق شراكت در سرنوشت خودرا در اين نظام فرقه گرا نداشته و يك نفر وزير ويا سفير ويا مقام عالى رتبه ندارند بلكه در تهرانى كه مسيحيان ويهوديان وهندوها وسيك ها دهها كليسا وكنشت وبت خانه وگوردواره دارند از بناى يك مقبره ويا يك مسجد محقر براى نمازهاى پنجگانه وجمعه هم محروم وممنوعند وبه ناچارى دراين ويا آن سفارت مجبورند درنماز جمعء خودرا ادا كنند با وجوديكه تعداد اهل سنت در تهران بيشتر از مجموع اقليت هاى دينى جمعا ميباشد و اما در شهر هاى ديگرى كه شيعيان در اكثريت ميباشند وضعيت از اين نيز بدتر ميباشد وخراب كردن مسجد جامع اهل سنت بنام شيخ فيض در مشهد بدستور آقاى خامنئي در سال 1994 نمونه اى از آن ميباشد ، اين علاوه بر ستم ها وظلم هايى است كه از طرف اين ر ژيم فرقه گرا وخونريز بر اهل سنت ايران بعد ازانقلاب گذشته است كه خراب كردن ويا بستن ويا تصرف مساجد متعدد ومدارس دينى در مناطق سنى نشين ويا كشتن وترور كردن علماء وصالحان ونيكان ومتنفذان ودعوتگران اهل سنت در داخل ويا خارج از كشور يكى از سياست هاى ثابت نظام بوده است ، وما از پنج قرن اخيرى كه ايران گرفتار اين گمراهى ها و غلووبدعت وافراط ها بنام تشيع گشته، وشاه اسماعيل با شمشير صفوى ومكروهمكارى وتوطئهء صليبيان ايران را بزور شيعه كرد دچار اين ستم ها وبدتر از اينها گشته ايم ليكن درنهايت اين كشور است كه در همهء ميدان هاى سياسى وفرهنگى وتاريخى ضربه خورده است بدليل اينكه در ده قرن اوليه اسلام كه ايران به اسلام روى آورد و اجمالا از روش ومنهج ومذهب اهل سنت از كتاب خدا وسنت رسول او پيروى ميكرد در دنياى اسلام موقع امامت فكرى وعلمى وبعضا حتى سياسى را داشت كه بزرگترين ومهمترين كتب اسلام از جمله كتب سته حديث وصدها وهزاران عالم ومورخ ومفسر محدث وسياسى ومتفكر اديب از ايران به بركت اسلام برخاست ليكن بعد از تشيع اجبارى ايران در قرن دهم هجرى ديگركشور افرادى حتى مانند مولوى وحافظ وسعدى وفردوسى را نيز بخود نديد وجز مشتى روضه خوان ومكار وساحر وبلعم باعورا صفت كه به نام مرجع وآخوند مال مردم را بنام دين خورده وخونشان را بنام مذهب مكيده وعرضشان را بنام متعه از بين برده توحيد شان را به شرك صريح مبدل نموده اند وبر مال وجان ومقدرات ملت نيز غلبه كرده ومهار همه چيز را بدست خود گرفته و اكنون ملت ايران از شيعه وسنى را به روز سياه نشانده اند وما جهت ابراز اين مظالم واصلاح وروشنگرى دينى مردم قيام نموده ايم تا برجهان روشن نماييم كه بر اهل سنت ايران چه ميگذرد وبر شيعيان روشن نمائيم كه بنام تشيع در چه چاهى افتاده اند كه نه تجانسى با قرآن دارند ونه اسلام اينست كه خدا ورسولش گفته اند وهدف ما رضاى الهى واصلاح ورفع ستم از ملت ميباشد وآرزومنديم كه شرايطى پيش آيد كه در داخل كشور همه با هم بتوانيم بدون سرنيزه وترور وتوطئه بر سر ميز مذاكره وجدال به احسن وبحث علمى بنشينيم تا مصداق اين آيهء شريفه گرديم كه_(فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه) بشارت باد بر آنهايى كه به سخن گوش ميدهند وبهترين را بر ميگزينند

--------------------------------------------------------------------------------

ويرانگريها وخيانت هاى مدعيان تشيع دراسلام و ريشه هاى مشترك يهوديت وحزب تشيع

بسم الله الرحمن الرحيم
مدعيان- تشيع- ازروزى كه پيدا شده اند بادينى جزاسلام نجنگيده وبنا براين يك وجب خاك فتح نكرده اند،ودرمقابل،صدها وبلكه هزاران نفرازعلماء ودانشمندان وسياست مداران مسلمان را يا بوسيلهء همكارى با دشمنان اسلام ويا بوسيلهء تروروخيانت از بين برده اند!
آيا يك دولت شيعه اماميه اثناعشريه بدون همكارى دشمنان اسلام در تاريخ اسلام بوجود آمده است؟

وازهمين آغازبايد روشن نمود كه قصد ما از مدعيان تشيع، روحانيت-مخصوصا-، ورهبران دينى وسياسى آنها چه درتاريخ ويا دروقت حاضر هستند، نه عامهء مقلدين كه مهارشان را بخلاف شرع اسلام بدست شيادانى داده اند كه هرطور كه بخواهند از آنها سوء استفاده ميكنند،
وخدا ميداند كه قصدما روشن نمودن عموم هموطنان محترم متدين وبيرون آوردن آنها ازمنجلاب خرافات ضد دين ميباشد،وازملاحظات صاحب نظران محترم كه برصاحب اين قلم منت گذاشته واورا مفتخر به آراء وانتقادات اصلاحى خود ميفرمايند، قبلا سپاسگزاريم


pattang
10.12.2005

جار دشم کوشانه دا خو دي ډير ښکلی مضمون ليکلی دی، دستاينې وړده او خداي پاک دي نور هم قدرت درکړي ٠

د پښتنولي په مينه پتنګ


افغان که افغانس.....

Anonymous
11.12.2005

[quote:a3267914ed="pattang"]افغانستانيه او خرسانيه سلام !
زه دومره پړ پړو ته وخت او حوصله نلرم لنډ درته ليکم :
ډير تاريخي تورې ، بدنامي او دروغ دې ليکلي دي خودا دومره مهمه ندي چې پ

دستميانو دنابودي په هيله پتنګ[/quote:a3267914ed]
پتنګه وروره زماسلامونه اوښې هیلې ومنئ!
داسې ښکاري چې ددې له بده مرغه زموږدهیوادوال خبرې درباندې ډیرې بدې لګیدلې دي ،ځکه ډیرې سپکې سپورې دې ورته ویلې دي .خووروره یومتل دی چې وایی :سپی غپیږي ،کاروان تیریږي .پریږده چې دغسې کسان خپلې خبرې کوي ،دوی چې په ټول تاریخ کې نه کوم ویاړلري اونه خویی کومه کارنامه کړې ده ،نوزور ورکوي چې داپښتانه ولې دومره غښتلي ،تکړه ،میړاني ،ښکلي ،پوه،بااستعداده اوباناموسه ملت دی .دغه لیکونکی خوپرخپل ځای پریږده ،چې پلاراونیکه یی دواړه یوځای شي هم نه شی کولې چې دپښتنودسرویښته ته هم کوم زیان ورسوي .
پښتانه چې تباه کړي دي ،نوتل پخپله پښتنوتباه کړیدي .زه دتاسولدې خبرې سره سل په سلوکې موافق یم چې :([color=red:a3267914ed]زمونږ بې ناموسو پاچايانو هروخت ستاسوسره دستاسو داقليت په ژبه خبرې کړی او ستا سو کلتور يې روزلی دی )[/color:a3267914ed]خوپدې ځای کې کیدای شي چې تاسویاخواشتباه کړې وي اویاخودځینو کسانودتبلیغاتوتراغیز لاندې راغلي واست چې لیکی :([color=black:a3267914ed][color=orange]ترکی، نجيب، ملا عمر او کرزی لاړ نشي او د ستميانو دروحيې د ځبلو مشر وټاکي )[/color:a3267914ed][/color]،ځکه چې ترهغه چې زماپه یاددي تره کی کیدای شي چې ښه سړي نه وي لاکن دافغانستان په ټول تاریخ کې هغه یوازینی ولسمشرؤچې تل یی په پښتوخبرې کولې اوپه پاړشي یی یوه جمکه هم مانده اوریدلې .دپاتونوروپه اړوندڅه نه وایم،خوزما په اندپښتوچې تباه کړېده نوهغه دې محمدزایانوچې نن زموږ باباملت دی اوکله چې دخپل ولس سره کتنه کوي نوژباړونکی ورسره ناست خرابه کړېده .پښتودغسې بې غیرتو،بې پته اوبې غزته پښتنوخرابه کړې اوخرابوي یی ،چې دګټې ځای وي نووایی چې پدرماهم اوغان بود خوپشتورایادندارم.ترټولودمخه موږبایدپرورته پښتنوسل واره لعنت ووایو،بیابه پښتو،پښتوشي .
رابه شوبلې موضوع ته ،هغه داچې افغان که افغانستاني !!!؟؟؟
که موږدنورې نړۍ تجربې ته وګورونورښتیاده چې موږبایدچې په افغانستان کې میشتوتاجکانو،ازبکو ،ترکمنو،او.... ته چې په خټه پښتانه ندي ،افغان نه بلکې افغانستاني ووایو،ځکه چې له یوې خوابه ددوی دپلارایران ارمان پوره شي اوله بله پلوه په رښتیاهم دوی خوافغانان ندي ،که چیرې یوسړی راشي اوستاپه کوریاځکه کې واړوي ،نوداخوهرګز دامانا نه شي لرلای چې هغه دتاسره په کوریاځمکه کې شریک شویاخوهم هغه دتادکورنۍ غړی شو.مانا داشوه چې افغانستان دافغانانویاني پښتنووطن اوټاټوبۍ دی ،چې پکې تاجک،هزاره اونورتوکمونه هم اوسیږي .دبیلګې په توګه ازبکستان دازبکانوهیواددی ،قزاقستان دقزاقانو، تاجکستان دتاجکانو،ترکمنستان دترکمنواوداسې نور..خوموږپدغوهیوادوکې میشتو،روسانوته ،تاتاریانوته ،ایماق اونوروته قزاق،ازبک یاتاجک نه شوویلای اوکه ورته ووایودابه موغلطي وي ،بلکې هغوی ته قزاقستانی ،ازبکستانی او تاجکستانی وایو،نوهمدارنګه په افغانستان کې میشتونوروتوکمونوته هم بایده دي چې افغانستانی ووایونه افغان خوزه نه پوهیږم چې زموږهوښیارپښتانه ولې پدې ټکي ټینګ ولاړدي چې نه موږټول یوافغان یو.موږولې دتل په شانې خپلې ویاړنې اوکارنامې په نوروپورې تړو.وایی چې په زورکلي نه جوړیږي ،موږهرګزیو ملت نه شوکیدای ،هغوی زموږسیورې په ډبروولي اوورسره دورورۍ نارې وهو،اسرايیل به زموږسره ورورولي وکړي ،خودوی ما اوتانه ورورکوي .اودوی هم داسراییلوسره ورورولي کوي خوزما اوتاسره نه ،دامنم چې دایوډیرتریخ حقیقت دی ،خوحقیقت دی .اوس اوس وګورئ دوی دایران ژبې ته څومره توجه اودرناوی کوي ،امازما اوستا ژبه حتی زده کوي هم نه اوکه دمجبورۍ له وجې یاپه غلطي سره یی زده هم کړي نوورباندې خبرې نه کوي ،اوکه خبرې هم دمجبورۍ له مخې ورباندې وکړي نوقصدایی غلطه وایی .ښه به داوي چې دواړه خواوې یاخوهم یوه خواچې افغانان یاپښتنه دي داومني چې زموږورورولي له دوی سره شي ،یوه خوامې ځکه یاده کړه چې دوی خوتل داویلي هم دي اوراښودلې یی هم ده چې وروري راسره نکړي خوموږځانونه ناګاره غورځولي دي .اودافیصله سره وکړوچې له بده مرغه اوس په یوه هیوادکې چې نوم یی افغانستان (دپښتنوهیواد) دی ،سره اوسیږونوراځي چې دیواوبل درناوی وکړواودیواوبل حق ترپښولاندې نکړو.
رابه شودیته چې نه پوهیږم فردوسي ،بیروني ،فلانی اوبیستانکی بایدافغانان ونه بولوزه به دې تل ناراضي اومرورورورته ووایم چې هغوی خدای زموږنکړي ،نه خوموږپه هغوی ویاړواونه هم ورته اړتیالروچې پرې وویاړو،هغه دې ایران مبارک شي ،داخزانې خودې دهغوی وي خوموږدې پریږدي اودازموږتل خوابدي وروڼه دې نورنه راته لمسوي .
موږچې خپل سترخوشالخان خټک (رح) ،رحمان بابا(رح)اوپه زرګونونورې کومې سترې اولویی هستی لرو،موږدهغوی له لازم چوپړ ندی کړی نوپدغوپردوبه څه وکړو،چې نه موورسره ژبه یوه ده ،نه کلچراونه هم نوراړیکې ،داچې له بده مرغه هغوی پدې سپیڅلې خاوره ژوندکړی دی ،دازموږبدقسمتي ده .
دپښتنودویښتیا په هیله
په درناوي


افغان که ؟؟؟؟؟

Anonymous
11.12.2005

[quote.

نو دلته هميشه کوښښ کيږي چې پښتون په افغان کې خلص شې چې يواځې دوه سوا پنځوس کاله د مخه د شاهنشاهي په جوړولو وتوانېدل . حال دا چې په هغه وخت کې چې د پښتنو پوهه او اجتماعي مناسبات دې سويه ته رسيدلي وو چې دوی د يو سلطنت او مذهب خاوندان وو ، پارسيانو لا په ونو کې ژوند کوو او د مغارو ژوند يی لا نپيژنده .

کوشانه وروره سلامونه اوښې هیلې ومنئ !
ګرانه وروره تاسومه خوابدي کیږئ دایوزه خوابدی بس یم .داچې پښتون څنګه ولس یاملت دی ،داټولې نړۍ ته پته ده اودغه له بده مرغه هیوادوال ته هم ښه پته ده .نورې ویاړنې خویی پریږده دانن ورځ هم داسیمه یاني هند،پاکستان اوافغانستان په دوی ښکلي اوښائیسته دي .که هنددی نوقادرخان ،امرخان او....نه شریندل اوغلام سخي ، که پاکستان دی نوشاهداپریدی ،قدیرخان ،او.... اوافغانستان خوپریږده هغه خودی چې دی.
تاسوته هم هغه متل یوځل بیا رانکلوم چې وايي:سپی غپیږي ،کاروان تیریږي یاداچې دسپي په خوله سیندنه مرداریږي .دغسې کسان لکه زموږدغه تاریخ پوه تل ناراضي ورورچې اوتې بوتې وهي خپل دزړه بړاس باسي نورڅه یی له لاسه ندي پوره.
ستاسودلارې مل
بریالي اوسئ


افغان که ....

Anonymous
12.12.2005

کوشان ورور سلامونه اوښې هیلې !
وروره داخبرې چې تالیکلې دي په کتابونوکې خوندکوي اوښې ښکاري ،خوله بده مرغه چې داسې نده .داخبره یوازې پدرام نه کوي بلکې په سلوکې ۹۹ تاجکان ددې غوښتونکي دي اوداخوبیاموږیوچې ځانونه غولوواووایوچې نه موږخووروڼه یو.
دتیرونژدی ۳۰ کالوجګړه خونه داسلام په خاطروه اونه خوهم دوطن په خاطر،بلکې دپښتون اوپاړسیبان جګړه وه ،دپښتون اواحمدشاه مسعود،فهیم او....جګړه وه ،خوکه ته اوس بیاراپورته کیږې اووايي چې نه داسې نده ،نودابه یوازې اویوازې ستاښه نیت وي اوبس ،دابه حقیقت نه وي چې له بده مرغه ته هم په دې ډیرښه پوهیږې خوزړه دې نه غواړي چې اعتراف وکړې .،
رابه شودیته چې تاسودکاناډااوهندمثالونه راوړي دي ،بایدووایم چې سم اوپه ځای مثالونه دي ،ځکه چې لمړۍ خوداچې هلته دانګریزي ژبېوالواوفرانسوي ژبیوالوترمنځ هم یوډول تضادموجوددی ،دویم داچې تردې دمه په کاناډاکې دانګریزي ژبوشمیرترفرانسوي ژبویوڅه زیات دی ،اماڅوک ناانګریزواوسیدونکو ته انګریزان نه وایی بلکې هغوی ته کاناډایان وايي ،اوپه هندکې هم چې د هندوانوپه نوم جوړشوی دی ،خودهغه هیوادنوروناهندواوسیدونکوته څوک هندونه وايي ،بلکې هغه هندوستاني بولي ،نوپدې توګه افغان چې پښتون ته وايي بایددي چې نوروناافغان یانا پښتون اوسیدونکوته ونه ويل شي ،بلکه هغوی ته بایدافغانستانی وویل شي .اوکه موږدویته افغانستانی ووایویادوی ځانته افغانستانی ووايي ،داددې مانا نلري چې بس دوی رانه لاړل اوموږیی پریښوده ،یایی هم هغه دی چې ځمکه رانه بیله کړه ،زماپه انددایوه بې بنیاده مفکوره ده چې راځی ټول افغانان یواوبس ،بله خبره به نه کوی ،اوداچې تالیکلي دي چې په اساسي قانون داسې یاهغسې ویل شویدي ،نواساسي قانون څه دقران کریم ایت خوندی ،هغه کیدای شي چې بدلون ورکړشي .اوزموږپه اساسي قانون کې خودخدای فضل دی ډیرمسایل دمصلحتونواوملحوظاتوله مخې لیکل شویدي چې دوخت په رارسیدوسره بایدبیا له سره وکتل شي .اوزماپه اندترټولودمخه ترڅوچې موږیوه ملي ژبه ونلرونوترهغه پورې هیڅ امکان نلري چې موږدې په رښتیایوملت واوسو.
راغلودیته چې ماهیڅ وخت ندي ویلي چې نورملتونه دې ګواکې په افغانستان کې نه وي یادې دوی دلته ژوندنه کوي اویاخوهم دوی کوم حقوق نلري ،بلکې خبره په دې کې ده چې هرملیت اوتوکم دې په ټولنه کې خپل ځای وپیژني اودبل خق دې نه ترپښو لاندې کوي اویوکس دې دشلوکسوحق دځان نه بولي لکه زموږډیرنازولي اوپه ښیګڼه نه پوهیدونکي تاجکان وروڼه چې دنفوسوپه سلوکې ۲۰ نه جوړیږي خوحق د۷۰په سلوکې غواړي .بلکې دا دې ومني چې دوی په خپل نوم هیوادلري،تاجکستان ،ازبکان یی لري ازبکستان اوهمدارنګه ترکمنان ،نوکه دپښتنوپه نوم هیوادموجود وي دویته ولې زورورکوي ،چې هم تردوی اوږدتاریخ لري ،هم یی نفوس تردوی ډیردی اوهم تربل هرچا غښتلي دي ؟؟.
په درناوي


OK
This site uses cookies. By continuing to browse the site, you are agreeing to our use of cookies. Find out more