نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
جنگ افغانستان : از برژنف تا گرباچف
Azim Babak
27.08.2005
[color=yellow:e68f0f75f1][size=24:e68f0f75f1]جنگ افغانستان : از برژنف تا گرباچف[/size:e68f0f75f1][/color:e68f0f75f1]
نوشتهء اناتولی لوپاتين
ترجمهء عظيم بابک از متن روسی مقالهء
Афганская война: от Брежнева до Горбачева
بتاريخ 15 فبروری نيروهای شوروی از افغانستان خارج گرديد. درينروز طولانی ترين جنگ در تاريخ اتحادشوروی برای آن کشور پايان يافت.اين جنگ طاقت فرسا 9 سال ويک ماه و هزده روز دوام کرد.525 هزار سرباز وافسر ارتش شوروی ،90 هزار کارمند نظامی کی جی بی (کميتهء امنيت دولتی) و5 هزار کارمند نظامی و مامورين وزارت امور داخله درين جنگ سهم گرفتند.
در جنگ افغانستان 14453سرباز وافسر کشته شد .تعداد تلفات جنبی (معلوليت،جراحات ،امراض و امثال آن ) به 469685 نفر ميرسد.
برای ارايه پاسخ به اين پرسش که آيا ضروربود تا قوا در دسمبر سال 1979 به افغانستان داخل گردد؟بايد واقعيتهای مشخص تاريخی آن زمان را درک کرد نه اينکه تابع احساسات وعواطف قابل درک گرديد که درين اواخر بعضی از محققان به آن مبادرت ميورزند.
هر انسان دارندهء عقل سليم بايد درک کند که زعامت اتحاد شوروی اين تصميم را برمبنای تحليل وضع بين المللی موجود در آن زمان ،اتخاذ کرد. در سالهای دههء هفتاد وضع در مرزهای جنوبی کشور به نفع اتحاد شوروی انکشاف نمييافت. ما با چيِن مناسبات دشواري داشتيم که در آستانهء منارعات جنگی بود. مناسبات ما با ايران متشنج بود.اقدامات ايالات متحدهء امريکا در منطقه امنيت مارا بيشتر وخيم ميساخت.روزنامهء "نيو يارک تايمز در تاريخ 11 جون 1971 نوشت: مشخصهء اساسی دوکتورين نکسن( طرح رييس جمهور آنوقت امريکا.مترجم)عبارت از تلاش برای حفظ حضور سياسی و نظامی در امور آسيا است....پيشبرد جنگ بوسيلهء ديگران ، کمک تسليحاتی... ازينرو واشنگتن به ارسال و اعطای کمک به پاکستان ادامه ميدهد".
بدينسان تا حدود اوايل دههء 70 در سرحدات جنوبی، کشور ما کما فی السابق دارای روابط حسنه تنها با افغانستان بود.اما درين کشور رويدادهايي در حال نضج بود که بزودی پيامدهایی را که بکلی از چارچوب اين کشور دور بود ، ببار مياورد.در تاريخ 17 جون 1973 کودتای نظامی در افغانستان اتفاق افتاد که درنتيجهء آن محمد ظاهر شاه سرنگون گرديد.در کشور نظام جمهوری اعلام گرديد که در راس آن محمد داود صدر اعظم سابق وعضو خانوادهء سلطنت قرار داشت.قابل تذکر است که متخصصين شوروی در مورد افغانستان به اين رويداد توجه ضروری معطوف نداشتند. تغير حکومت در نزد ما "رويداد ضمنی شرقی" پنداشته ميشد.اما بدنبال اين رويداد عمليات نيروهای معين در داخل وخارج کشور آغاز گرديد.
درين هنگام در درون کشور جنبش ملی- دموکراتيک وجريان سياسی-اجتماعی يعنی جنبش بنيادگرای اسلامی پديدار وبه زودی نيرومند گرديدند.درينوقت ايالات متحدهء امريکا به گونهء جدی در افغانستان نفوذ کرده بود. اف. بونوسکی نويسندهء امريکايي در کتاب خود تحت عنوان "جنگ مرموز واشنگتن بر ضد افغانستان" ياد آور گرديد که سی آی ای حتی در سال 1973 دست به تحميل فشار بر حکومت افغانستان بمنظور وادار ساختن آن به اتخاذ موقف ضد شوروی زد.
در عرصهء دسايس ضد دولتی بر فرقهء نظامی "جوانان مسلمان" اتکا صورت ميگرفت. پس ازآنکه در دسمبر سال 1973 توطئه به ضد رژيم محمد داود افشا گرديد،افراد سهيم دران در پاکستان پناهنده شدند. در اردوگاه های مخفی پاکستان پرورش 5000 بنياد گرای افغانی که هستهء نيروهای ضد دولتی افغان را ميساختند ، سازمان دهی گرديد. در ماه جولای سال 1975 هواداران گلبدين حکمتيار وبرهان الدين ربانی جهاد بر عليه "رژيم ملحد" محمد داود را اعلام کردند.در بعضی ولايات کشور شورشهای جنگی به راه انداخته شد.اما آنها موفق نشدند تا قيام نظامی را در سراسر کشور به راه بياندازند. بدينسان نظر موجود مبنی بر اينکه انقلاب ثور 1357 در افغانستان موجب جنگ چندين سالهء داخلی گرديد قابل تاييد نيست.
کودتای نظامی ثور 1357 که در جريان آن رييس جمهور محمد داود وحلقهء افراد نرديک به او به قتل رسيد ودرنتيجه آن قدرت به حزب دموکراتيک خلق افغانستان برهبری نورمحمد تره کی انتقال يافت، برای زعامت شوروی کاملا غير مترقبه بود.در واشنگتن هم سراسيمگی وتعجب حکمفرما گرديد. سازمان سی آی ای در آستانهء رويداد های ايران توجه کافی به افغانستان معطوف نداشت وکودتای درحال آماده گی را از نظر دور انداخت.
در تاريخ 30 اپريل سال 1978 مسکو رژيم جديد را به رسميت شناخت. به رسميت شناختن رژيم چه ازلحاظ ايدئولوژيک وچه ارلحاظ عنعنات روابط تاريخی توجيه گرديد.برای اتحادشوروی اين نکته مفيد پنداشته ميشد که اگر در مرزهای جنوب خود متحد نرديک نداشته باشد حد اقل همسايهء نيک داشته باشد .اما در اولين سال انقلاب ثور ضعف يا باريکی پايگای اجتماعی آن هويدا گرديد.انکشاف بعدی رويدادها درين کشور نشان داد که الهام دهندهگان وطراحان انقلاب برنامهء دقيق دگرگونيهای سياسی و اجتماعی وتجربهء عملی دولتمداری را نداشتند.خودخواهی های بعضی از رهبران حزب اختلافات درون حربی را تقويت ميکرد و دادن شعار های سوسيالستی مبارزهء بنيادگراه های مسلمان بر عليه ء حاکميت جديد را شدت می بخشيد.
در ماه مارچ سال 1979 اغتشاش ضد انقلابی در ولايت هرات رخ داد . زد وخوردهای مسلحانه در ساير ولايات کشور اتفاق افتاد. واشنگتن به علت از دست دادن ايران سمتدهی سياست خارجی خود برای منطقه را تغيرميدهد. تلاش ميکند تا از رويداد های افغانستان در مبارزه برعليه اتحاد شوروی به مقياس حد اکثرنفع برداری کند. کمکهای نطامي خود را به پاکستان افزايش ميدهد، در صدد نرديکی با چين ميشود.امريکا از تعهدات خود در مورد شرق ميانه انصراف ميورزد ومذاکرات در پيرامون اوقيانوس هند را قطع ميکند.
بعد از حوادث هرات (قابل ياد آوری است که در جريان شورش دوتبعهء اتحاد شوروی کشته شد) حکومت افغانستان بصورت دوامدار از حکومت اتحادشوروی تقاضای کمک نظامی ميکرد.چنين تقاضا ها ار ماه مارچ تا ماه دسمبر 1979 تقريبا بيست بار صورت گرفت. زعامت اتحاد شوروی اين تقاضا های حکومت افغانستان را چند بار مورد مطالعه قرار داد. اما با وجود پيچيده شدن اوضاع در داخل واطراف افغانستان به اين تقاضا ها پاسخ رد داد.
در ضمن وضع در افغانستان بصورت دوامدار دشوار ميگرديد.اپوزيسيون مسلح کابل را در محاصره ميکشيد.در کابل مبارزه بين رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان شدت کسب ميکرد.در ماه سپتمبر سال 1979 در نتيجهء توطئهء درون حزبی تره کی به قتل رسيد.
در ماه اکتبر ونومبرسال 1979 دفتر سِاسی کميتهء مرکری حزب کمونيست اتحاد شوروی مسايل افغانستان را عملا بصورت متدوام مورد بحث قرار ميداد.افراد عالی رتبهء کی جی بی و ورزارت دفاع منظما بين کابل ومسکو در سفر بودند. بالاخره در تاريخ 12 دسمبر سال 1979 در دفتر کار لئوند برژنف بيوروی سياسی بمقصد استماع گزارشات يوری آندروپوف رييس کی جی بی ديمتری اوستينوف وزير دفاع و آندری گروميکو وزير خارجه تشکيل جلسه ميدهد.
آندری گروميکو در مورد اعزام فطعات محدود قوای شوروی به افغانستان برای" رساندن کمک ومساعدت در مبارزه بر عليه تجاوزات خارجی ...و بر اساس اشتراک منافع هردو جانب در مسايل امنيتی" تصميم اتخاذ ميکند.
اکنون ميتوان استنتاج کرد که اين تصميم نخست بوسيله مداخلهء نيروهای امپريالستی در امور افغانستان و تهديدات بر مرزهای جنوبی کشور ما تحميل گرديد. ثانيا بايد مانع استقرار رژيم تروريستی امين ميگرديد وازمردم افغانستان در برابر کشتار های جمعی او دفاع صورت ميگرفت.ثالثا چنين تصور ميگرديد که استفاده از قوای شوروی در ساير کشور ها (هنگری، چکوسلواکيا) عواقب داخلی وبين المللی را در قبال نخواهد داشت.
طبعا هنگام اتخاذ تصميم در مورد استعمال نيروی نظامی بر موازين حقوق بين الدول يعنی معاهدهء بين دولتهای افغانستان و اتحاد شوروی منعقدهء 5 دسمبر سال 1978 تاکيد صورت ميگرفت. درآن آمده بود که "طرفين متعاقدين برای تحکيم قدرت دفاعی آنها همکاری در ساحهء نظامی را دوام ميدهند".
به نظر من در اتخاذ تصميم يک ويژه گی ديگر نيز نقش داشت. و آن موجوديت "کيش شخصيت رهبر" در آن سالها ست. و اين به معنای صلاحيت عام وتام منشی عمومی بود که تصميم وی در آنوقت مورد مباحثه قرار نميگرفت.
بدو ن شک شيوه اتخاذ چنين تصميم سرنوشت ساز، عدم اعتنای کامل به نظريات تحليل گران و محققان دريِن مسئله وناديده گرفتن آرای عامه و در نهايت ارگانهای قانونگذار شوروی به خودی خود موجب چيز ديگری جز تقبيح آن نميگردد. اما اين مسئله را ما امروز چنين به بحث ميگيريم. درآنوقت يعنی در سال 1979 در کشور ما کمتر کسی را ميتوان سراغ داشت که ميتوانست نظر ديگری (مغاير نظر بيوروی سياسی) ارايه بدهد.درينمورد من از دو مثال ياد آور ميگردم.
کاملا روشن است که ستر درستيز وزارت دفاع اتحاد شوروی بصورت قطع مخالف اعزام قوا به افغانستان بود.اما ازين مخالفت چه حاصلی بدست آمد؟ستر جنرال مايوروف حکايت ميکند:"از جريان ملاقات محرم بااوگراکوف( مارشال اتحادشوروی ، لوی درستيز قوای مسلح شوروی در سالهای 1977-1984) بمن واضح گرديد که او در جلسه بيوروی سياسی در مورد تصميم گيری در مورد اعزام قوا به افغانستان قاطعانه مخالفت کرد واعلام نمود: "ما تمام اسلاميزم شرق را به قيام بر ضد خود بر می انگيزيم واز لحاظ سياسی در تمام جهان بازنده ميشويم".آندروپوف حرف اورا قطع کرد وگفت:"شما مصروف وظايف نظامی خود باشيد .ومسايل سياسی مربوط به ما ،حزب وليوند ايليچ است".
و اما ادوارد شوارنادزه وزير خارجه ء سابق شوروی در پاسخ به ژورناليستان در ماه دسمبر سال 1991 چنين اظهار داشت:"زمانيکه تصميم در مورد اعزام قوا اتخاذ گرديد برای من وديگران لازم بود تا با صدای بلند ميگفتيم که اشتباه جبران ناپذير با عواقب دشوار صورت ميگيرد.درآنزمان من توان وشهامت آنرا نداشتم.باآنکه من ده ها بار در پلينومها(جلسات) وکنگره های حزب بيانيه دادم.من نميتوانم خود را برائت بدهم.حتما ساير همفکران من هم چنين نظر دارند.بايد حقيقت را ميگفتيم .طبعا آسيب ميديديم.اما فرق نداشت.مردم در افغانستان جان دادند.بايد ميگفتيم.من اعتراف ميکنم. وجدانم مرا آزار ميدهد".
تاريخ خروج قوای شوروی از افغانستان يکی از دلايل روشن حاکی بر آنست که تصميم هجوم نظامی به افغانستان بوسيله رهبری شوروی در دسمبر سال 1979 اشتباه بود.خروج قوا نشان داد که جنگ را ميتوان آغار کرد اما پايان دادن آن مشکل است.
من قبلا يادآور گرديدم که تنها ستر درستيز وزارت دفاع شوروی بر عليه اعزام قوا به افغانستان اظهار نظر کرد.انگيزه هاو دلايل ستر درستيز کاملا مقنع بود: رهبران افغانستان منارعات داخلی خود را بايد خودکاملا مستقل حل کنند.اعزام قوا موجب سقوط اعتبار ما در برابر مردم شوروی ،مردم افغانستان و جامعهء جهانی ميگردد. به احتمال قوی اقامت قوای نظامی شوروی درين کشور عمليات جنگی مخالف را تحريک ميکند. شناخت ضعيف از رسوم وعنعنات مردم افغانستان وخصوصيات اسلام و روابط قومی-خونی و قبايلی عسکر شوروی را در وضع خيلی دشوار قرار ميدهد.
درست چند ماه بعد ازاعزام قوا به افغانستان پيش بينی ستر درستير درست ثابت ميگرديد. به زودی شوروی های شامل در جنگ در مورد نادرستی تصميم حکومت شوروی مبنی بر اعزام قوا اظهار نظر کردند. سر مشاور نظامی شوروی در سالهای 1980 و1981 ستر جنرال مايوروف در مورد ملاقات خود با دگر جنرال محمد حسين پدر ببرک کارمل رييس دولت افغانستان مينگارد: من به او گفتم :" هرچه باشد دير يا زود ما پيروز ميشويم".جنرال افغان محمد حسين جواب ميدهد:" نه،افغانستان را نميتوان مغلوب ساخت.افغانستان را ميتوان خريد.اما شما فقير تر از سلاطين نفت وفقيرتر ار امريکا هستيد..."بعد ار چند مدتی جنرال خليل (بعدا معاون وزير دفاع افغانستان) و لايق وزير امور اقوام وقبايل در کابينهء ببرک کارمل در ملاقات با مايوروف همين نظر را اظهار داشتند.جنرال خليل گفت:قوای شوروی بايد از افغانستان بيرون کشيده شود. پيروزی وجود ندارد.حتی بعد از ده،پانرده وبيست رمضان مبارک پيروز نميگرديم".(منظور از سرگيری عمليات شورویها پس از ختم ماه مبارک رمضان است.مترجم)
در اواسط سال 1980 اکادميسين ارباتوف و ژوکوف مفسر سياسی روزنامهء پراودا توانستند با ليوند برژنف ملاقات کنند وبه اوپيشنهادی را در مورد خروج قسمی قطعات محدود شوروی از افغانستان ارايه بدارند.
به زودی پس از کنگره ئ حزب بتاريخ 22 مارچ در جلسه ای تحت زعامت آندروپوف که درآن مسايل افغانستان مورد بحث قرار گرفت،متخصصين نظامی در مورد ضرورت خروج چند مرحله يي قوا از افغانستان اظهار نظر نمودند.اين پيشنهاد عکس العملی را در قبال نداشت.اما در خزان سال 1981 بيوروی سياسی پيشنهاد آندری گروميکو وزير خارجه در مورد سازماندهی جريانات تکميلی بمنظور خروج قوای شوروی از افغانستان را تاييد کرد.
ازين موقف سازندهء زعامت شوروی در سازمان ملل متحد تذکر بعمل آمد.در اواخر سال 1982 هنگام مراسم تدفين ليوند برژنف،آندروپوف رهبر جديد حزب ودولت با ضيا الحق رييس جمهور پاکستان ملاقات کرد.در جريان ملاقات روی مسايل افغانستان تماس صورت گرفت.
در تاريخ 28 مارچ سال 1983 يوری آندروپوف در ملاقات با سرمنشی ملل متحد در مورد حل صلح پسند مسئله ئ افغانستان آرزومندی خود را اعلام نمود.اما تلاش رهبری امريکا مبنی بر نفع برداری سياسی حد اکثر از معضلهء افغانستان ومجبور ساختن قوای شوروی به پيشبرد عمليات جنگی نقش ميانجیگرانه ئ ملل متحد را دشوار ميساخت.بعد از مرگ آندروپوف در فبروری سال 1984 نقش ميانجیگرانهء ملل متحد برای تخفيف معضله ئ افغانستان خيلی کاهش يافت. علاوه بر آن سی آی ای مصرانه مجاهدين را به اجرای حملات به ازبکستان وتاجکستان تحريک ميکرد که چنين تلاشها نيز صورت گرفت.
در ضمن در نتيجهء کاهش تدريجی خصومت در مناسبات شوروی وامريکا در سالهای 1985-1986در بن بست افغانستان نوری درخشيد.در خزان سال 1985 ميخائيل گرباچف در مسکو عزم خروج قوای شوروی را به ببرک کارمل و ساير رهبران افغانستان اعلام نمود.و واقعا در ماه اکتبر سال 1986 بر اساس تصميم حکومت شوروی شش قطعهء جنگی شوروی از افغانستان خارج گرديد: يک فرقهء تانک،دو فرقهء زرهدار،و سه قطعهء دافع هوا که شامل 8،5 هزار نفر ميگرديد.
در ضمن ، روند مذاکرات ژنو در مورد مسئلهء افغانستان زير چتر ملل متحد که در سال 1982 آغاز گرديده بود وبا کندی پيش ميرفت در سالهای 1985-1986 ادامه يافت وبالاخره بتاريخ 14 اپريل سال 1988 با عقد قرداد بين نماينده های معتبر سياسی افغانستان وپاکستان و ايالات متحدهءامريکا واتحاد شوروی بعنوان تضمين کنندگان تطبيق سياست تنظيم کنندهء منازعه چند سالهء افغان، پايان يافت.
بر اساس اين توافقات از تاريخ 15 می سال 1988 خروج چند مرحله يي قوای شوروی از افغانستان آغاز گرديد. به تاريخ 15 فبروری سال 1989 آنچنانکه در توافقات ژنو تعين گرديده بود،آخرين واحد های نظامی شوروی تحت قومانده جنرال بوريس گروموف از افغانستان خارج گرديدند.
سراسيمگی زمامداران افغانستان در آستانه خروج قوای شوروی
Azim Babak
28.08.2005
[color=blue:61c63181d8]خروج قوا را متوقف سازيد. [/color:61c63181d8]
در مرحلهء نهايي خروج قوای شوروی ، زعامت افغانستان نميخواست قوتهای خودرا در جنگ با اپوزيسيون آشتی ناپذير مشغول سازد... زعامت افغانستان مکررا از حکومت شوروی تقاضا کرد تا "خروج قوا بدليل اينکه پاکستان وايالات متحدهء امريکاتوافقات ژنو را رعايت نميکنند ،متوقف گردد."
ترجمهء نکات اساسی متن
رهبران افغانستان تلاش ميکنند شورويها را به جنگهای دامنه دار و متدوام (بخصوص بر عليه احمد شاه مسعود) بکشانند.پس اژانکه روحيه شکست در وجود نجيب اله پديدار گرديد، از حکومت شوروی خواست تاقواي شوروی درافغانستان حتی بعد از معياديکه در توافقات ژنو در نظر گفته شده ، باقی بمانند.قوماندانی قوای شوروی در افغانستان مخالف اين تقاضاها بود.
از گزارش وارينيکوف نمايندهءخاص وزارت دفاع ومشاور ارشد قوای شوروی در افغانستان به وزير دفاع اتحاد شوروی نوامبر سال 1988
بتاريخ 4 نوامبربا نجيب اله بنابر در خواست مکرراو ملاقات صورت گرفت.رئيس جمهور افغانستان اظهار داشت که رهبری افغانستان قويا تلاش ميکند تا برای دفاع از دستاوردهای انقلاب ثور، ،قوای شوروی در افغانستان باقی بماند.به نظر ما قطعات قوای 40 به هيچوجه نبايد در افغانستان باقی بماند.تمديد اقامت قوا، اتحاد شوروی را در صحنهء بين المللی وملی متضرر ميسازد.
بتاريخ 15 نوامبر شهنواز تنی وزير دفاع افغانستان باجنرال ل.ت لفچنکو قوماندان مرکز فرماندهی سر مشاور نظامی در جمهوری افغانستان ملاقات نمود.تنی که با او دارای روابط نزديک است. به او اطلاع داد که:جنرال زيارمل رئيس امور سياسی اردو ازو با اصرار تقاضاکرده است تا افسران اردو خواست تدوير لويه جرگه ء اصطراری را مطرح کنندو افسران عاليرتبهء نظامی ازين لويه جرگه بخواهند تا از اتحاد شوروی در خواست کند که قوای خود را برای يک دورهء طولانی در افغانستان باقی بگذارد.
بنظر ما اين ابتکار زيارمل نيست.بلکه مبين نظر و علاقمندی هيات رهبری افغانستان است.
وارينيکوف دسمبر 1988
درماه جنوری سال 1989شوارنادزه و کروچکوف هنگام سفر به کابل با نجيب اله،محمدحسن شرق،شهنواز تنی ،يعقوبی ،وطنجار،وکيل ،خالقيار،نورالحق علومی،و سيد منصور نادری ملاقات کردند.آنها با اصرار تقاضای دوام اقامت قوا را ميکردند.درينجابر ضرورت تامين امنيت ميدان هوايي کابل وشاهرای کابل-حيرتان تاکيد میگرديد.مسعود تصميم گرفته بود تمام راه های مواصلات به کابل را فلج سازد ومردم پايتخت را در گرسنگی وسردی هلاک کند.
نکات عمدهء جريان ملاقاتها
نجيب اله رئيس جمهور :قوتهای افغانی توانمندی مقاومت با قوای احمدشاه مسعود راندارند.از رهبری شوروی ميخواهم تا برای امنيت شاهراه قوای خود را در سالنگ جابجا کند.اپوزيسيون نميتواند کابل را از طريق نظامی يا جنگ اشغال کند بنابرين ميخواهند ازطريق محاصرهء اقتصادی مردم را بر عليه دولت بر انگيزد...
شوارنادزه وزير خارجهء شوروی: برای همرايي قطار های انتقالات ،قوتهای نظامی قابل ملاحظه ضرور است. خطر زد وخورد با مخالفين نفی نميگردد.در لحضهء کنونی ما نميخواهيم تلفات بيمورد را متقبل گرديم.
حسن شرق: شما به ما کمکهای بيشايبه نموده ايد.قوتهای ما توانمندی تامين امنيت انتقالات را ندارند.
شوارنادزه:کمک نمودن به افغانستان برای ما ساده نيست.روغن،شکر و آرد را که ما بشما ميفرستيم از مردم شوروی گرفته ميشود و درينجا به نيازمندان نميرسد.
غلام فارق يعقوبی وزير امنيت دولتی: تا زمانيکه احمدشاه مسعود موجود است شاهرای کابل -حيرتان مسدودباقی ميماند..زوال وبقای رژيم کنونی منوط به حل اين مسئله است.
شوارنادزه : اگر کودتا صورت گيرد و بمردم مواد غذايی بدهند، مردم پايتخت از آن حمايت خواهد کرد؟
يعقوبی: مردم ازآن حمايت نميکند زيرا در نتيجهء کودتا گلبدين به قدرت ميرسدو مردم پايتخت ازو متنفرند.
تنی: دشمن به نمايش قدرت پرداخته است.به نظر من وضع نظامی وسياسی در کشور بحرانی است واين بحران شديد تر ميگردد.
عبدالوکيل وزير خارجه: ضروراست تا اتحاد شوروی به قوای مسح ما از طريق اجرای عمليات راکتی وپرتاب بم بخصوص بعد از 15 فبروری (تاريخ انفاذ قرار داد ژنيو)کمک نمايد.حفظ کنترول بر ميدانهای بگرام وقندهار وبندر حيرتان برای ما حايز اهميت حياتی است.بدون شک پس از خروج قوای شوروی احمدشاه مسعود راه رااز طريق سالنگ مسدود ميکند.
ترجمهء عظيم بابک از متن روسی